ناشناس

سلام لطفا مرا راهنمایی بفرمایید- من سال پیش اسفند ماه...

سلام لطفا مرا راهنمایی بفرمایید- من سال پیش اسفند ماه بود که با دختری دوست شدم ، من دانشجو هستم ولی ایشان دوم دبیرستان می باشدچون واقعا بهش علاقه مند بودم موضوع را به مادرم گفتم و او هم دختر و خانواده دختر را پسندید - تا اینکه شهریور ماه خانومم گفت:دیگه نمیتونم صبر کنم میخوام به مامانم بگم که من یکی رو دوس دارم تا کمک کنه زودتر ازدواج کنیم ( تک فرزند هستند) من مخالفت کردم گفتم نه دردسر میشه ولی قبول نکرد و یه روز که آخرای شهریور میشد به مامانش گفت موضوع رو ،و قسمش داد که به باباش نگه -- مامانش هر روز گریه می کرد و می گفت که عذاب وجدان دارم از اینکه به بابات نمیگم ، تا اینکه یه روز به باباش گفت--باباش از اون روز هی کنایه می زد به خانوم من و اینترنت خونشون رو هم جمع کرد(چون فکر می کرد اینترنتی ارتباط داریم نه با گوشی ، چون اصلا نمی دونستند گوشی داره) تا اینکه یه روز با هم بیرون بودیم و مامانش فهمید و به باباش گفت با اینکه خانواده با فرهنگ و با ریشه ای هستن خیلی برخورد بدی کردن با دخترشون و پدرش خیلی کتک زد دخترشو ولی بازم نمی دونستند گوشی داره تا اینکه یه روز اتفاقی گوشی رو گرفتن ازش و بازم کتکش زدن و مادرش زنگ زد خونمون ، مامانم هم معذرت خواست و گفت اگه اجازه بدین بیایم خواستگاری که مامانش گفت نه این درس میخونه......بعد من یه گوشی دیگه گرفتم و رسوندم دستش بعد 1 هفته هم اون گوشی رو گرفتن ازش-بعد پدر دختره اول زنگ زد به من و فحش های خیلی بدی داد ، بعدش زنگ زد به پدر من و گفت پسر هرزتو جمع کن مگر نه میکشمش بعد فحش های خیلی بدی بین این دو رد و بدل شد البته بیشتر پدر دختره می گفت!به همین سادگی بدترین وضعیت درس شد برای رسیدن ما به همدیگه الان ما با همدیگه با نامه ارتباط داریم و خانومم هی میگه واسطه بفرست تا بابای من حرف بزنه و زودتر یه کاری کن ازدواج کنیم ، البته منم خیلی عجله دارم زودتر این اتفاق بیفته ولی عجله اون بیشتره ، و مشاوره گرفتن از شما رو هم ایشون از من خواستن و گفتن ایشون هرچی بگن به همون عمل می کنیم لازمه بگم که از وقتی پدر اون فهمید دخترش با کی ارتباط داره مفصل روی ما تحقیق کرد ، اینطوری بگم بهتره که بیوگرافی خانواده منو درآورد اولا می گفت به خانوم من ما تو رو زودتر از 25 سالگی شوهر نمیدیم - بعضی وقتا هم گفته خانواده پسر باید ناز طرف دختر رو بکشن-و از این جور حرفا در ضمن برخوردش خیلی تند هست در این مورد جوری که دخترش جرئت نمی کنه حرفی بزنه شما لطفا راهنمایی کنید ما چیکار کنیم تا نظر پدر دختره عوض بشه؟
پنجشنبه، 26 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام لطفا مرا راهنمایی بفرمایید- من سال پیش اسفند ماه...

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 21 ساله )

