ناشناس

همسرم خیلی دوسم داره اما یه کارش از چشمم انداختتش

سلام وقتتون بخیر من و همسرم ۳ساله ازدواج کردیم من ۲۲ساله هستم و همسرم ۲۸ساله. من یه دوست صمیمی داشتم که ایشون همراه نامزدش به خونه ما رفتامد داشتن ما باهم بیرون میرفتیم و رابطه خوبی داشتیم اما همسرم خیلی از دوستم خوشش نمیومد و دائم میگفت که بزارمش کنار تموم رفتامد هام بخاطر اصرار من بوده ولا همسرم تمایلی نداشت. گذشت و من با همسرم بحثم شد برای اینکه دوستم بزارم کنار منم برای اینکه شر بخابه دوستمو کنار گذاشتم جواب زنگا و پیاماشو نمیدادم. یکی دوماهی گذشت از اون قضیه همچی خوب بود یه رو همسرم با عصبانیت شدید اومد خونه و بهم حمله کرد واقعا انقدر کتکم زد و با کمربند منو زد که واقعا هیچ جونی تو تنم نمونده بود ینی بگم که خدایی زنده موندم. موبایل و تلفن خونه رو جم کرد منم دیگه باهاش صحبت نکردم کلا اصلا صحبت نمیکردم حتی وقتی پدر و مادرم یا پدر و مادر اون زنگ میزدن به گوشیش نگران حالم بودن. همسرمم بخاطر عذاب وجدانی که گرفته بود بخاطره کتکای بدی که بهم زده بود یه روز نشست پیشم گفت حدیث(دوستم) باهاش تماس گرفته و گفته که زنت با مردا رفتامد داره و چت میکنه و قرار میزاره و بعد هم رفته بود که رفته بود همسرمو بخشیدم درسته زود تصمیم گرفته و قضاوت اشتباه کرده اما دوستمو هیچوقت نمیبخشم. حالا ام همسرم از چشمم افتاده هرکاری واسم میکنه که به چشمم بیاد من یاد اون اتفاقات میفتم و گریم میگیره احساس میکنم افسردگی گرفتم منو همسرم عاشق هم بودیم اما الان. لطفا میشه راهنماییم کنید
شنبه، 20 آذر 1400
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: زینب علی پور
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

همسرم خیلی دوسم داره اما یه کارش از چشمم انداختتش

ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 22 ساله )

سلام وقتتون بخیر
من و همسرم ۳ساله ازدواج کردیم من ۲۲ساله هستم و همسرم ۲۸ساله.
من یه دوست صمیمی داشتم که ایشون همراه نامزدش به خونه ما رفتامد داشتن ما باهم بیرون میرفتیم و رابطه خوبی داشتیم اما همسرم خیلی از دوستم خوشش نمیومد و دائم میگفت که بزارمش کنار تموم رفتامد هام بخاطر اصرار من بوده ولا همسرم تمایلی نداشت.
گذشت و من با همسرم بحثم شد برای اینکه دوستم بزارم کنار منم برای اینکه شر بخابه دوستمو کنار گذاشتم جواب زنگا و پیاماشو نمیدادم. یکی دوماهی گذشت از اون قضیه همچی خوب بود یه رو همسرم با عصبانیت شدید اومد خونه و بهم حمله کرد واقعا انقدر کتکم زد و با کمربند منو زد که واقعا هیچ جونی تو تنم نمونده بود ینی بگم که خدایی زنده موندم. موبایل و تلفن خونه رو جم کرد منم دیگه باهاش صحبت نکردم کلا اصلا صحبت نمیکردم حتی وقتی پدر و مادرم یا پدر و مادر اون زنگ میزدن به گوشیش نگران حالم بودن. همسرمم بخاطر عذاب وجدانی که گرفته بود بخاطره کتکای بدی که بهم زده بود یه روز نشست پیشم گفت حدیث(دوستم) باهاش تماس گرفته و گفته که زنت با مردا رفتامد داره و چت میکنه و قرار میزاره و بعد هم رفته بود که رفته بود
همسرمو بخشیدم درسته زود تصمیم گرفته و قضاوت اشتباه کرده اما دوستمو هیچوقت نمیبخشم. حالا ام همسرم از چشمم افتاده هرکاری واسم میکنه که به چشمم بیاد من یاد اون اتفاقات میفتم و گریم میگیره احساس میکنم افسردگی گرفتم منو همسرم عاشق هم بودیم اما الان. لطفا میشه راهنماییم کنید


