زهرا
باسلام،من به وجود خداوند شک کرده ام وهمچنبن به اسمم...
باسلام،من به وجود خداوند شک کرده ام وهمچنبن به اسمم نیز شک کرده ام وفکرمی کنم که اسم هایی مثل دریا ازاسم من بهترندوقصددارم که اسمم راوقتی به سن قانونی رسیدم عوض کنم وهمچنین به رشته هایی مثل بازیگری وموسیقی علاقه دارم ولی خانواده ام می گویند که این رشته هاانسان راازمعنویات دورمی کنندنمازم رادرآخروقت می خوانم روزه هم می گیرم پنج سال است که رشته ی خوشنویسی راادامه می دهم وبه جایی رسیده ام ولی دیگراین رشته راادامه نمی دهم وکم کم دارم این هنررافراموش می کنم چون فکر می کنم که موسیقی وبازیگری هنرهای بهتری هستندودیگربه زندگی کردن علاقه ای ندارم.
مشاور: حجة الاسلام منتظمی
کاریر محترم : ضمن تبریک ماه مبارک رمضان: از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشکر میکنیم. در جواب از قسمت اول سوالتان شک و تردید پیدا کردن در اعتقادات و باورها مثل وجود خداوند و ... همیشه بد نیست، اگر چه در برخی مواقع هم ناپسند است اما برای واضح شدن پاسخ ابتدا اشاره می کنم که به طور کلی شک سه قسم است : 1- شک منطقی ؛ گاهی مواقع ذهن انسان در باره ارتباط میان موضوع و محمول یک قضیه مردد و برای اثبات آن وارد عمل می شود . برای مسیر علمی و برای یافتن واقع این شک طبیعی بوده و موجب برطرف شدن احتمالات اضطراب آمیز است. به همین خاطر است که گفته میشود یقینهای اصیل و مفید، آن سوی پل شک و تردید است. چنین شکی که انسان را به یقین میرساند، مطلوب است . به مراتب بهتر از ایمان ظاهری و تقلیدی و بی اساس است. 2- شک بیماری ؛ این شک ناشی از ناتوانی ذهن از رویارویی با مدعاها، دلایل، تجزیه، تحلیل و. . . در باب واقعیات است. در واقع ملاک این بیماری وحشت ذهن از بررسی واقعیات و تفکیک آن ها از خیالات و حقیقت نماها میباشد. یکی از اساسیترین مختصات شک بیماری جستجوی آسایش فکری در فرار از فعالیتهای مغزی است. این شک در واقع ضد معرفت می باشد و ناپسند و باید آن را درمان کرد. گاهی نیز یک نوع بیماری فکری است که انسان در هر چیزی دچار شک و تردید شده یا ناخواسته حتی به چیزهایی که اعتقاد دارد، دچار شک میشود . سوالات گوناگون ناخواسته و به صورت تلقین شیطانی در ذهن وارد میشود، این ها علائم نوعی بیماری است که بهآن بیماری وسواس فکری میگویند . 3- شک حرفه ای ؛ برخی افراد ضعیفالنفس برای نشان دادن اوج قدرت فکری خود مدعی میشوند به مقامی از مراحل درک و شناخت رسیدهایم که جز شک و تردید راهی دیگر نمیبینیم . این در نهایت منجر به انکار اصل واقعت می شود . فرد مبتلا مجبور به انکار هر واقعیت و باوری می شود که البته خود نوعی بیماری علمی است . البته با تامل علمی و بحث علمی قابل رفع است . در این بین آن شکی که در قرآن مورد مذمت قرار گرفته، شک منطقی نیست، بلکه به شک بیماری و شک حرفهای اشاره دارد.(1) بر همین اساس شک در باورها و اعتقادات مانند شک در اصل وجود خداوند اگر از نوع بیماری و یا حرفه ای باشد که علت و ریشه آن مشخص است و باید ریشه آن را درمان کرد ، اما گاهی از قبیل شک منطقی است . انسان به ویژه در اوائل جوانی در مورد پذیرش وجود خداوند واقعا گاهی شک می کند . در این موارد شک گذرگاه خوبی است، ولی توقفگاه خوبی نیست. اگر نسبت به امری شک کرد و پیرامون آن تحقیق و مطالعه و سؤال و تفکر کرد تا حقیقت را بیابد، رشد خواهد کرد و معرفت و ایمان او مستحکم خواهد شد ، ولی اگر در باره آن به تحقیق نپرداخت، به مرور زمان نسبت به آن بیاعتماد می شود و ایمانش را به آن از دست می دهد و دچار بحران روحی و گاهی انحراف می گردد.