محمد رضا

سلام با توجه به این که انسان ها نسبت به مبدا آفرینش معرفت فطری دارند. پس چرا بعضی از آن ها از این معرفت...

سلام با توجه به این که انسان ها نسبت به مبدا آفرینش معرفت فطری دارند. پس چرا بعضی از آن ها از این معرفت فاصله می گیرند؟ با تشکر
پنجشنبه، 15 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

محمد رضا

سلام با توجه به این که انسان ها نسبت به مبدا آفرینش معرفت فطری دارند. پس چرا بعضی از آن ها از این معرفت...

محمد رضا ( تحصیلات : لیسانس ، 19 ساله )

سلام
با توجه به این که انسان ها نسبت به مبدا آفرینش معرفت فطری دارند. پس چرا بعضی از آن ها از این معرفت فاصله می گیرند؟
با تشکر


با عرض سلام خدمت برادر گرامی! امام صادق (ع) : « فطرت آدمی چنان است که هر کس به او نیکی کند او را دوست می دارد و هر کس با او بدی کند دشمن . » وسائل الشیعه ج 4 ص 74 شيدايي فطري همه انسان‌ها فطرتي الاهي دارند كه همواره آنها را به سوي خداوند فرامي خواند و اين صدايي است كه هيچ گاه خاموش نمي شود و نوري است كه فروغ آن افول نمي كند و لاتبديل لخلق الله . فطرت همان بعد ملكوتي و روحاني انسان است كه در عالم الست و در محضر ربوبي بوده و او را به روشني شناخته است. چنانكه عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) مي‌پرسد: كدام فطرت است كه آيه شريفه فطرة الله التي فطر الناس عليها از آن ياد كرده است؟ امام فرمود: اسلام است كه وقتي خداوند از بشر بر توحيد خويش پيمان مي‌گرفت به مؤمن و كافر فرمود: ألست بربكم. ابن مسكان مي‌گويد از امام صادق(ع) پرسيدم گواهي گرفتن كه در آيه و إذ أخذ ربك من بني آدم من ذريتهم فأشهدهم علي أنفسهم ألست بربكم قالوا بلي... آمده آيا ديدن حقيقي بوده است؟ فرمود: آري، اما مردم آن را از ياد برده‌اند. ولي اصل آن معرفت را از دست ندادند، و به زودي به ياد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست مي‌رفت هيچ كس نمي‌فهميد كه خالق و روزي دهنده‌اش كيست. فطرت لايه‌اي از وجود انسان و شأني از هستي اوست كه در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شكوه و كمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و ساير كمالات اسمائي و جلوه‌هاي صفات عالي الاهي است. از اين جهت گرايش‌هايي از جان آدمي سر بركشيده و او را به سوي سرچشمة‌ بيكران هستي و كمال هدايت مي‌كند. با اين سرماية معنوي دروني و تكيه بر فطرت و دنبال كردن كشش‌ها و خواست‌هاي فطري مي‌توان به اصل هستي و زيبايي و عشق و كمال رسيد. كسي كه كتاب فطرت را مطالعه كند به خدا مي‌رسد و فطرت هادي دروني و دعوت رساي خداست كه از درون هر انسان برخاسته، او را به مقصد حقيقي و اصل خويش فرامي‌خواند. طبيعت انسان اما همين تن مادي است كه بيشتر مردم خود را با آن اشتباه مي‌گيرند و فراموش مي‌كنند كه در حقيقت روح‌اند و هويت اصيل‌شان منوط به فطرت و بعد ملكوتي‌ وجودشان است. اگر مردم فطرت الاهي خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آن را با مقتضيات طبيعت از هم باز نشناسند، از هدايت‌هاي فطري محروم و در