moshavere
با سلام ابتدا بايد از شما بخاطر پاسخهاي جامعتان تشكر و و قدرداني كنم كه يقينا اين چيزي نيست جز انجام...
با سلام
ابتدا بايد از شما بخاطر پاسخهاي جامعتان تشكر و و قدرداني كنم كه يقينا اين چيزي نيست جز انجام رسالت شما به بهترين نحو.
اميدوارم از پيگيري سوالم خاطرتان مكدر نشود:بحثمان پيرامون جبر و اختيار بود.
ميخواستم بگويم كه اگر شما بتوانيد براي بنده اثبات بفرماييد كه خداوند داراي صفت اختيار است،يعني ميتواند كه خلق نكند، من ميتوانم (با كمك چند بحث به اصطلاح فلسفي ديگر) اثبات كنم كه انسان هم اختيار دارد.
متاسفانه من اين سوال را يعني تقاضاي اثبات اختيار خداوند ، از چند نفر كارشناس پرسيده ام اما آنها به طور كامل و آنطور كه منظور من است، متوجه مقصودم نميشوند اما با توجه به مباحثات قبلي مان به احتمال زياد شما مطلب را خواهيد گرفت.
من ميگويم اگر خداوند يك جامع الصفات مطلق و نامحدود است (توجه كنيد : مطلق و نامحدود) پس بايد خلق كند تا وجود صفاتش را تجلي بخشد. اگر خلق نكند پس يا محدود است (مثل ما) كه اين با تعريفي كه از خدا داريم ناهماهنگ است يا نامحدود است ولي مجبور.
من ميگويم اگر وجودي و يا صفتي نامحدود باشد پس در تجلي آن صفت ناچار است مثلا وقتي يك چيزي سياه مطلق باشد( با تعاريف فيزيك رنگ، سياه مطلق يعني همه ي طول موج هاي نور را جذب ميكند) نميتواند انتخاب كند كه فلان طول موج را جذب ميكنم و ديگري را جذب نميكنم چون اگر انتخاب كند، ديگر سياه مطلق نيست و براي مطلق بودنش مجبور است كه تمام طول موجها را جذب كند و اگر همه را جذب نكند ديگر سياه مطلق نيست و ديگر در آن صفت، نامحدود نيست.
خودتان با ساير صفات مقايسه كنيد ولي لطفاً روي اين مثال و يا انواع مشابه ،مناقشه نفرماييد چون مثال را فقط با هدف تقريب موضوع به ذهن زدم و قطعاً ممكن است متنند همه مثالهاي ديگر تفاوت هايي با واقعيت در آن يافت شود.
از افاضه لطف شما سپاسگزارم
با سلام و آرزوی گرفتاری شدید شما به سرچشمه عشق الهی تا با فنا شدن در ذات زیبایی آفرین او همه سوالات شیرینتان را پاسخ بیابید که این راه ، حلوای طنطنانیست تا نخوری ندانیست. با پوزش از این خودمانی شدن و سفارش برادر گونه به اینکه در کنار مطالعات دقیق و صحیحتان از عبادت و عشق بازی با محبوب و معبودتان - مخصوصا مناجات شعبانیه- دعای عرفه امام حسین- مناجات خمس عشر - نماز شب و تفکر در فراز های آن مناجات ها - همچنین مطالعه و دقت در کتب نورانی و شریفی همچون نهج البلاغه بزرگ مظلوم تاریخ علی علیه السلام و اصول کافی باب عقل و جهل و ....به پاسخ کوتاهی به سوالتان با پوزش دوباره بسنده می کنم. صفات خدا چند دسته که در یکی از اقسام آن گونه ایست که شمات می فرمایید یعنی در ظاهر امر باید مرزوقی باشد تا رازق وجود یابد یا تا مخلوقی خلق نشود صفت خالقیت تجلی نمی یابدو... باید بگویم اولا این صفات بنابر فیاضیت علی الاطلاق بودن حق همواره موجودند و لحظه ای تعطیل بردار نیستند برای مثال به ماجرای زیر دقت نمایید: فردی خدمت یکی از معصومین رسید- اگر اشتباه نکنم حضرت علی علیه السلام - و پرسید آیا قبل از حضرت آدم انسانی وجود داشته ایشان فرمودند آری و باز او سوال را تکرار کرد تا چند بار و پاسخ آری بود تا حضرت فرمودند اگر تا صبح قیامت سوال کنی پاسخ من آری است یعنی صفت فیاضیت الهی همواره ساری و. جاری است و همواره در کار احیا و میراندن و خلق و ابداع و ایجاد و فناست . به مقاله زیر دقت کنید . امیدوارم به پاسختان برسید: صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم كردهاند: 1. صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی) «صفات جمال» یا «صفات ثبوتی» صفاتی هستند كه بر وجود كمالی در خداوند دلالت میكنند و از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حكایت میكنند؛ مانند علم، قدرت ، خلق، رزق و... «صفات جلال» یا «صفات سلبی» صفاتی هستند كه چون بر نقصان و فقدان كمال دلالت میكنند؛ از خداوند سلب میشوند. مانند تركیب، جسمانیت، مكاندار بودن، جهتدار بودن، ظلم، عبث و غیره.