ناشناس

ازدواج

سام خسته نباشید من ۲۵ سالمه شش ماهه عقد کردم ی سری مشکلات باخانواده همسرم و خودش دارم نمیدونم واقعا چیکار کنم مادر شوهرم وقتی میرم پیششون همش میگه چرا طلا نمیندازی چرا ارایش نمیکنی شوهرت رفت بیرون برو بدرقه ش کن برو وسایلا رو ازش بگیر یا میگه جهیزیه گرفتی بگیر گرون میشه میگم نه نگرفتم میگه داری دروغ یاد میگیری کلا بعضی حرفا رو که میزنه عصبی میشم ی جوری حرف میزنه که انگار باید اون همه چیو بهم بگه پدر شوهرمم خوب بود ولی کلا ی کم دخالت میکنن که خیلی بدم میاد منو شوهرم هر کدوم ی کم پول گذاشتیم که ماشین بگیریم بعد شوهرم گفت به اسم خودت میکنم بعد اون خودش ی کم کار واسش پیش اومد که مدارکو داده بود باباش که بره کاراشو بکنه بعد چند روز بهم گف که بابام به اسم من زده گفتم چرا ؟ گفت بابام کرده دیگه گفته باید به اسم خودت باشه از این رفتارشونم خیلی ناراحت شدم گفتم خودت حداقل باید نصفشو بهم بدی گف من وقتشو ندارم که برم دنبال کاراش اگه میخوای خودت برو دنبالش شوهرم میخواد تو ی ساختمون که من ی طبقه خانواده شم تو ی طبقه باشن زندگی کنیم قبلش بهم میگف خودت واسه خودت همه چیت جداس الان میگه تو که سرکار میری کلا واسه استراحت میریم خونه خودمون اینجوری واسه خودت راحتتری ی برادر و ی خواهر داره میگه خواهرم و برادرم فوقش دوساله دیگه بااونا هستن اوناهم میرن ازدواج میکنن میمونیم منو تو مامان بابام کلا خیلی بدم میاد هر چی میگم میگه مامان بابام اینا رو که میگه کلا خیلی ناراحت میشم و از انتخابی که کردم پشیمون میشم عروسی پسر خاله شه بعد ما تو دو تا شهر جداگانه هم هستیم بهش میگم که یا شبش بیا خونه ما بعد اماده میشیم باهم میریم میگه نه باید بیای خونه ما از اونجا اماده بشی چون ما اگه جدا جدا بریم بعدا واسه ما حرف در میارن میگن از الان از پدر مادرش جدا شده با زنش اومده میگم چه فرقی میکنه اون موقع هم حتما همینو میگی میگه نه الان چون عقدیم و هنوز نیومدی تو خونه مون اینجوریه الان نمیشه باهم بریم هر چی میگم مثلا مشکلش چیه چه حرفی درست میکنن همش حرف خودشو میزنه دیگه اعصاب خیلی خورد میشه بعد بهم میگه تو سردی کلا ادم کم محبتی هستی کلا دارم کم کم ازش زده میشم دارم کم کم سرد میشم نسبت بهش بعضی وقتا میگم کلا تموم کنم همه چیو تروخدا کمکم کنین چیکار کنم ؟
يکشنبه، 21 آذر 1400
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: زینب علی پور
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

ازدواج

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سام خسته نباشید
من ۲۵ سالمه شش ماهه عقد کردم ی سری مشکلات باخانواده همسرم و خودش دارم نمیدونم واقعا چیکار کنم
مادر شوهرم وقتی میرم پیششون همش میگه چرا طلا نمیندازی چرا ارایش نمیکنی شوهرت رفت بیرون برو بدرقه ش کن برو وسایلا رو ازش بگیر یا میگه جهیزیه گرفتی بگیر گرون میشه میگم نه نگرفتم میگه داری دروغ یاد میگیری کلا بعضی حرفا رو که میزنه عصبی میشم ی جوری حرف میزنه که انگار باید اون همه چیو بهم بگه
پدر شوهرمم خوب بود ولی کلا ی کم دخالت میکنن که خیلی بدم میاد منو شوهرم هر کدوم ی کم پول گذاشتیم که ماشین بگیریم بعد شوهرم گفت به اسم خودت میکنم بعد اون خودش ی کم کار واسش پیش اومد که مدارکو داده بود باباش که بره کاراشو بکنه بعد چند روز بهم گف که بابام به اسم من زده گفتم چرا ؟ گفت بابام کرده دیگه گفته باید به اسم خودت باشه از این رفتارشونم خیلی ناراحت شدم گفتم خودت حداقل باید نصفشو بهم بدی گف من وقتشو ندارم که برم دنبال کاراش اگه میخوای خودت برو دنبالش
شوهرم میخواد تو ی ساختمون که من ی طبقه خانواده شم تو ی طبقه باشن زندگی کنیم
قبلش بهم میگف خودت واسه خودت همه چیت جداس الان میگه تو که سرکار میری کلا واسه استراحت میریم خونه خودمون اینجوری واسه خودت راحتتری
ی برادر و ی خواهر داره میگه خواهرم و برادرم فوقش دوساله دیگه بااونا هستن اوناهم میرن ازدواج میکنن میمونیم منو تو مامان بابام
کلا خیلی بدم میاد هر چی میگم میگه مامان بابام اینا رو که میگه کلا خیلی ناراحت میشم و از انتخابی که کردم پشیمون میشم
عروسی پسر خاله شه بعد ما تو دو تا شهر جداگانه هم هستیم
بهش میگم که یا شبش بیا خونه ما بعد اماده میشیم باهم میریم میگه نه باید بیای خونه ما از اونجا اماده بشی چون ما اگه جدا جدا بریم بعدا واسه ما حرف در میارن میگن از الان از پدر مادرش جدا شده با زنش اومده میگم چه فرقی میکنه اون موقع هم حتما همینو میگی میگه نه الان چون عقدیم و هنوز نیومدی تو خونه مون اینجوریه
الان نمیشه باهم بریم هر چی میگم مثلا مشکلش چیه چه حرفی درست میکنن همش حرف خودشو میزنه
دیگه اعصاب خیلی خورد میشه
بعد بهم میگه تو سردی کلا ادم کم محبتی هستی
کلا دارم کم کم ازش زده میشم دارم کم کم سرد میشم نسبت بهش بعضی وقتا میگم کلا تموم کنم همه چیو
تروخدا کمکم کنین چیکار کنم ؟


