با سلام مگه تو قرآن نیومده که شیطان همه بنده های خدارو اغفال میکنه بجز بنده های مخلص؟! پس چرا تو سوره...
با سلام
مگه تو قرآن نیومده که شیطان همه بنده های خدارو اغفال میکنه بجز بنده های مخلص؟! پس چرا تو سوره یوسف اومده که یوسف از بنده های خالص خداست اما دو صفحه بعدش اومده که گول شیطانو خوردو به جای توکل به خدا واسه آزادیش به دوست زندونیش متوسل شد؟؟؟
مشاور: sayed mojtaba navab
با عرض سلام و تسلیت شهادت مولی الموحدین علی ع خدمت خواهر گرامی! نفوذ شيطان در افراد گناهكار و غير معصوم باوسوسه او در انبیاء الهی همچون حضرت آدم یا یوسف (ع ) و ...كه داراي مقام عصمت است و لغزش او فقط ترك اولي بود, نه سرپيچي از دستور مولوي و الزامي خداوند, تفاوت روشني دارد, و قرآن كريم در مقام بيان تفاوت اين دو وسوسه , از دو لفظ مختلف استفاده مي كند. مثلا قرآن در باب حضرت آدم ع در مقام بيان وسوسه شيطان در مردم ازحرف كه حاكي از نفوذ در قلوب و نفوس است , كمك مي گيرد و مي فرمايد: (1) در حالي كه وسوسه شيطان د حضرت آدم را با حرف ( فوسوس لهما الشيطان )(2) و يا با حرف (فسوس اليه الشيطان ) بيان مي كند. براي آگاهان از خصوصيات زبان عربي , تفاوت حرف با دو حرف الي > روشن است . اولي به معني رسوخ در قلوب و نفوس و دومي به معني ادامه پاسخ نزديك شدن به انسان است , و چيزي كه در پيامبران منتفي است . رسوخ و نفوذ در روح و روان آنان است , نه نزديك شدن به آنان , شيطان در روح و روان آنان لانه نمي گيرد, هر چند به آن ها نزديك مي شود. و به عبارت ديگر شيطان توانايي تسلط و تصرف در افراد مخلص را ندارد و وسوسه و ترغيب و تشويق , غير از سلطه واحاطه بر افكار و انديشه هاي انساني است .(3) (پـاورقي 1 ـ ناس (114 آيه 5 (پـاورقي 2 ـ اعراف (7 آيه 20 (پـاورقي 3 ـ جعفر سبحاني , منشور جاويد, ج 5 ص 77 -------- لطفا به پرسش و پاسخ زیر هم توجه فرمایید: مركز: پژوهشكده تحقيقات اسلامي پرسش: ما معتقديم انبياء همگي معصوماند و بعضي از كارهاي آنان را تعبير به »ترك اولي« ميكنيم. سؤال اين است چرا پيامبران همين ترك اولي را بايد انجام دهند يا انجام دادند؟ پاسخ: براي اين كه جواب به خوبي ارائه گردد لازم است ابتدا عصمت و ترك اولي را توضيح دهيم. »عصمت« كه در انبيا و اوليا به اعتقاد ما وجود دارد، داراي دو جنبه است: جنبه اول: در امان بودن از گناه و سرپيچي از فرمان خدا. اين جنبه از عصمت اختياري است و ناشي از باور، ايمان و يقين انبياء و اولياء(ع) است. آنان چون داراي باور و ايمان واقعي و يقين به خدا، قيامت، قهر و رضاي خدا هستند، اين يقين آنان را به اطاعت و اجراي فرامين خدا سوق ميدهد و از ارتكاب نهيهاي خدا باز ميدارد. آنان وقتي با گناه مواجه ميشوند چنان به واقعيت و عاقبت گناه باور دارند، مانند فردي ايستاده بر لبه گودال آتش كه ارتكاب گناه را مساوي انداختن خود به درون آتش ميداند و همچنان كه فرد ايستاده بر لبه گودال آتش هيچ گاه خود را به درون آتش نمياندازد زيرا لهيب و سوزانندگي آن را ميبيند و حس ميكند، پيامبران و امامان نيز به هيچ وجه مرتكب گناه و نهيهاي خدا نميشوند و امرهاي خدا را ترك نميكنند و