[1] حقیقت صفت سلبی، عبارت است از «سلب نوعی نقص» و سلب سلب، كمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است صفات سلبی نیز در نهایت از كمال ذات خداوند پرده برمیدارند، مانند متحرك بودن خداوند. متحرك بودن یك موجود حاكی از نقص آن است، زیرا حركت بدین معناست كه شی متحرك ابتدا فاقد كمال خاصی است و پس از حركت به آن كمال میرسد. بدیهی است كه چنین معنایی با وجوب وجود و كمال مطلق بودن خداوند ناسازگار است از این رو باید آن را از ذات الهی سلب كرد، لیكن این سلب؛ یعنی، نفی حركت، در نهایت به اثبات نوعی كمال برای خداوند بازمیگردد، زیرا نفی نقص چیزی جز اثبات كمال نیست.[2] به بیان دیگری میتوان گفت خداوند فقط یك صفت ثبوتی دارد و آن دارابودن هر نوع كمال است و یك وصف سلبی دارد كه آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است. زیرا هر نوع كمالی كه تصور شود برای ذات او ثابت است و آنچه به عنوان صفات در كتابهای كلامی نام میبرند (مانند علم، قدرت و حیات، اراده و ادراك، قدیم و ازلی و...) برای نشان دادن اصول صفات كمال است كه كمالات دیگر را از روی مقایسه با آنها بر ذات خدا ثابت بدانیم والّا صفات ثبوتی خداوند بیش از این صفات مذكور هشتگانه است مانند، حكیم، غنی، عظیم، رفیع، حق، عزیز و.. و هر كدام از اینها نیز مایه كمال و موجب جمال است. عین این بیان درباره صفات سلبی نیز جریان دارد.[3] در اینجا شاید این سئوال ایجاد شود كه اگر مفاد صفات سلبی سرانجام به اثبات نوعی كمال باز میگردد، چرا كمال مزبور را مستقیما و در قالب یك صفت ثبوتی اظهار نمیكنیم و با در میان آوردن یك مفهوم حاكی از نقص و سپس سلب آن مفهوم، مسیر كوتاه خود را طولانی و مطلب سادهای را پیچیده میكنیم. در پاسخ به این پرسش میتوان گفت: حق آن است كه همواره هر صفت سلبی، ملازم با یك صفت ثبوتی است، ولی گاه مفهوم سلبی به گونهای است كه در مقایسه با مفهوم ثبوتی ملازم با آن، برای اذهان عموم مردم مانوستر و در كاربردهای عمومی زبان، رواج بیشتری دارد، برای مثال سلب جسمانیت یا مادیت ملازم با وصف تجرد است، ولی آشنایی اذهان عمومی با مفهوم «جسمانی بودن» یا «مادی بودن» بسیار بیش از آشنایی با مفهوم «تجرد» است.[4] 2- صفات ذاتی و صفات فعلی «صفات ذات» صفاتی است كه از ذات خدا انتزاع میشود و پیوشته ذات خداوند با آنها همراه است و سلب آنها از ذات خداوند ممكن نیست. و هر گاه از همه چیز چشم بپوشیم و تنها به ذات او توجه پیدا كنیم باز او را با این صفات همراه خواهیم دید؛ مانند صفت «حیات». صفات فعل آن رشته از صفاتی است كه در حقیقت فعل و كار خداوند محسوب میشوند و ذهن ما با دیدن افعال وی به وجود این اوصاف منتقل میگردد تا آنجا كه اگر او به چنین كاری دست نمیزد هرگز نمیتوانستیم او را به این اوصاف توصیف كنیم؛ مانند خالق و رازق، كه با آفریدن خلق كه فعل اوست میگوئیم او خالق است و با فراهم ساختن وسایل زندگی مردم میگوییم او رازق است. پس اگر او مبداء این دو كار نبود و فعلی را انجام نمیداد و ما تنها به ذات او توجه میكردیم هرگز به وجود چنین اوصافی پی نمیبردیم.