ناشناس

باسلام و عرض خسته نباشى من مدت دو سال است دچار وسواس...

باسلام و عرض خسته نباشى من مدت دو سال است دچار وسواس پاکى و نجسى شده ام خداروشکر کمى بهترم ولى باز هم فکروخیال رهایم نمى کند به خصوص در غسل لطفا مرا راهنمایى کنید تا به آرامش برسم.وهمین امر سبب شده که رابطه جنسى را کم کنم و سبب تغییر در رفتارم نیز شده(ازلحاظ عاطفى).با تشکر فراوان التماس دعا
شنبه، 6 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

باسلام و عرض خسته نباشى من مدت دو سال است دچار وسواس...

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 30 ساله )

باسلام و عرض خسته نباشى من مدت دو سال است دچار وسواس پاکى و نجسى شده ام
خداروشکر کمى بهترم ولى باز هم فکروخیال رهایم نمى کند به خصوص در غسل لطفا مرا راهنمایى کنید تا به آرامش برسم.وهمین امر سبب شده که رابطه جنسى را کم کنم و سبب تغییر در رفتارم نیز شده(ازلحاظ عاطفى).با تشکر فراوان التماس دعا


مشاور: خانم مریم مردانی

با سلام موقعیتی که توصیف می کنم تصور کنید: تصور کنید که به تازگی به محله ای رفته اید ودر آن محل کسی شمارا نمی شناسد. با همسر خود مشورت می کنید و تصمیم می گیرید برای آشنایی با افراد محل میهمانی به راه بیندازید. برای اطلاع همه بر روی کاغذی می نویسید که روز دوشنبه هفته آینده ساعت هفت در منزل ما مهمانی بپاست از همه اهالی محل دعوت به این مهمانی می شود. سپس این آگهی ها را به نقاط مختلف محله می زنید. روز مهمانی فرا می رسد. ساعت شش و نیم فردی زنگ خانه را می زند. در را باز می کنید می بینید گدایی بد لباس و بسیار کثیف دم در ایستاده. از او می پرسید: شما؟ می گوید من از اهالی این محلم و همانطور که آگهی زده اید به مهمانی آمده ام. شما می گویید: این مهمانی برای افرادی مثل شما برپا نشده. او می گوید: به هر حال من می خواهم به این مهمانی بیایم و اگر نگذاری به داخل آیم همینجا می نشینم. در این حالت چه می کنید؟ اگر با او بحث کنید ساعت هفت می شود و مهمانها می آیند و شما به هدفتان که آشنایی با اهالی محل است نمی رسید. پس بهترین کار آن است که به او اجازه دهید به داخل بیاید و مثل بقیه مهمانها که به آنها خوش آمد می گویید به او نیز خوش آمد گویید و مشغول مهمانهای دیگر شوید. گدا هم به داخل می آید و پس از کمی نشستن و پذیرایی شدن می رود. همه ما روزی به محله زندگی وارد شدیم. در این زندگی اهداف گوناگونی داریم مثل این مهمانی که هدفش آشنایی با اهالی بود. در طول رسیدن به این اهداف افکار گوناگون همانند مهمان به ذهن ما دعوت می شوند. برخی از آن افکار مانند گدا غیر دوست داشتنی و عده ای همانند سایر مهمانها دوست داشتنیند. فکر وسواسی شما یک گداست که هر بار می خواهید به هدفی برسید در خانه ذهن شما را می زند و می خواهد به ذهنتان وارد شود. اگر مشغول مبارزه با این فکر شوید به تدریج از هدف خود باز می مانید. مثلا هدف شما غسل کردن است اما همینکه شروع به غسل می کنید افکار وسواسی یکی پس از دیگری به ذهن شما هجوم می آورند و شما اشتباها خود را با آنها درگیر می کنید تا مبادا شما را اذیت کنند چراکه می خواهید جلوی هجوم آنها را به ذهنتان بگیرید و به این خیالید که با این کار آرامش پیدا می کنید. مثلاً برای اینکه جلوی این فکر را بگیرید که غسلم اشتباه بود چندین بار به شستن یک بخش از بدن خود مشغول می شوید. تا در نهایت از هدف خود که یک غسل ده دقیقه ای و سپس رسیدگی به سایر کارهای روزانه است باز می مانید. بهترین گام آن است که از درگیری با آن خودداری کنید و به اعمالی بپردازید که شما را به هدفتان برای زندگی نزدیک می کند. یعنی شروع به غسل کردن کنید در آن هنگام افکار به شما هجوم می آورند: دستت را درست نشستی، موهایت کاملا شسته نشد دوباره بشوی، احتمالا پوستت هنوز کمی چرب است ، .... . همچنان که غسل می کنید بگذارید این گداها به مهمانی ذهنتان وارد شوند و هرچه می خواهند جولان دهند شما هم غسل خود را ادامه دهید و آن را در عرض ده دقیقه به اتمام رسانید لباسهای خود را بپوشید و ازحمام خارج شوید . گداها هم در حال اذیت کردن در مهمانی هستند شما به مهمانهای دوست داشتنیتان برسید یعنی به افکار و اعمالی بپردازید که شما را به اهداف دیگری نزدیک می کنند یعنی به برنامه روزانه خود ادامه دهید. به تدریج با تمرین و ممارست این افکار کاهش می یابند. به افکار وسواسی به چشم گدا نگاه کنید و از مبارزه با آنها خودداری کنید. چراکه هرچه بیشتر با آنها مبارزه کنید آنها جیغ و فریاد بیشتری می کشند و بیشتر اذیت می کنند. کافی است آنها را به ذهنتان راه دهید اما درگیر افکار دیگر که در راستای اهداف شما در زندگیند باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.