تمنيات طبيعي گرفتار مي‌شوند. در اين صورت فريفتة اموري خواهند شد كه مطلوب حقيقي و مورد تمناي فطرت نيست. البته هدايت فطري و دعوت الاهي كه نور او در وجود ماست هيچ گاه خاموش نمي‌شود؛ ولي كساني كه از پس حجاب طبيعت آن را مي‌شنوند و مي‌بينند، از ملاقات با حقيقت ناب محروم شده، از كژراهة تمناهاي طبيعي براي تحقق خواسته‌هاي فطري مي‌كوشند و خود فريبي معنوي از همين جا آغاز مي‌شود. در اين وضعيت انسان در پي خواسته‌هاي طبيعي مي‌رود و مي‌پندارد كه حقيقت و معنويت را خواهد يافت. يا خواسته‌ها مادي و عادي خود را معنويت و مصداق راستين نياز فطري خويش مي‌انگارد. معنويت‌هاي نو ظهور در راستاي تمناي فطري انسان هستند ولي پاسخي مسخ شده به آن مي‌دهند. فطرت شيفتة عاشق شدن و دل بستن است اما معنويت‌هاي نوظهور نظير اشو و كوئيلو عشقي هوسناك و شهوت آلود را پيشنهاد مي‌كنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شكوه و جلال و تجربة هيبت و خشيت در برابر آن است اما مرلين منسون پاسخ آن را با كليپ‌ها و موسيقي هول ناك بلك متال مي‌دهد. ما شيداي پرستيدن هستيم ولي سايبابا خود را خداي پرستيدني و خالق هستي معرفي مي‌كند. بیداری های متعدد دوران نوجوانی و اوج آن جوانی دوران بیداری های متعددی همچون بیداری فطرت ، مذهب ، جهان بینی ، وجدان ، میل به کمال ، استدلال خواهی و فعالیت غدد است. جوان بینش خاصی از جهان دارد و می خواهد نسبت به انچه در جهان خلقتت میگذرد شناخت بهتر و عمیق تری ییدا کند . خصوصا درباره خداوند ، دین ، بهشت ، جهنم ، مرگ و دهها مساله دیگر ، تا با زدودن مجهولات خود ، به شناخت صحیحی دست یابد و فطرت بیدار شده خود را اقناع بخشد . در این صورت به سوی خدا پرستی و عبادت متمایل می گردد . بیداری وجدان در جوان ظهور می یابد یعنی او نسبت به مسایل نوعی خود اگاهی درونی پیدا میکند و کلیات فضایل و رذایل را درک می کند و قاضی خویشتن میشود . اگر کار خوبی انجام داد شادمان شده و اگر خطایی مرتکب شد پشیمان و نگران است . بیداری روح کمال خواهی و تعالی در نوجوان شور و هیجانی ایجاد می کند تا او هر چیزی را تا سر حد کمال و اعلی بخواهد . در چنین وضعیتی است که او رفتار دیگران از جمله رفتار والدین را با این معیار می سنجد و زیر ذره بین دید گاه خود قرار میدهد . اگر با افکار و روحیه کمال خواهی و مطلق گرایی او تطبیق نداشت روی بر می گر داند و مخالفت میکند . لذا میتوان او را به سر چشمه کمال یعنی خداوند سبحان راهنما یی کرد تا در نتیجه این جذبه و شناخت الهی به رابطه با خداوند عشق بورزد . بیداری استدلال باعث دلیل خواهی ، برهان طلبی و کشف علت از جانب نوجوان در مواجه با مسایل مختلف است . هر چند ادله مورد پسند او ممکن است دلیل نما ضعیف و سست باشد . در هر صورت ضروری است با ادله روشن ، قابل درک و فهم و در عین حال قوی او را یاری داد . تا افکارو اندیشه های دروغین بر او تسلط نیابند در سنین نوجوانی بیداری دینی و احساسات ، تمایلات و جهش های مذهبی به تدریج اشکار می شوند و نوجوان تمایل دارد حقایق دینی را بفهمد و روابط بین خود و خدا و دین را