سیما

به نام خدا سلام لطفا راهنماییم کنین من یک بار در قسمت مشاوره بخش خانواده پیام گذاشتم جوابمو ندادن زنی...

به نام خدا سلام لطفا راهنماییم کنین من یک بار در قسمت مشاوره بخش خانواده پیام گذاشتم جوابمو ندادن زنی هستم صاحب فرزند دوقلو به نام سارا و ستاره . حس می کنم همسرم هیچ علاقه ای به من نداره . من محبتی رو از ایشان دریغ نمی کنم بهترین غذاها و خوش اخلاق ترین برخورد رو با ایشون دارم ولی ایشون تحت تاثیر صحبتهای خانواده اش قرار می گیرد... حاضر نیست به من مبلغی به عنوان خرجی بدهد تازگیها برای دعوا گرفتن بهانه جویی می کنه تا با من دعوا بگیره و من سکوت می کنم ... حالا هم هروقت می خواهم بیرون برم حتی با خانواده ام هم نمی تونم برم و به تنهایی هم اجازه ندارم که برم اگه بیرون می رم با بابام برم و زود برگردم ... برایم سرویس طلا خریده بود اما حالا همش می گه طلاهای من طلاهای من من هم می گم باشه طلاهای تو ولی تو اینو برای من نخریده بودی؟ همش شخصیت من رو خورد می کنه و بدترین و زشت ترین کلمات رو به کار می بره خانواده من بهترین محبت رو درحق شوهرم کردند اول زندگی با بیکاری ایشون ساختند و خرج و مخارج زندگیمون رو به مدت دو سه ماه پدرم داد بعد از اینکه همسرم سرکار رفت و الان حقوق ماهیانه اش از یک میلیون هم بیشتره وسایل خونه که اضافه می کنیم و یا مهمون برایمان میاد خانواده ام به من کمک می کنن و اما همسرم به جای قدردانی بدترین رفتارها رو با اونها داره مثلا خواهرم عروسی ما اونقدر زحمت کشید که هنوز هنوزه خواهرشوهرم میگه خواهرت خیلی زحمت کشید شما باید جبران کنید اما با اینکه خواهرم هیچ توقعی نداشت روز عروسی خواهرم به مجلس ایشون نیومد و کادویی ندادیم هیچ حتی حاضر نشد خونمون رو برای مدت نیم ساعت در اختیار مهمونها قرار بدیم من فقط پیش خواهرم احساس شرمندگی کردم خواهرم لبخندی زد و گفت اشکالی نداره اصلا بهش فکر نکن و اوقات خودت رو تلخ نکن راجع به این قضیه با شوهرت بحث نکن گفتم مگه میشه تو و مامان و بابا خیلی برامون زحمت کشیدین باید شوهرم برگرده به بابام بگه که اگه قرار مهمون خونمون بیاد مبلها رو بر داریم بیان نیم ساعت بشینن برن . مگه بابا اینها مبل ندیده هستن؟ یادش رفته بابا وقتی داشت مبل خونمون رو می خرید همسرم نبود کمکش کنه و تنهایی خرید و اورد خونه گذاشت .. گفتم برای تو آبجی خوبم کاری نکردم ولی عکسهای زیبایی از تو و شوهرت می گیرم این حداقل کاری هست که می تونم انجام بدم وقتی شوهرم عکسهای خواهرمو دید عصبانی شد و گفت نباید از اونها عکس می گرفتی حق نداری پاتو خونه اونها بذاری گفتم تنها عکس نگرفتم خواهرشوهر خواهرم هم بود... این از رفتار شوهرم نسبت به خانواده من باز صبر کردم اما... بهم گفت اگه دروغ گفتم موقع زایمان بمیرم و آیا شوهری نسبت به زنش یه چنین رفتاری می کنه؟ حالا که صاحب دختر دوقلو شده ام خانواده اش گفتن ستاره شبیه باباشه و اونقدر گفتن و گفتن که شوهرم به ستاره زیاد محبت می کنه ولی به سارا علاقه ای نداره حتی حاضر نیست سارا رو بغل کنه بهم می گه حق ندارم به سارا شیر بدم و راضی نیستم . حق نداری سارا رو بغل کنی سارا گریه که می کنه وقتی شوهرم باشه دلم آتیش می گیره ... بچم سارا مریضه همسرم اونو دکتر نمی بره بهش می گم دلیل رفتارت با سارا چیه می گه اینقدر خانوادم گفتن ستاره شبیه توست من هیچ علاقه ای به سارا ندارم گفتم که ولی سارا چشمهای تو رو داره نگاش کن مثل عروسک می مونه گفت فقط باید بگی ستاره گفتم بچمون الان نوزاد هست و چیزی حالیش نیست وقتی بزرگ بشه رفتار مون باعث می شه اون افسرده و عقده ای بشه گفت الهی سارا بمیره گریه کردم گفتم من بمیرم و سارا هم بمیره تو راحت بشی زندگیم داره از بین میره ... مامان گفت برین مشاوره شوهرم حتی حاضر نمی شه تازه می گه اگه سارا ماه دیگه که میره چهارماهگی بخواد اینجوری گریه کنه تنبیهش می کنم بعد سرش داد می زنه میگه که خفه میشی یا خفت کنم اگه بیشتر از این گریه کنی می برم میندازم تو دریا فهمیدی این حرفها رو میزنه من خیلی نگران می شم تازه من یه مادرم هیچ وقت نه تنها فرقی بین بچه هام نمیزارم بلکه هردو رو به یه اندازه دوست دارم ولی ای کاش شوهرم من و بچه هامو دوست داشت
چهارشنبه، 28 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

