ناشناس

سلام.سالها پیش به برادر دوستم علاقه مندشده بودم ولی...

سلام.سالها پیش به برادر دوستم علاقه مندشده بودم ولی چون به احساسم شک داشتم هیچوقت بهش نگفتم.کسی هم نبود تا کمکم کنه.اونا از شهر ما رفتن و من به خواهرش که دوستم بود گفتم ولی اون با من قهر کرد.من هم فکرشو از سرم بیرون کردم.رابطم با خانواده و خواهرم خوب نبود و دوستی هم نداشتم.وقتی دیدم همکلاسی هام از چت حرف میزنن منم امتحانش کردم با اینکه راضی نبودم ولی تنها بودم.بعد از 5ماه با چندنفر صمیمی شدم و با دونفرتلفنی رابطه داشتم.یکی از اونا ازدواج کرد ودیگری که هم سنم بود تنهایی اون روزامو پر میکرد.بعد از چند وقت بهش مشکوک شدم و با آیدی های مختلف امتحانش کردم وفهمیدم علاقش دروغه وقتی بهش گفتم از من فرصت خواست و بعد از یک سال ونیم گفت به من عادت کرده ودوسم داره من که از این ارتباط پشیمون بودم رابطمو باهاش قطع کردم و دیگه چت رو برای ابد کنار گذاشتم.ولی الان به شدت دچار ضعف اعصاب و عذاب وجدان شدم.چون از یک خانواده مذهبی هستم واین اشتباه رو انجام دادم.و بدتر از همه عکس هایی دست اون داشتم که گفته بود حذف کرده.مشکل من اینجاست که حالا که بحث ازدواج من وخواهر بزرگترم پیش اومده اگه کسی به خواستگاریم بیاد چطور این موضوع رو بهش بگم که مشکلی پیش نیاد و اگه نگم و روزی بفهمه چاره من چیه؟
شنبه، 22 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام.سالها پیش به برادر دوستم علاقه مندشده بودم ولی...

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام.سالها پیش به برادر دوستم علاقه مندشده بودم ولی چون به احساسم شک داشتم هیچوقت بهش نگفتم.کسی هم نبود تا کمکم کنه.اونا از شهر ما رفتن و من به خواهرش که دوستم بود گفتم ولی اون با من قهر کرد.من هم فکرشو از سرم بیرون کردم.رابطم با خانواده و خواهرم خوب نبود و دوستی هم نداشتم.وقتی دیدم همکلاسی هام از چت حرف میزنن منم امتحانش کردم با اینکه راضی نبودم ولی تنها بودم.بعد از 5ماه با چندنفر صمیمی شدم و با دونفرتلفنی رابطه داشتم.یکی از اونا ازدواج کرد ودیگری که هم سنم بود تنهایی اون روزامو پر میکرد.بعد از چند وقت بهش مشکوک شدم و با آیدی های مختلف امتحانش کردم وفهمیدم علاقش دروغه وقتی بهش گفتم از من فرصت خواست و بعد از یک سال ونیم گفت به من عادت کرده ودوسم داره من که از این ارتباط پشیمون بودم رابطمو باهاش قطع کردم و دیگه چت رو برای ابد کنار گذاشتم.ولی الان به شدت دچار ضعف اعصاب و عذاب وجدان شدم.چون از یک خانواده مذهبی هستم واین اشتباه رو انجام دادم.و بدتر از همه عکس هایی دست اون داشتم که گفته بود حذف کرده.مشکل من اینجاست که حالا که بحث ازدواج من وخواهر بزرگترم پیش اومده اگه کسی به خواستگاریم بیاد چطور این موضوع رو بهش بگم که مشکلی پیش نیاد و اگه نگم و روزی بفهمه چاره من چیه؟


مشاور: اکرم اکبری

همه ما انسانها حواسته ها و تمایلاتی داریم که فکر میکنیم اگر به انها دست پیدا کنیم به ارامش و شادی مورد نظر میرسیم.پشت تمام نیازهای ظاهری ما تمایلاتی نهفته است.شما در این روابطی که ذکر شد به دنبال پر کردن خلا تنهایی.صمیمیت و خواستار محبت و توجه بوده اید که در خانواده خودتان به این موارد توجهی نمیشده است.اما شما راهی را انتحاب کردید که لذتهای کوتاهی برای شما فراهم اورده که خدا رو شکر زود پی به اشتباه خود برده اید و بهترین راه را انتخاب کردید و اکنون ترس از عواقب ان. فاش شدن این رابطه و ترس از خدا باعث استرس و ناراحتی شما شده است.یکی از مهمترین کارهایی که در حال حاضر باید به ان بپردازید ارتباط بیشتر با خانواده خودتان است.همه انسانها در زندگی دچار لغزش و خطا خواهند شد ولی طرز برخورد با ان خطا و این که بعد ان چگونه به زندگی ادامه دهیم مهم است شما میتوانید از این مسئله درس گرفته و دیگر درگیر اینگونه روابط نشوید.باید توجه داشت که ازدواج از جمله مسائلی است که باید حتما با صداقت انجام شود هر مسئله ای را که احساس میکنید ممکن است در اینده زندگیتان را تحت تاثیر قرار دهد به طور جزیی با کسی که قصد ازدواج با او را دارید در میان بگذارید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.