سلام. 2 سوال در زمینه تاریخ داشتم: 1- سرنوشت آصف ابن برخیا (همان کسی که قرار بود جانشین حضرت سلیمان...

سلام. 2 سوال در زمینه تاریخ داشتم: 1- سرنوشت آصف ابن برخیا (همان کسی که قرار بود جانشین حضرت سلیمان شود) چه شد؟ آیا این گفته که "او از راه حق خارج می شود و خدا علم الکتابی که بهش عنایت کرده بود را از او سلب می کند" درست است؟؟!! 2- همسر حضرت زینب (س) که بود؟ و چرا در کربلا نبود؟؟!! ممنون میشم اگه به سؤالات بطور کامل پاسخ دهید. یاحق
دوشنبه، 29 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

سلام. 2 سوال در زمینه تاریخ داشتم: 1- سرنوشت آصف ابن برخیا (همان کسی که قرار بود جانشین حضرت سلیمان...

( تحصیلات : لیسانس ، 26 ساله )

سلام. 2 سوال در زمینه تاریخ داشتم:
1- سرنوشت آصف ابن برخیا (همان کسی که قرار بود جانشین حضرت سلیمان شود) چه شد؟ آیا این گفته که "او از راه حق خارج می شود و خدا علم الکتابی که بهش عنایت کرده بود را از او سلب می کند" درست است؟؟!!
2- همسر حضرت زینب (س) که بود؟ و چرا در کربلا نبود؟؟!!
ممنون میشم اگه به سؤالات بطور کامل پاسخ دهید. یاحق


اطلاعاتی که در باب ایشان از منابع اسلامی و تاریخی و قبل از اسلام بدست آمده در همین حد است و بیش از آن خبری در دست نیست: جلد: 1 شماره مقاله:238 مقالات آورده شده در اینجا هنوز مقابله تایپی نشده اند -------------------------------------------------------------------------------- آصَفِ‎بن ‎بَرْخِیا (در عبری، آساف‎بن ‎برخیا) ، وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان، تقریباً در همة روایات و داستانهایی که ضمن آنها از این شخصیت نیمه تاریخی ـ نیمه‎افسانه‎ای یادی به میان آمده، به آیة 40 از سورة 27 (نمل) اشاره شده است: سلیمان از یاران پیرامون خویش خواست که پیش از وارد شدن ملکة سبا تخت او را در پیشگاه وی حاضر آورند و یکی از ملازمان او گفت که در یک چشم برهم زنی، به نزد تو می‎آورم» (نمل/27/40)، مفسران قرآن دربارة کسی که چنین پیشنهادی داده بر یک قول نیستند. برخی او را جبرئیل و یا فرشته‎ای دیگر دانسته‎اند و گروهی آدمیزاده پنداشته‎اند: ابن‎عبّاس وی را آصف‎بن ‎برخیا دانته که بر اسم اعظم آگاهی داشته است (طبری 19/103؛ فخر رازی 4/197؛ رازی 4/163، ابوالفتوح رازی سمعیابن‎ میکیا را بر تبارنامة او می‎افزاید). ابن‎مسعود گوید وی خضر(ع) بوده است (رازی؛ فخر رازی، همانجایها). قناده فقط به «مردی از آدمیان» (فخر رازی) که نامش تملیخا بود (رازی) اشاره می‎کند. ابن‎زید نیز گوید: «وی مردی نیکوکار بود از جزیره‎ای در دریا» (رازی و فخر همانجایها). مجاهد نام او را مِسْطح اسطوح ـ اسطوم و یا اسطوس ـ ذکر کرد (رازی، 4/164؛ قس: فخر رازی، 4/197؛ اکثر این روایات در طبرسی، 5/6-225، میبدی، 7/222 و دیگران آمده است). سیوطی در فصل «مبهمات قرآن» (4/104) چند نام دیگر بر نامهای بالا افزوده است: ذوالنور، بلخ، ضبّه نیای بزرگ قبیلة ضبه (نیز نکـ میبدی، 7/222). طباطبایی (15/363) گفته‎هایی را که دربارة هویت او روایت شده، موجه نمی‎داند. ولی بیشتر مفسران، این مرد را آصف‎بن‎ برخیا وزیر و مؤتمن و دوست سلیمان و به قولی وزیر، کاتب و معلم روزگار کودکی او دانسته‎اند که اسم اعظم خدا را می‎دانسته است و چون حق را بدین نام می‎خوانده، دعایش اجابت می‎شده است. لاهیجی (3/424)، ضمن تصریح بدین نکته که «در احادیث اهل بیت علیهم‎السلام متکثّرالورود است که آن کس آصف برخیا بوده» می‎گوید در پاره‎ای از منابع اسلامی مانند مهج‎الدعوات و عیون اخبارالرضا آمده است که برخی از اولیای دین مانند امام موسی کاظم(ع) خدای را به نام اعظمش که آصف او را بدان می‎خوانده، خوانده‎اند. مؤیّدِ گفتة لاهیجی روایات وارد در برخی تفاسیر دربارة چگونگی دعای آصف برخیاست. قرطبی (13/204) از عایشه نقل می‎کند که پیامبر(ص) گفت: دعایی