سجاد
سلام وخدا قوت. من متاسفانه کمی زودرنج وپرخاشگر هستم.در...
سلام وخدا قوت.
من متاسفانه کمی زودرنج وپرخاشگر هستم.در مقابل چیزها و به خصوص افرادی که موجب ناراحتی و پرخاش وعصبانیت من می شوند چه کنم؟بعضی ها هم حتی با تکرار کار هایی که می دانند من ناراحت می شوم من را اذیت میکنند.شما بگویید من چه کنم؟؟؟؟
متشکرم.
مشاور: سیدحبیب الله احمدی
باسلام. این حالت خلقی شما با توجه به دوره ی سنی که در آن قرار دارید، به هیچ وجه، غیرعادی نیست. من قبلاً هم بارها در پاسخ به مراجعین نوجوان سایت، بیان کرده ام که سنین نوجوانی، دوران طوفان هیجانات است. شدت هیجانات، در هیچ دوره ی سنی از عمر یک انسان، مانند دوره ی نوجوانی نیست. به موازات این افزایش در شدت هیجانات، افزایشی معادل و برابری در رشد و پختگی شناختی، اتفاق نمی افتد. اگرچه یک نوجوان، پتانسیل بسیار خوبی برای رشد توانایی های شناختی و منطقی دارد، اما در مورد بسیاری از نوجوانان، این توانایی ها تحت الشعاع هیجانات داغ این دوره قرار می گیرند. به همین دلیل است که بسیاری از رفتارهای ناسالم و پرخطر، از جمله پرخاشگری های شدید، عشق های رومانتیک نابهنجار و ... در این دوره ی سنی آغاز می شوند. اما با کمی تلاش وتمرین در جهت ارتقاء جنبه های شناختی و منطقی، می توان این هیجانات سرکش را تحت کنترل در آورد. این کار مستلزم این است به طور منظم و مستمر، روی افکار و خودگویی های ذهنی خودتان کار کنید. منظورم همان چیزی است که در اصطلاح، «حدیث نفس» و یا در اصطلاح عامیانه «در دل حرف زدن» نامیده می شود. این یک اصل تأیید شده ی علم روانشناسی است که افکار و خودگویی های ما تأثیر مستقیمی بر روی هیجانات و رفتار ما دارند. یعنی خودگویی های شما در هرموقعیت، در هرجهتی که باشد، هیجانات شما هم در همان جهت است. به همین دلیل، نوع خاصی از تفکر، به نوع خاصی از هیجان و رفتار، منجر خواهد شد. در مورد هیجان خشم و رفتار پرخاشگری هم دقیقاً همین قضیه صادق است. یعنی نوع خاصی از افکار ناکارآمد و غیرسودمند، منجر به بروز افراطی هیجان خشم و رفتار پرخاشگری می شوند. اگر بتوانید در هنگام عصبانیت هایتان این افکار را شناسایی کنید و به آن ها پاسخ بدهید، می توانید تا حد زیادی خشم و پرخاشگریتان را کاهش دهید و به کنترل در آورید. من یک اشاره ی کلی می کنم به ماهیت این افکار و شما را ارجاع می دهم به مطالعه ی یک کتاب کاربردی که به زبان ساده توضیحات بسیار خوبی در مورد این افکار و نحوه ی کنترل آن ها ارائه کرده است. معمولاً افکاری که منجر به خشم ما نسبت به دیگران می شوند، افکاری هستند با محتوای انتظارات بالا و انعطاف ناپذیر از دیگران. مثلاً «فلانی نباید با من اینطور رفتار کند»؛ «فلانی باید به من احترام بگذارد»؛ «دیگران نباید رفتارهایی که من خوشم نمی آید را جلوی من انجام دهند». وقتی که در ذهنتان این «بایدها و نبایدها» حکومت می کنند، به محض اینکه تجربه ای برخلاف آن ها داشته باشید، از لحاظ هیجانی به هم می ریزید و عصبانی می شوید. زیرا وقتی که از الفاظ مطلق و انعطاف ناپذیری مثل «باید و نباید» استفاده می کنید، ناخودآگاه، ذهن شما اینطور استدلال می کند که «پس اگر اینطور رفتار کند، به هیچ وجه نمی توانم آن را تحمل کنم»؛ «پس اگر به من احترام نگذارد، نمی توانم به هیچ وجه، این وضعیت را تحمل کند»؛ «پس اگر دیگران رفتاری را انجام دهند که خوشایند من نیست، نمی توانم به هیچ وجه، این رفتار آن ها را تحمل کنم». این افکار، دقیقاً افکاری هستند که ناخودآگاه، به دنبال افکار بالا در ذهنتان می آیند. معمولاً خود ما خیلی به این افکار، آگاه نیستیم، زیرا اینقدر در ذهن ما جریان پیدا کرده اند که به آن ها عادت کرده ایم و دیگر خیلی توجه آگاهانه ای به آن ها نداریم. مثلاً شما هنگام راه رفتن اصلاً آگاه نیستید که کدام پایتان را دارید حرکت می دهید زیرا به راه رفتن عادت کرده اید. بنابراین اگر بتوانید این بایدها و نبایدها را در ذهنتان شناسایی کنید و آن ها را به «ترجیحات» و افکار انعطاف پذیرتری تبدیل کنید، عصبانیت های شما بسیار کم خواهد شد. مثلاً اگر این فکر را که «فلانی نباید با من اینطور رفتار می کرد» را با این فکر جایگزین کنید که «درست است که رفتار او برای من خوشایند نیست ولی منطقی نیست که انتظار داشته باشم که «نباید» با من اینطور رفتار کند. چون من به رفتار او کنترلی ندارم. اگرچه «ترجیح می دهم» اینطور رفتار نکند، اما اگر اینطور رفتارکند، تاحدی برایم ناکام کننده هست اما وحشتناک و غیرقابل تحمل نیست». البته شناسایی و کارکردن با این افکار، ظرایف بسیاری دارد. پیشنهاد می کنم به منظور آشنایی بیشتر کتاب «هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند» تألیف دکتر آلبرت الیس را مطالعه فرمایید.