ناشناس
من دوست نداشتم خدا منو آفریده باشه برا همین همیشه غمگینم...
من دوست نداشتم خدا منو آفریده باشه برا همین همیشه غمگینم چون احساس می کنم من به اجبار و زور در این جهان هستم
مشاور: حجة الاسلام منتظمی
کاریر محترم : از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشكر ميكنيم .سه مطلب را جداگانه می آوریم که نتیجه هر کدام جواب سوال شماست. مطلب اول :چرا خدا من رو خلق کرده؟ من که نمي خواستم وجود داشته باشم چرا خدا من رو خلق کرده من نه بهشت را مي خوام نه جهنم. نمي خواستم خلق شوم چرا خدا من را ايجاد کرده است؟ آفرينش اجباري: اولاً هر چند انسان بدون اختيار خويش پا به عرصه هستي گذاشته است؛ اما در مقابل، از نعمتي بي نظير برخوردار گشته و آن عبارت است از «هستي»، «وجود» و آثار آن. در مقابل «عدم»، «نيستي» و «نداري» نقمت و زياني بي نظير است. خداوند لطف بزرگي فرموده كه ما را از عرصه نيستي به هستي درآورده است و ما بايد شكرگزار چنين هديهاي باشيم و لو آن كه اختيار و اراده ما در آن، هيچ نقشي نداشته باشد. ثانياً گرچه انسان در آمدن به عالم هستي، مختار نيست، ولي باز خداوند بر اساس لطف و رحمتش، او را در چگونه زيستن، چگونه بودن، چگونه رفتن و چگونه حركت كردن، كاملاً آزاد گذاشته است و اين خود نعمتي بس گرانبها است كه متأسفانه بشر از آن حسن استفاده را نميكند. بله اگر خداوند مرا در اين زمينه نيز با اجبار رو به رو ميساخت و من در كژ انديشي و كژ رفتاري يا راست انديشي و درست كرداري، مجبور بودم؛ ميتوانستم اين پرسش را مطرح كنم، ولي حقيقت امر چنين نيست. حقيقت انسان اگر انسان به حقيقت، مقام، جايگاه و منزلت خود واقف شود، اينچنين شكوه نميكند. سخن در اين باره فراوان است؛ ولي توجّه به سه نكته اصلي - كه انديشيدن در آن موجب خواهد شد انسان كمي از اين بدبيني فاصله بگيرد - مثمر ثمر خواهد بود: 1. انسان گل سرسبد هستي، تاج و جوهره اصلي آن و اشرف تمامي مخلوقات است و در واقع همه جهان براي او آفريده شده است. اسراء (17)، آيه 70؛ ميزان الحكمة، ج اوّل، ص 360 و 361. تاج «كرّمنا»ست بر فرق سرت /طوق «اعطيناك» آويز برت جوهر است انسان و چرخ او را عرض/ جمله فرع و پايهاند و او غرض اي غلامت عقل و تدبير است و هوش! چون چنيني خويش را ارزان مفروش مثنوي، دفتر 5، ابيات 3574 - 3576. 2- «حقيقت انسان» كتابي است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب نيز كسي جز مصنف آن؛ يعني، آفريدگار هستي نميتواند باشد؛ زيرا نويسنده اين كتاب او است. بنابراين توجّه به آيات و روايات - كه در واقع ترجمان وحي است - در اين باب ضروري است. قرآن - از آنجا كه مبدأ فاعلي انسان را خداوند ميداند - معتقد است كه هر چه آدمي، معرفت بيشتري به مبدأ فاعلي خود پيدا كند، هم جهان را و هم خويشتن را بهترميشناسد؛ زيرا آفريدگار هستي، در خلقت خود تجلّي و ظهور ميكند. از آنجا كه همه آفرينش، سراسر نشانههاي او است و در اين ميان آدمي - كه به عنوان خليفةاللهي نيز آراسته شده - مظاهر اسماي او است، ميتوان با شناخت عميقتر به خداوند و اسماي اعظمش، به مقام انسان بيشتر نايل گشت. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 13، صص 59 - 71. آدم اسطرلاب اوصاف علوست /وصف آدم مظهر آيات اوست هر چه در وي مينمايد عكس اوست /همچو عكس ماه اندر آب جواست مثنوي، دفتر 6، بيت 3138 و 3139. 