ناشناس
با سلام مجد به شما مشاور محترم.تقریبا در هر بحثی...
با سلام مجد به شما مشاور محترم.
تقریبا در هر بحثی اول نکته و فکر باور منفی در ذهنم شکل میگیره و به سختی میتونم کنترلش کنم میتونم بگم که تقریبا در هر موردی منفی فکر میکنم و زود تسلیم فکرممیشم و این رفتارم جدیدا شک به همسرم رو هم ایجاد کرده به صورتی که :میگم نکنه بهم دروغ میگه نکنه رفتارش جلوی من طوری و پشت متفاوت نکنه با کسی ارتباط داره البته ته دلم بیشتر از خودم بهش اعتماد دارم ولی نمی دونم ذهنم بسیار آسیب های سنگینی بهم میزنه. در مورد بعد دعوا و جر و بحث من سریعا حتی اگر بدترین کار را انجام بده می بخشمش شاید چند ساعتی طول بکشه ولیسریعا میبخشم اخه هیچ علاقه ای به ناراحت موندم ندارم ولی ذهنم باز تشویق به قهر بودن و تلافی کردن میکنه که در مواردی هم اتفاق میوفته ولی جدیدا شک بصورت گسترده ای من رو فراگرفته که میدونم اسیب سنگینی بهم وارد میکنه.من جدیدا هم سر هر مسله ای روحیم رو میبازم و نمی تونم سعس در حل کردنش داشته باشم...
مشاور: خانم سعیده صفری
برادر گرامی مجددا از پیگیری و توجه شما به این بخش تشکر می کنم. اما در ابتدا لازم است نکاتی را خدمتتان عرض کنم. همانطور که خودتان هم می دانید مشاوره از طریق فضای مجازی با محدودیت هایی روبروست پس من و شما اگر قرار است کاری کنیم که مشکلتان حل شود باید هر دو به جلساتی که با هم به این شکل داریم متعهد باشیم . به این معنی که هر آنچه در هر جلسه از شما خواسته می شود باید حتما در سؤال بعدیتان به آن اشاره کنید . یکی از نکاتی که خیلی برایم مهم است این است که بازخورد شما نسبت به جلسه ی قبل چه بوده و تا چه حدی از مباحث را متوجه شده اید و حتی به زبان خودتان آنچه را فهمیدید بیان کنید. این به من کمک بسیاری می کند که اگر منظور را به طور کامل دریافت نکرده اید مباحث را مجددا توضیح دهم. اما خوشبختانه با توجه به مکاتبات قبلی نشان داده اید که قدرت درک بالایی دارید و این فرایند مشاوره را آسان تر می کند در مکاتبه پیشین از شما خواسته بودم چند مورد از بحث هایی که با همسرتان داشتید را برایم توضیح دهید و افکار و احساساتی که دقیقا در آن موقعیت به ذهنتان آمد و کاری که انجام داده بودید را بنویسد، به این موارد اشاره ای نداشته اید، اما می خواستم از یادآوری دقیق این مطالب به چه نتیجه ای برسیم؟ در ادامه می خواهم مطالبی را خدمتتان عرض کنم که بهتر است این هفته به آنها توجه کنید و در رفتار خودتان آن را کشف کنید. یک یا چند مورد از دعواهایی که اخیراً با همسرتان داشته اید را به یاد بیاورید، چه اتفاقی افتاد؟ دقیقاقبل از بحثی که داشتید، به خودتان چه گفتید؟ چه فکری داشتید؟ آیا احساس خشم ، عصبانیت، نگرانی و حتی تنفر به شما دست نداد؟ دوست داشتید در آن لحظه چه کاری انجام دهید؟ چه کار کردید؟ همسرتان چه واکنشی نشان داد؟ آیا به هدفتان رسیدید، و رفتار همسرتان را اصلاح کردید، یا احساس کردید مشکلی که داشتید علی رغم نصیحت ها ، قهر کردن ها و عصبانیت ها مجددا تکرار شد ؟ همسرتان قطعا یکسری رفتارها انجام می دهند که مطابق میل شما نیست، و همانطور که به خوبی اشاره کرده اید این رفتارها در شما یکسری فکر ایجاد می کند، (او داره یه چیزی را از من پنهان میکنه، نکنه رابطه ی با من براش جذابیت زیادی نداره و در رابطه مخفیانه با دیگران شور و اشتیاق بیشتری را تجربه می کنه، چرا نمی تونم روی همسرم نفوذ داشته باشم، با این رفتارش نشون داد که نظرات من اهمیت زیادی براش نداره، نکنه اگه معذرت خواهی اش را قبول کنم پروتر بشه و روی حرفم حساب نکنه و ...) ، این افکار تنها نیستند و در کنار آنها ملغمه ای از احساسات هم در شما به وجود می آورند (عصبانیت از همسرتان ، نگرانی از اینکه شخص سومی وارد زندگیتان شود و همسرتان او را به شما ترجیح دهد، احساس حسادت ، پشیمانی و حتی گاهی نفرت). خب تا اینجا کاملا طبیعی است، کار ذهن سالم ایجاد فکر است، و هر وقت شما انتخاب کردید