احمد
با سلام سوالي داشتم که جوابش خيلي برام مهمه لطفا جواب سوالم رو واضح بدين تا بيشتر از اين دچار مشکلات...
با سلام سوالي داشتم که جوابش خيلي برام مهمه
لطفا جواب سوالم رو واضح بدين تا بيشتر از اين دچار مشکلات روحي بسشتر نشم
من 19 سالم هست وترم اول دانشگاه هستم
ببينيد مشکل من اينه که وقتي يه فکر بدومنفي به سراغم مياد ديگه تا اخر اون روز زندگي برام جهنم ميشه وتحت تاثير اون فکر بد قرارميگيرم براي مثال تودانشگاه وقتي افراد هم سن خودم رو ميبينم که سيگاري هستن ودر حال انجام اين کار هستن ناخوداگاه تمام فکروروحم به سمت اين کار ميره
وتا مدتها اثرش تدمن ميمونه در حاليکه من از سيگار متنفرم واحساسي براي اين کار ندارم ولي همين فکر تو من ميمونه وهرچي سعي ميکنم فکرم روعوض کنم نميشه
ميخواستم ببينم من دچار افسردگي يا...شدهام
چون اين فقط يه مثال از اون فکرها بود ودر تمام روز هرفکري که به ذهنم مياد اذيتم ميکنه
مثلا توهمين دانشگاه دوستاي ديگري هم دارم که با اين افراد سيگاري ميگردن ولي هيچ تغييري تو اونها نميبينم وسرحال وخوب هستن ولي من با ديدن اين صحنه يکدفعه فکروروحم عوض ميشه
تروخدا کمکم کنيد چکارکنم اين مشکل برام حل شه
ايا ذکر يا ايه اي براي ارامش وخارجشدن از اين مشکلات رواني وجود داره که بخونم يا بايد به دکتر مراجعه کرد
ممنون اگه جوابم رو زود بدين چون خيلي دارم اذيت ميشم
فقط يه راهکار جدي معرفي کنيد ونگيد به اون مورد فکرنکن چون من ميخوام فکر نکنم ولي اون فکر تو ذهنم ميادو روحيم رو عوض ميکنه
مشاور: hassan najafi
دوست عزیز در مقوله های درمانی بحثی وجود دارد به نام آسیب پذیری، آسیب پذیری به این معناست که درجه حساسیت و واکنش افراد مختلف در برابر آسیبهای مختلف متفاوت است. مثلاً دو نفر را تصور کنید که هر دو به طور ناگهانی یکی از عزیزانشان را از دست می دهند واکنش این دو شخص نسبت به این اتفاق متفاوت است مثلا ممکنست نفر اول این اتفاق را به تقدیر نسبت بدهد و آن را سرنوشت اجتناب ناپدیر هر فرد بداند و پس از سوگواری دوباره به زندگی عادی بر گردد و روال همیشگی زندگیش را ادامه دهد ولی فرد دوم از دست دادن آن شخص را یک مصیبت بداند و دچار افسردگی شود و نتواند به زندگی عادی برگردد. به همین منوال ممکنست درجه آسیب پذیری شما بالا باشد به همین دلیل استرس با شدت بیشتری بر روی شما تأثیر می گذارد مثلاً سیگار کشیدن دیگران شما را تحت تأثیر قرار مي دهد اما همین مسأله بر روی دوستانتان تأثیری ندارد. جدا از مسأله آسیب پذیری شما دچار افکار مزاحم هستید که شما را دچار وسواس فکری کرده است. لازمست روش مقابله با این افکار را یاد بگیرید. وسواسهای فکری، عقاید، افکارو یا تصاویر ناخواسته، مداوم و تکرارشوندهای هستند که شما بهطور غیرارادی تجربه میکنید و حتی ممکنست از نظر شما افکاری بیمعنی باشند. این وسواسها زمانی که شما سعی میکنید به چیزهای دیگری فکر کنید یا کارهای دیگری را انجام دهید، مزاحم شما می شوند. شاید شنیده اید که یکی از راههای مقابله با این افکار فکر نکردن به آنهاست. اما مساله به این سادگیها نیست. در واقع فکر نکردن یک تکنیک روانشناختی است که روشمند است. برای مقابله با افکار مزاحم در درجه اول باید آنها را شناسایی کنید. در مرحله شناسایی شما باید نسبت به احساسات هر لحظه تان حساس باشید تا چنانچه احساس خشم، ترس يا تصورى از هر چيز منفى به سراغتان آمد، بتوانید از خودتان بپرسید در این لحظه چه چيز باعث به وجود آمدن این احساس شده، ترس؟ خشم، حسادت، کمبود اعتماد به نفس یا ... وقتى متوجه شديد كه علت این احساس ناخوشایند چه بوده، لازمست همان موقع به خودتان بگوييد: (اين افكار به من كمكى نمىكند، نبايد به آنها اجازه ورود بدهم.) همین هشیاری و آگاهی نسبت به وجود فکر منفی باعث می شود آن فکر در ابتدای ورود به ذهن شناخته شده و از همان ابتدا ضعيف شود. همین مقدار هم پيشرفت خوبى است و با تمرين بیشتر، پيشرفتهاى بيشترى هم مىكنيد. از آنجا که افکار مزاحم بسیار مقاومند باید مراقب افكار مزاحم بعدى باشيد كه احتمالاً چند ثانيه يا چند دقيقه بعد به سراغتان مي آيد پس دوباره به همان روش قبل عمل كنيد. احتمال دارد در ابتدا این کار برایتان سخت و یا حتی مسخره به نظر برسد اما اگر صبر و حوصله داشته باشید با تمرین بیشتر متوجه می شوید که به تدریج افکار مزاحمتان را راحتتر شناسايى مىكنيد و به این ترتیب، مانع ورود آنها به ذهن هشیارتان مىشويد و چون در موقع مناسب جلوى ورود آنها را به هشیاریتان مىگيريد، این افکار ديگر نمىتوانند شما را شكست دهند و همین مسأله به شما احساس قدرت و نيروى بيشتر و اعتماد به نفس می دهد. روش دیگر اینست که با شناسایی این افکار مىتوانيد با فكر كردن به چيزهاى دیگر، ذهنتان را از درگیر شدن با آن مسأله خاص منحرف کنید. حتی می توانید به محض اینکه افکار مزاحم به ذهنتان هجوم آورد به خودتان بگویید بعداً به آن فکر می کنم و سپس زمانی را در طول روز به این افکار اختصاص دهید. با زیر سوال بردن این افکار خودتان متوجه می شوید که تا چه اندازه این فکرها سطحی و بی پایه و اساسند.آگاهی از سطحی و پوچ بودن آنها شما را به این نتیجه می رساند که وقت و انرژی تان را برای این افکار هدر ندهید و این زمان را صرف کارهای بهتر و مفیدتری کنید. در ضمن از زدن برچسب هایی مثل افسرده یا فرد دچار اختلال روانی به خودتان جدا خودداری کنید چون این برچسب ها پس از مدتی که تکرار شوند به صورت باورهای قوی در می آیند و باعث می شوند واقعاً چنین مواردی را تجربه کنید. اين سوال توسط فرهنگسراي پرسش پاسخ داده شده است . www.porsesh.ir