میثم
با سلام و خسته نباشید . یک سووال داشتم از خدمتتان : انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از...
با سلام و خسته نباشید .
یک سووال داشتم از خدمتتان :
انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از چه دوره ای پا به زمین گذاشتند ؟ آیا آدم و حوا بوده اند یا اشخاص دیگری ؟ و خاستگاه آنها کجا بود ؟
فقط یک خواهش : پاسخ پرسش را به ایمیل ارسال نکنید .
با تشکر از شما و همه ی دست اندر کارانتان .
مشاور: sayed mojtaba navab
کامل تر: با عرض سلام و آرزوی بهرمندی از نیروی بیکران مهر و محبت الهی ، خدمت کاربر گرامی! بعضي از دانشمندان مسلمان معتقدند كه بين اين نوع نظريهها در مورد خلقت انسان (نظريه تكامل) و آنچه اسلام در مورد خلقت انسان اوليه (حضرت آدم) بيان كرده است، تضاد وجود ندارد. طبق نظر اين گروه انسان در عين حال كه ميتواند از خاك و گل آفريده شده باشد، ميتواند اين آفرينش به گونه تكامل باشد. آنها ميگويند: همه موجودات ميتواند از تك سلول به وجود آيند كه آن تك سلول از خاك بوده و بعداً در اثر تكامل پس از ميلياردها سال به مرحله انسانيت رسيده است. وقتي به مرحله انسانيت رسيد، انسان و خليفه خدا در زمين شد. با اين توجيه اين نظريه با آنچه كه قرآن درباره خلقت انسان آورده است منافاتي ندارد.(1) نظريه دوم در مورد خلقت انسان بلكه ساير موجودات زنده، نظر معروف و مشهور است كه عقيده دارند انسانها از آدم و حوّا به وجود آمدهاند و مستقيماً از خاك خلق شدهاند. اين نظريه از ظاهر آيات به دست ميآيد، گرچه نظر اول نيز با قرآن منافاتي ندارد، ولي آيات درباره خلقت آدم و حوّا ظهور در نظريه دوم دارد، مثلاً از آيه "اذ قال ربك للملائكة اني خالق بشراً من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين"(2) نظريه دوم فهميده ميشود. علامه طباطبايي(ره) ميفرمايد: ظاهر آيات دلالت بر همين صورت اخير دارد كه نسل حاضر بشر به آدم و زوجهاش كه از زمين آفريده شده و از غير پدر و مادر هستند منتهي ميشود. آيه "ان مثل عيسي عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون"(3) شاهدي بر صحت نظريه دوم است. در مورد كشف بقاياي موجودات شبيه انسان در ميليونها سال قبل، بعضي از انديشمندان اسلامي با استفاده از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده (4)، معتقدند كه قبل از پيدايش انسان و آفريده شدن آدم و حوا روي زمين، نسلهاي ديگري از انسانها روي زمين بوده كه منقرض شدهاند و انسانهاي كنوني آخرين نسلي است كه روي كره زمين خواهد بود. پينوشتها: 1 - دكتر يدالله سحابي، خلقت انسان، چاپ سوم، سال 1351. 2 - ص (38) آيه 71. 3 - آل عمران(3) آيه 59. 4 - بحار، ج 8، ص 374 و ج 25، ص 25 و ج 54، ص 321 و 336. ------------- به موارد زیر و سوالات مشابه توجه فرمایید : مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: چه رابطهاي بين انسانهاي اوليه و نسل ميمونها وجود دارد، با توجه به اين كه بعضي از قسمتهاي بدن ميمون مثل انسان است. آيا كتابي در اين باره نوشته شده است؟ پاسخ: در پاسخ به سؤال شما عرض ميكنيم: از بررسي آيات قرآن مجيد و كتاب هايي كه درخصوص پيدايش انسان و راز خلقت نوشته شده است، اين نتيجه به دست ميآيد كه: نسل انساني و بشر موجود، يك نوع مستقلي است كه از نوع ديگري جدا نشده و نسل آن از طريق تناسل منتهي ميشود به يك زن و شوهر معيني، كه قرآن نام شوهر را آدم معرفي كرده، نيز صريح است در اين كه اولين فرد بشر و همسرش از پدر و مادري متولد نشدهاند، بلكه از خاك يا گل يا لايه يا زمين، به اختلاف تعبيرات قرآن - خلق شدهاند: روشنترين آيه اين كه درباره خلقت آدم در قرآن ديده ميشود، آيه شريفه: "عند اللّه كَمَثلِ آدَم خَلَقَه مِن تُراب ثُمَ قالَ لَهُ كُن فَيَكون" ( سورهآل عمران، آيه 59.) يعني: صفت و مثل عيسي و مانند صفت آدم است، كه خداي تعالي او را از خاك زمين خلق كرد. بدون اين كه پدري داشته باشد، كه از نطفه او متولّد شود. پس چرا مسيحيان نميگويند: آدم پسر خدا است؟ زيرا آيه شريفه درصدد پاسخ از احتجاج مسيحيان بر پسر بودن عيسي(ع)براي خدا است. تمامي آيات قرآني كه متعرّض آغاز خلقت بشر است، نسل بشر را منتهي، به يك زن و شوهر ميداند، حال چه اين كه مراد به آدم را آدم شخص بگيريم و چه آدم نوعي و طبيعت آدم. اما چهار زن و شوهر يا فرضيهاي كه دانشمندان طبيعي درباره تحوّل انواع، فرض كردهاند و روي آن پيدايش انسان را به واسطه تكامل ميمون يا ماهي - چنان كه بعضي احتمال دادهاند - ميدانند، فرضيهاي بيش نيست، و روشن است كه فرضيه، استناد به علم يقيني كه قابل ترديد و احتمال خلاف نباشد، ندارد. تنها كاري كه از فرضيههاي علمي برميآيد اين است كه ميتواند بيانات علمي را كه در اطراف موضوعي مورد بحث قرار ميگيرد، توضيح بدهد و علّت آنها را بيان كند و فرض چنين فرضيههايي در يك علم و ارزش آنها در همان علم منافاتي با اعتبار حقايق يقيني و حتّي امكانات ذهني ندارد. در هر صورت از فرضيه، علم يقيني و نتيجه قطعي به دست نميآيد. اما تركيب يافتن انسان از تن و روان: خداوند متعال هنگام آفرينش، انسان را مركّب از دو جزء و داراي دو جوهر قرار داد: يكي جوهر جسماني كه ماده بدني او است، و ديگري جوهر مجرّد كه روح و روان اوست. اين دو، پيوسته در زندگاني دنيوي همراه و ملازم يكديگرند و هنگام مرگ روح زنده از بدن جدا شده و سپس انساني به پيشگاه پروردگار باز ميگردد. قرآن مجيد در سوره مؤمنون ميفرمايد: "و لَقَد خَلَقنا الانسانَ مِن سلالَه من طين ثُم جَعَلناهُ نُطفَهً في قَرار مكين ثُمَ خلقنا النُّطفه عَلَقهً فَخَلَقنا العَلَقهً مُضغه فخلقنا المُضغهَ غِطاماً فَكَسونا العِظامَ لحماً ثُم اَنشاناهُ خَلقاً آخر فتبارك اللّهُ احسن الخالقين (سوره مؤمنون آيات 16 12.)؛ همانا انسان را از شير كشيدهاي از گل آفريديم، سپس آن را چكيدهاي كرديم در قرارگاهي استوار، باز آن چكيده را خون بسته آفريديم، پس آن گوشت جويده را به صورت استخوانها آفريديم، بعد استخوانها را گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش ديگري پديد آورديم. پس برتر است خدا، بهترين آفرينندگان. در خاتمه توصيه ميكنيم جهت اطلاعات بيشتر در اين خصوص به تفسير الميزان، ج 2، از صفحه 154 و ج 16، از صفحه 399 تا 409 و تفسير نمونه مراجعه نماييد، تا اطلاعات بيشتري در اين خصوص به دست آوريد. انشاء اللّه . ----------------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: در قرآن آمده است كه آدم و حوا اولين انسان هايي بودند كه پا به زمين گذاشتند و فرزندانشان نيز جزء نخستين انسان هايي بودند كه به كشاورزي و دامداري پرداختند، در حالي كه در كتاب هاي زمين شناسي ، زيست شناسي و باستان شناسي آمده است كه انسان هاي اوليه غارنشين بودند و پس از طي دوران ها نوبت به دورة كشاورزي رسيده است. اين ناهمگوني را چگونه مي توان برطرف كرد؟ پاسخ: اسلام با علم تضاد ندارد. آن چه كه از داده هاي قطعي و يقيني علوم تجربي است، با داده هاي قطعي معارف اسلامي ناهمگوني و تضاد ندارد. آنچه به عنوان تضاد بين علم و دين مطرح مي شود، ناهمگوني بين فهم خاص از دين، با فهم و تئوري ويژه اي در علم است. غالباً قطعي دانستن تئوري علمي با تفسير خاصي از متون ديني، موجب تضاد مي شود، در حالي كه هم علم در حال پيشرفت و دگرگوني تئوري ها است و هم تفسير خاص از دين ، امكان اشتباه دارد. حال اگر در جايي در آغاز تضاد و تعارض به ذهن رسيد، مي بايست با دقت بيش در داده هاي علم و دين آن تعارض را به يكي از دو صورت زير برطرف كرد: 1 - بازنگري در داده هاي علوم تجربي: ممكن است يافته ها و داده هاي علوم تجربي نادرست باشد، چرا كه معمولاً داده هاي علمي ظني است و بسياري از اين ها با تجربيات بيش تر بازنگري مي شود و دادة جديدي جاي يافتة قبلي را مي گيرد و نظرية پيشين باطل و نادرست اعلان مي گردد، مثلاً در چند دهه گذشته مي گفتند: دو غدة لوزه در بدن فايده اي ندارد، اما امروزه مي گويند فايده دارد. 2 - تجديد نظر در تفسير و تبيين اجتهادي و ظني در معرفت ديني كه با علم ناسازگار است. ممكن است برداشت ما از دين در مورد تعارض، نادرست باشد و با تجديد نظر در آن تعارضش با داده هاي علمي برطرف شود. حال در مورد پرسش مذكور مي گوييم: اوّلاً : قرآن به كشاورزي و دامداري حضرت آدم و فرزندانش نپرداخته است. دوم: آن چه را كه زمين شناسان، زيست شناسان و باستان شناسان در مورد انسان هاي اوليه گفته اند، سخن قطعي و جزمي و خطاناپذير نيست؛ بلكه در زمرة برداشت هاي ظني و خطاپذير است. اين ها از حد نظريه تجاوز نمي كند و نمي توان از آن قاطعانه دفاع كرد و هر دادة ديني مخالف آن را متعارض با علم قلمداد نمود. سوم: ممكن است گفته شود ، نظرية مذكور متعلق به آن دسته از موجوداتي باشد كه شبيه انسان بودند و پيش از آفرينش حضرت آدم زندگي مي كردند. اين نظريه چند مؤيد دارد: 1 - اعتراض فرشتگان كه با خلقت آدم در زمين ، فساد و خونريزي خواهد شد. (1) احتمال دارد سخن فرشتگان از قتل و خونريزي هايي كه موجودات مختار و شبيه آدمي كه قبل از خلقت انسان در زمين وجود داشتند، ناشي شده بود. 2 - رواياتي كه از اهل بيت پيامبر (ص) به ما رسيده بدين مضمون كه خداوند هزار هزار آدم خلق كرد و حضرت آدم و حوا يا نسل كنوني بشر آخرين آن ها است. (2) 3 - برخي احتمال داده اند كه عنوان "خليفه" براي آدمي شايد بدين معنا باشد كه حضرت آدم ابوالبشر، جانشين گذشتگان است؛ يعني آدم ابوالبشر نخستين انساني نيست كه در پهنة گيتي گام نهاده ، بلكه بيش از او جانداران مسؤول و مكلفي در زمين زندگي مي كردند و به عللي منقرض شدند. بنابراين مقصود از خلافت آدم، جانشيني وي از گروه پيشينيان است.(3) پس اگر گفته اند: انسان هاي اوليه غارنشين بودند و بعد از گذشت زمان كم كم به دامداري و كشاورزي پرداختند و آتش را كشف كردند، ممكن است مربوط به موجودات شبيه انسان باشد و همه پيش از آفرينش حضرت آدم (ع) اتفاق افتاده باشد. پي نوشت ها : 1 - بقره (2) ، آية 30. 2 - خصال ، شيخ صدوق، ج2، ص 652؛ بحارالانوار، ج54، ص 336. 3 - جعفر سبحاني، منشور جاويد، ص 11، ص 40. سؤال: چرا هر كس كه ازدين اسلام خارج بشود حكم او اعدام است ؟ پاسخ: قبل از پاسخ بايد به دو نوع امنيت جاني و امنيت عقيده اشاره كنيم. امنيت جاني در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است. برخي از احكام جزايي قرآن با هدف تأمين امنيت جاني فرود آمده است. براي نمونه بعضي آيات از خودكشي و ديگر كشي و صدمه رساندن به ديگران منع ميكند. اين آيات براي آنان كه ديگران را مصدوم ميسازند و به قتل ميرسانند، مجازات سنگين قرار ميدهد و اين مجازاتها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران ميخواند.