پرسش :
آیا بشارت آمدن حضرت محمد (ص) در انجیل موجود است؟ به چه دلیل انجیل تحریف شده و قرآن تحریف نشده است؟
پاسخ :
شرح پرسش:
مدتی است با یکی از دوستان مسیحی که در گروه شاهدان یهوه فعالیت دارد در باره اسلام و مسیحیت صحبت می کنیم .لطفا در این رابطه به سؤالات زیر پاسخ دهید:
1. ما معتقد هستیم که پیامبری حضرت محمد (ص) از طریق حضرت عیسی (ع) بیان شده است. (سوره صافات آیه 6). آیا نشانه ای از انجیل برای این مورد هست؟ (دوست مسیحی می گوید این مورد در انجیل نیست.)
2. با چه دلایل محکمی می توان گفت که در انجیل تحریفات وجود دارد؟ (چون مسیحیان می گویند انجیل از سوی خدا است و کلام خدا تحریف نمی شود. آنان می گویند قرآن به انجیل به عنوان کتاب هدایت، زیاد استناد کرده است.)
3. چگونه می توان به مسیحیان اثبات کرد که قرآن بر خلاف سایر کتاب ها از تحریف مصون است؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
از دیدگاه قرآن و نقد تاریخی کتب مقدس بر میآید که تورات آن کتابی نیست که بر موسی نازل شده است. اناجیل و عهد جدید نیز با انجیلی که در قرآن گفته شده است متفاوت است چرا که مسیحیان به وحی به معنای اسلامی، اعتقادی ندارند.
همچنین با توجه به مطالعات تاریخی، انجیل (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را در برندارد و در همین اناجیل موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
درباره اینکه آیا بشارتی به حضرت محمد در کتب مقدس وجود دارد یا نه، اشاره به صفات و خصوصیات پیامبر خاتم در کتب آنها وجود دارد، اما به اسم و رسم چنین چیزی قابل اثبات نیست.
دلایل ما نیز بر عدم تحریف قرآن بسیار است و یکی از آشکارترین آنها دلایل عقلی و تاریخی بر این ادعاست.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن پاسخ باید سه نکته بیان شود:
اول- تحریف کتب مقدس
1- نگاه قرآن به انجیل [1]
از نظر قرآن بخشی از انجیل توسط مسیحیان تحریف شده است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه:" ..و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، میآموزد.." [2] آورده است:" انجیل (به معناى بشارت) یک کتاب بوده و بر عیسى بن مریم(ع) نازل شده و وحیى بوده مختص به آن جناب، چون فرموده: «و أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ» [3] و نفرموده انجیل های چهار گانه، پس این انجیلهاى چهارگانه: متى، مرقس، لوقا و یوحنا کتابهایى هستند که بعد از جناب عیسى (ع) تألیف شدهاند. [4]
ایشان نوشته اند: "قرآن کریم اجمالاً (نه صد در صد) این تورات و اناجیل موجود را قبول دارد و در آیه شریفه: «...... ولى بخاطر پیمان شکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش تحریف مى کنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مى شوى، مگر عده کمى از آنان ولى از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد! » [5] ، به وقوع تحریف، شهادت داده شده است، " [6]
2- دیدگاه مسیحیان نسبت به انجیل
عقیده به آوردن وحی توسط عیسی به گونهای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. آنان عیسی را تجسم وحی الهی میدانند و به عقیده آنان وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. [7]
توماس میشل (کشیش مسیحی) معتقد است: "در واقع مسیحیان انجیل را سرگذشت زندگی عیسی میدانند. به عقیده مسیحیان تا 30 سال پس از به صلیب رفتن مسیح کتابی وجود نداشت؛ بلکه سخنان و کارهای مسیح به صورت شفاهی نقل میشد. آنها معتقدند که این روح القدس بود که از طریق الهام نویسندگان انجیلها را برای نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهای بسیار زیاد عیسی در آنها رهنمون شد. [8]
عبارات این کشیش مسیحی بسیار برای ما راهگشاست. اینکه وی عقیده دارد که این اناجیل بخشی و برگزیدهای از سخنان و کارهای حضرت عیسی است، این احتمال را ایجاد میکند که برخی از مطالبی که قرآن از حضرت عیسی نقل کرده است، جزو همان سخنانی باشد که در اناجیل ذکر نشده است.