که آصف ضمن آن خدای را به اسم اعظمش خواند «یا حیُّ یا قَیُّومُ» بود، ولی راویان دیگر مانند زهری و مجاهد آن دعا را به گونة دیگری نقل کرده که حضرت امام علی‎النقی(ع) به برادر خود موسی‎بن‎ محمد گفت: اشارة حق تعالی در آن آیه (نمل/27/40)، به آصف برخیا بوده است. در پاره‎ای مآخذ آصف نام یکی از مغنیان داوود، و در برخی دیگر دوست سلیمان معرفی شده است. در کتاب مزامیرِ عهد عتیق، مزمور پنجاهم، به نام آساف است. که به قول بعضی، تنها برای چند مزمور از مزامیر آهنگهایی ساخته است، اما روشن نیست که این همان آصف برخیاست یا کسی دیگر. در دایره‎المعارف جودائیکا مدخل جداگانه به عنوان آصف یا آساف برخیا نیامده و فقط در 2 جا ضمن شرح موضوعات دیگر، بدین نام اشاره شده است. نکتة درخور توجه به اینکه هیچ یک از این 2 اشاره در ضمن گزارش احوال حضرت سلیمان طبق مآخذ مورد اعتماد یهیودیان نیست، بلکه آنجا که در شرح داستان ملکة سبا بر پایة روایات اسلامی سخن می‎گوید، می‎افزاید: «سلیمان به اشارة رایزنانش تصمیم به آوردن تخت بلقیس به اورشلیم گرفت». نیز می‎گوید: یکی از این مشاوران به گفتة مفسران اسلامی، آصف بوده است. همین دایره‎المعارف (13/1424) می‎گوید که: «داستان ملکة سبا در آیات 17-45 از سورة 27 (نمل) بسیار نزدیک است به آنچه آنچه در «ترگوم ثانی» (در احوال استر) دربارة سلیمان و بلقیس آمده است. باتوجه به لحن بیان جودائیکا و اینکه مدخل جداگانه‎ای به آصف اختصاص نداده است و نیز به دلیل اینکه این دایره‎المعارف ذیل سلیمان اشاره‎ای به موضوع ملکه سبا و آصف وزیر سلیمان نکرده، می‎توان نتیجه گرفت که یهودیان به آصف به عنوان شخصیتی تاریخی نگاه نمی‎کنند. در این کتاب (15/108) اشاره شده است که مفسران مسلمان، هنگام نسبت دادن حکمت و درایت و قدرت به سلیمان و وزیرش آصف، عموماً از روایات نیمه دینی یهودی (اگَّده» و افسانه‎هایی که گاه ریشة ایرانی دارند، متأثر بوده‎اند، اما مسلمانان در این اعتقاد خویش، بر آیات قرآنی (از قبیل: انبیاء/21/81-82؛ نمل/27/17-18؛ سباء/34/13؛ ص/38/36، 39-40) استناد می‎کنند نه روایات نیمه‎افسانه‎ای یهودی ـ ایرانی. در روایات و افسانه‎های یهودی که از سوی گروهی از مورخان و مفسران مسلمان، مانند احمد نیشابوری، طبری، ابن‎اثیر، ابن‎واضح یعقوبی، و در قرون بعدی، حمدالله مستوفی و خواندمیر با توصیفهای بیشتری گزارش شده است، یک جای دیگر به نام آصف برخیا برمی‎خوریم و آن ضمن داستان ازدواج سلیمان با دختر فرعون (و به روایتی، با دختر پادشاه جزیرة صیدون) است. برپایة این گزارشها، سلیمان پدر دختر یاد شده را کشت و وی را به زنی گرفت. پس از چندی برای تسلای آن زن پیکره‎ای از پدر او را در قصر نهاد. دختر به پرستش آن پیکره پرداخت. آصف روزی ضمن اعتراض به سلیمان وی را گفت: «چهل روز است که در خانة تو غیر خدا را می‎پرستند». چون سلیمان به حقیقت پی برد، آن زن را کیفر کرد، اما مفسران به استناد چندین آیه از آیات قرآن (ص/38/30، 40؛ انعام/6/85) انتساب قتل را به سلیمان که پیامبر برگزیدة خداست، نمی‎پذیرند. به دنبال شرح ماجرای یاد شده (یا بر پایة برخی افسانه‎های دیگر که متضمن قصة گم شدن انگشتری سلیمان است)، باز یادی از آصف شده است بدین شرح که دیوی به نام صَخْر خاتم سلیمانی را ربود و در هیأت سلیمان بر تخت پادشاهی نشست و پایة کار خود را بر ستم و تبهکاری نهاد. آصف که رفتار پیامبر خدا را غیرعادی دید، در کار او به در آورد و به سلیمان بازگرداند. چون در روایات و تفسیرها، همه‎جا آصف وزیری خردمند، سیاستمدار و مدیر معرفی شده، نام وی در ادب فارسی نیز چنین معنایی به خود گرفته است. در سیاست نامة نظام‎الملک (ص 217) نام آصف به عنوان وزیری کاردان و آگاه در ردیف نام پیران ویسه، بوذر جمهر، صاحب‎بن‎ عباد، آل برمک و بعمیان آمده است. برخی از شاعران مانند مجیر بیلقانی، سوزنی سمرقندی، انوری، ضیاءالدین