ناشناس

با سلام وخسته نباشيد من 27 سالم هست وليسانس كامپيوتر...

با سلام وخسته نباشيد من 27 سالم هست وليسانس كامپيوتر دارم و يه دختر 1سال ونيمه در دوره مدرسه فوق العاده با هوش پرانرزي زرنگ جسور و ريسك پذير بودم تا اينكه در كنكور سراسري پيام نور قبول شدم وهمين نقطه عطف زندگي من شد و من اساسا اعتماد به نفسم رو از دست دادم وبه يك ادم گوشه گير ترسو كم حرف بي دقت و...تبديل شدم از انجام ساده ترين كارها واهمه دارم وخيلي وقتا هم خرابكاري ميكنم ترس هميشه بر من غلبه داره ونكته اي كه بيش از اندازه داره ديوونه ام ميكنه اينه كه ديگه اون هوش وذكاوت قبل رو ندارم وتمركز هواس كه هيچ... ذهنم خيلي مشغول هست واز وقتي دخترم به دنيا امده بدتر از قبل واينكه شوهرم همش در تكاپوي رسيدن به اهداف خودش هست و صد البته به خاطر زندگيمون ولي منم گاهي اوقات دلم ميخواد يه كار حتي كوچك انجام بدم تا از ركود در بيام اما نميشه مسئول بچه منم و نميتونم اونو پيش كسي بزارم تقريبا تمام وقت پيشم هست و هيچ زماني براي خودم نيستم خيلي خسته ودل مرده شدم گاهي اوقات كه براي يه چيز ذوق ميزنم شوهرم توي ذوقم ميزنه چون واسش اون چيز جالب نيست ومن هر دفعه بدتر ميشم چندبار باهاش صحبت كردم كه به چيزايي كه براي من مهم هست بها بده ولي نميده ودوباره فراموش ميكنه ميدونم نعمتهاي زيادي دارم ولي نميدونم چرا اينقدر خسته ام ممنون ميشم كمكم كنيد
چهارشنبه، 11 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با سلام وخسته نباشيد من 27 سالم هست وليسانس كامپيوتر...

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله )

با سلام وخسته نباشيد
من 27 سالم هست وليسانس كامپيوتر دارم و يه دختر 1سال ونيمه
در دوره مدرسه فوق العاده با هوش پرانرزي زرنگ جسور و ريسك پذير بودم تا اينكه در كنكور سراسري پيام نور قبول شدم وهمين نقطه عطف زندگي من شد و من اساسا اعتماد به نفسم رو از دست دادم وبه يك ادم گوشه گير ترسو كم حرف بي دقت و...تبديل شدم از انجام ساده ترين كارها واهمه دارم وخيلي وقتا هم خرابكاري ميكنم ترس هميشه بر من غلبه داره ونكته اي كه بيش از اندازه داره ديوونه ام ميكنه اينه كه ديگه اون هوش وذكاوت قبل رو ندارم وتمركز هواس كه هيچ...
ذهنم خيلي مشغول هست واز وقتي دخترم به دنيا امده بدتر از قبل واينكه شوهرم همش در تكاپوي رسيدن به اهداف خودش هست و صد البته به خاطر زندگيمون ولي منم گاهي اوقات دلم ميخواد يه كار حتي كوچك انجام بدم تا از ركود در بيام اما نميشه مسئول بچه منم و نميتونم اونو پيش كسي بزارم تقريبا تمام وقت پيشم هست و هيچ زماني براي خودم نيستم خيلي خسته ودل مرده شدم گاهي اوقات كه براي يه چيز ذوق ميزنم شوهرم توي ذوقم ميزنه چون واسش اون چيز جالب نيست ومن هر دفعه بدتر ميشم چندبار باهاش صحبت كردم كه به چيزايي كه براي من مهم هست بها بده ولي نميده ودوباره فراموش ميكنه ميدونم نعمتهاي زيادي دارم ولي نميدونم چرا اينقدر خسته ام ممنون ميشم كمكم كنيد


