سلام خسته نباشید و خداقوت می گویم به خاطر کار بزرگی که در راستای رفع مشکلات مردم انجام داده اید اما...
سلام خسته نباشید و خداقوت می گویم به خاطر کار بزرگی که در راستای رفع مشکلات مردم انجام داده اید
اما تا کنون دو سوال ارسال کردم که به یکی از انها پاسخ داده شده بود که این سوال قبلا مطرح شده و در پاسخ سوال دیگرم این نوشته شده بود که این موضوع ربطی به این بخش ندارد لطفا این را به مسئولین مربوطه ابلاغ کنید
و امیدوارم این دفعه پاسخگو باشید
بنده فردی هستم که خیلی زود از اطرافیانم ناراحت میشوم و حتی گاهی برای لحظه ای ازشون متنفر میشوم ودیگر نمی توانم باهاشون ارتباطی برقرار کنم وگاهی وقتی به مشکلی بر میخورم و هرچه فکر می کنم به پاسخی نمی رسم زود افسرده و احساس عجز می کنم تا حالا مشکلی نداشتم اما اکنون چند وقتی هست که ازدواج کردهام ودلم می خواهد این مشکلم
حل شود تا به زندگی اینده ام ضربه ای وارد نکند مثلا دیروز داشتم با همسرم در پارک قدم میزدیم که ناگهان دختری از کنارمان گذشت و همسرم چند بار سرش را بر میگرداند تا بتواند چهره دختر را ببیند البته همسرم مرد چشم چرانی نیست و این را خواهرانم چندین بار به من گفته اند و با شناختی که از من دارند می گویند تو خودت خیلی حساس هستی اما خلاصه هر چه خودم را راضی کردم که میدانم و حتی مطمنم که همسرم با نیت بدی به دیگران نمی نگرد اما از این موضوع بسیار ناراحت شدم که مگر من از این دختر چه کمتردارم که وقتی در کنار من هست به دنبال نگاه کردن به اوست و با عصبانیت از همسرم جدا شدم و سوار ماشین شدم و زمانی که به خانه رسیدیم به رختخواب رفتم اما همچنان ناراحت و عصبانی بودم واو این مطلب را درک می کرد اما از اصل قضییه اطلاعی نداشت وهرچه اصرا ر می کرد که چه شده نمی دانستم چه بگویم چون می ترسیدم که فکر کند به او اعتماد ندارم وفکر کند پس حالا که اعتمادی نیست چه نیازی به این همه تلاش برای حفظ چشمانم هست در نتیجه تلاشی در راستای نگاه خود نکند و بی خیال شود و یا اگر تاکنون به این فکر نمی کرده از حالا به بعد متوجه این حساسیت من بشود و خواسته یا نا خواسته توجهش به اطرافیانش بیشتر شود خلاصه هرچه پرسید به او نگفتم و اوفکر کرد دلیل رفتار من به خاطر رفتار دیگرش بوده و مدام معذرت خواهی می کرد و سعی می کرد به گونه ای جبران و خوشحالم کند ومتوجه این همه تلاشش برای ارام کردنم بودم اما نمی توانستم او را ببخشم و بعد او هم عصبانی شد و کار بدتر شد حالا سوالم این است چه کار کنم چون اگر کاری بکند و بعد حتی در صدد جبران بر اید نمی توانم از حالت گرفته وافسرده وگاهی عصبانی خود بیرون بیایم و انقدر باید زمان طول بکشد و از من دور باشد تا خود به خود بتوانم فقط موضوع را فراموش کنم ؟ واین که هرچند تلاش می کنم حساسیت خودم را نسبت به موضوع ذکر شده کم کنم دوباره موفق نمی شوم تاکنون تنها راه حلی که یافته ام این بوده که وقتی کنارش در جامعه هستم به چشمانش نگاه نکنم
مشاور: hasan najafi