بنابراین از دیدگاه مسیحیان انجیل کتاب آسمانی نیست بلکه کتاب مقدس است که مسیحیان آنرا از روی رفتار و گفتار حضرت مسیح تدوین کرده اند.
3- کتب مقدس و نقد تاریخی
از قرن هیجدهم میلادی و پس از پیدایش نهضت روشنگری نگرش جدیدی نسبت به کتب مقدس و از جمله انجیل صورت گرفت. این نگرش به نقد تاریخی کتاب مقدس معروف است. ره آورد این نگرش آن بود که کتاب مقدس به آزمایشگاه تجربی برده شد و مانند سایر پدیدههای تاریخی مورد نقد و بررسی تجربی قرار گرفت. برای مثال نقادان کتاب مقدس با مطالعات و بررسیهای دقیق، تاریخ درست نگارش و نویسندگان کتب مقدس را به طور جدی زیر سؤال بردند. در مورد انجیل یوحنا که مدتها مورد علاقه مسیحیان سنتی بود، گفته شد که توسط یوحنای دمشقی نوشته نشده و جنبه تاریخی آن خیلی قوی نیست. یا معلوم شد که سه انجیل اول مدتها پیش از انجیل یوحنا نوشته شده و بسیار معتبرتر است. مهمتر از همه اینها این بود که همه جزئیات کتاب مقدس مورد شک و تردید قرار گرفت. [9]
بنابراین با توجه به مطالب مطرح شده مسلم است که اولاً: انجیل های موجود کلام و وحی خداوند متعال نیست.ثانیاً: انجیل های موجود (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را در برندارد. ثالثاً: در همین انجیل های موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
دوم: آیا پیامبری حضرت محمد(ص) از طریق حضرت عیسی (ع) بیان شده است؟
1- دیدگاه قرآن:
طبق آیات قرآن حضرت عیسی(ع) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین میگوید:" آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه تورات و انجیل آمدن خاتم الانبیاء(ص) را بشارت داده اند و مى فرماید: «کسانى که پیروى مى کنند رسول درس نخوانده اى را، که نامش را در کتاب آسمانى خود تورات و انجیل مى خوانند و مى یابند.» [10] .
آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:
الف- «کسانی که به ایشان کتاب دادهایم، همان گونه که فرزندان خود را میشناسند، او (حضرت محمد) را میشناسند.» [11]
ب- «کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.» [12]
ج- « (عیسى (ع) فرمود) اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم و تورات را که قبل از من نازل شده است، تصدیق میکنم و من این بشارت را آورده ام که بعد از من رسولى مى آید به نام احمد.» [13]
از این موارد مورد الف و ب، اشارهای به اینکه اهل کتاب پیامبر را میشناختهاند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد. [14] اما مورد ج و آیهای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در مورد ج گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات میکند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.
مورد دیگر نیز تنها این را اثبات میکند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.
البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیل های موجود دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیل های چهار گانه ای که امروزه در دسترس است همه مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی (ع) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن دهها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز میرسد، در سال 325 م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).
2- شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص)
عدهای از محققین برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن "فارقلیط" را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده، [15] حضرت محمد (ص) است زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده شده (محمد) تلقی کرده اند گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلیدهنده گرفتهاند. [16]
به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن گفته شده است. [17] ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- « بنابه نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائیل مى گوید: «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید» [18] .
و نیز خدا به موسى مى گوید:
«نبى اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کس که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» [19] .
شکى نیست که این دو فقره آمدن پیامبرى را بشارت مىدهند. این پیامبر ویژگىهایى دارد؛ از جمله این که مانند موسى است و دیگر این که از میان برادران قوم اسرائیل برخواهد خواست. هیچ یک از انبیاء بنى اسرائیل ادعا نکردهاند که مانند موسى هستند. بدون شک مهمترین ویژگى نبوت حضرت موسى این است که شریعتى خاص آورده است و وقتى گفته مى شود «نبى اى مانند موسى» حتماً باید این ویژگى در نظر گرفته شود. هیچ یک از انبیا ادعا نکرده اند که شریعتى خاص آورده است و حتى حضرت عیسى به گفته اناجیل همان شریعت موسى را اجرا مى کرده و مأموریتش براى همین بوده است: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکى از این احکام کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد» [20] .
نکته دیگر این است که برطبق این دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنى اسرائیل است و مشخص است که برادران بنى اسرائیل، بنى اسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان مى دهد که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست.
