شنبه، 25 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا امام رضا (ع) در مقابل مأمون در خوردن سم مقاومت نکرد؟


پاسخ :
حضرت رضا عليه السّلام فرمود: ای ابا صلت! اين فاجر فردا مرا احضار می کند، هنگام بازگشت اگر سرم پوشانده نباشد با من سخن بگو، جوابت را خواهم داد، ولی اگر سرم را پوشانده باشم با من حرف نزن.[1]
مشاهده می‌کنیم امام رضاعلیه السلام - با این که می‌دانستند که مأمون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. – ولی درچه زمانی؟چگونه؟
در این گزارش امام رضا(ع)مسموم شدن خود را به صورت قطعی بیان نکردند. لذا شاید طبق حدیثی باشد که می فرماید: علم امام عليه السلام نسبت به حوادث گذشته، حال و آینده را به صورت بالفعل نیست بلکه شأنی است. «اذا ارادَ الامام ان يعلم شيئا اعلمه اللّه ذلك ؛ هرگاه امام اراده کند چيزى را بداند، خداوند وى را آگاه مى كند.»[2]
اما اگر بگوییم که امام عليه السلام از زمان شهادت خودشان خبر داشتند:
در گزارش چنین آمده است که: ... مامون آب انار مسموم را با دست خودش به رضا(ع) نوشانید[3]...امام (ع) خطاب به ابا صلت فرمود: ای ابا صلت كارخود را كردند. (يعنى زهرم دادند.)[4]
ودر گزارش دیگر هم آمده است که: ... مامون به امام رضاعليه السلام گفت: از اين انگور بخور. حضرت(ع) خودداری کردند و فرمود كه: مرا از خوردن اين انگور معاف دار. مأمون اصرار و پافشاری بسيار كرد و گفت: چاره­ای وگریزی نیست، چرا نمی‌خوری؟ شاید نسبت به ما گمان بد ‏دارى. آنگاه خوشه انگور را به دست حضرت(ع) داد و چون امام(ع) سه دانه از آن انگور زهر آلود را میل كرد، پس باقى خوشه را بر زمين افكند و از جای خود برخاست. مأمون پرسيد: كجا مى روى؟ امام(ع) فرمود: به همان جائى كه مرا فرستادى.[5]
در گزارش اول هیچ اختیاری نبود، نوشاندن زهر بود نه نوشیدن با دست خود و در دومی هم اجبار بود، گریزی نبود ومقاومت معنایی نداشت.
چند نکته:
1- اگر امام خودداری می کردند، مأمون افرادی را مأمور می‌کرد تا امام رضا عليه السلام را به شهادت برسانند و سپس مامون با بهانه هایی آن افراد را به قتل می رساند همان‌گونه كه قبلا هم همين بلا را بر سر وزيرش فضل بن سهل آورده بود. افرادی را اجیر کرد تا فضل را به قتل رسانند پس از انجام ماموریت، مامون دستور داد و گردنهايشان را زدند.[6] آن وقت سوال نمی شد که چرا آن حضرت(ع) - با این که می دانستند که مامون او را به شهادت می ­­ر­­ساند. - سم را با دست خودشان نخوردند تا امام با این عمل خود از آلوده شدن چند نفر در ریختن خونشان جلو گیری کنند؟ و مهم تر این که چرا امام(ع) سم را با دست خودشان نخوردند تا از کشته شدن چند انسان توسط مامون جلوگیری نمایند؟
2- اساسا بايد توجه داشت كه : الشى ء ما لم يجب ، لم يوجد (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمى آيد.)
بنابراين ، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست ، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضرورى است . و تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف ، لاينافى الضروره ، كما فى الافعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها. (تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنانكه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اينكه انسان به انجام آنها مكلف است در عين حال ضرورى است .)
بر اين اساس است كه ائمه عليهم السلام با اينكه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كردند؛ حضرت اميرالمؤمنان عليه السلام به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا عليهم السلام نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهداء عليه السّلام وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره‌جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند.
توضيح آنكه : گاهى انسان به علم قطعى و بى بروبرگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا در ساعت يازده زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد.
گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى خود مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولى اين حادثه به وقوع شرط يا شروطى است ، مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اينكه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلكه كند، از اين رو خطاب «لاتلقوا بايديكم الى التهلكه»[7] (با دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد.) اصلا به او متوجه نيست ، و اين در صورت دوم تشبث و تمسك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه مى شود.
حال مى گوييم : اقدام ائمه عليهم السلام از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت ؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى مفروض است .
در واقع آيه شريفه فوق نهى از القاء وانداختن خود در تهلكه مى كند، ولى قضاياى ائمه عليهم السلام وقوع در شهادت است ، نه ايقاع و القاء در تهلكه .(يعنى خود را واقع در شهادت مى ديدند، نه اينكه در هلاكت واقع مى ساختند.)[8]
3- (در علم رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليهم السلام) «بدا» نيست ؛لذا در برابر امورى كه مى دانستند واقع خواهد شد، تسليم بودند و در مقام چاره جويى و رهايى از آن بر نمى آمدند. خداوند متعال مى فرمايد: «قل : لو كنتم فى بيوتكم ، لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم[9] ؛ بگو: اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدنشان نوشته شده و حتمى است ، قطعا (با پاى خود) در قتلگاه هاى خويش حاضر مى شدند.»)[10]
(تمامى حوادث عالم، سلسله نظام يافته‏اى است، كه محال است يكى از آن حوادث كه به منزله يك حلقه از اين زنجير است از جاى خودش حذف شود، و جاى خود را به چيز ديگر و حادثه‏اى ديگر بدهد. حال اگر فرض كنيم كه شخصى به اين سلسله يعنى به سراپاى حوادث عالم، آن طور كه هست و خواهد بود علم داشته باشد، اين علم، نسبت هيچ يك از آن حوادث را هر چند اختيارى هم باشد تغيير نمى‏دهد و تاثيرى در نسبت آن نمى‏كند.
