ناشناس

با عرض سلام و خسته نباشیددختری 21 ساله هستم که در...

با عرض سلام و خسته نباشید دختری 21 ساله هستم که در یکی از رشته های دکترا در حالی تحصیل هستم وضعیت و شرایط خانوادگی مناسبی دارم و اعتقادات مذهبی هم ب شدت برایمان مهم است. در کل شرایط من برای ازدواج طوری بوده که تا کنون هم با وجودی ک سن زیادی ندارم خواستگارهای خیلی زیادی داشته ام و از این میان تعداد زیادی هم افرادی بودند ک در دانشگاه خودشان به خواستگاری من آمده اند. با تمام این توضیحات مدتی بود که به آقایی از دانشگاه به شدت علاقه داشتم اما گمان نمیکردم این فرد هیچ وقت به خواستگاری من بیاید برای همین ب این احساسات دامن نمیزدم. اما مدتی گذشت و این شخص به خواستگاری من آمد. این فرد هم کسی است ک در یکی از رشته های دکترا تحصیل میکند و شرایط ایشان هم از لحاظ اجتماعی به گونه ایست که خیلی از دخترها علاقه داشتند با همچین شخصی ازدواج کنند. و درواقع باید بگویم ک این بنده خدا هیچ نقصی ندارد که من بخواهم به خاطرش ب ایشان جواب منفی بدهم. از طرف خانواده اقدام کردند با پدرم صحبت کردند خانواده ام مخالفتی ندارند. با خود من که صحبت کردند خیلی بیشتر مطمئن شدم چون عقایدشان دقیقا شبیه من بود و هیچ تفاوتی این وسط وجود نداشت. تحقیقم ک میکردیم از همه جهت هم درباره خودشان هم خانواده شان به نتایج مثبتی میرسیدیم. از آن طرف، هم من ب ایشون علاقه دارم هم ایشان ب بنده ب شدت ابراز علاقه می کنند. و درکل من فکر میکنم که اگر به این بنده خدا جواب منفی بدهم دیگر هیچ وقت به کیسی برنخواهم خورد که از همه جهت به نظرم ایده آل بیاید.(درست اتفاقی ک برای خواهرم افتاد، ایشان هم با وجودی که شرایط خیلی مساعدی داشتند اما برای هر شخصی که اومد یک ایراد وجود داشت: یک مشکل کوچک یا اینکه خواهرم با همه مناسب بودن علاقه مند نمیشد یا خواهرم راضی میشد خانواده راضی نمیشدند یا... و بالاخره در سن 26 سالگی با کسی ازدواج کردند ک خیلی خیلی با انتظارات همه فاصله داشت و اصلا مناسب نبود.) اما این وسط یک مشکل برای من وجود دارد! آن هم اینکه این بنده خدا از اولین باری که با خانواده من مطرح کرد تا زمانی که ب طور رسمی ب خانه ما آمدند حدود یک سال فاصله افتاد(به دلایل مختلف مثلا خانواده من میگفتند من امتحان دارم یا محرم و صفر شد و ایشان به دلیل پایبندی ب اعتقادات مذهبی دست نگه داشتند و...)من هم با ایشان مدام در دانشگاه مراوده داشتم و ب شدت هم علاقه مند بودم و از طرفی نمیدانشتم این فاصله ای که افتاده ب دلیل چیست؟آیا بازهم پا پیش میگذارند یا منصرف شده اند؟ همه این مسائل باعث شده بود ک در این مدت زمان ب دلیل بی تابی ای ک برایم به وجود آمده بود خیلی حساس شوم و کوچک ترین مساله ای برایم مساله ساز میشد. در این مدت یک بار با حافظ فالی گرفتم و فال خوب نیامد(چیزی ک در شرایط عادی برای من مهم نبود اکنون مهم شد) برای اینکه این ذهنیت را از خودم دور کنم بارها فال گرفتم ولی باز راضی نشدم گفتم ب جای امن تری متوسل شوم تا ذهنیتم تصحیح شود برای همین قصد کردم که با تسبیح استخاره ای بگیرم و چون ب شرایط این فرد مطمئن بودم، در آن زمان شکی نداشتم استخاره خوب میاید و تمام تردید هایم را برطرف میکند. اما استخاره با تسبیح هم خیلی بد آمد! حالا من ب شدت دچار مشکل شده بودم و از نظر روحی ب هم ریخته بودم ب همه جا متوسل شدم و از همه پرس و جو کردم همه گفتند چون محل استخاره نبوده نباید اعتنا کرد. اما باز راضی نمیشدم(فکر میکنم درک کنید ک علاقه زیاد من را حساس کرده بود، شاید اگر فردی بود ک برایم مهم نبود این طور نمیشد.) برای همین گفتم یک بار قرآن را باز کنم وقتی همه افراد و کارشناسان مذهبی میگویند نباید ب این استخاره اعتنا کرد پس حتما خدا خودش کمکم میکند. نیت کردم که خدایا ب من بگو چ کار کنم؟ اعتنا کنم یا نه؟ آیه ای با همچین مضمونی باز شد که بعضی چیزها را خدا میداند ک حتی ب پیامبرش هم نمیگوید خب تا اینجاش ک آیه اولش بود خوب بود. آیه دومش این بود که ما ازمیان شما همسرانی برای آرامش برای شما قرار دادیم بعد دو نفر با هم ازدواج کردن اولش خوب بود بچه دار که شدن مشرک شدن... به هرحال ظاهر امر خوب نبود. چون خیلی شوکه شدم بلافاصله چند بار دیگر هم ب این نیات که آیا این ازدواج بد است، آیا اگر ازدواج کنم مشرک میشوم یا نه و... قرآن را باز کردم، دقیق خاطرم نیست اما فکر کنم باز هم اکثرش خوب نبود. از اون به بعد دیگه زندگی من مختل شد هیچ دلیل منطقی ای برای بر هم زدن این ازدواج ندارم. کل قضیه را هم برای خانواده ام تعریف کردم آنها هم مخالف این قضیه بودن و گفتند نباید اعتنا نکرد( چون از من شناخت دارند و میدانند ک وقتی روی قضیه ای حساس شوم ولش نمیکنم و همش برایم نشانه هم اتفاق می افتد که شرایطم بدتر شود درواقع نه تنها در این مورد بلکه بارها و بارها در موارد دیگر هم به شیوه های دیگر سابقه اش را داشته ام. ب همین دلیل خانواده همیشه ب من میگفتند که وقتی روی مساله ای حساس میشوی باید بهش توجه نکنی، حتی با توضیح شرایط های قبلی من با روانپزشک هم مشورت کردند گفته بود ب این تصورات نباید بها داده شود.)درواقع خانواده من حتی با مشاوره گرفتن هم مخالف بودند و این را نوعی بها دادن بیهوده می دانستند. اما من بهرحال در آن زمان واقعا شرایط سختی داشتم چون چیزی بود ک واقعا نمیدانستم باید بهش اعتنا کنم یا نه؟ حداقل اگر فهمیده بودم پسره مشکل داره دیگر در دوراهی نبودم و هرچند برایم سخت بود اما بهش جواب منفی میدادم و تمام میشد. بارها از افراد مختلف مشورت گرفتم بهم میگفتند ب این قضایا فکر نکن تو با عقل و مشورت تصمیم بگیر اگر خدا واقعا ناراضی باشد و این ازدواج ب صلاحت نباشد سر نمیگیرد و خدا هرچی صلاحت باشد برایت رقم میزند. شبانه روز دعا می کردم و حدود دو سه هفته بعد دوباره قرآن را باز کردم و از خدا خواستم ک واقعا اگر اینطور هست ب من بگوید. در اون دو ص ای ک باز شده بود آیه هایی با این مضامین بود که به خدا توکل کنید. خدا هرچی صلاح هست رو برای شما رقم میزند و خدا دعاهای شما رو میشنود و همسرانی از جنس خودتان برای آرامشتان قرار میده... این واقعه را یک جور بشارت دیدم اما چون گفته بودند هروقت ب قرآن استخاره میزنید فقط دفعه اولش درسته و باقیش درست نیست باز هم دلم راضی نشد. مدتی بعد ب کربلا مشرف شدم و آنجا هم زیر قبه امام حسین ک میگویند هر دعایی ک میکنید براورده میشود باز همین دعا را کردم. الان حدود دو ماه از آن وقایع میگذرد. حالا ک وقت جواب دادن نهایی است من هنوز نگرانم. ب هیچ عنوان ب این شخص جواب منفی نمیدهم مگر اینکه در این مدت دلیل منطقی ای پیدا کنم(انسان خیلی زیاد اهل منطقی هستم و هیچ چیز بر منطقم پیشی نمیگیرد) ولی از آن طرف هم میترسم ک واقعا زندگیم خراب شود! گفتم با جایی ک هم در کار ازدواج ماهر باشد هم در زمینه مذهب مشورت کنم تا من را راهنمایی کنند. واقعا از لحاظ دینی اگر ب این وقایع بها ندهم اتفاقی برای زندگی ام می افتد؟ یا همان طوری ک باقی کارشناسان گفتند نباید بها داد؟(چون میگفتند استخاره تنها در شرایطی مطرح است و جواب درست میدهد که شرایط 50-50 باشد و تو هم یک صدقه بده و ب این قضایا اهمیت نده)
شنبه، 9 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با عرض سلام و خسته نباشیددختری 21 ساله هستم که در...

