میثم

با سلام و خسته نباشید . یک سووال داشتم از خدمتتان : انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از...

با سلام و خسته نباشید . یک سووال داشتم از خدمتتان : انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از چه دوره ای پا به زمین گذاشتند ؟ آیا آدم و حوا بوده اند یا اشخاص دیگری ؟ و خاستگاه آنها کجا بود ؟ فقط یک خواهش : پاسخ پرسش را به ایمیل ارسال نکنید . با تشکر از شما و همه ی دست اندر کارانتان .
سه‌شنبه، 5 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

میثم

با سلام و خسته نباشید . یک سووال داشتم از خدمتتان : انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از...

میثم ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

با سلام و خسته نباشید .
یک سووال داشتم از خدمتتان :
انسان هایی که شبیه انسان های امروزی بوده اند از چه دوره ای پا به زمین گذاشتند ؟ آیا آدم و حوا بوده اند یا اشخاص دیگری ؟ و خاستگاه آنها کجا بود ؟
فقط یک خواهش : پاسخ پرسش را به ایمیل ارسال نکنید .
با تشکر از شما و همه ی دست اندر کارانتان .


مشاور: sayed mojtaba navab

کامل تر: با عرض سلام و آرزوی بهرمندی از نیروی بیکران مهر و محبت الهی ، خدمت کاربر گرامی! بعضي از دانشمندان مسلمان معتقدند كه بين اين نوع نظريه‏ها در مورد خلقت انسان (نظريه تكامل) و آنچه اسلام در مورد خلقت انسان اوليه (حضرت آدم) بيان كرده است، تضاد وجود ندارد. طبق نظر اين گروه انسان در عين حال كه مي‏تواند از خاك و گل آفريده شده باشد، مي‏تواند اين آفرينش به گونه تكامل باشد. آنها مي‏گويند: همه موجودات مي‏تواند از تك سلول به وجود آيند كه آن تك سلول از خاك بوده و بعداً در اثر تكامل پس از ميلياردها سال به مرحله انسانيت رسيده است. وقتي به مرحله انسانيت رسيد، انسان و خليفه خدا در زمين شد. با اين توجيه اين نظريه با آنچه كه قرآن درباره خلقت انسان آورده است منافاتي ندارد.(1) نظريه دوم در مورد خلقت انسان بلكه ساير موجودات زنده، نظر معروف و مشهور است كه عقيده دارند انسان‏ها از آدم و حوّا به وجود آمده‏اند و مستقيماً از خاك خلق شده‏اند. اين نظريه از ظاهر آيات به دست مي‏آيد، گرچه نظر اول نيز با قرآن منافاتي ندارد، ولي آيات درباره خلقت آدم و حوّا ظهور در نظريه دوم دارد، مثلاً از آيه "اذ قال ربك للملائكة اني خالق بشراً من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين"(2) نظريه دوم فهميده مي‏شود. علامه طباطبايي(ره) مي‏فرمايد: ظاهر آيات دلالت بر همين صورت اخير دارد كه نسل حاضر بشر به آدم و زوجه‏اش كه از زمين آفريده شده و از غير پدر و مادر هستند منتهي مي‏شود. آيه "ان مثل عيسي عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون"(3) شاهدي بر صحت نظريه دوم است. در مورد كشف بقاياي موجودات شبيه انسان در ميليون‏ها سال قبل، بعضي از انديشمندان اسلامي با استفاده از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده (4)، معتقدند كه قبل از پيدايش انسان و آفريده شدن آدم و حوا روي زمين، نسل‏هاي ديگري از انسان‏ها روي زمين بوده كه منقرض شده‏اند و انسان‏هاي كنوني آخرين نسلي است كه روي كره زمين خواهد بود. پي‏نوشت‏ها: 1 - دكتر يدالله سحابي، خلقت انسان، چاپ سوم، سال 1351. 2 - ص (38) آيه 71. 3 - آل عمران(3) آيه 59. 4 - بحار، ج 8، ص 374 و ج 25، ص 25 و ج 54، ص 321 و 336. ------------- به موارد زیر و سوالات مشابه توجه فرمایید : مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: چه رابطه‏اي بين انسان‏هاي اوليه و نسل ميمون‏ها وجود دارد، با توجه به اين كه بعضي از قسمت‏هاي بدن ميمون مثل انسان است. آيا كتابي در اين باره نوشته شده است؟ پاسخ: در پاسخ به سؤال شما عرض مي‏كنيم: از بررسي آيات قرآن مجيد و كتاب هايي كه درخصوص پيدايش انسان و راز خلقت نوشته شده است، اين نتيجه به دست مي‏آيد كه: نسل انساني و بشر موجود، يك نوع مستقلي است كه از نوع ديگري جدا نشده و نسل آن از طريق تناسل منتهي مي‏شود به يك زن و شوهر معيني، كه قرآن نام شوهر را آدم معرفي كرده، نيز صريح است در اين كه اولين فرد بشر و همسرش از پدر و مادري متولد نشده‏اند، بلكه از خاك يا گل يا لايه يا زمين، به اختلاف تعبيرات قرآن - خلق شده‏اند: روشن‏ترين آيه اين كه درباره خلقت آدم در قرآن ديده مي‏شود، آيه شريفه: "عند اللّه كَمَثلِ آدَم خَلَقَه مِن تُراب ثُمَ قالَ لَهُ كُن فَيَكون" ( سوره‏آل عمران، آيه 59.) يعني: صفت و مثل عيسي و مانند صفت آدم است، كه خداي تعالي او را از خاك زمين خلق كرد. بدون اين كه پدري داشته باشد، كه از نطفه او متولّد شود. پس چرا مسيحيان نمي‏گويند: آدم پسر خدا است؟ زيرا آيه شريفه درصدد پاسخ از احتجاج مسيحيان بر پسر بودن عيسي(ع)براي خدا است. تمامي آيات قرآني كه متعرّض آغاز خلقت بشر است، نسل بشر را منتهي، به يك زن و شوهر مي‏داند، حال چه اين كه مراد به آدم را آدم شخص بگيريم و چه آدم نوعي و طبيعت آدم. اما چهار زن و شوهر يا فرضيه‏اي كه دانشمندان طبيعي درباره تحوّل انواع، فرض كرده‏اند و روي آن پيدايش انسان را به واسطه تكامل ميمون يا ماهي - چنان كه بعضي احتمال داده‏اند - مي‏دانند، فرضيه‏اي بيش نيست، و روشن است كه فرضيه، استناد به علم يقيني كه قابل ترديد و احتمال خلاف نباشد، ندارد. تنها كاري كه از فرضيه‏هاي علمي برمي‏آيد اين است كه مي‏تواند بيانات علمي را كه در اطراف موضوعي مورد بحث قرار مي‏گيرد، توضيح بدهد و علّت آن‏ها را بيان كند و فرض چنين فرضيه‏هايي در يك علم و ارزش آن‏ها در همان علم منافاتي با اعتبار حقايق يقيني و حتّي امكانات ذهني ندارد. در هر صورت از فرضيه، علم يقيني و نتيجه قطعي به دست نمي‏آيد. اما تركيب يافتن انسان از تن و روان: خداوند متعال هنگام آفرينش، انسان را مركّب از دو جزء و داراي دو جوهر قرار داد: يكي جوهر جسماني كه ماده بدني او است، و ديگري جوهر مجرّد كه روح و روان اوست. اين دو، پيوسته در زندگاني دنيوي همراه و ملازم يكديگرند و هنگام مرگ روح زنده از بدن جدا شده و سپس انساني به پيشگاه پروردگار باز مي‏گردد. قرآن مجيد در سوره مؤمنون ميفرمايد: "و لَقَد خَلَقنا الانسانَ مِن سلالَه من طين ثُم جَعَلناهُ نُطفَهً في قَرار مكين ثُمَ خلقنا النُّطفه عَلَقهً فَخَلَقنا العَلَقهً مُضغه فخلقنا المُضغهَ غِطاماً فَكَسونا العِظامَ لحماً ثُم اَنشاناهُ خَلقاً آخر فتبارك اللّهُ احسن الخالقين (سوره مؤمنون آيات 16 12.)؛ همانا انسان را از شير كشيده‏اي از گل آفريديم، سپس آن را چكيده‏اي كرديم در قرارگاهي استوار، باز آن چكيده را خون بسته آفريديم، پس آن گوشت جويده را به صورت استخوان‏ها آفريديم، بعد استخوان‏ها را گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش ديگري پديد آورديم. پس برتر است خدا، بهترين آفرينندگان. در خاتمه توصيه مي‏كنيم جهت اطلاعات بيش‏تر در اين خصوص به تفسير الميزان، ج 2، از صفحه 154 و ج 16، از صفحه 399 تا 409 و تفسير نمونه مراجعه نماييد، تا اطلاعات بيش‏تري در اين خصوص به دست آوريد. انشاء اللّه . ----------------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: در قرآن آمده است كه آدم و حوا اولين انسان هايي بودند كه پا به زمين گذاشتند و فرزندانشان نيز جزء نخستين انسان هايي بودند كه به كشاورزي و دامداري پرداختند، در حالي كه در كتاب هاي زمين شناسي ، زيست شناسي و باستان شناسي آمده است كه انسان هاي اوليه غارنشين بودند و پس از طي دوران ها نوبت به دورة كشاورزي رسيده است. اين ناهمگوني را چگونه مي توان برطرف كرد؟ پاسخ: اسلام با علم تضاد ندارد. آن چه كه از داده هاي قطعي و يقيني علوم تجربي است، با داده هاي قطعي معارف اسلامي ناهمگوني و تضاد ندارد. آنچه به عنوان تضاد بين علم و دين مطرح مي شود، ناهمگوني بين فهم خاص از دين، با فهم و تئوري ويژه اي در علم است. غالباً قطعي دانستن تئوري علمي با تفسير خاصي از متون ديني، موجب تضاد مي شود، در حالي كه هم علم در حال پيشرفت و دگرگوني تئوري ها است و هم تفسير خاص از دين ، امكان اشتباه دارد. حال اگر در جايي در آغاز تضاد و تعارض به ذهن رسيد، مي بايست با دقت بيش در داده هاي علم و دين آن تعارض را به يكي از دو صورت زير برطرف كرد: 1 - بازنگري در داده هاي علوم تجربي: ممكن است يافته ها و داده هاي علوم تجربي نادرست باشد، چرا كه معمولاً داده هاي علمي ظني است و بسياري از اين ها با تجربيات بيش تر بازنگري مي شود و دادة جديدي جاي يافتة قبلي را مي گيرد و نظرية پيشين باطل و نادرست اعلان مي گردد، مثلاً در چند دهه گذشته مي گفتند: دو غدة لوزه در بدن فايده اي ندارد، اما امروزه مي گويند فايده دارد. 2 - تجديد نظر در تفسير و تبيين اجتهادي و ظني در معرفت ديني كه با علم ناسازگار است. ممكن است برداشت ما از دين در مورد تعارض، نادرست باشد و با تجديد نظر در آن تعارضش با داده هاي علمي برطرف شود. حال در مورد پرسش مذكور مي گوييم: اوّلاً : قرآن به كشاورزي و دامداري حضرت آدم و فرزندانش نپرداخته است. دوم: آن چه را كه زمين شناسان، زيست شناسان و باستان شناسان در مورد انسان هاي اوليه گفته اند، سخن قطعي و جزمي و خطاناپذير نيست؛ بلكه در زمرة برداشت هاي ظني و خطاپذير است. اين ها از حد نظريه تجاوز نمي كند و نمي توان از آن قاطعانه دفاع كرد و هر دادة ديني مخالف آن را متعارض با علم قلمداد نمود. سوم: ممكن است گفته شود ، نظرية مذكور متعلق به آن دسته از موجوداتي باشد كه شبيه انسان بودند و پيش از آفرينش حضرت آدم زندگي مي كردند. اين نظريه چند مؤيد دارد: 1 - اعتراض فرشتگان كه با خلقت آدم در زمين ، فساد و خونريزي خواهد شد. (1) احتمال دارد سخن فرشتگان از قتل و خونريزي هايي كه موجودات مختار و شبيه آدمي كه قبل از خلقت انسان در زمين وجود داشتند، ناشي شده بود. 2 - رواياتي كه از اهل بيت پيامبر (ص) به ما رسيده بدين مضمون كه خداوند هزار هزار آدم خلق كرد و حضرت آدم و حوا يا نسل كنوني بشر آخرين آن ها است. (2) 3 - برخي احتمال داده اند كه عنوان "خليفه" براي آدمي شايد بدين معنا باشد كه حضرت آدم ابوالبشر، جانشين گذشتگان است؛ يعني آدم ابوالبشر نخستين انساني نيست كه در پهنة گيتي گام نهاده ، بلكه بيش از او جانداران مسؤول و مكلفي در زمين زندگي مي كردند و به عللي منقرض شدند. بنابراين مقصود از خلافت آدم، جانشيني وي از گروه پيشينيان است.(3) پس اگر گفته اند: انسان هاي اوليه غارنشين بودند و بعد از گذشت زمان كم كم به دامداري و كشاورزي پرداختند و آتش را كشف كردند، ممكن است مربوط به موجودات شبيه انسان باشد و همه پيش از آفرينش حضرت آدم (ع) اتفاق افتاده باشد. پي نوشت ها : 1 - بقره (2) ، آية 30. 2 - خصال ، شيخ صدوق، ج2، ص 652؛ بحارالانوار، ج54، ص 336. 3 - جعفر سبحاني، منشور جاويد، ص 11، ص 40. سؤال‏: چرا هر كس كه ازدين اسلام خارج بشود حكم او اعدام است ؟ پاسخ: قبل از پاسخ بايد به دو نوع امنيت جاني و امنيت عقيده اشاره كنيم. امنيت جاني در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است. برخي از احكام جزايي قرآن با هدف تأمين امنيت جاني فرود آمده است. براي نمونه بعضي آيات از خودكشي و ديگر كشي و صدمه رساندن به ديگران منع مي‏كند. اين آيات براي آنان كه ديگران را مصدوم مي‏سازند و به قتل مي‏رسانند، مجازات سنگين قرار مي‏دهد و اين مجازات‏ها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران مي‏خواند.