در عهد جدید آمده است: «و این است شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستى که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه، آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبى هستى؟ جواب داد که نى» [21] .
حضرت یحیى(ع) معاصر حضرت عیسى است و اندکى قبل از آن حضرت به پیامبرى مبعوث شده است. یهودیان مى خواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او مى فرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیى مى پرسند که آیا تو مسیح هستى؟ جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند آیا تو الیاس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند که آیا تو «آن نبى» هستى؟ باز یحیى جواب منفى مى دهد.
این فقره صریح در این است که سؤال کنندگان مسیح را غیر از آن پیامبرى که در انتظارش بوده اند، مى دانسته اند. در این باره چند نکته قابل ذکر است:
1. مفسرانِ کتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پیامبرى مى دانند که در سفر تثنیه باب 18 حضرت موسى وعده داده بود. [22]
2. آن پیامبر در بین یهودیان چنان معروف بوده که اشاره کوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن کافى بوده است. به گفته برخى، آنان منتظر پیامبرى بوده اند که سید انبیا و بزرگ ترین آنان بوده است. [23]
3. کسانى که از حضرت یحیى سؤال مى کرده اند، کاهنان قوم و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان، یعنى اورشلیم، بوده اند.
4. شکى نیست که این مسئله، یعنى انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطایى در این باره داشته اند، حضرت یحیى مى باید آنان را متوجه خطایشان بگرداند؛ نه این که خطاى آنان را تأیید کند. از حضرت یحیى سؤال شده است که آیا تو مسیح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند که آیا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسیح همان نبى بوده است باید حضرت یحیى پاسخ دهد که این دو یکى هستند، و نه این که پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم.
5. در فقره دیگرى از انجیل یوحنا کسانى حضرت عیسى را مصداق آن نبى دانسته اند [24]، اما در موارد دیگرى بین مردم اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسى) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد» [25] . از این فقره برمى آید که همه کسانى که در آن مکان حاضر بوده اند، مسیح را غیر از آن نبى مى دانسته اند؛ زیرا وقتى یک دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مسیح مى دانستند، مسیح با آن نبى یکى بود، پس نباید اختلافى در کار باشد.
6. در موردى دیگر در قسمت هاى عهد جدید، کسانى عیسى را همان نبى دانسته اند [26] که البته اعتبار دیگر قسمت هاى عهد جدید نزد مسیحیان به اندازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیگران به اندازه سخن حضرت یحیى نیست و بر فرض که اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیى کافى است.
از مجموع این دو فقره عهد قدیم و جدید مى توان استفاده کرد که در تورات و اناجیل فعلى فقراتى وجود دارد که آمدن پیامبرى را با اوصافى که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همین که فقرهاى از این دو کتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبیین آن کافى است.» [27]
سوم- دلیل بر عدم تحریف قرآن
دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نموده اند که ما در این جا تنها برخی از ادله عقلی آن را بیان می کنیم:
1. قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی؛ مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین آیات، اخبار غیبی و .. بوده است و همچنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن 14 قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.
2. اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (بر خلاف دین های غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول تاریخ نداشته باشد، و با فقدان هر یک از این دو ویژگی، عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست. البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن دین است. پس می گوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و از آن روی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.
3. قرآن کتابى است که مسلمانان همیشه در نمازها، مساجد، خانه، میدان جنگ، به هنگام روبه رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده مىکردند و هیچ گاه از آن جدا نبوده اند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.
4. اگر کسی در کیفیت جمع قرآن به صورت یک مجموعه و با همین شکل فعلى در عصر خود پیامبر (ص) با دیگری اختلاف داشته باشد، در این شکی ندارد که نه کلمه ای به قرآن اضافه شده و نه کلمه ای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تا کنون مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیت مى دادند. حافظان و قاریان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم (ص) آن قدر زیاد بودند که تنها درحادثه " بئر معونه" حدود 70 نفراز آنان شربت شهادت نوشیدند در زمان های بعد از پیامبر اکرم (ص) تا امروز در تمامی کشورهای اسلامی همواره عده زیادی حافظ و قاری و معلم قرآن بوده اند که با این وصف حتی احتمال تحریف آن وجود نخواهد داشت. [28] بنا براین امکان هیچ گونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.
پی نوشتها:
[1] . چون پرسش ناظر به انجیل است بیشتر به این کتاب خواهیم پرداخت.
