تنها
سلامهر وقت که تصمیم خیلی جدی به رژیم و کاهش وزن میگیرمنهایتا...
سلام
هر وقت که تصمیم خیلی جدی به رژیم و کاهش وزن میگیرم
نهایتا بعد از یکهفته حالا بخاطر هر موضوعی مثلا بحث یا حتی یه اتفاق خوب اراده مو از دست میدم و شروع میکنم به پر خوری !! با بی. اعصابی نا امیدی برنامه کاهش وزنمو که یکی از آرزوهام هست رو رها میکنم...
ممنون میشم راهنمایی کنید چطور اراده م رو قوی کنم
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام. برادر گرامی هر کدام از ما انسانها در زندگی مسائلی را به عنوان ارزش پذیرفته ایم و دوست داریم در جهت آنها حرکت کنیم مثلا سلامت و به خصوص داشتن تناسب اندام از مسائلی است که برای شما اهمیت زیادی دارد. اما گاهی در راه حرکت در جاده اصلی ارزش ها با موانعی روبرو می شویم که ما را از جاده اصلی به سمت بی راهه سوق می دهد این موانع می توانند درونی یا بیرونی باشند و درواقع همین موانع هستند که شما آنها را با نام نداشتن اراده می خوانید. به خاطر همین می خواهم با آنها آشنا شوید و بدانید با آنها چه کار کنید. موانع بیرونی که در راه حرکت به سمت ارزش ها با آنها مواجه می شوید مشکلاتی هستند که به دنیای بیرون بر می گردند و تنها راه برخورد با آنها حل مسئله است. مثلا یکی از آنها می تواند این باشد که رژیمی که انتخاب کرده اید متناسب با وضعیت فیزیکی شما نیست و خیلی زود به زود گرسنه و بی حال می شوید. یا اینکه با وضع گرسنگی از مسیری می روید که در آن فست فود های رنگین یا شیرین های خوشمزه وجود دارد و نمی توانید تاب بیاورید، یا اینکه مادرتان هنوز نمی دانند شما چه نوع غذاهایی را نمی توانید بخورید به همین خاطر چون شما را دوست دارند آنها را تهیه می کنند و مدام اصرار دارند که شما هم بخورید. همه اینها مدیریت نیاز دارند اما موانع درونی شامل تجارب ذهنی شما مثل، افکار، احساسات ، امیال ، خاطرات و علائم بدنی است. مثلا با دوستانتان بیرون رفته اید و این فکر به سراغتان می آید که اگر از نوشیدنی که آنها می خورند من نخورم ناراحت می شوند یا فکر می کنند من خیلی چاقم که خودم هم به فکر رژِیم افتاده ام. یا اینکه در عصبانیت و یا خوشحالی میل شدید به خوردن یک نوع خاص غذا می کنید یا چون بی حوصله اید دوست دارید غذا بخورید.... پس وقتی به دام این تجارب ذهنی یا موانع بیرونی گیر می افتید دیگر قادر نیستید به ارزش تان که کم کردن وزن است فکر کنید و مانند عروسک خیمه شب بازی هرچه آنها می گویند را گوش می دهید. خب برای حل موانع بیرونی که گفتم لازم است یک برنامه ریزی منسجم داشته باشید و دقیقا عواملی که موجب می شود شما را از هدفتان بازدارد شناسایی کنید و برای آن یک راهکار پیدا کنید. اما موانع درونی مانند افکار و امیال و بی حوصلگی ها را چه کار کنید؟ چون قانون دنیای درون و بیرون مثل هم نیست نمی توانید آن را حذف کنید پس چه کار کنید که با وجودی که آنها هستند شما همچنان به ارزش هایتان فکر کنید؟ این موضوع را می خواهم با ذکر یک مثال برایتان توضیح دهم. فرض كنيد شما خانه يتان را عوض كرده ايد و در يك محله ي جديد ساكن شده ايد، بعد از مدتي احساس تنهايي مي كنيد و دوست داريد شرايطي پيش مي آمد كه مي توانستيد با همسايگانتان رابطه برقرار كنيد. پس به اين فكر مي افتيد كه يك مهماني برگزار كنيد و به اين فكر ميكني كه چه طور مي توانم آنها را دعوت كنم؟ نهايتا به اين نتيجه مي رسي كه يك اطلاعيه با اين مضمون بنويسي و بزني روي شيشه ي سوپري محل.(همه ي كساني كه در اين محله زندگي مي كنند جهت صرف ناهار دعوتند. و آدرس را مي نويسيد و خوش آمد مي گوييد). روز جشن فرا مي رسد، به نظر همه چيز مرتب است دم در مي ايستيد كه خوشامد بگوييد، مهمان ها يكي پس از ديگري وارد مي شوند، از آنها خوشتان مي آيد و با خود مي گوييد آدم هاي خوبي هستند. يك دفعه از دور يك آدم وحشي و بسيار كثيف مي بينيد، با خود مي گوييدكاش اين ادم اينجا نيايد، اتفاقا به شما نزديك مي شود و مي خواهد داخل منزل شود، شما چه كار مي كنيد؟ ممكن است 3 شيوه را در پيش بگيري: اول اينكه جلويش را مي گيري و راهش نمي دهي، اين راه حل ممكن است منجر به مشاجره شود، مجبوري تمام زمان مهماني دم دربايستي تا گدا وارد خانه يتان نشود، پس وقت جشن ميگذرد، گدا هم هنوز ايستاده است. راه حل دوم اين است با او شرط مي بندي كه داخل شود، ولي مجبور است در اتاق بنشيند و تكان نخورد. اگر اين روش را انتخاب كني باز هم تمام حواست به اين است كه نكند بيرون بيايد و براي بقيه مزاحمت ايجاد كند، نكند جشن را به هم بريزد، و مهمان ها جشن را ترك كنند. پس باز هم همه ي حواست به اوست و با زهم به هدفت كه آشنا شدن با مهمان هاست نميرسي. راه حل سوم اين است كه مثل بقيه يك خوشامد بگويي، وارد مي شود ، كارهايش را مي كند و چون گداست، يك ساعت بعد هم مي رود. و اين راه حل به اين معنا نيست كه گدا را دوست داشته باشي ، بلكه به اين معناست كه به گدا اجازه ي ورود داديد، وارد شد، اذيت هم كرد، اما سه ساعت بعد با خيال راحت به مهمان ها رسيدگي كردي. آنچه اين استعاره به آن مي پردازد در مورد همه افكار، احساسات و خاطراتي است كه پديدار مي شوند و شما آنها را دوست نداريد. آنها بيشتر گداهاي دم در هستند. مسئله موضعي است كه شما راجع به گداهاي خودتان(موانع دروني شامل، افكار، احساسات، خاطرات، علائم بدني و اميال) اتخاذ مي كنيد. آيا به آنها خوش آمد مي گوييد؟ آيا مي توانيد انتخاب كنيد كه علي رغم اينكه دوست نداريد آنها بيايند به آنها خوش آمد بگوييد؟ اگر نه، جشن مثل چه چيزي پيش مي رود؟ ، در زندگي اهدافي داري و هنگامي كه شروع به پرداختن به اهدافت كردي، مي بيني يكباره سر و كله ي يك فكر بد پيدا مي شود. تو در مقابل اين فكر بد كدام راه حل را انجام ميدهي؟ با پرداختن به گدا نه تنها دورش نكردي بلكه مهماني را هم از دست دادي. پس در اين هفته بين چه گداهايي تو را در رسيدن به اهدافت اذيت مي كنند و بنويس از اين سه شيوه كدام را انتخاب كردي؟ و آیامی توانی سعی کنی اگر بی حوصلگی یا افکار دیگر راجع به خوردن به ذهنت آمد با آنها مثل گداهای دم در رفتار کنی ؟ یعینی اجازه دهی وارد شوند اما توبه هدفت که مهمانی(حفظ رژیم و ورزش) است توجه کنی بدون اینکه در دام آنها بیفتی و مطابق با تجارب ذهنی ات برخورد کنی؟