درک کند . این بیداری موجب علاقه او به عمل دینی و کار و تلاش با معیارهای مذهبی است و رغبت به عبادت و نماز در او زیاد می شود تا حدی که گاهی گرفتار افراط هم میشود . بنابراین اگر میخواهیم نوجوان از نسیم روحبخش نماز و عبادت بهره مند شود ، باید بدانیم که توجه به این بیداری ها و هدایت و راهنمایی درست انها به سمت اندیشه صحیح الهی و کمال حقیقی ، همراه با استدلال ، ارشاد و ارایه اسلام ناب محمدی (ص) به انان است که می تواند تعادل و ثباتی در شخصیتش به وجود اورد تا به ورطه گمراهی و دام های شیطانی گرفتار نشود . همچنین دقت در شناخت این بیداری ها ، مراعات کردن و مدارا نمودن ، پرهیز از ایجاد افکار خرافی می تواند انها را به ایجاد رابطه با خداوند یاری نماید . انسان با وجود فطرتي پاك و خداجو، گاهي از انعكاس و تجلي نور حق بر آيينه وجودش محروم مي شود. اين بدان معنا نيست كه نور محبت الهي در درونش به خاموشي گرائيده و فطرتش تغيير يافته، بلكه از آن رو است كه حجاب هايي در كار است كه مانع بروز حالت معنوي در فرد شده است و چنين فردي با شناخت موانع و حجاب ها و با همت و اراده مي تواند ظرفيت هاي فطري و سرشار از سرچشمه زلال نفخه الهي را در درون خود باز يابد. اي عقده گشاي دل ديوانه من‎/ اي نور رخت چراغ كاشانه من بردار حجاب از ميان تا يابد‎/ راهي به رخ تو، چشم بيگانه من راه رفع موانع وحجاب ها و بازيابي و بازتابي نور الهي بر آيينه دل بازگشت از گناه و جبران كدورت هاي آن وتوبه است. حقيقت توبه پشيماني از گناه و روي گرداندن از آن با اراده اي مصمم و جدي است. توبه عملي است كه فرد گناهكار را از فضاي گناه و معصيت و دوري از خدا به سمت خير و صلاح و قرب الهي مي كشاند و به تعبيري از تاريكي و ظلمت به روشني هدايت مي كند. گناه گاهي كاركردي شخصي دارد و آثار آن تنها متوجه فرد گناهكار است و گاهي تأثير منفي عمومي دارد و زمينه ساز ناهنجاري هاي اجتماعي است. مكتب آسماني اسلام رسالت خود را رهانيدن انسان از خودخواهي ها و هواپرستي ها و نجات از قيد و بند شياطين معرفي كرده است و با نشان دادن در توبه به مدد انسان آلوده وغرق در پليدي گناه مي شتابد تا شخصيت فطري و الهي انسان بر اثر لغزش ها و گناهان مورد غفلت قرار نگيرد. از نظر اسلام، انسان گناهكار همچون فرد بيمار وگرفتار، نيازمند ياري و كمك است و بايد به مددش شتافت. از اين رو آيات و روايات بسياري در ارتباط با توبه و امكان بازگشت فرد گناهكار وارد شده است كه هر يك آيه رحمتي از جانب خداوند سبحان محسوب مي شود. خداوند توبه را براي بيرون آمدن از فضاي ناپاك و تيره گناه قرار داده است و در خلال توبه نصوح و درخواست واقعي فرد گناهكار وعده آمرزش و امكان راهيابي توبه كنندگان به ورطه صاحبان فضائل اخلاقي را داده است. امام صادق (ع) فرمود: بنده چون توبه حقيقي كند خدا او را دوست دارد و گناهانش را مي پوشاند. خداوند براي همه مخلوقاتش خير مي خواهد و بندگانش را به راه هايي كه او را به خير و سعادت جاويد برساند راهنمايي كرده است. حال اگر انساني مغلوب شيطان شد و به اسارت هوس هاي زودگذر درآمد چاره چيست؟ خداوند براي اين دسته از بندگانش باب اميدي به نام توبه گشوده است و بدين طريق راه بازگشت به راه راست را براي هيچ يك از بندگانش نبسته است. يكي از اسماء الهي تواب به معني بسيار توبه پذير است. مبالغه در اين نام الهي ناظر بر اين معناست كه خداوند توبه توبه كنندگان واقعي و حتي كساني كه بار ها و بار ها توبه كرده اند و باز از راه صواب خارج شده و به گناه آلوده شده اند را مي پذيرد چرا كه توبه امري قلبي است و اگر كسي در دل از گناهي پشيمان شد و نزد وجدان خودش نادم گرديد و قصد تكرار آن گناه را نداشت توبه كرده است و خداوند رحمان و رحيم هم به دل بندگانش نظر دارد و توبه توبه كنندگان را مي پذيرد. بازآ، بازآ هر آنچه هستي بازآ ‎/ گر كافر و گبر و بت پرستي بازآ اين درگه ما در گه نوميدي نيست‎/ صدبار اگر توبه شكستي بازآ به پرسش و پاسخ زیر دقت فرمایید شاید مفید باشد: پرسش: عرفان (دريافت دروني ) يعني چه ؟ كسي كه مي خواهد به عرفان برسد چه نشانه هايي دارد؟ پاسخ: جواب سوال اول براي تعريف عرفان ابتدا بايد بگوييم كه اهل اين فن يعني اهل عرفان، اين مقوله را به دو دسته نظري و عملي تقسيم نموده‌اند كه دربارة هر موردي مي توانيم توضيحي ارائه نماييم. حضرت امام ( عوالم ثلاثة وجود انسان را اينطور توضيح مي‌فرمايند كه پس از آنكه انسان موفق به اصلاح خود مي‌شود يعني اعمال ظاهري خود را بر اساس واجبات و محرمات الهي تنظيم مي كند و از محرمات اجتناب كرده، واجبات را بجا مي‌آورد. اين رفتار ظاهري در خلقياتش تأثير گذاشته، باعث اصلاح خلقيات درانسان مي‌شود زيرا تكرار فعل سبب ايجاد خلق مي‌شود اين علم اول را فقه مي‌گويند كه موضوع آن همان اصلاح ظاهري و اعمال ظاهري است. بحث اصلاح خلقيات موضوع علم اخلاق است كه در اينجا مطرح مي‌شود. رذايل اخلاقي و فضايل اخلاقي چيست؟ حال اگر اخلاق انسان هم اصلا ح شد موفق مي‌شود كه ديدگاهي يا جهان بيني حقيقي نسبت به عالم پيدا كند و حقايق را ذوق كند و بچشد كه اين باب در حقيقت باب كشف و شهود است و عرفان در اينجا مطرح مي شود يعني معرفت ذوقي. موضوع معرفت ذوقي، شناخت هستي، خدا و انسان است كه در ديگاه عرفا اين سه در يكي خلاصه مي شوند يعني همه چيز در خدا خلاصه مي‌شود و بقيه در واقع ظهور و نمود جلوه حق تعالي هستند. حضرت امام ( مي فرمايد:"... موضوع فلسفه مطلق وجود است از حق تعالي تا آخرين مراتب وجود و موضوع علم عرفان و عرفان عملي وجود مطلق است يا بگو حق تعالي است و بحثي بجز حق تعالي و جلوة او كه غير او نيست ندارد. اگر كتابي يا عارفي بحث از چيزي غير حق كند نه كتاب، عرفان است و نه گوينده عارف است و اگر فيلسوفي در وجود به آن طور كه هست نظر كند و بحث نمايد نظرش الهي و بحثش عرفاني است و همة اينها غير از ذوق عرفاني است كه از بحث به دور است و غير، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجداني و پس از آن نيستي در عين غرق در هستي ( ادفع السراج كه شمس طالع شد).... ما نيز اكنون به عرفان فطري انسانها نظر مي‌اندازيم و گوييم در فطرت و خلقت، انسان امكان ندارد و بغير كمال مطلق توجه كند و دل ببندد، همة جانها و دلها بسوي اويند و جز او نجويند و نخواهد جست و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند كرد، ثناي هر چيز ثناي اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان كند ثناي ديگري مي‌گويد، در تحليل عقلي كه خود حجابي است نيز چنين باشد."1 در اينجا در باب تفاوت عرفان نظري و عرفان عملي بايد گفت: عرفان نظري به بيان ديدگاههاي حقيقي و واقعي در بارة جهان مي‌پردازد.