ناشناس

خواهرام از من بدشون میاد، چکار کنم؟

۱۷ سالمه دو تا خواهر دارم ک ازم بزرگترن بخاطر اینکه کارای خونه رو انجام نمی دادم بهم گیر میدادن اما قرار براین شد ک از این بعد انجام بدم قبول کردم و گفتم باشه اما خواهرام اذیتم میکنن بهم میگن عقب مونده ذهنی،دست و پا چلفتی مفت خور بی عرضه، چرا تو این سن دو تا از درساتو افتادی همش بهم میگن چرا مامان فقط به تو اهمیت میده تو چرا باید تو شرایط خوب بزرگ شی چرا مامان فقط به تو پروبال میده یکی شون بهم میگه بخاطر توئه ک من نتونستم پیشرفت کنم و برم دانشگاه با این ک من کاری ندارم حتی تو بچگی تکالیف خواهرامو انجام میدادم من تا الان به خواهرم تو نگفته بودم اما امروز عصبی شدم و موهاشو کشیدم الان یکم عذاب وجدان دارم اما هر بار با یکیشون بحثم میشه اون یکی دخالت میکنه و ی عالمه بهم فحش میدن دوتاشون و داد میزنن امروز ی عالمه بهم فحش داد هر چند منم جوابشو دادم اما یکم عذاب وجدان دارم چون حرفای خیلی خیلی بدی بهش زدم از خودم متنفرم جدیدا خیلی سریع عصبی میشم و میدونم این کار درستی نیست ولی دست خودم نیست هروز میگن اینه ک کاش بدنیا نمیومدی تو اضافه بودی تو مسبب بدبختی ما هستی و هر بار با مامانم دعوا میکنن پای منو میکشن وسط و بمن فحش میدن همیشه باهام دعوا میکنن اگه با مامانم بحثم شه پیاز داغشو زیاد میکنن حتی مامانم ی بار به شوخی گفت منو زده و خواهر بزرگترم کم مونده بود از خوشحالی بال در بیاره همشم بهم میگن کاش تو بمیری، حتی موقع امتحانام ی عالمه سر و صدا میکردن و وقتی بهشون میگفتم ساکت باشین میگفتن ما ام امتحان داشتیم ولی عین تو نبودیم من نمیدونم چیکار کنم خیلی گیج و سردرگم شدم خواهرم همش بهم میگه ایشالا بری زیر کفن و ریختتو نبینم ازت خیلی متنفرم تو اصن خواهر من نیستی سعی میکنم سکوت کنم ولی خواهرام هر کدوم ۶ متر زبون دارن و حقیقتا نمیدونم چیکار کنم هر بارم برای خودم لباسی یا ی چیز کوچیک میخرم به مامانم میگن تو فقط به این اهمیت میدی با این ک مامانم همیشه براشون خرج میکنه یجورایی خستگیم قابل وصف نیست نمی گم من ی فرشتم من ی ادم خودخواهم و تنبلم هستم ولی جدا کاری بهشون ندارم من ی بارم توی دعواهای خواهرام با هم یا با مامانم دخالت نکردم اما اونا همیشه دخالت میکنن این یجورایی اذیتم میکنه نمیزارن باهاشون منطقی صحبت کنم همیشه احساسی برخورد میکنن و داد میزنن من چند ساله افسردگی دارم و بخاطر امتحانام ی عالمه استرس دارم ک دوتاشو افتادم از ی طرف فشار درسی و از طرف دیگه فشار خانواده من فقط با این حرفا احساس بی عرضه بودن احمق بودن بدرد نخور بودن و آدم بدی بودن میکنم خیلی عذاب وجدان دارم هر چند این مسائل از دیدگاه منه شاید حق با اونا باشه نمیخوام کسی فک کنه ادم خوبیم یا همچین چیزی منم آدم بدیم ولی حس میکنم با حرفای امروزشون دیگه دلم نمیخواد زنده باشم
پنجشنبه، 7 تير 1403
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: فاطمه ترکاشوند
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

خواهرام از من بدشون میاد، چکار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