ناشناس ( تحصیلات : دکترا ، 21 ساله )

با عرض سلام و خسته نباشید
دختری 21 ساله هستم که در یکی از رشته های دکترا در حالی تحصیل هستم وضعیت و شرایط خانوادگی مناسبی دارم و اعتقادات مذهبی هم ب شدت برایمان مهم است. در کل شرایط من برای ازدواج طوری بوده که تا کنون هم با وجودی ک سن زیادی ندارم خواستگارهای خیلی زیادی داشته ام و از این میان تعداد زیادی هم افرادی بودند ک در دانشگاه خودشان به خواستگاری من آمده اند.
با تمام این توضیحات مدتی بود که به آقایی از دانشگاه به شدت علاقه داشتم اما گمان نمیکردم این فرد هیچ وقت به خواستگاری من بیاید برای همین ب این احساسات دامن نمیزدم. اما مدتی گذشت و این شخص به خواستگاری من آمد. این فرد هم کسی است ک در یکی از رشته های دکترا تحصیل میکند و شرایط ایشان هم از لحاظ اجتماعی به گونه ایست که خیلی از دخترها علاقه داشتند با همچین شخصی ازدواج کنند. و درواقع باید بگویم ک این بنده خدا هیچ نقصی ندارد که من بخواهم به خاطرش ب ایشان جواب منفی بدهم. از طرف خانواده اقدام کردند با پدرم صحبت کردند خانواده ام مخالفتی ندارند. با خود من که صحبت کردند خیلی بیشتر مطمئن شدم چون عقایدشان دقیقا شبیه من بود و هیچ تفاوتی این وسط وجود نداشت. تحقیقم ک میکردیم از همه جهت هم درباره خودشان هم خانواده شان به نتایج مثبتی میرسیدیم. از آن طرف، هم من ب ایشون علاقه دارم هم ایشان ب بنده ب شدت ابراز علاقه می کنند. و درکل من فکر میکنم که اگر به این بنده خدا جواب منفی بدهم دیگر هیچ وقت به کیسی برنخواهم خورد که از همه جهت به نظرم ایده آل بیاید.(درست اتفاقی ک برای خواهرم افتاد، ایشان هم با وجودی که شرایط خیلی مساعدی داشتند اما برای هر شخصی که اومد یک ایراد وجود داشت: یک مشکل کوچک یا اینکه خواهرم با همه مناسب بودن علاقه مند نمیشد یا خواهرم راضی میشد خانواده راضی نمیشدند یا... و بالاخره در سن 26 سالگی با کسی ازدواج کردند ک خیلی خیلی با انتظارات همه فاصله داشت و اصلا مناسب نبود.)
اما این وسط یک مشکل برای من وجود دارد! آن هم اینکه این بنده خدا از اولین باری که با خانواده من مطرح کرد تا زمانی که ب طور رسمی ب خانه ما آمدند حدود یک سال فاصله افتاد(به دلایل مختلف مثلا خانواده من میگفتند من امتحان دارم یا محرم و صفر شد و ایشان به دلیل پایبندی ب اعتقادات مذهبی دست نگه داشتند و...)من هم با ایشان مدام در دانشگاه مراوده داشتم و ب شدت هم علاقه مند بودم و از طرفی نمیدانشتم این فاصله ای که افتاده ب دلیل چیست؟آیا بازهم پا پیش میگذارند یا منصرف شده اند؟ همه این مسائل باعث شده بود ک در این مدت زمان ب دلیل بی تابی ای ک برایم به وجود آمده بود خیلی حساس شوم و کوچک ترین مساله ای برایم مساله ساز میشد.
