ابوالفضل

سلا.خدا قوت.8 سال یه دخترو میخواستم از هر طریقی که...

سلا.خدا قوت. 8 سال یه دخترو میخواستم از هر طریقی که بود (اول خانوادش بعد پسر عمه اش و بعد هم خودش) نتونستم باهاش حرف بزنم و ولش کردم. چند ماه بعدش از چهره یه دختر خوشم اومد (با اینکه میدونستم ظاهریه) ولی بهش گفتم ازش خوشم میاد(فامیل دورمون بود). 3 ماهه پیش باهاش با اجازه خانوادش دوست بودم در حالیکه اون یه پسرو دوست داشت و خودش بهم گفت ازون پسره عصبانیه (چون با همکلاسی این دختره دوست بود و ... مجازی میکرد).خلاصه قرار شد جهت آشنایی باهاش باشم تا اینکه فهمیدم بدرد من نمیخوره. یه مشکل بود و اینکه دوس پسرش همش پیم ادعا میکرد که عصبانیم نکن و ازین حرفایی که دال بر دعوا کردنه.منم با توجه به موقعیتم اهل دعوا نیستم ولی دفاع شخصی میکنم. دختره رو که ول کردم و بهش هم بخاطر کار اشتباهی که کرده بود(رابطه دوباره با پسره) گفتم خیلی احمقی. تنها چیزی که اذیتم میکنه و من رو میسوزونه اینه که دختره پشت سرم دروغ بست که من ازش خواستگاری کردم و به همه اینو میگه و اینکه الآنم که با اون پسرست دلم میخواد بزنم ناقص کنم پسره رو ... چیکار کنم؟ مشاوره میخوام تا بی اهمیت باشم نسبت به اینکه اونا با هم هستن چون اصلا واسم مهم نیست(میدونم بعد ازدواج از هم یا جدا میشن یا همش دعوا دارن چون پسره دختر بازه و اهل شراب و دارو و بی نمازم هست). برای اینکه برام هیچ احساس بدی در اینباره دست نده(چه احساسی و چه انتقام) چیکار کنم؟ (زیاد توضیح دادم ولی نمدونم منظورمو رسوندم یا نه)
چهارشنبه، 10 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ابوالفضل

سلا.خدا قوت.8 سال یه دخترو میخواستم از هر طریقی که...

ابوالفضل ( تحصیلات : سطح ، 21 ساله )

سلا.خدا قوت.
8 سال یه دخترو میخواستم از هر طریقی که بود (اول خانوادش بعد پسر عمه اش و بعد هم خودش) نتونستم باهاش حرف بزنم و ولش کردم.
چند ماه بعدش از چهره یه دختر خوشم اومد (با اینکه میدونستم ظاهریه) ولی بهش گفتم ازش خوشم میاد(فامیل دورمون بود).
3 ماهه پیش باهاش با اجازه خانوادش دوست بودم در حالیکه اون یه پسرو دوست داشت و خودش بهم گفت ازون پسره عصبانیه (چون با همکلاسی این دختره دوست بود و ... مجازی میکرد).خلاصه قرار شد جهت آشنایی باهاش باشم تا اینکه فهمیدم بدرد من نمیخوره.
یه مشکل بود و اینکه دوس پسرش همش پیم ادعا میکرد که عصبانیم نکن و ازین حرفایی که دال بر دعوا کردنه.منم با توجه به موقعیتم اهل دعوا نیستم ولی دفاع شخصی میکنم.
دختره رو که ول کردم و بهش هم بخاطر کار اشتباهی که کرده بود(رابطه دوباره با پسره) گفتم خیلی احمقی.
تنها چیزی که اذیتم میکنه و من رو میسوزونه اینه که دختره پشت سرم دروغ بست که من ازش خواستگاری کردم و به همه اینو میگه و اینکه الآنم که با اون پسرست دلم میخواد بزنم ناقص کنم پسره رو ...
چیکار کنم؟
مشاوره میخوام تا بی اهمیت باشم نسبت به اینکه اونا با هم هستن چون اصلا واسم مهم نیست(میدونم بعد ازدواج از هم یا جدا میشن یا همش دعوا دارن چون پسره دختر بازه و اهل شراب و دارو و بی نمازم هست).
برای اینکه برام هیچ احساس بدی در اینباره دست نده(چه احساسی و چه انتقام) چیکار کنم؟
(زیاد توضیح دادم ولی نمدونم منظورمو رسوندم یا نه)