[5] به عبارت دیگر منشاء انتزاع صفات ذاتی، نفس ذات خداوند است لیكن، صفات فعلی از مقام فعل خداوند انتزاع میشوند، بدین معنا كه ذات، با ملاحظه فعل خود به این صفات متصف میگردد. برخی از اوصاف مانند علم و اراده را میتوان از یك جهت صفت ذاتی و از جهت دیگر صفت فعلی دانست.[6] 3- صفات نفسی و اضافی صفات نفسی آن دسته از اوصافاند كه مفاهیم آنها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر نیست. مانند «حیات» اما صفت اضافی، به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر است. مانند «علم»، «قدرت» و «اراده»؛ زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.[7] 4- صفات ذاتی و خبری این تقسیم از اهل حدیث نقل شده است. صفات ذاتی صفاتی است كه بر كمالات خداوند دلالت دارد[8] و صفات خبری صفاتیاند كه در خبر آسمانی (كتاب و سنت) وارد شدهاند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمیشدند، از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قایل شویم، «تشبیه» و «تجسیم» لازم خواهد آمد. به عبارت دیگر، این دسته از صفات در آیات و روایات متشابه در باب صفات الهی وارد شدهاند. مانند وجه، ید، استوا، مجی كه بر حسب ظاهر خداوند را دارای اعضاء و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی میكنند. (فتح/ 10، طه/ 5، فجر/ 22 و....)[9] اما چنان كه گفته شد، چون به مقتضای عقل اثبات آنها به معنای ظاهریشان بر خداوند محال است، مفسران و متكلمان، این صفات را به معنایی كه اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد تأویل كردهاند. اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آنها را به همان معنای ظاهریشان گرفتهاند. 5- صفات حقیقی و اضافی «صفات حقیقی» خواه از صفات ذات باشند مانند حیات و خواه از صفات فعل مانند اراده، اموری واقعی هستند. صفات حقیقی بر دو دستهاند: الف: صفات حقیقی محض؛ مانند حی ب: صفات حقیقی دارای؛ اضافه مانند عالم و قادر كه در مفهوم آن، اضافه به غیر اخذ شده است، و تصورش متوقف بر تصور غیر میباشد؛ مانند علم خدا به مخلوقات و قدرت خدا بر هر چیز. و اگر صفات ذاتی باشد مانند عالم، در مقام تحقق وابسته به غیر نخواهد بود اما اگر صفت فعلی باشد در ثبوت و تحققش نیز متوقف بر غیر است مانند خالق و رازق. اما «صفات اضافی» اموری اعتباری هستند كه از اضافه و نسبت میان وجودهای وابسته و واجب اعتبار میشوند ماند عالمیت و قادریت و خالقیت و رازقیت.[10] -------------------------------------------------------------------------------- [1] . رباني گلپايگاني، علي؛ عقايد استدلالي، نصايح، 1381 ش، چاپ چهارم، ج 1، ص 127-128. [2] . سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، مركز جهاني علوم اسلامي، 1377، اول، ج 1، ص 197-198. [3] . استاد جعفر سبحاني، شناخت صفات خدا، كتابخانه صدر، تهران؛ ص 14-15. [4]. آموزش كلام اسلامي، همان، ص198 [5] . سبحاني، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1411، چاپ سوم، ج 1، ص 85. [6] . آموزش كلام اسلامي، همان، ص 199-200. [7] . همان [8] . همان [9]. علي رباني گلپايگاني، عقايد استدلالي، نصايح، 1381، چهارم، ج 1، ص 130-131 و آموزش كلام اسلامي، همان. [10] . رك: علامه طباطبايي، سيد محمد حسين ، بدايه الحكمه، ترجمه علي شيرواني، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، اول، 1373، ج 4، ص 98-99. موفق باشید.