که در زندگی واقعی نقش های بیشتری را بپذیرید ذهنتان هم بیشتر فکر می آورد؛ به این معنی که وقتی تنها محصل هستید افکار ذهنتان حول و حوش کلاس درستان ، یادگیری و رابطه با معلم ها و دوستانتان است، وقتی یک نقش به نقش هایتان اضافه می شود و نقش همسر و داماد یک خانواده را می پذیرید طبیعتا فکرهایتان هم بیشتر می شود و ذهنتان این بار در مورد این نقش هایتان فعالیت می کند، فکر می آورد و هیچ وقت هم خسته نمی شود ، بلافاصله پس از یک رفتار ذهنتان فعال می شود همسرتان را با دیگران مقایسه می کند، ایده آل ها، بایدها و آرزوهایتان را که همیشه از همسر ایده آلتان داشتید به شما یاد آوری می کند و ... و تازه به همین جا هم ختم نمی شود با اضافه شدن نقش های دیگر ذهنتان هم کارش بیشتر می شود و چند وقت دیگر علاوه بر این فکرها، در مورد بچه تان هم فکر می آورد. ذهن تا به حال خدمات ارزنده ای به ما ارائه داده به همین خاطر گاهی بیش از آنچه لازم است با محتویات ذهنمان که همان افکار هستند قاطی می شویم. تفاوت شما با کسانی که فکر می کنید زودرنج و حساس نیستند و با موقعیت ها عاقلانه و منطقی برخورد می کنند این نیست که این فکرها به ذهن شما خطورمی کند ولی آنها این فکرها را ندارند بلکه اشاره کردم اگر ذهن سالم باشد فکر هم تولید می کند در غیر این صورت عقب مانده ی ذهنی بودید ، اما آنها با وجود این فکرها به واقعیات زندگیشان هم رسیدگی می کنند. اما مشکلی که برای شما پیش آمده این است این افکار و احساسات بین شما و همسرتان قرار گرفته اند مثل اینکه دستانتان را روی چشمانتان گذاشته اید و هیچ جا را نمی بینید یا تار می بینید، این فکر به ذهنتان می آید که همسرتان برای نظرات شما اهمیتی قائل نیست...، با این فکر قاطی می شوید ، پس احساس عصبانیت می کنید و رفتاری که نشان می دهید این است که نمی توانید در آن لحظه حرفتان رابزنید، قهر می کنید و ..... و در نهایت هم به این نتیجه می رسید که حق با همسرتان بوده و در برابر اتفاقی بی اهمیت واکنش زیادی نشان داده اید، خیلی سعی کرده اید افکارتان را کنترل کنید...، نسبت به آنها بی توجه باشید...، زود واکنش ندهید...، کاری کنید که این افکار اصلا به سراغتان نیاید و ... ولی خیلی سخت است ...، همینطور است؟ به عبارتی شما می خواهید چیزی را حذف یا کنترل کنید که اصلا حذف شدنی نیست، برگردید به مثال دست ها... فرض کنید گیر فکر افتادن، مانند دست هایی است که جلوی چشمانتان قرار گرفته... راه درست که همسرتان را ببینید این است که دست ها را کلا قطع کنید یا اینکه آنها را سرجایشان بگذارید و با وجودیکه آنها وجود دارند بتوانید او را ببینید؟ بله مطمئنا نمی توان افکار را حذف کرد ولی می توان رابطه با افکار را عوض کرد به این معنی که با وجودیکه ذهنتان این فکرها را می آورد تصمیم بگیرید مطابق آن عمل کنید یا خیر. اصل کار ما مربوط به این موضوع است. اما برگردیم به همسرتان.... درست است که رفتار های خاص او باعث تشدید این افکار و احساسات در شما می شوند ولی فکر نمی کنی انگار در حال پاسخ دادن به فکرهای خودت هستی تا رفتار همسرت؟. مطمئنا اگر علت رفتارهای شما یعنی آن چیزی که قبل از رفتارت (اخم کردن، بحث کردن، چک کردن، داد زدن بخشش های زودهنگام و ...)اتفاق افتاده را با دقت پیدا کنیم 2 چیز بوده یکی رفتار ایشان و دیگری فکرها و احساساتی که در آن لحظه به ذهنت خطور کرده اند. نگران نباش ما به هر دوی این مباحث خواهیم پرداخت اما اول می خواهم رفتارت را خالص کنی به این معنا که اجازه بده اول با هم پیش برویم تا جایی که یادبگیری با این افکار چه کار کنی بعد هم برای اختلاف نظرها و رفتارهای همسرتان راهکار پیدا کنیم. موافقید؟ اما برای اینکه بحث کاملا برایت جا بیفتد برایت یک مثال می زنم و جلسه ی امروز را تمام می کنم. در این جلسات من کمکت خواهم کرد که بدانی با افکاری که حذف شدنی نیستد چه کار کنی ؟ اگر قرار است به فکرهایت جواب ندهی چه طور باید این کار را انجام بدهی، چند جلسه که ممکن است زمان بر هم باشد روی این موضوع کار می کنیم و سپس سراغ تمرین می رویم که اگر قرار است به محتویات ذهنیت جواب ندهی پس رفتار درست در قبال آن چیزهایی که اذیتت می کند چیست و چه طور باید با همسر، خانواده اش و حتی افراد دیگر برخورد کنی؟ فرض کنید امروز کامپیوتر خانه ی شما خراب شده کیس را برمیدارید و به یک متخصص مراجع می کنید، می گویید از دیشب تا الآن هر چه قدر سعی می کنم برنامه ی وورد را روی کامپیوترم نصب کنم نمیشه، لطفا شما این برنامه را برای من نصب کنید، متخصص مربوطه کیس کامپیوتر شما را به مانیتور خودش وصل می کند و بعد هم آن را باز می کند، می گوید کامپیوتر شما مشکل سخت افزاری دارد و تا این مشکل برطرف نشه نمی توان برنامه را نصب کرد شما می گویید نه نمی خوام به سخت افزارش دست بزنید من الآن به این برنامه نیاز فوری دارم، شما چیکار دارین فقط نرم افزار را نصب کنید، متخصص هم می گوید من اگر این برنامه را نصب کنم سخت افزارتان خرابتر از چیزی که الآن هست می شود و بعد دو برار هزینه الآن را نیاز داره و اگر آدم غیرمتعهدی بودم این کار را می کردم در حال حاضر تا سخت افزار سیستمتان درست نشود من هیچ نرم افزاری روی آن نصب نمی کنم، شما راضی میشوید و بعد هزینه را می پرسید و می گویند 200 هزارتومان، تعجب می کنید که فقط می خواستید یک نرم افزار ساده نصب کنید ولی باید این همه هزینه بپردازید، اما این داستان چه ربطی به شما داشت؟ شما هم می خواهید نرم افزار برخورد صحیح با همسرتان را روی خودتان نصب کنید، خیلی هم تلاش کرده اید ولی موفق نشده اید، الآن پیش من آمده اید و می خواهید من این کار را برایتان انجام دهم، من هم با توجه به شناختی که از شما پیدا کردم، به شما می گویم تا سخت افزار وجودتان درست نشود نمی توانم این برنامه را نصب کنم، شما اصرار می کنید که نه من الآن ذهنم درگیر است و در مقابل این رفتارها نمی دانم چه جوابی بدهم و نیاز فوری به گرفتن یک پاسخ نسبت به این موضوع دارم ، می خواهم به شما بگویم شاید بتوان یک نرم افزار راهکار صحیح در این موقعیت روی شما نصب کرد، اما این برنامه با این شرایط مثل چیزهایی که قبلا امتحان کرده اید یا درست کار نخواهد کرد یا اینکه شاید چند روز و چند هفته هم به شما خوب کار بدهد ولی زیاد دوام نمی آورد، تا سخت افزارتان را درست نکنید، تا متوجه نشوید چه چیزی است که مانع از رفتار صحیح و گیر افتادن در دام افکارتان می شود، هیچ روش و پاسخی روی شما تاثیر قطعی نخواهد داشت ، البته شاید اگر الآن من یک پاسخ شسته رفته به شما بدهم اضطرابتان کم شود و موقتا آرام شوید و به یک پاسخ هم برسید اما با پیش آمدن موقعیتی دیگر این مسئله مجددا تکرار می شود. پس خواهش می کنم مطالب این جلسه را با دقت، چندین بار بخوانید تا منظورم را متوجه شوی، و نظرت را نسبت به این جلسه و اینکه آیا موافقی با این روند پیش برویم یا خیر در مکاتبه بعدی حتما مطرح کن. در این چند روز تجربیاتت را با دقت بررسی کن و به این نکته توجه کن که در آن موقعیت ها بیشتر در حال پاسخ دادن به رفتار همسرت بودی یا افکار خودت ، و مختصر بعضی از آنها را برایم توضیح بده. اگر جایی از بحث را متوجه نشدی یا با آن مخالف بودی در مکاتبه ی بعدی به آن اشاره کن. این هفته نیازی نیست کار خاصی انجام دهید ولی فقط زمانی که می خواستید کاری انجام دهید ، قهر کردید، خواستید گوشی همسرتان را چک کنید و ... چند لحظه به فکرهایتان ، چیزهایی که دقیقا همان لحظه به نظرتان می آیند توجه کنید، فقط همین. اگر متوجه شدید که انگار بیشتر در حال پاسخگویی به افکارتان هستید تا دنیای بیرون و خواستید راهی متفاوت با آنچه تا کنون انجام می دادید، انجام دهید مجددا مکاتبه کنید، تا مراحل بعد را با هم پیگیری کنیم که بالاخره اگر نخواهید به فکرهایتان جواب دهید باید چه کار کنید، و اگر قرار است به این فکرها جواب ندهید پس وقتی اذیتتان می کنند چه برخوردی داشته باشید و با همسرتان چه طور برخورد کنید.