اين معناي عصمت از گناه است. جنبه دوم، در امان بودن از خطا در تشخيص و شناخت جهان و واقعيات آن{P - اين راه براي ديگر بندگان نيز باز است و اگر فردي نطفهاش از لقمه حلال بسته شود، پدر و مادرش در دوران حمل و طفوليت نسبت به تربيت او عنايت كافي داشته باشند و به دستورهاي وارد در اين زمينه عمل كنند، آن فرد هم مانند پيامبران و امامان(ع) هم در دوران طفوليت مشمول عنايات خدا ميگردد و هم از اوان دوران بلوغ بر چنين يقيني خواهد بود و مرتكب گناه و حتي مكروه نخواهد شد. خداوند ميفرمايد: »هرگز چنين نيست، اگر علماليقين داشتيد، به يقين دوزخ را ميبينيد. (تكاثر، 5 - 6) و در سوره يوسف بعد از يادآوري حفظ خدايي ميفرمايد: اين چنين سوء و فحشا را از او برگردانيم زيرا از بندگان مخلص ما بود. اين جنبه از عصمت، همان عصمت اختياري است و فضل انبياء و اولياء در اين است كه با مجاهده به درجهاي از اين عصمت رسيدهاند كه حتي ملائكه مقرب به آن درجه نايل نشدهاند. P} است. انسانها با مطالعه، تفكر و تعقل به شناخت بسياري از حقايق و واقعيات جهان نايل ميشوند و در بسياري از حقايق جهان مادي و جهان غير مادي دستشان از شناخت و معرفت راجع به آن كوتاه است. خيلي از مواقع شناختهاي اكتسابي انسانها از جهان و حقايق، مطابق با واقع و حق ميباشد و موارد فراواني نيز خطا ميكنند و با توجه به غلط بودن مقدمات يا عوامل ديگر، شناخت آنان باطل و خطا از كار در ميآيد. پيامبران و امامان در اين جنبه نيز معصومند يعني در شناختهايشان هم خطا و اشتباه نميكنند زيرا علم و شناخت انبياء از طريق مطالعه، تأمل و صغرا و كبرا كردن به دست نميآيد تا خطا و اشتباه در آن يافت شود. بلكه آنان به خواست و اراده خدا با عين واقعيت هستي مواجه ميشوند و علم آنان، علم لدنّي و الهي است و در علم خدايي نيز هيچ خطا و اشتباهي راه ندارد. اين جنبه از عصمت اكتسابي نبوده و فقط بخشش خداوند به بندگان برگزيدهاش ميباشد. بنابراين پيامبران نه در عمل گناه ميكنند و نه در شناخت، خطا. مطلب دومي كه بايد مورد توجه قرار گيرد، دقت در مفهوم گناه و ترك اولي است. گناه عملي است كه خداوند بندگان را از آن نهي كرده است و اعلام داشته اگر بندگان مرتكب آن شوند، بر خلاف رضاي حق عمل كرده و مستوجب خشم و غضب شدهاند. گاهي خداوند از عملي نهي ميكند و توضيح ميدهد كه اين نهي به خاطر گرفتار نشدن به رنج و زحمت و تبعات دنيايي آن عمل است نه اين كه مرتكب مستحق كيفر و عقاب اخروي ميگردد. مثلاً خداوند حضرت آدم(ع) را از خوردن ميوه درختي نهي ميكند و ميفرمايد كه اي آدم تو در اين بهشت از همه نعمتها بهرهمند هستي و هيچ رنج و تعبي براي تو وجود ندارد. در اين بهشت نه گرسنه ميشوي، نه عريان ميگردي، نه تشنه ميشوي و نه گرما تو را آزار ميدهد ولي اگر به حرف شيطان گوش دهي و از ميوه آن درخت بخوري، بايد از بهشت بيرون روي و به زحمت بيفتي. {P - مضمون آيات 35 - 36 بقره و 18 - 25 اعراف و 117 - 124 طه. P} در اين گونه موارد، اگر بنده مرتكب نهي شود عواقب ناگواري كه هشدار آنها داده شده بود، گريبان او را ميگيرند ولي غير از آن عواقب ناگوار، ديگر عقاب و كيفري در آخرت متوجه او نيست. اين