سلام لطفا مرا راهنمایی بفرمایید- من سال پیش اسفند ماه بود که با دختری دوست شدم ، من دانشجو هستم ولی ایشان دوم دبیرستان می باشدچون واقعا بهش علاقه مند بودم موضوع را به مادرم گفتم و او هم دختر و خانواده دختر را پسندید - تا اینکه شهریور ماه خانومم گفت:دیگه نمیتونم صبر کنم میخوام به مامانم بگم که من یکی رو دوس دارم تا کمک کنه زودتر ازدواج کنیم ( تک فرزند هستند) من مخالفت کردم گفتم نه دردسر میشه ولی قبول نکرد و یه روز که آخرای شهریور میشد به مامانش گفت موضوع رو ،و قسمش داد که به باباش نگه -- مامانش هر روز گریه می کرد و می گفت که عذاب وجدان دارم از اینکه به بابات نمیگم ، تا اینکه یه روز به باباش گفت--باباش از اون روز هی کنایه می زد به خانوم من و اینترنت خونشون رو هم جمع کرد(چون فکر می کرد اینترنتی ارتباط داریم نه با گوشی ، چون اصلا نمی دونستند گوشی داره) تا اینکه یه روز با هم بیرون بودیم و مامانش فهمید و به باباش گفت با اینکه خانواده با فرهنگ و با ریشه ای هستن خیلی برخورد بدی کردن با دخترشون و پدرش خیلی کتک زد دخترشو ولی بازم نمی دونستند گوشی داره تا اینکه یه روز اتفاقی گوشی رو گرفتن ازش و بازم کتکش زدن و مادرش زنگ زد خونمون ، مامانم هم معذرت خواست و گفت اگه اجازه بدین بیایم خواستگاری که مامانش گفت نه این درس میخونه......بعد من یه گوشی دیگه گرفتم و رسوندم دستش بعد 1 هفته هم اون گوشی رو گرفتن ازش-بعد پدر دختره اول زنگ زد به من و فحش های خیلی بدی داد ، بعدش زنگ زد به پدر من و گفت پسر هرزتو جمع کن مگر نه میکشمش بعد فحش های خیلی بدی بین این دو رد و بدل شد البته بیشتر پدر دختره می گفت!به همین سادگی بدترین وضعیت درس شد برای رسیدن ما به همدیگه الان ما با همدیگه با نامه ارتباط داریم و خانومم هی میگه واسطه بفرست تا بابای من حرف بزنه و زودتر یه کاری کن ازدواج کنیم ، البته منم خیلی عجله دارم زودتر این اتفاق بیفته ولی عجله اون بیشتره ، و مشاوره گرفتن از شما رو هم ایشون از من خواستن و گفتن ایشون هرچی بگن به همون عمل می کنیم لازمه بگم که از وقتی پدر اون فهمید دخترش با کی ارتباط داره مفصل روی ما تحقیق کرد ، اینطوری بگم بهتره که بیوگرافی خانواده منو درآورد اولا می گفت به خانوم من ما تو رو زودتر از 25 سالگی شوهر نمیدیم - بعضی وقتا هم گفته خانواده پسر باید ناز طرف دختر رو بکشن-و از این جور حرفا در ضمن برخوردش خیلی تند هست در این مورد جوری که دخترش جرئت نمی کنه حرفی بزنه شما لطفا راهنمایی کنید ما چیکار کنیم تا نظر پدر دختره عوض بشه؟


مشاور: سیدحبیب الله احمدی

باسلام. احساسات شما و دختر مورد نظرتان، کاملاً‌ قابل درک است، ولی این موضوع قابل انکار نیست که ازدواج، حداقل در فرهنگ و جامعه ی ما فقط وصلت بین یک زن و یک مرد نیست، بلکه وصلت بین دو خانواده و بلکه دو فامیل است. بنابراین تفاهم و علاقه ی متقابل بین دو نفر برای ازدواج کافی نیست بلکه رضایت قلبی ( و نه ظاهری و تحت فشار اطرافیان) هردو خانواده و کفویت و تناسب فرهنگی و اجتماعی هردو خانواده، شرط اساسی یک ازدواج موفق است. رفتار شما مبنی بر ارتباط با دختر آن خانواده بدون اجازه ی پدر و حتی بعد از مخالفت علنی پدر با این ازدواج، صریحاً یک توهین آشکار به پدر آن دختر محسوب می شود و عصبانیت ایشان و واکنش هایشان هم در چنین شرایطی کاملاً طبیعی و قابل درک است. هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ شرعی، موافقت پدر برای ازدواج دختر، شرط اساسی است و سوای این مطالب، عرف و فرهنگ جامعه ی ما نیز چنین حکم می کند که یک دختر برای ازدواج خود حتماً‌ با پدر خود مشورت کند. ولی پنهان کردن رابطه ی صمیمانه ی شما از پدر آن دختر و اصرار بر این موضوع پس از مشاهده ی برخورد و مخالفت ایشان، رفتار اشتباه و توهین آمیزی محسوب می شده است. بنابراین این کاملاً‌ طبیعی است که پدر آن دختر تا زمانی که بابت این موضوع از شما دلخور باشند، به هیچ وجه اجازه ای برای خواستگاری و ازدواج نخواهند داد. علاوه بر این موضوع به نظر بنده، به عنوان یک روانشناس بالینی دارای تخصص و تجربه در حیطه ی مشاوره ی ازدواج، صحبت پدر آن خانم مبنی بر مخالفت با ازدواج دخترشان تا قبل از سن بیست و پنج سالگی، به هیچ وجه غیر منطقی یا از روی تعصب نیست. زیرا نوجوانی سن غلبه ی هیجان و عواطف بر منطق است و برای هیچ نوجوانی مخصوصاً دختران، قابل تضمین نیست که بتوانند در مورد زندگی مشترک آینده شان تصمیمی عاقلانه بگیرند. سن خانم مورد نظر شما به هیچ وجه سن پخته ای برای یک انتخاب سنجیده نیست. زیرا در این سنین هنوز هویت بزرگسالی شکل نگرفته است و منطق و معیارهای انتخاب عقلانی، کاملاً تحت سلطه ی هیجانات قرار دارد. حتی اگر هم پدر آن خانم با ازدواج شما موافق بودند، بنده به عنوان یک مشاور ازدواج، به شما پیشنهاد می کردم تا چندسال از ازدواج رسمی خودداری نمایید تا سن دختر مورد نظر شما و ویژگی های هویتی و شخصیتی ایشان به دوره ی بزرگسالی برسد چون معیارهای هرفردی برای ازدواج و زندگی مشترک، با گذر از دوره ی نوجوانی به بزرگسالی، کم و بیش دچار تغییرات مهمی می گردد.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.