مشاور: خانم مریم مردانی

با سلام دوست گرامی، چنانچه خودتان نیز بیان کردید این دختر فرد مناسب و ایده آل شما برای زندگی مشترک نبوده است بنابراین اتمام رابطه با او ، پیش از گسترش بیشتر آن کار درستی بوده که از سوی شما صورت گرفته است. دوست گرامی ع هر فردی در زندگی خود انتخابهایی دارد که موفقیت یا شکست او در زندگی به این انتخابها بستگی دارد. او تداوم دوستی با آن پسر را انتخاب کرده و به جای منطق و عقل، احساس را مبنای انتخاب قرار داده اما شما با تصمیمی عاقلانه و با ایمان به اینکه او فرد مناسبی برای زندگی با شما نیست این رابطه را در دنیای خارج تمام کرده اید اما نه در دنیای درونتان. یعنی با فکر کردن به آن دختر و به دنبال آن هجوم احساس های منفی نسبت به او و آن پسر، همچنان این رابطه را در ذهنتان تداوم می بخشید. پس برای رهایی از احساسهای بدی که از آن صحبت کردید لازم است این رابطه را در دنیای درونتان نیز تمام کنید. البته اینکار به راحتی تمام کردن رابطه در دنیای بیرون نیست و نیاز به تلاش و کار بیشتری دارد. البته با توانمندی که قبلا از خود نشان داده اید برای شما میسر خواهد بود. دوست گرامی د رحال حاضر و در ذهن خود، بیش از آنکه به سایر ابعاد زندگیتانة اهداف و ارزشهایتان فکر کنید. به آنچه در گذشته رخ داده، باید ها و نبایدها فکر می کنید. پس شما همچنان در گذشته مانده اید. گذشته را در گذشته رها کنید و با تلاش برای کمرنگ کردن افکار و احساسات مربوط به گذشته، آن را در ذهنتان نیز به اتمام رسانید. در حال حاضر گذشته در ذهن شما پررنگ تر است پس رهایی از آن امکان پذیر نیست. برای رهایی لازم است به زمان حال آمده و ارزشها و اهدافی که در زندگی دارید را پررنگترکنید تا به تدریج جایگزین آن احساسها و افکار منفی شود. دوست گرامی، برای چه زندگی می کنید و در زندگی خود به دنبال رسیدن به چه هستید؟ چه چیز در زندگی شما یک ارزش است؟ ارتقای سطح تحصیلی؟ کار؟ تفریح؟ سلامتی؟ رابطه خوب اجتماعی؟ مذهب؟ ازدواج خوب و آرامش در کنار همسر ایده آلتان؟ و ... . کدامیک از این مسایل در زندگی شما به عنوان یک ارزش مطرح است و برای رسیدن به کدامیک از این ارزشها ، اهدافی را تعیین کرده اید تا با برنامه ریزی به آنها دست یابید؟در شرایط حاضر، شما ارزشها و اهدافتان را رها کرده و با فکر کردن به گذشته و بها دادن به احساسهای منفی، لحظه حال را از دست داده اید. پس از هم اکنون به فکر تغییر باشید و از اکنون شروع کنید. گذشته را رها کرده، در حال زندگی کنید. اگر ازدواج و ساختن زندگی مشترک خوب برایتان یک ارزش در زندگی است در کنار سایر ارزشهایی چون کار و تحصیل، برای رسیدن به این ارزش هم تلاش کنید، اهداف خود را مشخص کنید. مشخص کنید به دنبال ازدواج با چه فردی و با چه شخصیتی هستید؟ با این فرد در چه شرایطی و به چه طریقی می توانید آشنا شوید؟ برای ساختن چنین زندگی ، چه مقدماتی نیاز است ؟ چه مهارتهایی باید کسب کنید؟ چه شرایطی از نظر کار و تحصیل، سرمایه و ... لازمه آن است؟ و ..... .درگیری با اینگونه اهداف و ارزشها، احساسهای منفی و ناراحت کننده را در زندگیتان کمرنگ خواهد کرد.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.