امر و نهيها را »ارشادي« ميگويند و مخالفت آنها »معصيت و گناه« اصطلاحي نيست ولي اطاعت از آن امر و نهيها بهتر است از اين رو مخالفت با آنها را »ترك اولي« مينامند. يعني آنچه سزاوارتر است ترك شود گرچه انجام دادن آن نيز گناه و عقابآور نيست. پيامبران(ص) چون در درجههاي بالاي بندگي هستند، خداوند از آنان انتظار ويژه دارد و با عنايت خاصي با آنان برخورد ميكند و اگر ترك اولايي از آنان سر بزند، خداوند در مقام توبيخ آنان را گناهكار ميخواند و تهديد ميكند تا آنان تنبيه شوند و به درجات بالاتر هدايت و سوق داده شوند. خود آن بزرگواران نيز هرگاه ترك اولايي از آنان سر بزند، خود را گناهكار ميشمرند و بزرگترين عذاب براي آنان افتادن از چشم عنايت خداست. لذا خاضعانه دست تضرع به پيشگاه خدا بلند كرده و توبه ميكنند. توبيخهاي خداوند نسبت به پيامبران و استغفار و طلب توبه پيامبران از اين بابت است. البته يكي از وجوه استغفار انبيا و اوليا(ع) توجه آنان به عظمت حق تعالي و فقر خود است و لذا خشيت و خضوع سراپاي وجود آنان را ميگيرد و خود را در اداي وظيفه بندگي مقصر ميبينند و استغفار و انابه مينمايند. مطلب ديگري كه قابل توجه است اين كه خداوند گاهي كه ميخواهد قبح شديد كاري را نشان دهد و مرتكب آن را به سختي انذار كند، پيامبران را مورد خطاب قرار ميدهد و تهديد خود را به آنان اعلام ميكند. با اين كه معلوم است كه پيامبران به هيچ وجه مرتكب آن خطا و گناه نميگردند. مثلاً در مورد شرك خداوند به پيامبر ميفرمايد: »اگر شرك بورزي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيان كاران خواهي شد.« گاهي نيز افرادي در جامعه مرتكب خطايي شدهاند و پيامبر در آن مورد{P - زمر(39)، آيه 65. P} هيچ دخالتي نداشته ولي خداوند پيامبر را نسبت به آن خلافي كه انجام گرفته، توبيخ ميكند. هم چنان كه حضرت{P - ر.ك: شأن نزول سوره عبس در الميزان، ترجمه، ج 20، ص 331 - 332. P} موسي(ع) وقتي با گوساله پرستي قوم مواجه شد، براي اين كه آنان را نسبت به عمق فاجعه آگاه سازد، يقه برادر را چسبيد و او را توبيخ كرد. با اين كه برادرش پيامبر و معصوم بود و خطا و تخلف نكرده و نميكرد. بنابراين در اين گونه موارد نيز گرچه مخاطب توبيخ پيامبرانند ولي از باب »به در بگو تا ديوار بشنود« است. بنابراين پيامبران به هيچ وجه گناه نميكنند، اما گاهي به مقتضاي انسان بودن در انتخاب بين خوب و خوبتر يا انتخاب بين كار مباح و كار بهتر، اوّلي را انتخاب ميكنند و البته زود پشيمان ميگردند و توبه ميكنند و خداوند نيز آنان را ميبخشد. عقاب خداوند نيز براي تربيت كردن و رشد دادن آنهاست تا در مراحل بعد در انتخاب بين خوب و خوبتر، دومي را انتخاب كنند. البته پيامبران اولوالعزم و پيامبر اسلام و امامان معصوم(ع) به مقامي رسيدهاند كه حتي ترك اولي هم از آنان سر نميزند. امیدوارم توانسته باشم پاسخ مکفی داده باشم. ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند شوید. از کمک به همنوعان خود مخصوصا مردم مظلوم سومالی و دعا برای حق خواهان عالم مخصوصا مردم بحرین غفلت نورزید. موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!