سیما

به نام خدا سلام لطفا راهنماییم کنین من یک بار در قسمت مشاوره بخش خانواده پیام گذاشتم جوابمو ندادن زنی...

سیما ( تحصیلات : دیپلم ، 25 ساله )

به نام خدا
سلام لطفا راهنماییم کنین من یک بار در قسمت مشاوره بخش خانواده پیام گذاشتم جوابمو ندادن
زنی هستم صاحب فرزند دوقلو به نام سارا و ستاره . حس می کنم همسرم هیچ علاقه ای به من نداره . من محبتی رو از ایشان دریغ نمی کنم بهترین غذاها و خوش اخلاق ترین برخورد رو با ایشون دارم ولی ایشون تحت تاثیر صحبتهای خانواده اش قرار می گیرد... حاضر نیست به من مبلغی به عنوان خرجی بدهد تازگیها برای دعوا گرفتن بهانه جویی می کنه تا با من دعوا بگیره و من سکوت می کنم ... حالا هم هروقت می خواهم بیرون برم حتی با خانواده ام هم نمی تونم برم و به تنهایی هم اجازه ندارم که برم اگه بیرون می رم با بابام برم و زود برگردم ... برایم سرویس طلا خریده بود اما حالا همش می گه طلاهای من طلاهای من من هم می گم باشه طلاهای تو ولی تو اینو برای من نخریده بودی؟ همش شخصیت من رو خورد می کنه و بدترین و زشت ترین کلمات رو به کار می بره خانواده من بهترین محبت رو درحق شوهرم کردند اول زندگی با بیکاری ایشون ساختند و خرج و مخارج زندگیمون رو به مدت دو سه ماه پدرم داد بعد از اینکه همسرم سرکار رفت و الان حقوق ماهیانه اش از یک میلیون هم بیشتره وسایل خونه که اضافه می کنیم و یا مهمون برایمان میاد خانواده ام به من کمک می کنن و اما همسرم به جای قدردانی بدترین رفتارها رو با اونها داره مثلا خواهرم عروسی ما اونقدر زحمت کشید که هنوز هنوزه خواهرشوهرم میگه خواهرت خیلی زحمت کشید شما باید جبران کنید اما با اینکه خواهرم هیچ توقعی نداشت روز عروسی خواهرم به مجلس ایشون نیومد و کادویی ندادیم هیچ حتی حاضر نشد خونمون رو برای مدت نیم ساعت در اختیار مهمونها قرار بدیم من فقط پیش خواهرم احساس شرمندگی کردم خواهرم لبخندی زد و گفت اشکالی نداره اصلا بهش فکر نکن و اوقات خودت رو تلخ نکن راجع به این قضیه با شوهرت بحث نکن گفتم مگه میشه تو و مامان و بابا خیلی برامون زحمت کشیدین باید شوهرم برگرده به بابام بگه که اگه قرار مهمون خونمون بیاد مبلها رو بر داریم بیان نیم ساعت بشینن برن . مگه بابا اینها مبل ندیده هستن؟ یادش رفته بابا وقتی داشت مبل خونمون رو می خرید همسرم نبود کمکش کنه و تنهایی خرید و اورد خونه گذاشت .. گفتم برای تو آبجی خوبم کاری نکردم ولی عکسهای زیبایی از تو و شوهرت می گیرم این حداقل کاری هست که می تونم انجام بدم وقتی شوهرم عکسهای خواهرمو دید عصبانی شد و گفت نباید از اونها عکس می گرفتی حق نداری پاتو خونه اونها بذاری گفتم تنها عکس نگرفتم خواهرشوهر خواهرم هم بود... این از رفتار شوهرم نسبت به خانواده من باز صبر کردم اما... بهم گفت اگه دروغ گفتم موقع زایمان بمیرم و آیا شوهری نسبت به زنش یه چنین رفتاری می کنه؟
حالا که صاحب دختر دوقلو شده ام خانواده اش گفتن ستاره شبیه باباشه و اونقدر گفتن و گفتن که شوهرم به ستاره زیاد محبت می کنه ولی به سارا علاقه ای نداره حتی حاضر نیست سارا رو بغل کنه بهم می گه حق ندارم به سارا شیر بدم و راضی نیستم . حق نداری سارا رو بغل کنی سارا گریه که می کنه وقتی شوهرم باشه دلم آتیش می گیره ... بچم سارا مریضه همسرم اونو دکتر نمی بره بهش می گم دلیل رفتارت با سارا چیه می گه اینقدر خانوادم گفتن ستاره شبیه توست من هیچ علاقه ای به سارا ندارم گفتم که ولی سارا چشمهای تو رو داره نگاش کن مثل عروسک می مونه گفت فقط باید بگی ستاره گفتم بچمون الان نوزاد هست و چیزی حالیش نیست وقتی بزرگ بشه رفتار مون باعث می شه اون افسرده و عقده ای بشه گفت الهی سارا بمیره گریه کردم گفتم من بمیرم و سارا هم بمیره تو راحت بشی زندگیم داره از بین میره ... مامان گفت برین مشاوره شوهرم حتی حاضر نمی شه تازه می گه اگه سارا ماه دیگه که میره چهارماهگی بخواد اینجوری گریه کنه تنبیهش می کنم بعد سرش داد می زنه میگه که خفه میشی یا خفت کنم اگه بیشتر از این گریه کنی می برم میندازم تو دریا فهمیدی این حرفها رو میزنه من خیلی نگران می شم تازه من یه مادرم هیچ وقت نه تنها فرقی بین بچه هام نمیزارم بلکه هردو رو به یه اندازه دوست دارم ولی ای کاش شوهرم من و بچه هامو دوست داشت


مشاور: hassan najafi

خواهر گرامی سوال شما در آرشیو قرار دارد و متاسفانه بدلیل جحم زیاد سوالات پاسخ داده نشده است . لطفا صبر کنید و از خدا کمک بگیرید ان شاء الله آنچه خیر است محقق می شود . بنده از این تاخیر از شما پوزش می طلبم سوال شما بزودی پاسخ داده می شود .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.