3. قرآن كريم در بيش از پنجاه آيه، به وصفهاي نكوهيده اشاره و به جهت وجود آنها در آدمي، انسان را سرزنش كرده است؛ مانند: بخيل، محمد (47)، آيه 38. ضعيف، نساء (4)، آيه 28. عجول، اسراء (17)، آيه 11. ظلوم، احزاب (33)، آيه 72. جهول، همان، آيه 72. و ... امّا همه اينها به طبيعت انسان باز ميگردد و منشأ پيدايش اين اوصاف رذيله، جاذبههاي طبيعي انسان است؛ چنانكه سرچشمه فضايل، جذبههاي فرا طبيعي است. بايد به اين نكته توجّه داشت كه صفات رذيله، ريشه در عالم ملكوت ندارند و مشمول اصل جامع (و ان من شيء الاعندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم)، حجر (15)، آيه 21. نخواهد بود؛ بلكه بر اساس آيه (و ما اصابك من سيئة فمن نفسك)؛ نساء (4)، آيه 79. همه سيئهها و بديها از پيش خود انسان است. تفسير قرآن كريم، صص 78 - 79. از اين حقيقت نبايد غفلت كرد كه خاصيت نور باطني، از فطرت انسان پرتو افشان ميشود و اگر اين منبع الهي (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگيها و هواهاي نفساني آن را نپوشاند، همواره پر فروغ خواهد بود. امّا اگردر پشت ظلمت «گناه» پنهان گردد، انسان گنهكار حقيقت خود را نميبيند و از آنجا كه نوري ندارد، خود را گم كرده، پس از مدتي خويشتن را به كلي فراموش خواهد كرد. تنها با علم و محبّت است كه فطرت انسان پر فروغ خواهد ماند؛ زيرا علم، خدا و مبدأ فاعل آدمي را به انسان مينماياند و دوّمي انسان را به مبدأ اصلي خويش؛ يعني، خداوند متعال ميرساند: «العلم يدل عليه و الوجه يدّل له». شرح كلمات باباطاهر به نقل از: تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 14، ص 134. اگر ميخواهيد حركت و جنبشي داشته باشيد و از گناهان و آلودگيها رهايي يابيد، نيازمند علم و سپس عمل هستيد. بنابراين بدون علم، به دنبال معرفت الهي رفتن جهل است و بدون عمل تنها در پي درس و بحث، حوزه و دانشگاه بودن، عمري چون سنگ آسيا به گرد خود چرخيدن و سپس توقف، ناتواني و عجز است. انسانها بايد در شناخت خويشتن بكوشند تا خويش را ارزان نفروشند. خويشتن نشناخت مسكين آدمي /از فزوني آمد و شد در كمي خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود/ اطلس خويش بر دلفي بدوخت مثنوي، دفتر 3، بيت 1000 و 1001. 4. اهميت اميد؛ خداوند متعال علاوه بر آنكه نوميدي از رحمت خويش را يكي از گناهان بزرگ و گاه كفر ميشمارد، خطاب به پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: (قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذنوب جميعاً انه هو الغفور الرحيم)؛ زمر (39)، آيه 54. بگو: اي بندگاني كه به خود ستم كردهايد،! از رحمت و آمرزش الهي نااميد نشويد؛ زيرا خدا آمرزنده و مهربان است و اگر توبه كنيد هر گناهي را ميآمرزد. اين تحذير از آن رو است كه اگر كسي از رحمت و آمرزش الهي، نااميد شود، ديگر محرك دروني ندارد كه در زندگي خود كار خوب و پسنديدهاي انجام دهد يا از گناهان بزرگ و كوچك و كردارهاي زشت و ناروا، اجتناب ورزد؛ زيرا محرك در اين دو چيز «اميد رحمت» و «نجات» از عذاب خدا است و اين اميد در چنين آدمي وجود ندارد. به هر روي بايد توجّه داشت كه فضل و رحمت الهي، موجب پاك شدن بندگان ميشود و از اين مهم نبايد غافل بود. فضل حق با اين كه او كژ ميتند /عاقبت زين جمله پاكش ميكند سبق برده رحمتش و آن غدر ر/ا داده نوري كه نباشد بدر را آب بهر اين بباريد از سماك /تا پليدان را كند از خبث پاك مثنوي، دفتر 5، ابيات 195، 196 ________________________________________________________ مطلب دوم: خداوند در آيات زيادي از قرآن كريم فرموده است كه هر وقت اراده كند چيزي خلق شود و ...آن چيز خلق ميشود و در اين مساله شكي نيست همان گونه كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.