باسلام. توضيحات خيلي جامع و مناسبي را در مورد مشكل مورد نظر ارائه كرده بوديد. نكاتي كه در اين بخش مطرح مي شود يك سري اصول است كه توجه به آن ها مي تواند به حل مشكلات مطرح شده به صورت ريشه اي كمك كند. اينطور كه من متوجه شدم يكي از مشكلات عمده ي شما زودرنجي است مخصوصاً نسبت به نزديكانتان. شما اشاره كرديد كه خيلي زود از اطرافيانتان ناراحت مي شويد و حتي براي لحظه اي نسبت به آن ها احساس تنفر مي كنيد. من حتي فكر مي كنم كه در آن لحظه، احساس عصبانيت شديدي هم نسبت به كسي كه از او رنجيده ايد پيدا مي كنيد. در روانشناسي، بحثي با عنوان خطاهاي شناختي يا تحريفات شناختي وجود دارد. به زبان خيلي ساده، يكي از فرض هاي اساسي روانشناسي كه در پژوهش هاي تجربي بسياري مورد تأييد قرار گرفته است اين است كه اين وقايع و رويدادهاي بيروني نيستند كه ما را ناراحت مي كنند و يا به طور كلي هيجانات ناخوشايندي مثل افسردگي، عصبانيت و اضطراب در ما بوجود مي آورند. بلكه اين تفسير ما از رويدادها و به عبارت ديگر افكار ما در مورد رويدادهاي بيروني است كه منجر به ايجاد هيجانات خاصي در ما مي شود. گاهي اوقات در افراد، اين تفسيرها دچار اشكالات و خطاهايي مي شود كه به دنبال آن شاهد ايجاد هيجانات منفي و آزار دهنده اي همچون عصبانيت، افسردگي و ... هستيم. يعني افراد به شيوه اي نامطابق با واقع يا غيرسودمند به تفسير رويدادهاي بيروني مي پردازند و همين تفسير و افكار مربوط به آن، منجر به ايجاد هيجانات ناخوشايندي مي شود. اين الگوهاي تفسيري ناكارآمد در همه ي افراد، كم و بيش وجود دارد اما هنگامي مسئله ساز مي شود كه به شكلي بيش از حد و افراطي، خود را نشان مي دهد. در مورد شما نيز دو خطاي شناختي، به چشم مي خورد. اولين خطا با نام ذهن خواني، معروف است. ذهن خواني يعني اينكه ما بدون اينكه شواهد كافي از طرز فكر يا نگرش فردي ديگر داشته باشيم راجع به افكار و ذهنيت او قضاوت مي كنيم. مثلاً شما فكر مي كنيد كه اگر در مورد علت ناراحتيتان با همسرتان صحبت كنيد او به طور منفي فكر خواهد كرد و شما را به عنوان فردي بي اعتماد خواهد شناخت و ... . در حاليكه اگر به شيوه اي مناسب، دغدغه ي خود را با او درميان بگذاريد و حتي نگراني خود را از افكاري كه به ذهنتان آمده درميان بگذاريد چه بسا ايشان دغدغه هاي شما را درك كرده و به آن اهميت دهند. نكته ي دوم و مهمتر، به خطاي شناختي دوم شما مربوط مي شود. اين خطا در شناخت كه يك خطاي بسيار رايج است، عبارت است از عدم تمايز بين شخصيت افراد و رفتار آن ها. يكي از باورها و افكار عمده اي كه منجر به عصبانيت مي شود اين است كه به محض اينكه فردي رفتاري خلاف انتظار ما انجام داد، ما كل شخصيت او و نه عمل او را زير سؤال مي بريم. حالت مقابل اين مفهوم، مفهوم ديگرپذيري بي قيد و شرط است. يعني اينكه شخصيت ديگران را در هرحالتي بپذيريم هرچند كه عمل آن ها را مورد انتقاد و سرزنش قرار مي دهيم. اگر با چنين بينشي برخورد نماييد خواهيد ديد كه چقدر هيجان خشمتان تعديل مي شود. البته توجه داشته باشيد كه ناراحت شدن از ديگران هنگامي كه مطابق با انتظار ما عمل نمي كنند، يك واكنش كاملاً طبيعي و بهنجار است اما حالت نابهنجار و آسيب زننده به سلامت روان، هنگامي اتفاق مي افتد كه با افكارمان اين ناراحتي را به عصبانيت شديد تبديل مي كنيم. و نكته ي آخر اين است كه براساس مباني علم روانشناسي، هنگامي كه شما از كسي ناراحت مي شويد اگر احساس ناراحتي خود را به شيوه اي مناسب بروز ندهيد، اين حالت در دراز مدت به بهداشت رواني شما آسيب خواهد زد. به عبارت ديگر واكنش سالم و كمك كننده به بهداشت رواني اين است كه هرگاه نسبت به كسي احساس ناخوشايندي پيدا كرديد به شيوه هاي مؤدبانه و بدون اينكه به شخصيت آن فرد برچسب نامناسبي بزنيد، عمل او را مورد انتقاد قرار دهيد و صراحتاً بگوييدكه رفتار او موجب احساس ناراحتي شما شده است.