(1) امنيت شناسان، امنيت جاني را بسيار درخور اهميت ميدانند و ناامني جاني و احساس ناامني را زمينه آسيب پذيري اجتماعي ميدانند. در قرآن امنيت جاني بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسانها دانسته شده است. (2) هر چند امنيت جاني در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين امنيت مطلق نيست. امنيت جاني تا زماني حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خودداري كند. در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامي انسانها از جهت باورها و انديشهها داراي امنيت هستند و نميتوان ايشان را به سبب باورهايي كه دارند، تهديد كرد و در ناامني قرار داد، چه اين كه باورها و انديشهها خاستگاه زندگي اجتماعي است و بيشترين نقش را در بروز رفتارهاي فردي و اجتماعي دارد. براين اساس در اسلام باورها و عقايد بسيار با ارزش است و صاحبان عقيده در امنيت كامل به سر ميبرند و نميتوان ايشان را به پذيرش باوري جديد و وانهادن عقيده خود وادار ساخت. آيات جهاد درباره مخالفاني است كه براي مسلمانان ناامني ايجاد ميكنند. قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را برنميتابد و با هر شكل تهديد مخالفت ميكند، چه اين كه اولاً از انسان رهايي از تقليد (به عنوان يك عامل دروني بر اكراه) را ميطلبد و تقليد كنندگان را نكوهش ميكند،(3) دوم: انسان را به بهرهگيري از عقل فرا ميخواند و از ايشان تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است. سوم: عقيده را امري دروني و اختياري و جبرناپذير معرفي ميكند.(4) چهارم: ناسازگاريهاي عقيدتي و ديني را خواست خداوند ميداند: "و لو شاء ربك لامن من في الارض كلّهم؛ اگر پروردگار تو ميخواست همه كساني كه روي زمين هستند، (به اجبار) ايمان ميآوردند".(5) پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت ميشناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نميخواند.(6) ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت ميكند و ايشان را از درگيري با كافران باز ميدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بي طرفي) در امنيت ميداند.(7) بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نميتوان بر پذيرش عقيدهاي اجبار كرد و يا فردي را از باورهايش جدا نمود، زيرا عقيده (دين، مذهبي، سياسي و...) امري اختياري و قلبي است و به هيچ روي اجبار و اكراه نميپذيرد. بعد از اين مقدمه به پاسخ ميپردازيم: در ابتدا گفتهاند: "دين ما دين پدرمان است". اين مطلب تا حدودي درست است و ممكن است برخي از ما به صورت تقليدي و بدوت تعقل و بررسي به دين پدرانمان گرويده باشيم، ولي جاي اين نيز هست كه با تعقل و بررسي و به جهت بر حق بودن به آن رو بياوريم و از روي بصيرت به احكام آن گردن بنهيم. اسلام به ما سفارش ميكند در امور اعتقادي ميبايست از عقل ياري طلبيد و هر كه متناسب با توان عقلي خود بر اين باورهاي اعتقادي دليل داشته باشد. اين پيام و دعوت اسلام خردپسند و عقلپذير است. اما پاسخ به اين كه پس احكام ارتداد در اسلام چگونه توجيه ميشود؟ پاسخ: دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان ميآورد. قرآن ميگويد: "لا اكراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست". اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستي است، ولي نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازي بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور ميگويد: "قد تبيين الرشد من الغي؛ راه راست از راههاي انحرافي و نادرست روشن است".