پس علم امام (ع) حادثه ترور خود را به صورت احتمال در نمی آورد، چه علم داشته باشد و چه نداشته باشد، اين حادثه شدنى بود، و حال كه علم دارد، اين علم، تكليفى براى آن جناب ايجاد نمى‏كند، و او را محكوم به اين حكم نمى‏سازد كه امروز به خاطر احساس خطر از خوردن سم خوددارى كند، و مقاومتی نکند، چون اين علم علم به غيب (يعنى شدنى‏ها) است، نه علم عادى تا تكليف آور باشد.)
4- معمولاً بر روى اتومبيل هاى دولتى مى نويسند: «استفاده اختصاصى ممنوع». يعنى اين اتومبيل در اختيار راننده است براى انجام امور ادارى، نه كارهاى شخصى. يا مسئول نيروى انتظامى يك منطقه، به مأمور تحت امر خود، يك عدد باتوم و كلت(سلاح) مى دهد و او هر وقت و هر جا كه به او دستور داده شد، از اين امكانات استفاده مى كند، نه در نزاع هاى شخصى و يا هر جا كه خودِ مأمور مايل باشد .
خداوند نيز سه نيرو در اختيار اولياى خود قرار داده است: معجزه، علم غيب و دعاى مستجاب. اما اولياى او از اين نيروها و امكانات استفاده اختصاصى نمى كنند.
اگر انبيا و امامان به وسيله دعا، معجزه و علم غيب، مشكلات خود را حل كنند و به كارهاى خود برسند، در آن صورت چگونه مى توانند براى ديگران الگو باشند. بلكه لازم است آنها نيز در تحمّل مصيبت ها و شدائد مثل ديگران باشند.
آنها تنها حقّ دارند براى دعوت مردم به سوى خدا از معجزه، علم غيب و دعا استفاده كنند، ولى براى رفع مشكلات خودشان خير.
4- امامان عليهم السلام گر چه از موضوعات خارجي آگاهي کامل دارند و بر فرض اينکه علم آن ها به حقايق اشياء و موضوعات خارجي، علمي حضوري و بالفعل است و متوقف و مشروط به مشيت نيست، ولي از آن جا که تابع قضا و قدر الهي اند هرگز از مقدّرات خداوند تجاوز و تخطّي نخواهند کرد.
نتیجه :حسن بن جهم مى گـويد: به امام رضا(ع ) عرض كردم ، براستى اميرمؤ منان على (ع ) قاتل خود را مى شناخت و شب قتل و محلى كه در آن كشته مى شود و محلى كه در آن ضربت مى خورد را مى دانست و خودش چـون شيون مرغابيان را در خانه شنيد فرمود: ((شيون كنانند كه نوحه گران به دنبال آنهايند)) و ام كلثوم به ايشان عرض كرد: كاش امشب درخانه نماز بخواند.پس حضرت از او نـپـذيرفت و در آن شب بدون اسلحه ، بسيار در بيرون منزل رفت و آمد مى كرد و مى دانست كه ابن ملجم با شمشير او را مى كشد. تعرّض آن حضرت براى چـنين واقعه اى به نظر جايز نمى آيد!! امام رضا(ع ) در پاسخ فرمود: همه اينها درست است ، ولى خودش اختيار كرد كه در آن شب تقديرات خداى عزوجل جارى شود.[11]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علم امام ؛ محمد رضا مظفر.
2. امام شناسی، سید محمد حسین تهرانی.

پی نوشتها:
[1] - شيخ طبرسى‏،إعلام الورى،تهران، اسلاميه‏،1390، چاپ سوم‏، ج‏2،ص82.
[2] - شيخ كليني،الکافی، تحقيق: علي أكبر غفاری، طهران ، دار الكتب الإسلامية ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص258
[3] - (سقاه المأمون الرضا بيده) ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، تحقيق: سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا،ص457 ؛ شيخ مفيد، الإرشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413،چاپ اول،ج‏2،ص270 ‏،إعلام الورى، ‏، ج‏2،ص81.
[4] - مقاتل الطالبيين، ،ص457.
[5] - شيخ صدوق،عيون أخبار الرضا(ع)، تحقيق: حسين اعلمي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات،1404 - 1984 ،ج1،ص272 ؛ فتال نیشابوری،روضة الواعظين ،تحقيق: محمد مهدي السيد حسن الخرسان،قم،منشورات الشريف الرضي، ص230؛ ابن شهر آشوب،مناقب آل أبي طالب،نجف اشرف،مطبعة الحيدرية،1376 - 1956،ج3،ص482.
[6] - طبری، تاريخ‏طبری،تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم،بيروت،دار التراث ،1387-1967، چاپ دوم،ج‏8،ص:565
[7] - بقره : 195 البته بر فرض تعميم آيه به مورد انفاق نفس زیرا آيه مربوط به انفاق است و مقصود آن است که انسان هنگام انفاق کردن نبايد خود را در هلاکت افکند و به حدّي انفاق کند که خود درمانده شود.
[8] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائى قدس سره )
[9] - آل عمران : 154
[10] - محمد حسین رخشاد،665 پرسش و پاسخ (در محضر علامه طباطبائى قدس سره )
[11] - كليني،الکافی، تحقيق: علي أكبر غفاری، طهران ، دار الكتب الإسلامية ،1363 ش،چاپ پنجم،ج1،ص259.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.