سنجری، ابن‎یمین، فتحعلی‎خان‎صبا و جز ایشان، ممدوحان خود را در حکمت و درایت به آصف مانند کرده‎اند و آنان را در قالب ترکیباتی مانند «آصف جم اقتدار»، «آصف جمشید رتبت» و جز آن ستوده‎اند. چنین می‎نماید که حافظ شیرازی بیش از دیگران از نام آصف بهره گرفته است. وی افزون بر یکی دو مضمون لطیف که بر پایة داستان آصف و سلیمان پرداخته، این نام با ترکیباتی چون آصف ثانی، آصف عهد، آصف ملک سلیمان و آصف دوران را به صورت عناوین و القابی احترام‎آمیز در وصف وزیران همزمان خود به کار برده است (نکـ حافظ غزلهای: 25، 28، 171، 219، 272، 286، 359، 362، 363). مآخذ: ابن‎اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1402ق، 1/26-240؛ ابن‎طاووس، علی‎بن‎موسی، مهج‎الدّعوات و منهج‎العبادات، به کوشش محمدحسن کرمانی، تهران، 1325ق، ص 311؛ اهور، پرویز، کلک خیال انگیز، تهران، زوار، 1363ش، 1/19-24؛ برسوی، اسماعیل، روح‎البیان، بیروت، داراحیاءالتراث‎العربی، 6/349؛ جودائیکا، ذیلِ Aggadeh و Queen of Sheba و Solomon؛ حافظ شیرازی، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، زوار، جمـ ؛ خواندمیر، غیاث‎الدین، حبیب‎السیر، تهران، خیام، 1362ش، 1/122-127؛ رازی، ابوالفتوح، روح‎الجنان، 1404ق؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ‎التواریخ، اسلامیه، 1351ش، 2/283، 290؛ سیوطی، جلال‎الدین، الاتقان‎فی‎علوم‎القرآن، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات‎الرضی (افست)، 1363ش؛ شبر، عبدالله، تفسیرالقرآن‎الکریم، بیروت، داراحیاءالتراث‎العربی، ص 395؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، اسماعیلیان، 1392ق، 15/361-371؛ طبرسی، فضل‎بن‎حسن، مجمع‎البیان، دارمکتبه‎الحیاه، 1380ق؛ طبری، محمدبن‎جریر، تفسیر، بیروت، دارالمعرفه، 1403ق؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر، بیروت، داراحیاءالتراث‎العربی؛ فخرمدیر، محمدبن‎منصور، آداب‎الحرب والشجاعه، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، اقبال، 1346ش، صص 432 و 433؛ قرطبی عبدالله‎بن‎محمد، الجامع‎الاحکام‎القرآن، بیروت، داراحیاءالتراث‎العربی، 1372ق؛ لاهیجی، محمدبن‎علی، تفسیر شریف، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی، 1340ش؛ مراغی، احمدمصطفی، تفسیر، بیروت، داراحیاءالتراث‎العربی، 1985ق، 19/141؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، ص 49؛ مبیدی، ابوالفضل، کشف‎الاسرار، به کوشش علی‎اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، 1361ش؛ میرخواند، خاوندشاه، روضه‎الصفا، تهران، مرکزی، 1338ش، صص 379-387؛ نظام‎الملک، حسن‎بن‎علی، سیاست‎نامه، به کوشش عباس اقبال، تهران، زوار، 1320ش؛ نیشابوری، ابواسحق احمد، قصص‎الانبیاء، بیروت، دارالکتب‎العلمیه، 1401ق، ص 319؛ یعقوبی، ابن‎واضح، تاریخ، بیروت، دارصادر، 1379ق، 1/59. مجدالدین کیوانی و همچنین: عنوان : آصف بن برخيا نویسنده : علی محمودی آصف بن برخیا آصف، نام وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان (ع) است و در روایات و داستانهای حضرت سلیمان (ع) نام او برده شده است.[1] ظاهراً او یکی از نزدیکان و دوستان خاص سلیمان (ع)‌بوده و می‌گویند خواهرزاده سلیمان نبی (ع) بوده است.[2] او نزد سلیمان دارای مقام و منزلت بوده در حضور و غیاب سلیمان هر وقت می‌خواستم وارد خانه او می‌شده[3]. در روایات و تفاسیر همه جا آصف وزیری خردمند، سیاستمدار و مدبر معرفی شده است. آصف از بنی‌اسرائیل و براساس بعضی منابع، هم دوران کودکی سلیمان بوده است.