۱۷ سالمه دو تا خواهر دارم ک ازم بزرگترن بخاطر اینکه کارای خونه رو انجام نمی دادم بهم گیر میدادن اما قرار براین شد ک از این بعد انجام بدم قبول کردم و گفتم باشه اما خواهرام اذیتم میکنن بهم میگن عقب مونده ذهنی،دست و پا چلفتی مفت خور بی عرضه، چرا تو این سن دو تا از درساتو افتادی همش بهم میگن چرا مامان فقط به تو اهمیت میده تو چرا باید تو شرایط خوب بزرگ شی چرا مامان فقط به تو پروبال میده یکی شون بهم میگه بخاطر توئه ک من نتونستم پیشرفت کنم و برم دانشگاه با این ک من کاری ندارم حتی تو بچگی تکالیف خواهرامو انجام میدادم من تا الان به خواهرم تو نگفته بودم اما امروز عصبی شدم و موهاشو کشیدم الان یکم عذاب وجدان دارم اما هر بار با یکیشون بحثم میشه اون یکی دخالت میکنه و ی عالمه بهم فحش میدن دوتاشون و داد میزنن امروز ی عالمه بهم فحش داد هر چند منم جوابشو دادم اما یکم عذاب وجدان دارم چون حرفای خیلی خیلی بدی بهش زدم از خودم متنفرم
جدیدا خیلی سریع عصبی میشم و میدونم این کار درستی نیست ولی دست خودم نیست هروز میگن اینه ک کاش بدنیا نمیومدی تو اضافه بودی تو مسبب بدبختی ما هستی و هر بار با مامانم دعوا میکنن پای منو میکشن وسط و بمن فحش میدن همیشه باهام دعوا میکنن اگه با مامانم بحثم شه پیاز داغشو زیاد میکنن حتی مامانم ی بار به شوخی گفت منو زده و خواهر بزرگترم کم مونده بود از خوشحالی بال در بیاره همشم بهم میگن کاش تو بمیری، حتی موقع امتحانام ی عالمه سر و صدا میکردن و وقتی بهشون میگفتم ساکت باشین میگفتن ما ام امتحان داشتیم ولی عین تو نبودیم من نمیدونم چیکار کنم خیلی گیج و سردرگم شدم خواهرم همش بهم میگه ایشالا بری زیر کفن و ریختتو نبینم ازت خیلی متنفرم تو اصن خواهر من نیستی سعی میکنم سکوت کنم ولی خواهرام هر کدوم ۶ متر زبون دارن و حقیقتا نمیدونم چیکار کنم هر بارم برای خودم لباسی یا ی چیز کوچیک میخرم به مامانم میگن تو فقط به این اهمیت میدی با این ک مامانم همیشه براشون خرج میکنه یجورایی خستگیم قابل وصف نیست نمی گم من ی فرشتم من ی ادم خودخواهم و تنبلم هستم ولی جدا کاری بهشون ندارم من ی بارم توی دعواهای خواهرام با هم یا با مامانم دخالت نکردم اما اونا همیشه دخالت میکنن این یجورایی اذیتم میکنه نمیزارن باهاشون منطقی صحبت کنم همیشه احساسی برخورد میکنن و داد میزنن من چند ساله افسردگی دارم و بخاطر امتحانام ی عالمه استرس دارم ک دوتاشو افتادم از ی طرف فشار درسی و از طرف دیگه فشار خانواده من فقط با این حرفا احساس بی عرضه بودن احمق بودن بدرد نخور بودن و آدم بدی بودن میکنم خیلی عذاب وجدان دارم هر چند این مسائل از دیدگاه منه شاید حق با اونا باشه نمیخوام کسی فک کنه ادم خوبیم یا همچین چیزی منم آدم بدیم ولی حس میکنم با حرفای امروزشون دیگه دلم نمیخواد زنده باشم


مشاور: فاطمه ترکاشوند

سلام و احترام. متاسفم که در چنین وضعیت سختی هستید. به‌نظر می‌رسد که بار زیادی از استرس، تنهایی و فشار روانی را به دوش می‌کشید. این‌گونه روابط با خواهرانتان، و برخوردهایشان می‌تواند واقعا به عزت نفس شما آسیب بزند و احساسات شما را خدشه‌دار کند. سعی می‌کنم چند راهکار به شما پیشنهاد دهم که شاید به بهبود شرایط کمک کند:
 

1. اول به خودتان برسید و از احساساتتان مراقبت کنید: شما مستحق احترام، عشق و آرامش هستید، پس سعی کنید زمانی را برای خودتان اختصاص دهید تا با کارهای ساده‌ای مثل ورزش، مطالعه، یا حتی نوشتن احساسات خود، به خودتان آرامش دهید. گاهی نوشتن احساسات و افکار منفی می‌تواند کمک کند تا مقداری از بار عاطفی خود را سبک کنید.
 

2. واکنش‌های خود را کنترل کنید و خونسردی را تمرین کنید: عصبی شدن و دعوا کردن در مقابل خواهرانتان احتمالا فقط اوضاع را بدتر می‌کند. سعی کنید در لحظه‌های سخت، چند نفس عمیق بکشید و به جای واکنش دادن سریع، اندکی مکث کنید. 
 

3. به جملاتشان کمتر اهمیت دهید و خودتان را باور داشته باشید: کلمات آزاردهنده آنها به این معنا نیست که شما انسان بی‌ارزشی هستید. برای خودتان هدف و ارزشی تعیین کنید و سعی کنید به خودتان یادآوری کنید که تعریف شما توسط دیگران انجام نمی‌شود. خودتان ارزش‌هایتان را بشناسید.
 

4. با مادرتان صحبت کنید: اگر احساس می‌کنید مادرتان می‌تواند کمک کند تا محیط آرام‌تری داشته باشید، می‌توانید به او درباره احساسات و مشکلاتتان بگویید. تلاش کنید صحبت‌هایتان منطقی و آرام باشد تا سوءتفاهمی پیش نیاید. گاهی والدین به خاطر مسئولیت‌هایی که دارند، ممکن است متوجه بعضی مسائل نشوند، و شفاف‌سازی از سمت شما می‌تواند کمک‌کننده باشد.
 

5. یک حامی یا فرد قابل‌ اعتماد پیدا کنید: شاید مشاور مدرسه، یک دوست خوب، یا حتی یک مشاور آنلاین بتواند به شما کمک کند. داشتن کسی که بتوانید با او حرف بزنید و احساساتتان را بیان کنید، بسیار مؤثر خواهد بود.
 

6. روی درستان تمرکز کنید و به موفقیت خود اهمیت دهید: تمرکز روی اهداف درسی و شخصی می‌تواند به شما کمک کند که در آینده به استقلال بیشتری برسید. هر موفقیتی که کسب می‌کنید به شما کمک می‌کند احساس ارزشمندی بیشتری داشته باشید.
 

7. به فکر مشاوره فردی باشید: با توجه به اینکه شما احساس افسردگی دارید و افکار منفی به سراغتان می‌آید، مراجعه به یک مشاور می‌تواند در شناخت بیشتر خود و حل مشکلات عاطفی کمک بزرگی باشد. 
 

یادتان باشد که این دوره سخت و این احساسات ناراحت‌کننده همیشگی نیستند و با گذشت زمان و تلاش، می‌توانید به آرامش و رضایت بیشتری برسید. شما ارزشمند و توانمند هستید، و لیاقت آرامش و شادی را دارید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.