[2] . آل عمران ، 4 «وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ»؛ و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل را آموخت.
[3] . آل عمران، آیه 4 «و پیش از این تورات و انجیل را برای هدایت انسانها نازل کرد».
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان؛ ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ج3 ص 365، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.
[5] . مائده، 13. «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ ... وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ ... وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى، أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ».
[6] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان؛ ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ج3، ص 10.
[7] . میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 49، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377.
[8] . همان، ص 50. محمد جواد مغنیه نیز در تفسیر کاشف به این مسئله توجه داشته است و با ارائه نظرات خود مسیحیان این نکته را به اثبات رسانده است که نهایت چیزی که میتوان نسبت به انجیل گفت این است که این کتاب مانند روایات در سنت اسلامی هستند.
[9] . سلیمانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، ص 46 – 49، انجمن معارف اسلامی ایران، 1382. همچنین در این مورد ر. ک. به: راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن، ترجمه ط طهوس میکائلیان، ص 38، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
[10] . «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ» سوره اعراف، آیه 157.
[11] بقره ، 146«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون».
- انعام ، 20 «الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُون».
[12] انعام ،114 «وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالحَْقِّ...».
[13] صف، 6«وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمََ یَبَنىِ إِسْرَ ءِیلَ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِین».
[14] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[15] . یوحنا، 16: 5 – 15 و یوحنا، 14: 25 – 26 و یوحنا، 14: 15 – 17.
[16] . ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16، ص 51 – 56.
[17] . رشید رضا، محمد، المنار، ج 9، ص 230 – 300، بیروت، دارالمعرفة، 1342هـ.ق
[18] . تثنیه، 18:15.
[19] . تثنیه، 18:18ـ19.
[20] . متى، 5:17ـ19.
[21] . یوحنا، 1:19ـ21.
[22] . جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدس، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القویم فى تفسیر اسفار العهد القدیم، ج2، ص 425؛ تفسیر العهد الجدید; شرح بشارة یوحنا، ولیم بارکلى، ص 109.
[23] . تفسیر العهد الجدید، شرح بشارة یوحنا، ص 109.
[24] یوحنا، 6:14.
[25] یوحنا، 7:40ـ43.
[26] اعمال 3:22 و 7:37.
[27] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[28] .islamquest.net/fa/archive/question/486 .
منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
مدتی است با یکی از دوستان مسیحی که در گروه شاهدان یهوه فعالیت دارد در باره اسلام و مسیحیت صحبت می کنیم .لطفا در این رابطه به سؤالات زیر پاسخ دهید:
1. ما معتقد هستیم که پیامبری حضرت محمد (ص) از طریق حضرت عیسی (ع) بیان شده است. (سوره صافات آیه 6). آیا نشانه ای از انجیل برای این مورد هست؟ (دوست مسیحی می گوید این مورد در انجیل نیست.)
2. با چه دلایل محکمی می توان گفت که در انجیل تحریفات وجود دارد؟ (چون مسیحیان می گویند انجیل از سوی خدا است و کلام خدا تحریف نمی شود. آنان می گویند قرآن به انجیل به عنوان کتاب هدایت، زیاد استناد کرده است.)
3. چگونه می توان به مسیحیان اثبات کرد که قرآن بر خلاف سایر کتاب ها از تحریف مصون است؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
از دیدگاه قرآن و نقد تاریخی کتب مقدس بر میآید که تورات آن کتابی نیست که بر موسی نازل شده است. اناجیل و عهد جدید نیز با انجیلی که در قرآن گفته شده است متفاوت است چرا که مسیحیان به وحی به معنای اسلامی، اعتقادی ندارند.
همچنین با توجه به مطالعات تاریخی، انجیل (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را در برندارد و در همین اناجیل موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
درباره اینکه آیا بشارتی به حضرت محمد در کتب مقدس وجود دارد یا نه، اشاره به صفات و خصوصیات پیامبر خاتم در کتب آنها وجود دارد، اما به اسم و رسم چنین چیزی قابل اثبات نیست.