(1) امنيت شناسان، امنيت جاني را بسيار درخور اهميت مي‏دانند و ناامني جاني و احساس ناامني را زمينه آسيب پذيري اجتماعي مي‏دانند. در قرآن امنيت جاني بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسان‏ها دانسته شده است. (2) هر چند امنيت جاني در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين امنيت مطلق نيست. امنيت جاني تا زماني حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خودداري كند. در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامي انسان‏ها از جهت باورها و انديشه‏ها داراي امنيت هستند و نمي‏توان ايشان را به سبب باورهايي كه دارند، تهديد كرد و در ناامني قرار داد، چه اين كه باورها و انديشه‏ها خاستگاه زندگي اجتماعي است و بيشترين نقش را در بروز رفتارهاي فردي و اجتماعي دارد. براين اساس در اسلام باورها و عقايد بسيار با ارزش است و صاحبان عقيده در امنيت كامل به سر مي‏برند و نمي‏توان ايشان را به پذيرش باوري جديد و وانهادن عقيده خود وادار ساخت. آيات جهاد درباره مخالفاني است كه براي مسلمانان ناامني ايجاد مي‏كنند. قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را برنمي‏تابد و با هر شكل تهديد مخالفت مي‏كند، چه اين كه اولاً از انسان رهايي از تقليد (به عنوان يك عامل دروني بر اكراه) را مي‏طلبد و تقليد كنندگان را نكوهش مي‏كند،(3) دوم: انسان را به بهره‏گيري از عقل فرا مي‏خواند و از ايشان تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است. سوم: عقيده را امري دروني و اختياري و جبرناپذير معرفي مي‏كند.(4) چهارم: ناسازگاري‏هاي عقيدتي و ديني را خواست خداوند مي‏داند: "و لو شاء ربك لامن من في الارض كلّهم؛ اگر پروردگار تو مي‏خواست همه كساني كه روي زمين هستند، (به اجبار) ايمان مي‏آوردند".(5) پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت مي‏شناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نمي‏خواند.(6) ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت مي‏كند و ايشان را از درگيري با كافران باز مي‏دارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بي طرفي) در امنيت مي‏داند.(7) بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نمي‏توان بر پذيرش عقيده‏اي اجبار كرد و يا فردي را از باورهايش جدا نمود، زيرا عقيده (دين، مذهبي، سياسي و...) امري اختياري و قلبي است و به هيچ روي اجبار و اكراه نمي‏پذيرد. بعد از اين مقدمه به پاسخ مي‏پردازيم: در ابتدا گفته‏اند: "دين ما دين پدرمان است". اين مطلب تا حدودي درست است و ممكن است برخي از ما به صورت تقليدي و بدوت تعقل و بررسي به دين پدرانمان گرويده باشيم، ولي جاي اين نيز هست كه با تعقل و بررسي و به جهت بر حق بودن به آن رو بياوريم و از روي بصيرت به احكام آن گردن بنهيم. اسلام به ما سفارش مي‏كند در امور اعتقادي مي‏بايست از عقل ياري طلبيد و هر كه متناسب با توان عقلي خود بر اين باورهاي اعتقادي دليل داشته باشد. اين پيام و دعوت اسلام خردپسند و عقل‏پذير است. اما پاسخ به اين كه پس احكام ارتداد در اسلام چگونه توجيه مي‏شود؟ پاسخ: دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان مي‏آورد. قرآن مي‏گويد: "لا اكراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست". اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستي است، ولي نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازي بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مي‏گويد: "قد تبيين الرشد من الغي؛ راه راست از راه‏هاي انحرافي و نادرست روشن است".