نادری

سلام;در آیه 26 سوره نور میخوانیم که زنان خوب نصیب...

سلام;در آیه 26 سوره نور میخوانیم که زنان خوب نصیب مردان خوب میشوند و زنان خبیث نصیب مردان خبیث میشوند. اما در تاریخ دیده شده که مثلا زن امام مجتبی علیه السلام خبیث بوده و امام مجتبی علیه السلام در اوج خوبی بودند. یا مثلا آسیه همسر فرعون که زن خوبی بوده اما شوهرش فرعون بوده که در بد بودنش هیچ شکی نیست. آیا اینها توجیهی با توجه به آیات قرآن دارند؟ممنون
شنبه، 30 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

نادری

سلام;در آیه 26 سوره نور میخوانیم که زنان خوب نصیب...

نادری ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 27 ساله )

سلام;در آیه 26 سوره نور میخوانیم که زنان خوب نصیب مردان خوب میشوند و زنان خبیث نصیب مردان خبیث میشوند. اما در تاریخ دیده شده که مثلا زن امام مجتبی علیه السلام خبیث بوده و امام مجتبی علیه السلام در اوج خوبی بودند. یا مثلا آسیه همسر فرعون که زن خوبی بوده اما شوهرش فرعون بوده که در بد بودنش هیچ شکی نیست. آیا اینها توجیهی با توجه به آیات قرآن دارند؟ممنون