در این مدت یک بار با حافظ فالی گرفتم و فال خوب نیامد(چیزی ک در شرایط عادی برای من مهم نبود اکنون مهم شد) برای اینکه این ذهنیت را از خودم دور کنم بارها فال گرفتم ولی باز راضی نشدم گفتم ب جای امن تری متوسل شوم تا ذهنیتم تصحیح شود برای همین قصد کردم که با تسبیح استخاره ای بگیرم و چون ب شرایط این فرد مطمئن بودم، در آن زمان شکی نداشتم استخاره خوب میاید و تمام تردید هایم را برطرف میکند. اما استخاره با تسبیح هم خیلی بد آمد! حالا من ب شدت دچار مشکل شده بودم و از نظر روحی ب هم ریخته بودم ب همه جا متوسل شدم و از همه پرس و جو کردم همه گفتند چون محل استخاره نبوده نباید اعتنا کرد. اما باز راضی نمیشدم(فکر میکنم درک کنید ک علاقه زیاد من را حساس کرده بود، شاید اگر فردی بود ک برایم مهم نبود این طور نمیشد.) برای همین گفتم یک بار قرآن را باز کنم وقتی همه افراد و کارشناسان مذهبی میگویند نباید ب این استخاره اعتنا کرد پس حتما خدا خودش کمکم میکند. نیت کردم که خدایا ب من بگو چ کار کنم؟ اعتنا کنم یا نه؟ آیه ای با همچین مضمونی باز شد که بعضی چیزها را خدا میداند ک حتی ب پیامبرش هم نمیگوید خب تا اینجاش ک آیه اولش بود خوب بود. آیه دومش این بود که ما ازمیان شما همسرانی برای آرامش برای شما قرار دادیم بعد دو نفر با هم ازدواج کردن اولش خوب بود بچه دار که شدن مشرک شدن... به هرحال ظاهر امر خوب نبود. چون خیلی شوکه شدم بلافاصله چند بار دیگر هم ب این نیات که آیا این ازدواج بد است، آیا اگر ازدواج کنم مشرک میشوم یا نه و... قرآن را باز کردم، دقیق خاطرم نیست اما فکر کنم باز هم اکثرش خوب نبود.
از اون به بعد دیگه زندگی من مختل شد هیچ دلیل منطقی ای برای بر هم زدن این ازدواج ندارم. کل قضیه را هم برای خانواده ام تعریف کردم آنها هم مخالف این قضیه بودن و گفتند نباید اعتنا نکرد( چون از من شناخت دارند و میدانند ک وقتی روی قضیه ای حساس شوم ولش نمیکنم و همش برایم نشانه هم اتفاق می افتد که شرایطم بدتر شود درواقع نه تنها در این مورد بلکه بارها و بارها در موارد دیگر هم به شیوه های دیگر سابقه اش را داشته ام. ب همین دلیل خانواده همیشه ب من میگفتند که وقتی روی مساله ای حساس میشوی باید بهش توجه نکنی، حتی با توضیح شرایط های قبلی من با روانپزشک هم مشورت کردند گفته بود ب این تصورات نباید بها داده شود.)درواقع خانواده من حتی با مشاوره گرفتن هم مخالف بودند و این را نوعی بها دادن بیهوده می دانستند.
اما من بهرحال در آن زمان واقعا شرایط سختی داشتم چون چیزی بود ک واقعا نمیدانستم باید بهش اعتنا کنم یا نه؟ حداقل اگر فهمیده بودم پسره مشکل داره دیگر در دوراهی نبودم و هرچند برایم سخت بود اما بهش جواب منفی میدادم و تمام میشد. بارها از افراد مختلف مشورت گرفتم بهم میگفتند ب این قضایا فکر نکن تو با عقل و مشورت تصمیم بگیر اگر خدا واقعا ناراضی باشد و این ازدواج ب صلاحت نباشد سر نمیگیرد و خدا هرچی صلاحت باشد برایت رقم میزند. شبانه روز دعا می کردم و حدود دو سه هفته بعد دوباره قرآن را باز کردم و از خدا خواستم ک واقعا اگر اینطور هست ب من بگوید. در اون دو ص ای ک باز شده بود آیه هایی با این مضامین بود که به خدا توکل کنید. خدا هرچی صلاح هست رو برای شما رقم میزند و خدا دعاهای شما رو میشنود و همسرانی از جنس خودتان برای آرامشتان قرار میده... این واقعه را یک جور بشارت دیدم اما چون گفته بودند هروقت ب قرآن استخاره میزنید فقط دفعه اولش درسته و باقیش درست نیست باز هم دلم راضی نشد. مدتی بعد ب کربلا مشرف شدم و آنجا هم زیر قبه امام حسین ک میگویند هر دعایی ک میکنید براورده میشود باز همین دعا را کردم.