(8) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلي براي اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است. بنابراين، انسان حق ندارد از آزادي سوءاستفاده كند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد و امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل نمايد. اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است. حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مي‏تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه‏اي كه براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان‏ها ارزش‏هاي اخلاقي شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و ا جتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سري شرايط اسلام با مرتد برخورد مي‏كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است. اين كه خدا با او چگونه برخورد مي‏كند، تنها خدا مي‏داند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است: "اگر حجت بر كسي تمام نشده باشد، مؤاخذه‏اش نمي‏كند.(9) مي‏گويد: هر قدر كه عقلش خوبي‏ها را كه درك كرده، به آن عمل كرده است، ثواب و پاداش دريافت مي‏كند و به هر اندازه، در عمل، كوتاهي و يا ضد باورش را انجام داده است، جزا و كيفر مي‏بيند. پي‏نوشت‏ها: 1 - سوره نساء، آيه 29 و سوره بقره، آيه 195. 2 - سوره مائده، آيه 32. 3 - سوره بقره، آيه 170. 4 - سوره بقره، آيه 256 و يوسف، آيه 108 نيز سوره انسان، آيه 3 و كهف، آيه 29. 5 - يوسف، آيه 99 و انعام، آيه 149 و 35. 6 - آل عمران، 20 و مائده، آيه 92، يونس، آيه 41 . 7 - انفال، آيه 61، آيه 61. 8 - بقره (2) آيه 256. 9 - اسراء (17) آيه 15. ------------------------ مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: شواهد تاريخي نشان مي دهد انسان هاي اوليه به صورت ارتباط نمادي با هم در ارتباط بودند و گفتاري در كار نبود،‌ آيا انسان هاي اوليه ارتباطي با حضرت آدم داشتند و ايجاد گفتار و زبان در زمان حضرت آدم(ع) تحقق پذيرفت يا اين كه ارتباطي با هم نداشتند؟ پاسخ: قرآن مجيد مي فرمايد: "و علّم آدم الاسماء كلّها؛ (خدا) علم اسماء(علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات) را همگي به آدم آموخت".[5] از اين آيه استفاده مي شود كه خدا حقايق همة اشياي عالَم اعم از غيب و شهود را به حضرت آدم(ع) تعليم داد. لازمة چنين تعليمي آشنا شدن حضرت است به همة آثار و خواص و منافع و مضار، از جمله آشنا شدن با مفاهيم ذهني واسماي ظاهري و لفظي اشياي عالم.[6] بنابراين خداوند علم لغات و استعداد نام گذاري اشيا را به آدم(ع) ارزاني داشت تا بتواند اشيا را نامگذاري كند و در موقع احتياج با ذكر نام، آن ها را بخواند تا لازم نباشد عين آن چيز را نشان دهد. از امام صادق(ع) از علم اسماء سوال كردند، فرمود: "منظور زمين ها، كوه ها، دره ها، بستر رودخانه ها (وخلاصه تمامي موجودات) مي باشد". سپس امام(ع) به فرشي كه زير پايش بود، نظري افكند و فرمود: "حتي اين فرش هم از اموري بود، كه خدا به آدم تعليم داد".[7] از آية شريفه اي كه ذكر شد و رواياتي كه در تفسير آن وارد شده، به دست مي آيد كه فرزندان آدم با پدرشان حرف مي زدند و به وسيلة گفتار زباني، ‌مقاصد خود را به يكديگر تفهيم مي كردند. [5] بقره(2) آيه 31. [6] عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج 1، ص 170. [7] مجمع البيان،‌ج 1، ص 76. برای مولایمان حضرت حجه ع دعا کنیم تا ایشان هم د رحقمان دعای خاص بفرمایندو یاریمان نمایند......... ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند باشید!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.