دلایل ما نیز بر عدم تحریف قرآن بسیار است و یکی از آشکارترین آنها دلایل عقلی و تاریخی بر این ادعاست.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن پاسخ باید سه نکته بیان شود:
اول- تحریف کتب مقدس
1- نگاه قرآن به انجیل [1]
از نظر قرآن بخشی از انجیل توسط مسیحیان تحریف شده است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه:" ..و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، میآموزد.." [2] آورده است:" انجیل (به معناى بشارت) یک کتاب بوده و بر عیسى بن مریم(ع) نازل شده و وحیى بوده مختص به آن جناب، چون فرموده: «و أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ» [3] و نفرموده انجیل های چهار گانه، پس این انجیلهاى چهارگانه: متى، مرقس، لوقا و یوحنا کتابهایى هستند که بعد از جناب عیسى (ع) تألیف شدهاند. [4]
ایشان نوشته اند: "قرآن کریم اجمالاً (نه صد در صد) این تورات و اناجیل موجود را قبول دارد و در آیه شریفه: «...... ولى بخاطر پیمان شکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش تحریف مى کنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه مى شوى، مگر عده کمى از آنان ولى از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد! » [5] ، به وقوع تحریف، شهادت داده شده است، " [6]
2- دیدگاه مسیحیان نسبت به انجیل
عقیده به آوردن وحی توسط عیسی به گونهای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. آنان عیسی را تجسم وحی الهی میدانند و به عقیده آنان وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. [7]
توماس میشل (کشیش مسیحی) معتقد است: "در واقع مسیحیان انجیل را سرگذشت زندگی عیسی میدانند. به عقیده مسیحیان تا 30 سال پس از به صلیب رفتن مسیح کتابی وجود نداشت؛ بلکه سخنان و کارهای مسیح به صورت شفاهی نقل میشد. آنها معتقدند که این روح القدس بود که از طریق الهام نویسندگان انجیلها را برای نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهای بسیار زیاد عیسی در آنها رهنمون شد. [8]
عبارات این کشیش مسیحی بسیار برای ما راهگشاست. اینکه وی عقیده دارد که این اناجیل بخشی و برگزیدهای از سخنان و کارهای حضرت عیسی است، این احتمال را ایجاد میکند که برخی از مطالبی که قرآن از حضرت عیسی نقل کرده است، جزو همان سخنانی باشد که در اناجیل ذکر نشده است.
بنابراین از دیدگاه مسیحیان انجیل کتاب آسمانی نیست بلکه کتاب مقدس است که مسیحیان آنرا از روی رفتار و گفتار حضرت مسیح تدوین کرده اند.
3- کتب مقدس و نقد تاریخی
از قرن هیجدهم میلادی و پس از پیدایش نهضت روشنگری نگرش جدیدی نسبت به کتب مقدس و از جمله انجیل صورت گرفت. این نگرش به نقد تاریخی کتاب مقدس معروف است. ره آورد این نگرش آن بود که کتاب مقدس به آزمایشگاه تجربی برده شد و مانند سایر پدیدههای تاریخی مورد نقد و بررسی تجربی قرار گرفت. برای مثال نقادان کتاب مقدس با مطالعات و بررسیهای دقیق، تاریخ درست نگارش و نویسندگان کتب مقدس را به طور جدی زیر سؤال بردند. در مورد انجیل یوحنا که مدتها مورد علاقه مسیحیان سنتی بود، گفته شد که توسط یوحنای دمشقی نوشته نشده و جنبه تاریخی آن خیلی قوی نیست. یا معلوم شد که سه انجیل اول مدتها پیش از انجیل یوحنا نوشته شده و بسیار معتبرتر است. مهمتر از همه اینها این بود که همه جزئیات کتاب مقدس مورد شک و تردید قرار گرفت. [9]
بنابراین با توجه به مطالب مطرح شده مسلم است که اولاً: انجیل های موجود کلام و وحی خداوند متعال نیست.ثانیاً: انجیل های موجود (چه کتابی به صورت وحی شده از سوی خدا باشد و چه نباشد و نوشته برخی از مسیحیان باشد) همه کلمات حضرت عیسی را در برندارد. ثالثاً: در همین انجیل های موجود نیز در برخی موارد ممکن است روایت درست و دقیق سخنان و زندگی حضرت عیسی نباشد.
دوم: آیا پیامبری حضرت محمد(ص) از طریق حضرت عیسی (ع) بیان شده است؟
1- دیدگاه قرآن:
طبق آیات قرآن حضرت عیسی(ع) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین میگوید:" آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه تورات و انجیل آمدن خاتم الانبیاء(ص) را بشارت داده اند و مى فرماید: «کسانى که پیروى مى کنند رسول درس نخوانده اى را، که نامش را در کتاب آسمانى خود تورات و انجیل مى خوانند و مى یابند.» [10] .
آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:
الف- «کسانی که به ایشان کتاب دادهایم، همان گونه که فرزندان خود را میشناسند، او (حضرت محمد) را میشناسند.» [11]
ب- «کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.» [12]
ج- « (عیسى (ع) فرمود) اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم و تورات را که قبل از من نازل شده است، تصدیق میکنم و من این بشارت را آورده ام که بعد از من رسولى مى آید به نام احمد.» [13]
از این موارد مورد الف و ب، اشارهای به اینکه اهل کتاب پیامبر را میشناختهاند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد. [14] اما مورد ج و آیهای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در مورد ج گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات میکند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است.
مورد دیگر نیز تنها این را اثبات میکند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان.
البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیل های موجود دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیل های چهار گانه ای که امروزه در دسترس است همه مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی (ع) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن دهها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز میرسد، در سال 325 م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند).
2- شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص)
عدهای از محققین برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن "فارقلیط" را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده، [15] حضرت محمد (ص) است زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده شده (محمد) تلقی کرده اند گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلیدهنده گرفتهاند. [16]
به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن گفته شده است. [17] ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- « بنابه نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائیل مى گوید: «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید» [18] .
و نیز خدا به موسى مى گوید:
«نبى اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کس که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» [19] .
شکى نیست که این دو فقره آمدن پیامبرى را بشارت مىدهند. این پیامبر ویژگىهایى دارد؛ از جمله این که مانند موسى است و دیگر این که از میان برادران قوم اسرائیل برخواهد خواست. هیچ یک از انبیاء بنى اسرائیل ادعا نکردهاند که مانند موسى هستند. بدون شک مهمترین ویژگى نبوت حضرت موسى این است که شریعتى خاص آورده است و وقتى گفته مى شود «نبى اى مانند موسى» حتماً باید این ویژگى در نظر گرفته شود. هیچ یک از انبیا ادعا نکرده اند که شریعتى خاص آورده است و حتى حضرت عیسى به گفته اناجیل همان شریعت موسى را اجرا مى کرده و مأموریتش براى همین بوده است: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکى از این احکام کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد» [20] .
نکته دیگر این است که برطبق این دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنى اسرائیل است و مشخص است که برادران بنى اسرائیل، بنى اسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان مى دهد که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست.
در عهد جدید آمده است: «و این است شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستى که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه، آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبى هستى؟ جواب داد که نى» [21] .
حضرت یحیى(ع) معاصر حضرت عیسى است و اندکى قبل از آن حضرت به پیامبرى مبعوث شده است. یهودیان مى خواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او مى فرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیى مى پرسند که آیا تو مسیح هستى؟ جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند آیا تو الیاس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند که آیا تو «آن نبى» هستى؟ باز یحیى جواب منفى مى دهد.
این فقره صریح در این است که سؤال کنندگان مسیح را غیر از آن پیامبرى که در انتظارش بوده اند، مى دانسته اند. در این باره چند نکته قابل ذکر است:
1. مفسرانِ کتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پیامبرى مى دانند که در سفر تثنیه باب 18 حضرت موسى وعده داده بود. [22]
2. آن پیامبر در بین یهودیان چنان معروف بوده که اشاره کوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن کافى بوده است. به گفته برخى، آنان منتظر پیامبرى بوده اند که سید انبیا و بزرگ ترین آنان بوده است. [23]
3. کسانى که از حضرت یحیى سؤال مى کرده اند، کاهنان قوم و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان، یعنى اورشلیم، بوده اند.
4. شکى نیست که این مسئله، یعنى انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطایى در این باره داشته اند، حضرت یحیى مى باید آنان را متوجه خطایشان بگرداند؛ نه این که خطاى آنان را تأیید کند. از حضرت یحیى سؤال شده است که آیا تو مسیح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند که آیا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسیح همان نبى بوده است باید حضرت یحیى پاسخ دهد که این دو یکى هستند، و نه این که پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم.
