ناشناس
احساس می کنم مادرم نسبت به زندگی من بی تفاوت است!
احساس میکنم مادرم اون دوتاخواهرموبهترازمن دوست داره اوناازمن کوچیکتربودن وازدواج کردن رفتن سرخونه زندگیشون ولی مادرم نسبت به سرانجام گرفتن من بیخیاله وبهانمیده منم باهاش سردشدم واحساس بی رنگی وبی عاطفه...
مشاور: مهدیس حسینی
با سلام خدمت شما کابر گرامی
ای کاش بیشتر توضیح داده بودید که چرا چنین احساسی دارید؟ اینکه خواهرهایتان خیلی زود ازدواج کرده اند آیا شرایط شان شبیه شما بوده است؟ حتی نگفته اید که آنها هم مانند شما ادامه تحصیل داده اند یا خیر،خیلی موارد است که باید بررسی شود که ببینیم شرایط فعلی شما با خواهر هایتان یکسان بوده است یا خیر؟ شاید خواستگارانی ندارید که مادرتان بخواهد بر روی آنها فکر کند.
در قدم اول برای ازدواج ، این نکته را مد نظر داشته باشید که معاشرت و حضور کافی در جامعه تاثیر زیادی بر داشتن خواستگاران متعدد دارد. اگر تصور می کنید مادرتان شما را دوست ندارد دوری کردن و سرد شدن نتیجه ی مثبتی با خود به همراه ندارد. سعی کنید در موقعیتی مناسب با مادرتان صحبت کنید و از احساس تان حرف بزنید ، آنچه را که شما را آزار می دهد بیان کنید.
اگر صحبت کردن با مادرتان برایتان سخت است و آن را امری سخت و محال می دانید نامه ای بنویسید و در آن ضمن تشکر از تمام زحمات و محبت هایی که در حق تان روا کرده است از احساسات تان صحبت کنید، آنچه که شما را آزار می دهد بیان کنید اگر برای آینده تان اهدافی را در نظر دارید آنها را برای مادرتان بازگو کنید و از او بخواهید برای رسیدن شما به رویاهایتان می تواند چه کمکی به شما بکند.
اگر تصمیم به ازدواج گرفته اید از مادرتان بخواهید اگر کسی برای خواستگاری پیشقدم شد شما را در جریان امر قرار دهند ، و اگر با این موضوع مواجه هستید که خواستگار مناسبی برای ازدواج ندارید تلاش کنید تا به این نکته پی ببرید که چرا چنین موردی رخ داده است و در جهت رفع آن برآیید.
حضور و معاشرت خود را در اجتماع بیشتر کنید تا بیشتر دیده شوید و به افرادی که معرف هستند و ممکن است خانواده ی شما برای ازدواج به خانواده ی دیگری معرفی کنند شرایط و خواسته هایتان را ابراز کنید تا با توجه به روحیات و شرایط خانوادگی تان،شما را به دیگران معرفی کنند.