مشاور: زینب علی پور

با سلام به شما دوست گرامی:

همیشه باید در هر لحظه و در هر مکان ها مراقب زندگی خود باشیم وقتی که فردی ازدواج می کند به خانواده جدید خود تعلق دارد و باید همیشه خانواده خود را نسبت به دوست، فامیل یا هر کس دیگر ارجعیت بدهد.

البته این بدین معنا نیست که هیچ کس ارتباط نداشته باشیم، انسان ها از همان ابتدای خلقت است افرادی اجتماعی هستند و هیچ گاه نتوانسته اند تنها زندگی می کند پس در هر شرایطی ما نیاز به دوست و رفیق داریم. اما نکته این جاست که باید در انتخاب دوست دقت بالایی داشته باشیم مخصوصا بعد از ازدواج، زیرا دیگر تنها نیستیم که تنهایی تصمیم بگیریم. علاوه بر آن باید در دوستی های مان حد تعادل را رعایت کنیم قرار نیست همه که راز های زندگی مان یا مسائل ریز و درشت را برای دوست تعریف کنیم همان گونه که امام علی علیه السلام فرموده اند: (با دوست خود به گونه‌ای رفتار کنید  که امکان دارد روزی دشمن تو شود و با دشمن خود به گونه ای رفتار کنید که روزی دوست شما شود). پس باید در دوستی های خانوادگی کاملا دقت کنیم و آنها را وارد حریم خصوصی زندگیمان نکنیم.

مسئله بعدی در مورد کاری که همسرتان نسبت به شما روا داشته: کنید مقداری با خودتان تفکر کنید اگر شخصی در مورد همسر شما چنین حرف‌هایی را می‌زد شاید شما عکس العمل‌های بدتری  از خود نشان می دادید انسان جایزالخطاست، او اشتباه کرده و از از کرده خود پشیمان است، اگر شما به این رفتارهای خود نسبت و همسرتان ادامه دهید دقیقاً همان چیزی است که دوست شما نقشه کشیده بوده یعنی همان که بین  شما اختلاف بیاندازد به هرحال همسرتان  آن لحظه عصبانی بوده، درست است کار او توجیهی ندارد، اما گذشت را برای همین لحظات گذاشته‌اند. سعی کنید آن روز را فراموش کنید و به همسرتان محبت کنید چه از لحاظ کلامی از لحاظ عاطفی و جنسی شاید در لحظات اولیه برای شما سخت باشد و احساس کنید که غرور تان پایمان می شود اما به مرور لذت گذشت شما را سر ذوق می آورد و به مرور زندگی تان شیرین می شود.

برای بیشتر شدن محبت خود و همسرتان می توانید به مسافرت بروید یا گردشهای آخر هفته دونفره را بیشتر کنید. حتی اگر محبت شما ظاهری هم باشد اما آن را انجام دهید زیرا به مرور همه چیز حل می شود، به زندگی های زناشویی اطرافتان نگاه کنید مطمئناً مشکلات بسیار بیشتری نسبت به شما دارند پس این مسئله کوچک را برای خود بزرگ نکنید و حس افسردگی را از خود دور کنید لحظاتی را در خانه ایجاد کنید که سبب شادی تان شود که این حس افسردگی از شما دور کنید. به خودتان امید بدهید و نگذارید نا امیدی و افسردگی شما را از پای درآورد.

 البته نکته مهم را نباید فراموش کنیم و آن یاد خداست با یاد خدا دل  آرام می شود خواندن قران رفتن به زیارتگاه ها خواندن دعای توسل را فراموش نکنید زیرا سبب آرامش شما خواهد شد البته اگر مشکل تا ادامه دارد می‌توانید از یک مشاور خوب کمک بگیرید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.