(2) اشاره به یک نکته خالی از لطف نیست که برخی از مردم عادی که خدا را باور دارند لکن ایمان آن ها کاملا از سر شناخت و معرفت نیست ،بلکه برخی از آن ها ایمان شان تقلیدی است . برخی هنوز خودشان با تفکر و استدلال خدا را نیافته اند و فقط تحت تاثیر اطرافیان به این باور رسیدند. وقتی در یک مشکل و گرفتاری از خداوند طلب چیزی می کنند و جواب نمی گیرند ، دچار تردید می شوند که البته اشاره شد .چنین شکی ناشی از عدم شناخت واقعی خداوند است ،زیرا مؤمن حقیقی می داند که خداوند قادر و حکیم بر اعطای هر حاجتی به انسان قادر است اما حکمت او اقتضا می کند این بخشش او هم در مسیر رشد و کمال انسان باشد . گاهی انسان باید علاوه بر دعا خود نیز حرکتی کند و گرنه به مقصودش نمی رسد و یا در دعا اصرار کند و یا اصلا آنچه طلب می کند، به صلاح او نیست و ... با چنین شناختی دچار تردید نخواهد شد . پی نوشت ها: 1. علامه محمد تقی جعفری ،شناخت از دیدگاه علمی و دیدگاه قرآن،، دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران، اردیبهشت 1360، ص 312 - 310 . 2.آیت الله عبدالله جوادی آملی، قرآن در قرآن ( تفسیر موضوعی قرآن کریم )، ، مرکز نشر اسرا قم، چاپ اول 1378، ج 1، ص 362 - 361. در جواب از قسمت دوم سوالتان زهرا یک نام دخترانه ی عربی است. لقب حضرت فاطمه همسر حضرت علی است .معنی آن درخشنده یا درخشان روی است . زهرا و چرا زهرا؟؟؟؟ امام صادق علیه السّلام در بیان اینکه چرا حضرت فاطمه سلام الله علیها را «زهرا» نامیدند؟ می فرماید: براى اینکه نور حضرت فاطمه روزى سه مرتبه براى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب جلوه مىکرد: نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى که مردمان در خواب بودند، چنان مىدرخشید که سفیدى آن داخل خانههاى مدینه مىگردید و فضاى خانهها را روشن مىنمود، آنان از این نور تعجّب مىکردند و به سوى رسول خدا مىشتافتند تا در باره منشأ آن نور سؤال کنند، و رسول خدا آنها را به جانب خانه حضرت فاطمه متوجه مىکرد، و هنگامى که آنان به سوى خانه ایشان نگاه مىکردند مىدیدند که فاطمه در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مىشود، و آنگاه در مىیافتند که نور مذکور همان نورى است که از فاطمه ساطع مىگردد.هنگامى که ظهر فرا مىرسید و فاطمه آماده نماز مىگردید نور زردى از چهره وى ساطع مىگردید و داخل خانههاى اهل مدینه مىشد به طورى که در و دیوار خانهها، و لباس و رنگ ایشان همه به زردى مىگرایید، پس هر گاه از آن نور پرسش مىنمودند، رسول خدا ایشان را روانه خانه فاطمه مىکرد و آنان مىدیدند که دختر پیامبر در میان محراب مشغول عبادت است و این نور از وى ساطع مىگردد.و هنگامى که آفتاب غروب مىکرد چهره فاطمه به سرخى مىگرایید و نور قرمزى از او ساطع مىشد و فاطمه از این امر خوشحال گردیده شکر خدا را به جاى مىآورد، پس آن نور داخل خانههاى مردم مىگردید و تمام آنها را سرخفام مىنمود، مردم مدینه از این امر تعجّب مىکردند و در باره آن با یک دیگر به گفتگو مىپرداختند و هر کس نظرى مىداد، بنا بر این نزد رسول خدا مىآمدند و علّت آن را جویا مىشدند و رسول خدا ایشان را به سوى خانه فاطمه مىفرستاد و آنها مىدیدند که فاطمه در محراب به عبادت ایستاده و آن نور از صورت وى ساطع مىگردد و مىفهمیدند که منشأ آن نور از کجاست.پس آن نور در چهره فاطمه باقى بود تا زمانى که حسین علیه السّلام از وى متولّد گردید و آن نور به او منتقل شده و به ما رسیده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام دیگر، تا قیامت فرا رسد.