الان حدود دو ماه از آن وقایع میگذرد. حالا ک وقت جواب دادن نهایی است من هنوز نگرانم. ب هیچ عنوان ب این شخص جواب منفی نمیدهم مگر اینکه در این مدت دلیل منطقی ای پیدا کنم(انسان خیلی زیاد اهل منطقی هستم و هیچ چیز بر منطقم پیشی نمیگیرد) ولی از آن طرف هم میترسم ک واقعا زندگیم خراب شود! گفتم با جایی ک هم در کار ازدواج ماهر باشد هم در زمینه مذهب مشورت کنم تا من را راهنمایی کنند. واقعا از لحاظ دینی اگر ب این وقایع بها ندهم اتفاقی برای زندگی ام می افتد؟ یا همان طوری ک باقی کارشناسان گفتند نباید بها داد؟(چون میگفتند استخاره تنها در شرایطی مطرح است و جواب درست میدهد که شرایط 50-50 باشد و تو هم یک صدقه بده و ب این قضایا اهمیت نده)


مشاور: حجة الاسلام منتظمی

جواب:کاربر محترم: از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشکر می‌کنیم: خواهر بزرگوار شمابا توجه به توضیحات خوبی که داده اید در حقیقت جواب خودتان را داده اید وهیچ دلیل منطقی هم برای اینکه بخواهید این شخص را رد کنی و جواب منفی بدهی ندارید ما هم با شما وهمه ی کسانی که به شما گفته اند نباید ب این استخاره اعتنا کرد موافقیم زیرا بعد از اینکه شرایط کلی را برای ازدواج داشته و دارد دیگر به هیچ عنوان جایی برای استخاره وجود ندارد شما نباید استخاره می کردید و الان هم این استخاره شما محلی و جایی برای عمل به آن یا پیروی کردن از آن ندارد لذا اگرشرایط کلی زیر را دارد اقدام کنید و خود و خانواده را با این افکار اذیت نکنید لطفا به فتوی آیت الله خامنه ای:توجه فرمایید. (سعى کنید براى انجام کارهاى خود ابتدا تأمّل و دقّت کنید و با فکر کردن راه حل مناسب را پیدا کنید و چنانچه از این طریق به نتیجه نرسیدید، با انجام مشورت خود را از تحیّر خارج کنید و اگر از طریق مشاوره با اهل فنّ و خبره در آن مورد نیز به نتیجه نرسیدید و همچنان بر تحیّر باقى ماندید، نوبت به استخاره مى‌رسد؛ در هر صورت الزام شرعى در عمل به استخاره وجود ندارد ولى بهتر است بر خلاف آن عمل نشود) همانطور که مشاهده کردید این شخص ملاک های ازدواج را هم از نظر خودتان هم والدین و هم مشاورین دارد ودیگر جایی برای استخاره ی که گرفته اید وجود ندارد. توجه: در هنگام تصمیم بر هر کاری ابتدا عقل خود را حاکم کرده و از آن نظر بخواهد. قبل از استخاره باید همه مقدمات و شرائط لازم را بر هر کاری فراهم ساخت از قبیل مطالعه و فکر، مشورت با اهل فن و افراد مجرب، اگر اقدامات فکری و فیزیکی دیگری از قبیل بررسی و تحقیق لازم باشد باید به انجام رسانید حال اگر بعد از مشورت نیز عقل راه به جایی نبرد و هنوز زاویه هایی وجود دارد که ناشناخته مانده است، در این صورت برای اطمینان خاطر و نجات از سردرگمی، به شخص عالمی مراجعه کرده و از او می خواهند که به قرآن تفأل زند تا با راهنمایی این کتاب آسمانی، از حیرت و اضطراب بیرون آید. اما در مورد ازدواج که وادی حساس و سرنوشت‏سازی است، تصمیم بر اساس استخاره کار درستی نیست و راه انتخاب همان تحقیق، مشورت، فکر و توکل بر خداوند متعال می باشد. بخش مشاوره مذهبی راسخون در خدمت شماست. من الله توفیق



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.