مشاور: زینب علی پور

با سلام به شما دوست عزیز:

بسیاری از مردان و زنان به گونه‌ای هستند که بعد از ازدواج هم وابستگی زیادی به خانواده خود دارند و دوست دارند همیشه با آنان باشند و نمی توانند میان خود زندگی مشترک و خانواده خود جدایی ببینند. در همه کارها از خانواده خود اجازه می گیرد یا اگر کاری را انجام دادند حالت گزارشی برای آنها بیان می‌کنند و معمولاً این افراد در زندگی زناشویی با مشکلات فراوان روبرو هستند برای حل این مشکل باید بسیار صبور بود زیرا این مشکل را نمی توان با بحث و دعوا، قهر حل کرد.

در ابتدا توصیه می کنم نزد یک مشاوره خوب بروید تا راه کارهای مفیدی به شما بدهد.

با همسر خوب در این مشکل صحبت کنید هیچ گاه نگذارید مسائل بدون حل کردند بماند زیرا در دل حالت عقده بماند زیرا سبب مشکلات جدی در زندگی زناشویی می شود پس بهتر است زمان مناسبی را برای صحبت و گفت و گو ها انتخاب کنید و با جدیت کامل با همسر خود صحبت کنید تمام شرایط را برایش بیان کنید و از او هم بخوابید تا به طور جدی تصمیم بگیرد این گونه نباشد که امروز قول زندگی مستقیل را به شما بدهد اما فردا بگوید که نزدیک پدر و مادرش زندگی کنید.

مردی که وابسته به پدر و مادر است باید درست با او برخورد شود هیچ گاه هنگام صحبت از پدر و مادرش بدگویی نکنید زیرا نقطه ضعف او در همین است سعی کنید از راهی غیر مستقیم او را متوجه استقلال در زندگی فکر کنید بها بدهید.

و محبت خود را نسبت به او دریغ نکنید محبت کردن اسلحه ای قوی برای زنان است اگر شما با حالت سردی با او برخورد کنید به هیچ عنوان متوجه نمی شود که شما چه خواسته ای دارید.

پس بهتر است پاسخ های خود را البته که حالت لجبازی نباشد که آرام آرام درطی مدت از او بخواهید، و همچنین باید به  قول‌هایی که داده پابرجا باشد این را می توانید از پدر و مادر خود هم کمک بگیرید، که با او سخن بگویند.

 سعی کنید به موارد جزئی و رفتارهای بچه گانه که از مادرش سر می زند اهمیت ندهید به گونه ای رفتار کنید که به حالت بی احترامی به او نباشد و فقط حالت بی توجهی باشد لازم نیست که به تمام سوال هایشان پاسخ بدهید یا به گونه ای پاسخ دهید که متوجه شود که دوست ندارید درکارتان دخالت کند.

همیشه اول هر کاری سخت و دشوار است اما به مرور می توانید نوع رفتار خود را با آنها نشان دهید وقتی آن ها ببینند شخصیت  شما به چه گونه است مطمئنا به مرور در زندگی شما هیچ گونه دخالتی نمی‌کند مهم این است که چگونه و چه سیاست‌هایی را به کار ببرید که این اجازه را به آنها ندهید.

سعی کنید روحیه خود را بالا ببرید که با یک برخورد کوچک آنها از لحاظ روحی ناراحت نشوید درغیر این صورت به خودتان آسیب می رسانید، به هر حال زندگی مشترک پستی و بلندی های بسیاری دارد مهم نوع برخورد انسان با این مشکلات است.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مشاوره مرتبط