اما عرفان عملي به بيان تحولات روحي مي‌پردازد كه در منزل سوم بعد از دو مرحلة اصلاح ظاهر و اصلاح خلقيات، در رسيدن به معرفت ذوقي بصورت عملي براي انسان پيش مي‌آيد. منزل او با يقظه شروع مي‌شود يعني بيداري. منزل بعد را توبه، همين طور تا فناء الي الله، كه خواجه عبد الله انصاري در كتاب مشهور "منازل السائرين" و كتاب ديگر خود" صد ميدان"، اين منازل را در صد منزل معرفي نموده است و بعضي عرفا اين صد منزل را خلاصه كرده اند مثل خواجه نصير الدين طوسي در كتاب "اوصاف الاشراف"، اين اختلاف در تقسيمات به جهت بيان تفصيل و اجمال مطلب است. اجمالاً آنكه عرفا منازلي را در سير و سلوك تعريف كرده‌اند كه ابتداي آن يقظه (بيداري) است و منزل بعد توبه و به همين ترتيب تا مقام فناء في الله. استاد شهيد مرتضي مطهري، ذيل عرفان عملي فرمودند: "عرفان عملي عبارت است از سير و سلوك انسان،‌يا بيان سير و سلوك انسان الي الله، و به عبارت ديگر بيان حالات و مقامات انسان در سير به سوي حق كه از اولين منزلي كه عرفا آن را "منزل يقظه" نام مي‌نهند، يعني منزل بيداري، {شروع مي‌شود} تا به آخرين منزل كه منزل وصول به حق است و آنها آنرا تعبير به "توحيد" مي‌كنند؛ يعني از نظر عارف توحيد حقيقي جز با وصول به حق حاصل نمي‌شود، يعني توحيدهاي قبل از اين مرحله را عارف توحيد واقعي نمي‌داند. شما اگر منازل السائرين خواجه عبدالله انصاري را ملاحظه كرده باشيد ـ و اين كتاب اخيراً به فارسي هم ترجمه شده است ـ مي‌بينيد كه منازل سلوك را بيان كرده است به صورت صد منزل، و ده منزل ده منزل كرده است، از بدايات شروع مي‌شود تا به نهايات منتهي مي‌شود"2 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1ـ حضرت امام خميني ( ، ره عشق، ص 34و 24 2ـ استاد شهيد مرتضي مطهري، عرفان حافظ، ص 12 جواب سوال دوم عرفان يك مفهوم كلّي و عام است كه بر مصاديق گوناگوني اطلاق مي شود و تعريف هاي دانشمندان دربارهء آن گوناگون است . هر كسي عرفان را به گونه تعريف كرده است , مثلاً ذوالنون مصري درباره ءعارفان مي گويد: . ابوسعيد ابوالخير گفته است : . ابن عطا گفته است : . ابوعلي سينا مي گويد: . پس عرفان عبارت است از: علم به حضرت حقّ و آگاهي از احوال مبدأ و معاد و پيوستن به مبدأ خويش واتّصاف به صفات الهي >.(1) براي رسيدن به عرفان ابتدا بايد اخلاق اسلامي را فرا گيريد و رذائل اخلاقي را از خود دور و بعد فضائل اخلاقي را كسب كنيد, تا به مراحل كمال معنوي و عرفان دست يابيد. (پـاورقي 1.سيد يحيي يثربي , عرفان نظري , 25ـ 28 با تلخيص . موفق و مؤید و پیروز باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.