ناشناس
سلامدختری هستم که 7سال پیش پدرومادرم به دلیل بیماری...
سلام
دختری هستم که 7سال پیش پدرومادرم به دلیل بیماری از دنیا رفتند.
از بعد آنها خودم را دوست ندارم و با اینکه از شرایط آرامی برخوردار بودم-مثل ادامه تحصیل و امرار معاش با حقوق پدر-خودم را مستحق هیچ چیز نمیدانستم.البته از این مواهب استفاده کردم.اما...
دو سه سالیست که این خود بیزاری بیشتر شده.خودم را از هم و سن سالانم کمتر میدانم.هیچ کاری را درست انجام نداده ام.نه درس،نه خانه داری نه مدیریت اقتصادی.
دلم میخواست مادر بود تا بتوانم از او یاد بگیرم.مدام با خودم در جنگم.اما مدتی ست بی اهمیت شدم یا عادت کردم.انقدر از خودم ناامیدم که خودم را مستحق یک ازدواج موفق نمیدانم.ومیترسم نتوانم شوهرم را نگه دارم.همه را از خودم بهتر میدانم.
گمان نمیکنم هیچ وقت تغییر کنم.ای کاش دلیل کوچکی برای دوست داشتن خودم داشتم.ممنون
این هزارمین باری است که مشکلم را با یک مشاور در میان میگذارم اما آرام نمیشوم.
مشاور: خانم صفری
باسلام خواهر عزیزم گاهی حوادث روزگار ما را متحمل رنج هایی می کند که ناگزیر باید یاد بگیریم در مقابل آنها چه طور برخورد کنیم. حوادثی هم که برای شما اتفاق افتاده کوچک نبوده. پس با توجه به آنچه توضیح دادید توصیه می کنم مشاوره تان را در اسرع وقت به صورت ححضوری پیگیری کنید و قبل از آن به دلیل خلق پایینی که مانع از انجام بسیاری از فعالیت هایتان و عدم لذت شده است پیشنهاد می کنم به یک روانپزشک مراجعه کنید و با مصرف چند ماه دارو ابتدا سعی کنید روحیه تان را شادتر کنید تا درمان های روانشناختی اثربیشتری روی شما داشته باشند. البته اینکه فرمودید به مشاوران زیادی مراجعه کرده اید و هنوز نتیجه ای نگرفته اید هم فکر می کنم به دو دلیل باشد. اول اینکه انتظار نداشته باشید روانشناس بتواند یک شبه تمام مشکلاتتان را حل کند بلکه این خدمات به صورت تدریجی و مستلزم پیگیری است و ثانیا دلیل دوم می تواند این باشد که شما نیاز دارید در کنار مراجعه به روانشناس از دارو هم استفاده کنید. که این مدت ممکن است چند ماه طول بکشد. ولی قطعا نتیجه بیشتری خواهید گرفت. موفق باشید