(8) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلي براي اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است. بنابراين، انسان حق ندارد از آزادي سوءاستفاده كند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد و امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل نمايد. اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است. حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، ميتواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعهاي كه براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسانها ارزشهاي اخلاقي شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضعگيري نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و ا جتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل ميكند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سري شرايط اسلام با مرتد برخورد ميكند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيدهاش نزد خودش محترم است. اين كه خدا با او چگونه برخورد ميكند، تنها خدا ميداند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است: "اگر حجت بر كسي تمام نشده باشد، مؤاخذهاش نميكند.(9) ميگويد: هر قدر كه عقلش خوبيها را كه درك كرده، به آن عمل كرده است، ثواب و پاداش دريافت ميكند و به هر اندازه، در عمل، كوتاهي و يا ضد باورش را انجام داده است، جزا و كيفر ميبيند. پينوشتها: 1 - سوره نساء، آيه 29 و سوره بقره، آيه 195. 2 - سوره مائده، آيه 32. 3 - سوره بقره، آيه 170. 4 - سوره بقره، آيه 256 و يوسف، آيه 108 نيز سوره انسان، آيه 3 و كهف، آيه 29. 5 - يوسف، آيه 99 و انعام، آيه 149 و 35. 6 - آل عمران، 20 و مائده، آيه 92، يونس، آيه 41 . 7 - انفال، آيه 61، آيه 61. 8 - بقره (2) آيه 256. 9 - اسراء (17) آيه 15. ------------------------ مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: شواهد تاريخي نشان مي دهد انسان هاي اوليه به صورت ارتباط نمادي با هم در ارتباط بودند و گفتاري در كار نبود، آيا انسان هاي اوليه ارتباطي با حضرت آدم داشتند و ايجاد گفتار و زبان در زمان حضرت آدم(ع) تحقق پذيرفت يا اين كه ارتباطي با هم نداشتند؟ پاسخ: قرآن مجيد مي فرمايد: "و علّم آدم الاسماء كلّها؛ (خدا) علم اسماء(علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات) را همگي به آدم آموخت".[5] از اين آيه استفاده مي شود كه خدا حقايق همة اشياي عالَم اعم از غيب و شهود را به حضرت آدم(ع) تعليم داد. لازمة چنين تعليمي آشنا شدن حضرت است به همة آثار و خواص و منافع و مضار، از جمله آشنا شدن با مفاهيم ذهني واسماي ظاهري و لفظي اشياي عالم.[6] بنابراين خداوند علم لغات و استعداد نام گذاري اشيا را به آدم(ع) ارزاني داشت تا بتواند اشيا را نامگذاري كند و در موقع احتياج با ذكر نام، آن ها را بخواند تا لازم نباشد عين آن چيز را نشان دهد. از امام صادق(ع) از علم اسماء سوال كردند، فرمود: "منظور زمين ها، كوه ها، دره ها، بستر رودخانه ها (وخلاصه تمامي موجودات) مي باشد". سپس امام(ع) به فرشي كه زير پايش بود، نظري افكند و فرمود: "حتي اين فرش هم از اموري بود، كه خدا به آدم تعليم داد".[7] از آية شريفه اي كه ذكر شد و رواياتي كه در تفسير آن وارد شده، به دست مي آيد كه فرزندان آدم با پدرشان حرف مي زدند و به وسيلة گفتار زباني، مقاصد خود را به يكديگر تفهيم مي كردند. [5] بقره(2) آيه 31. [6] عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج 1، ص 170. [7] مجمع البيان،ج 1، ص 76. برای مولایمان حضرت حجه ع دعا کنیم تا ایشان هم د رحقمان دعای خاص بفرمایندو یاریمان نمایند......... ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند باشید!