[4] آصف بن برخیا در قرآن نام آصف در قرآن صریحاً‌ ذکر نشده ولی در داستان حضرت سلیمان (ع) آمده است که ایشان، از اطرافیان خود می‌خواهد تخت ملکه سبأ (بلقیس) را به آنجا بیاورند: « قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ »[5] «(سلیمان گفت) ای بزرگان کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند» ابتدا یکی از جنیان می‌گوید: «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ»[6] «عفریتی از جن گفت: من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی » اما در مقابل شخص دیگری می‌گوید من تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن نزد آنها حاضر خواهم نمود که قرآن کلام او را چنین نقل می‌کند: « قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ »[7] «کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را نزد تو خواهم آورد» علم آصف بن برخیا: اینکه این علم چه علمی بوده، در آن بحث وجود دارد، برخی گویند منظور آگاهی او بر کتب آسمانی است، بعضی احتمال داده‌اند لوح محفوظ باشد و نیز بسیاری از مفسران و غیر آنها گفته‌اند؛ این مرد با ایمان از اسم اعظم الهی باخبر بوده (همان نام بزرگی که هر چیز در برابر آن خاضع می‌گردد).[8] به هر حال آنچه آصف می‌دانست از علم سلیمان (ع) بود که به فرمان خدا نزد آصف به ودیعه نهاده شده بود تا مردم در امامت و جانشینی او اختلاف نکنند.[9] بنابراین معلوم می‌شود آصف دارای ارتباطی با خداوند بوده که هر چه از پروردگارش درخواست می‌کرده و برآورده می‌‌شده و این علم از سنخ علوم فکری و اکتسابی نبوده است.[10] اینکه خود سلیمان (ع) تخت را نیاورد و مأموریت را به آصف واگذار کرد ممکن است به خاطر این بوده باشد که آصف وصیََّ او بود و سلیمان می‌خواست در این لحظه حساس، موقعیت او را به همگان معرفی کند، به علاوه استاد، شاگردان خود را در مواقع لازم می‌‌آزماید تا شایستگی آنها را به دست آورد.[11] گفته‌اند آصف وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند، آنگاه دعا کرد و در یک چشم برهم زدن تخت ظاهر شد.[12] برخی گویند اسم اعظمی که آصف خداوند را با آن خواند «یا حی یا قیوم» بوده و یا «الله الرحمن» و به عقیده برخی «ذالجلال والاکرام» و به عقیده برخی دیگر «یا الهنا واله کل شیء الهً واحداً لا اله الا انت» بوده است.[13] در روایات بسیاری می‌خوانیم اسم اعظم 73 حرف است که یک حرف آن نزد آصف بن برخیا بود و 72 حرف آن نزد امامان (ع) است و یک حرف مخصوص ذات پاک خداست.[14] چون مرگ آصف نزدیک شد به او وحی شد که فرزندش را جانشین خود کند و آنچه از نور و حکمت نزدش بود به او واگذارد.[15] -------------------------------------------------------------------------------- [1] . خرمشاهی، بهاءالدین، دانش‌نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377، چاپ اول، ج 1، ص 39. [2] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چاپ دوازدهم، ج 15، ص 469. [3] .شبستری، عبدالحسین، اعلام قرآن، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چاپ اول،‌ص 20. [4] . مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایره المعارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1385، ج1، ص 109. [5] . نمل/ 38 (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می‌باشد) [6] . نمل/39. [7] .نمل/40. [8] .تفسیر نمونه، پیشین، ص 470- 49. [9] . اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 112. [10] . طباطبائی، محمدحسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی،‌بی‌جا، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1370، چاپ چهارم، 15، ص 563. [11] . تفسیر نمونه، پیشین، ص 471. [12] .اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف،‌پیشین، ص 113. [13] .اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف،‌پیشین، ص 111. [14] . تفسیر نمونه، پیشین، ص 473. [15] . اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 111. موفق باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.