مشاور: سید حبیب الله احمدی

باسلام. در ابتدای صحبت هایتان مخصوصاً با اشاره ای که به نگرانی ها و ترس ها و مشغولیت های ذهنی داشتید، اینطور به نظر می رسید که مسئله ی اصلی شما اضطراب و نگرانی های مفرط و فراگیر باشد، اما با ادامه ی صحبت هایتان احساس کردم که دغدغه و مسئله ی اصلی شما در حال حاضر، احتمالاً احساس پوچی و بی معنایی زندگی شخصی و افت اعتماد به نفس است. البته اگر مسئله ی اضطراب هایتان جدی است، حتماً در یادداشت بعدی، بیشتر در این مورد توضیح دهید. بهترین راه حل برای رفع این احساس پوچی و یکنواختی و کسالت، همان راهی است که به ذهن خودتان رسیده است،‌ یعنی دنبال کردن اموری که شدیداً مورد علاقه ی شما است و استعداد انجام آن ها را در خودتان می بینید. این امور لزوماً شامل کارهای بزرگ و خارق العاده نمی شود، بلکه مثلاً می تواند حتی شامل مطالعه ی یک کتاب جذاب در حیطه ی مورد علاقه ی شما مثل یک کتاب تخصصی که مهارتی را به مهارت های حرفه ای شما در رشته ی تخصصیتان بیفزاید یا یک کتاب هنری،‌ یا یک کتاب بهداشت روانی برای افزایش مهارت هایی همچون عزت نفس و اعتماد به نفس شما باشد. همچنین اشتغال در حیطه ی تخصصی خودتان هرچند در محدوده ی زمانی کم و با درآمد پایین، به شرطی که مورد علاقه ی شما باشد، می تواند به زندگی شما معنا بخشیده و احساس شکوفایی و رشد شخصی را در شما پرورش دهد؛ و همچنین است عضویت در نهادهای فرهنگی، هنری (کلاس های آموزشی)، اجتماعی و ... . همه ی اینها گزینه های بسیار مناسبی برای معنا بخشیدن به زندگی روزمره ی شما و جذاب شدن و پربار شدن روزهایی است که احساس می کنید کسالت بار طی می شوند. قابل انکار نیست که در شرایط فعلی، سن خاص فرزند شما امکان دنبال کردن این گزینه ها را تاحد زیادی از شما می گیرد، اما به این نکته توجه داشته باشید که این محدودیت، موقتی است و برای هر مادری در این دوره از زندگی فرزند، چنین محدودیت هایی قابل انتظار است. البته شما در همین شرایط هم می توانید به فعالیت هایی همچون مطالعه بپردازید و در آینده ی نزدیک، با بزرگتر شدن فرزندتان، دامنه ی فعالیت های مورد علاقه و متناسب با استعداد خود را گسترش دهید تا بدین سان به زندگی روزمره ی خود، معنا و روح تازه ای ببخشید و سلامت و بهداشت روانی خود را ارتقاء دهید. مطمئناً این برای فرزند شما هم بسیار مفیدتر خواهد بود که مادری دارای شخصیت رشد یافته و خودشکوفا داشته باشد. در مورد اختلافاتتان با همسرتان هم به این نکته توجه داشته باشید که شخصیت شما و همسرتان در خیلی از زمینه ها ممکن است تفاوت های جدی داشته باشد. علایق انسان ها به امور مختلف، تحت تأثیر شخصیت آن ها است و لذا نمی توان کسی را مجبور کرد که به چیزی که شخصیتاً علاقه ندارد،‌ علاقه و رغبت نشان دهد. حتی اگر چنین کند، فقط نقش بازی کرده و وانمود کرده است. البته می توانید انتظار داشته باشید که همسرتان به امور مورد علاقه ی شما احترام بگذارد، اما نمی توان انتظار داشت که او هم مثل شما به آن امور، تمایل داشته باشد. البته این کاملاً قابل درک است که دنبال کردن امور مورد علاقه به صورت جمعی و گروهی، بسیار لذت بخش تر از دنبال کردن آن ها به شیوه ی فردی است، اما لزومی ندارد که این امر حتماً با همسر تحقق یابد. شما می توانید از بین دوستان خود، افرادی را پیدا کنید که علایق مشابه شما را داشته باشند و حاضر باشند با شما در مورد موضوعات مورد علاقه تان تعامل کنند و یا به همراه شما فعالیت های مشترکی را در این زمینه انجام دهند.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.