مشاور: حجة الاسلام منتظمی

کاریر محترم : از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشکر می‌کنیم 1-مطلب مورد پرسش کلیتی ندارد و موارد استثنای آن کم نیست هر چند غالبا چنین است . 2- ظاهرا نظر شما به آیه 26 سوره نور است که می فرماید : الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (نور- 26) زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند! و مردان ناپاک نیز تعلق به زنان ناپاک دارند، اینان از نسبتهاى ناروایى که به آنها داده مى شود مبرا هستند، و براى آنها آمرزش (الهى) و روزى پر ارزش است. آیه فوق در حقیقت تعقیب و تاکیدى بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعى در جهان آفرینش مى باشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است. مى فرماید: زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند، همانگونه که مردان ناپاک، تعلق به زنان ناپاک دارند (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ). و در نقطه مقابل نیز زنان طیب و پاک به مردان طیب و پاک تعلق دارند، و مردان پاک و طیب از آن زنان پاک و طیبند (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).بدون شک قانون نوریان مر نوریان را طالبند و ناریان مر ناریان را جاذبند و ضرب المثل معروف کند همجنس با همجنس پرواز و همچنین ضرب المثلى که در عربى معروف است: السنخیة علة الانضمام همه اشاره به یک سنت تکوینى است که ذره ذره موجوداتى را که در ارض و سما است در بر مى گیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب مى کنند. به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مى روند و هر گروه و هر دسته اى با هم سنخان خود گرم و صمیمى اند. اما این واقعیت مانع از آن نخواهد بود که آیه بالا همانند آیه « الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ » اشاره به یک حکم شرعى باشد که ازدواج با زنان آلوده حد اقل در مواردى که مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است. مگر همه احکام تشریعى ریشه تکوینى ندارد؟ مگر سنتهاى الهى در تشریع و تکوین هماهنگ نیستند؟ 3- پاسخ به یک سؤال در اینجا سؤالى مطرح است و آن اینکه در طول تاریخ یا در محیط زندگى خود گاه مواردى را مى بینیم که با این قانون هماهنگ نیست، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است که همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خیانت کردند (سوره تحریم آیه 10) و در مقابل، همسر فرعون از زنان با ایمان تفسیر نمونه، ج 14، ص: 425 و پاکدامنى بود که گرفتار چنگال آن طاغوت بى ایمان گشته بود (سوره تحریم آیه 11). در مورد پیشوایان بزرگ اسلام نیز کم و بیش نمونه هایى از این قبیل دیده شده است که تاریخ اسلام گواه آن مى باشد. در پاسخ علاوه بر اینکه هر قانون کلى استثناهایى دارد باید به دو نکته توجه داشت: 1- منظور اصلى از خباثت همان آلودگى به اعمال منافى عفت است و طیب بودن نقطه مقابل آن مى باشد، به این ترتیب پاسخ سؤال روشن مى شود، زیرا هیچیک از همسران پیامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند، و منظور از خیانت در داستان نوح و لوط جاسوسى کردن به نفع کفار است نه خیانت ناموسى. اصولا این عیب از عیوب تنفر آمیز محسوب مى شود و مى دانیم محیط زندگى شخصى پیامبران باید از اوصافى که موجب نفرت مردم است پاک باشد تا هدف نبوت که جذب مردم به آئین خدا است عقیم نماند. 2- از این گذشته همسران پیامبران و امامان در آغاز کار حتى کافر و بى ایمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهى کشیده مى شدند که مسلما آنها نیز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمى دادند، همانگونه که همسر فرعون در آغاز که با فرعون ازدواج کرد به موسى ایمان نیاورده بود، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود، بعدا که موسى مبعوث شد ایمان آورد و چاره اى جز ادامه زندگى توام با مبارزه نداشت مبارزه اى که سرانجامش شهادت این زن با ایمان بود. تفسیر نمونه، ج 14، ص: 426 3- در مورد همسر امام حسن –ع- دانستن مطالب ذیل مفید است : در جریان ازدواج امام حسن با جعده آمده که امیرالمومنین دختر سعیدبن قیس(برادر اشعث) را برای امام حسن خواستگاری نمود، وقتی اشعث از این جریان مطلع شد نزد سعید رفت و او را از این کار منصرف نموده و دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد، بعد از آن نزد امیرالمومنین آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری نموده اید زن پسر من است. در آنجا با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن درآورد.(ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی،ص 27) در منابع ، فرزندی از جعده برای امام حسن گزارش نشده است . در بیشتر منابع شیعی آمده است که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش ، امام حسن را که در آنزمان خانه نشین شده بود زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین کرد و بر اثر آن امام را به شهادت رساند (برای نمونه رجوع کنید به مفید، ج 2، ص 16؛ ابن شهر آشوب ، ج 3، ص 202؛ اربلی ، ج 2، ص 138ـ139). به گزارش طبرِسی (ج 2، ص 13) پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد (ابوالفرج اصفهانی ، ص 48) و به او گفت که می ترسد فرزندش ، یزید، را نیز مانند حسن بن علی به قتل برساند ( رجوع کنید به مسعودی ، ج 3، ص 182؛ طبرسی ، همانجا). بنا به نقل بعضی از منابع نیز، سم دادن جعده به امام حسن علیه السلام ، به تحریک و دستور یزیدبن معاویه بوده است ( رجوع کنید به ابن ابی الحدید، ج 16، ص 11، به نقل از مدائنی ؛ ابن کثیر، همانجا). با توجه به طالب ذکر شده و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز درمی یابیم که جعده و اشعث فریب وعده های معاویه را خورده و نه اینکه جعده عاشق یزید باشد بلکه چون خلیفه آنوقت معاویه بود و می خواست زن پسر خلیفه آنروز و خلیفه آینده شود دست به چنین کاری زد. 2. در مورد علم امامان علیهم السلام نیز نکاتى را باید مد نظر قرار داد: 2-1. پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بوده اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از شیوه هاى معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مى کردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوى بشریت اند و اگر در مسیرزندگى و حرکت هاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان - به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مى کرده اند از حرکت هاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد. 2-2. برخى بر این عقیده اند: علم غیب براى پیامبر و امامان شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزى را در اختیار آنان قرار دهد. 2-3. علم غیب، گاهى به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق مى گیرد. بنابراین بعضى از چیزهایى که پیامبر و امامان از طریق غیبى مى دانند، همان چیزى است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اینکه علم لدنى معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرین علیهم السلام در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادى که زمینه اش براى امامان علیهم السلام - همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیف پذیرى است. ائمه اطهارعلیهم السلام بر اساس همین علم، گاهى به کارى دست مى زدند و گاهى از کارهایى پرهیز مى کردند . 3. نکته دیگر این است که اگر بخواهیم بدانیم چه کسی شایسته هدایتگری جامعه است و چه کسی نیست چه منطق و معیاری را باید برگزید؟ بسیاری از شخصیتهای بزرگ و برجسته در طول تاریخ همسران خوبی نداشته اند و چه بسیار کسانی که همسر خوب داشته اما هیچ پیام ارزنده ای برای بشریت نداشته اند . آنچه ملاک هدایتگری است جهان بینی صحیح ، آرمانها و مقاصد عالیه ، تعالیم ارزشمند و رفتار صحیح اخلاقی و معنوی است . جالب اینجاست که امامان حتی با درک دشمنی بسیاری از اطرافیانشان با ایشان زیبا ترین رفتار انسانی و اخلاقی را داشته اند و این خود درسی برای بشریت است که حتی در چنین مواردی چگونه رفتار باید کرد. 4. انسان موجودی مختار و رنگ پذیر است و در هر شرایطی ممکن است از اعلی علیین به اسفل سافلین سقوط کند و یا از پست ترین مراتب به برترین آنها صعود کند . کسانی گاه در پیامبران و برجسته ترین آمزگاران اخلاق و تقوی راه شقاوت را بر می گزینند . گاه نیز کسانی چون حر در بدترین و حساس ترین وضعیت به را صلاح و سعادت در می آیند . همه اینها این آموزه قرآنی را به یاد می آورد که اولا هر کس در گرو کرده های خویش است . ثانیا در هر لحظه انسان باید از خود مواظبت کند . نه چنین بپندارد که صرف بودن در شرایط خوب او را از شر شیطان و گمراهی مصون می دارد، و نه گمان کند که در شرایط نامناسب همه راهها به سوی نجات بر او بسته است.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.