تیبا

دختری هستم 24 ساله دانشجوی سال آخر کامپوتر و شاغل. من از وقتی یادم میاد نمازم رو میخوندم. همیشه قبل از...

دختری هستم 24 ساله دانشجوی سال آخر کامپوتر و شاغل. من از وقتی یادم میاد نمازم رو میخوندم. همیشه قبل از اینکه اذان شروع شه من سجادم پهن بود و تسبیح میزدم و ذکر میگفتم تا اذان بزنه و نمازم رو اول وقت میخوندم و بعدشم کلی دعا و نیایش بو د. روزه گرفتنام با عشق بود، نماز خوندنام با عشق بود.وقتی نمازم به تعویق میفتاد همش انگار یه چیزی پشتم سنگینی میکرد. الان توی محل کارم نمازخونه مخصوص خانوما نداریم و بخاطر محیط کارم نمیتونم به هیچ عنوان اینجا نماز بخونم. از طرفی بلافاصله بعد کار باید برم دانشگاه و اکثر روزا تا غروب کلاس دارم و وقتی میام خونه واقعا نای هیچ کاری ندارم. و اگه هم بخونم واقعا نه سبکم میکنه و لذتی از خوندنش میبرم. احساس میکنم خیلی خیلی از خدا فاصله گرفتم. نمیدونم چی کار کنم. انقدر آدمایی رو دیدم که خدا خدا میگن و قسم میخورن و عملشون ضد حرفشونه که واقعا یه احساس بدی بهم دست داده. احساس میکنم همه اینا ریاکاریه. حتی امسال با دیدن دسته های عزاداری دلم نمیلرزه. حس میکنم الان اگه بمیرم میرم توی قعر جهنم. همه نمازام یکی در میون شده. قبلا قبل از خواب کلی دعا میخوندم اما الان اصلا. چه کار کنم حالم بهتر شه؟
يکشنبه، 21 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

تیبا

دختری هستم 24 ساله دانشجوی سال آخر کامپوتر و شاغل. من از وقتی یادم میاد نمازم رو میخوندم. همیشه قبل از...

تیبا ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

دختری هستم 24 ساله دانشجوی سال آخر کامپوتر و شاغل. من از وقتی یادم میاد نمازم رو میخوندم. همیشه قبل از اینکه اذان شروع شه من سجادم پهن بود و تسبیح میزدم و ذکر میگفتم تا اذان بزنه و نمازم رو اول وقت میخوندم و بعدشم کلی دعا و نیایش بو د. روزه گرفتنام با عشق بود، نماز خوندنام با عشق بود.وقتی نمازم به تعویق میفتاد همش انگار یه چیزی پشتم سنگینی میکرد. الان توی محل کارم نمازخونه مخصوص خانوما نداریم و بخاطر محیط کارم نمیتونم به هیچ عنوان اینجا نماز بخونم. از طرفی بلافاصله بعد کار باید برم دانشگاه و اکثر روزا تا غروب کلاس دارم و وقتی میام خونه واقعا نای هیچ کاری ندارم. و اگه هم بخونم واقعا نه سبکم میکنه و لذتی از خوندنش میبرم. احساس میکنم خیلی خیلی از خدا فاصله گرفتم. نمیدونم چی کار کنم. انقدر آدمایی رو دیدم که خدا خدا میگن و قسم میخورن و عملشون ضد حرفشونه که واقعا یه احساس بدی بهم دست داده. احساس میکنم همه اینا ریاکاریه. حتی امسال با دیدن دسته های عزاداری دلم نمیلرزه. حس میکنم الان اگه بمیرم میرم توی قعر جهنم. همه نمازام یکی در میون شده. قبلا قبل از خواب کلی دعا میخوندم اما الان اصلا. چه کار کنم حالم بهتر شه؟


مشاور: hassan najafi

خواهر گرامی خدا را شکر این روحیه خوب و سازنده را دارید . شما هیچ مشکلی ندارید منتها این مساله نماز تمام اعتماد به نفس شما را گرفته و اجازه شور و نوا را به شما نمیده . البته من به شما حق میدم این مساله را باید هر چه زودتر برا خودتون حل کنید . ببینید شاید بتونید با یک صحبت با مسئول کاری خود اجازه بر پایی نماز را بگیرید و لو با پهن کردن یک سجاده . یقینا خدا به احوال و شرایط شما آگاه است . مهم انجام تکلیف است خدا همه چیزو می بینه . اگر تونستید نماز را اول وقت بخوانید ان شاء الله روحیه شما بر می گرده . روح شما هم غذا می خواد خب شما تا قبل از کار خوب و به موقع غذاشو می رسوندید اما الان کم تر غذا بهش می رسه خب حق داره خسته و کوفته بشه . کمی برنامه ها رو درست کنید تا به واجبات هم برسید . استغفار دل را نورانی می کنه و غم را بر طرف می کنه . اگر نمازی را از دست دادید حتما قضایش را به جا بیارید . بیشتر برای روحتان وقت بگذارید مثلا صبحها زودتر بلند بشید و با توجه و آسودگی عبادت و ذکر بگویید یا مثلا قرآن بخوانید . خواهر گرامی کمی تحمل کنید و برنامه ریزی کنید تا خداوند ان شاء الله شما را کمک کند و موفق شوید این حالت را حفظ کنید . موفق باشید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.