[1] اما نكته اي كه در اين جا نبايد فراموش شود اين است كه خداوند انسان را مختار آفريده است همان گونه كه در قرآن كريم مي فرمايد: راه را به او نشان دادهايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس.[2] خداوند انسان را براى هدف" ابتلاء و امتحان" و تكامل آفريده است، مقدمات وصول به اين هدف را در وجود او آفريده، و نيروهاى لازم را به او بخشيده، اين همان هدايت" تكوينى" است. سپس در اعماق فطرتش عشق به پيمودن اين راه را قرار داده، و از طريق الهامات فطرى مسير را به او نشان داده، و از اين نظر هدايت" فطرى" نموده و از سوى ديگر، رهبران آسمانى و انبياى بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براى" ارائه طريق" مبعوث كرده، و به وسيله آنها هدايت" تشريعى" فرموده است. هر كس در مقابل نعمت بزرگ هدايت الهى تسليم شود، و راه هدايت پيش گيرد، شكر اين نعمت را بجا آورده، و آنها كه مخالفت كنند كفران كردهاند. [3] پس خداوند اسباب هدايت را فراهم كرده است و راه هاي هدايت را نيز نشان داده است و اينجا هر كس خودش به اختيار خودش بايد راه را بپيمايد و الا اگر خداوند به اجبار او را در مسير هدايت قرار دهد كه كار او ارزشي ندارد در صورتي كارش ارزش دارد كه درميان اين همه انحرافات و اميال جنسي و گمراهي و لذت هاي كاذب سختي بندگي را به خود هموار كند. خداوند وقتي انسان را خلق كرد او را طوري خلق كرد كه توانايي انتخاب داشته باشد، انسان موجودی است که در شرایط انسانی و اراده و آگاهی و اختیار خود به کمال دست یابد و اگر بنا باشد بعضی از ویژگیهای انسان تغییر کند و به عنوان مثال انسان هم شرایطی همانند فرشتگان داشته باشد، دیگر نیازی به خلقت موجود جدیدی بنام انسان نبود، فرشتگان وجود داشتند؛ پس خداوند خواسته است موجودی سوای فرشتگان و سوای حیوانات با ویژگی انتخابگری در شرایط انسانی بیافریند که توانایی دستیابی به مراحل کمال انسانی را داشته باشد. از اين گذشته، بعضي از قلب ها شايسته هدايت نيستند و حتي اگر پيامبر هم بخواهد هدايت كند قابل هدايت نيستند همان گونه كه خداوند مي فرمايد: تو هر كس را كه بخواهى هدايت نمی كنى. خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند و او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد. [4] او مىداند چه افرادى لايق پذيرش ايمانند، او مىداند چه قلبهايى براى حق مىطپند، او مىداند در چه سرهايى، سوداى عشق خدا است، آرى او اين افراد شايسته را خوب مىشناسد و به آنها توفيق مىدهد و لطفش را رفيق راه آنها مىسازد تا به سوى ايمان رهنمون شوند. اما تاريكدلان زشت سيرتى كه در دل با حق دشمنند، و با تمام قدرتشان به پيكار با فرستادگان خدا برخاستهاند، و از نظر زندگى آن قدر آلوده و ننگينند كه لايق نور ايمان نيستند، خداوند هرگز چراغ توفيق را فرا راه آنها قرار نمىدهد. بنا بر اين منظور از هدايت در اينجا" ارائه طريق" نيست، چرا كه ارائه طريق كار اصلى پيامبر ص است و بدون استثناء راه را به همه نشان مىدهد، بلكه منظور از هدايت در اينجا" ايصال به مطلوب" و رسانيدن به سر منزل مقصود است اين تنها كار خدا است كه بذر ايمان را در دلها بپاشد و كار او هم بىحساب نيست او به دلهاى آماده نظر مىافكند و اين نور آسمانى را بر آنها مىپاشد. [5] خلاصه اين كه خداوند انسان را طوري خلق كرده است كه مي تواند راه را انتخاب كند و پيامبران را براي اين فرستاده است كه راه را نشان بدهند و او مي تواند همه را در چشم به هم زدني هدايت كند منتها او انسان را اين گونه خلق كرده است كه خودش راه هدايتش را انتخاب كند و اين است كه ارزشمند است و الا اگر خداوند به اجبار و يا به صورت غريزي او را در هدايت كند كه چنين موجودتي دارد مانند فرشتگان. اين انسان است كه اگر راه درست را انتخاب كند و ان را طي كند از ملائكه آسمان نيز با ارزش تر خواهد بود. شیخ صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: از امام سئوال شد که فرشتگان بافضیلت ترند یا بنی آدم؟ امام فرمودند: امیرالمؤمنین فرمودند: خدای عزوجل ملائکه را از عقل بدون شهوت و چهارپایان را از شهوت بدون عقل و بنی آدم را از عقل و شهوت سرشت. پس هر انسانی که عقلش بر شهوتش غلبه کند پس او برتر از فرشتگان است و هر انسانی شهوتش بر عقلش چیره شود پس او از چهارپایان پست تر است. [6] منابع: 1: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «يس آيه 82» 2: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً «انسان آيه 3» 3: تفسير نمونه ذيل آيه 3 سوره انسان 4: إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ «قصص آيه 56» 5: تفسير نمونه ذيل آيه فوق 6: معادشناسی 1، صفحه 16-14، نويسنده: آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى ____________________________________________________________ مطلب سوم: خلقت و وجود يافتن انسان، جبري است؛ اما ادامه حيات او اختياري. باید توجه داشت که انسان دارای دو نوع زندگی و حیات است: 1. حیات حیوانی و مادی: این نوع حیات، بین انسان و حیوان مشترک است و اموری از قبیل: خوردن، آشامیدن و راه رفتن جزء این حیات است. در این گونه حیات، اختیار راه ندارد؛ زیرا اوّلاً: قبل از خلقت، کسی نیست تا به او اختیار داده شود که خلق شود یا نشود. اختیار دادن در خلق شدن، مشروط به این است که کسی باشد تا از او سؤال شود دوست داری خلق شوی یا نه! اگر آفریده شده باشد، دیگر سؤال از خلقت اختیاری بی فایده است؛ چون تحقق یافته است. اگر آفریده نشده، سؤال از او بی معنا است؛ چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس این نوع انتخاب و اختیار حیات، عقلاً ممکن نبود؛ نه آن که ممکن بود و خدا آن را از ما دریغ کرد. ثانیاً:طبق قانون علیّت هرگاه علت تامه برای وجود معلول مهیّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خویش هیچ گونه نقشی ندارد. این قاعده در اصطلاح فلسفه، جبر عِلّی و معلولی نامیده می شود؛ یعنی آفرینش انسان مانند همه حوادث و پدیدهها، بر اساس قانوت علیّت است و معلول و پدیده در به وجود آمدن خود، هیچ نقشی ندارد. باید پذیرفت در این عالم جبرهای بسیاری وجود دارد که همه آن ها ناپسند نیستند، مانند جبر تحقق معلول پس از تحقق علت. بنابراین، اراده و اختیار داشتن انسان در اصل خلقت، غیر منطقی و غیر عقلانی است. 2. حیات انسانی و معنوی که حیات فکری و عقلانی است و از مختصات آدمی است: به جهت این نوع از خلقت، خداوند او را بر سایر مخلوقات برتری داده است. این حیات، اختیاری بوده و انسان چنان آفریده شده که با اختیار خویش توانایی آن را دارد که در مسیر تکامل قدم نهاده و به جایی رسد که جز خدا نبیند، یا آن قدر سقوط کند که مانند حیوان، بلکه بدتر شود. دعوت اسلام به سوی همین حیات اختیاری است: «یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للَّه و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم»؛[1] «ای کسانی که ایمان آوردید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خوانند که مایه حیاتتان است». بنابراین، درست است که انسان به اختیار خود نیامده است، اما بدین معنا نخواهد بود که هیچ اختیاری در کیفیت زندگی خود و به جایی که خواهد رسید، نداشته باشد. من الله توفیق