5. در فقره دیگرى از انجیل یوحنا کسانى حضرت عیسى را مصداق آن نبى دانسته اند [24]، اما در موارد دیگرى بین مردم اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسى) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد» [25] . از این فقره برمى آید که همه کسانى که در آن مکان حاضر بوده اند، مسیح را غیر از آن نبى مى دانسته اند؛ زیرا وقتى یک دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مسیح مى دانستند، مسیح با آن نبى یکى بود، پس نباید اختلافى در کار باشد.
6. در موردى دیگر در قسمت هاى عهد جدید، کسانى عیسى را همان نبى دانسته اند [26] که البته اعتبار دیگر قسمت هاى عهد جدید نزد مسیحیان به اندازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیگران به اندازه سخن حضرت یحیى نیست و بر فرض که اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیى کافى است.
از مجموع این دو فقره عهد قدیم و جدید مى توان استفاده کرد که در تورات و اناجیل فعلى فقراتى وجود دارد که آمدن پیامبرى را با اوصافى که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همین که فقرهاى از این دو کتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبیین آن کافى است.» [27]
سوم- دلیل بر عدم تحریف قرآن
دانشمندان دلایل زیادی بر عدم تغییر و تحریف قرآن بیان نموده اند که ما در این جا تنها برخی از ادله عقلی آن را بیان می کنیم:
1. قرآن از هنگام نزول دارای خصوصیاتی؛ مانند نظم بدیع، عدم اختلاف بین آیات، اخبار غیبی و .. بوده است و همچنان آن خصوصیات را دارد و هنوز هم کسی نتوانسته حتی یک سوره مانند آن بیاورد. پس قرآن 14 قرن گذشته با قرآن امروز فرقی ندارد.
2. اگر دینی بخواهد آخرین دین باشد، اولاً: باید کامل باشد (بر خلاف دین های غیر خاتم که کامل نبودند) و ثانیاً: هیچ تحریف و تغییری در طول تاریخ نداشته باشد، و با فقدان هر یک از این دو ویژگی، عقل خواهد گفت این دین خاتم نیست. البته باید توجه داشت که از بارزترین امور دین که نباید تغییر و تحریف در آن راه یابد، کتاب آن دین است. پس می گوییم قرآن کتاب اسلام است و دین اسلام هم دین خاتم، پس قرآن، کتاب دین خاتم است و از آن روی که کتاب دین خاتم باید مصون از تغییر و تحریف باشد، پس نتیجتاً قرآن مصون از تحریف و تغییر است.
3. قرآن کتابى است که مسلمانان همیشه در نمازها، مساجد، خانه، میدان جنگ، به هنگام روبه رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده مىکردند و هیچ گاه از آن جدا نبوده اند، و با چنین حضوری، جایی برای تحریف آن وجود نخواهد داشت.
4. اگر کسی در کیفیت جمع قرآن به صورت یک مجموعه و با همین شکل فعلى در عصر خود پیامبر (ص) با دیگری اختلاف داشته باشد، در این شکی ندارد که نه کلمه ای به قرآن اضافه شده و نه کلمه ای از آن کم شده است؛ زیرا از آن زمان تا کنون مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیت مى دادند. حافظان و قاریان و معلمان قرآن در زمان پیامبر اکرم (ص) آن قدر زیاد بودند که تنها درحادثه " بئر معونه" حدود 70 نفراز آنان شربت شهادت نوشیدند در زمان های بعد از پیامبر اکرم (ص) تا امروز در تمامی کشورهای اسلامی همواره عده زیادی حافظ و قاری و معلم قرآن بوده اند که با این وصف حتی احتمال تحریف آن وجود نخواهد داشت. [28] بنا براین امکان هیچ گونه تحریفی در قرآن وجود ندارد.
پی نوشتها:
[1] . چون پرسش ناظر به انجیل است بیشتر به این کتاب خواهیم پرداخت.
[2] . آل عمران ، 4 «وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ»؛ و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل را آموخت.
[3] . آل عمران، آیه 4 «و پیش از این تورات و انجیل را برای هدایت انسانها نازل کرد».
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان؛ ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ج3 ص 365، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.
[5] . مائده، 13. «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ ... وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ ... وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى، أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ، فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ».
[6] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان؛ ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ج3، ص 10.
[7] . میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 49، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377.
[8] . همان، ص 50. محمد جواد مغنیه نیز در تفسیر کاشف به این مسئله توجه داشته است و با ارائه نظرات خود مسیحیان این نکته را به اثبات رسانده است که نهایت چیزی که میتوان نسبت به انجیل گفت این است که این کتاب مانند روایات در سنت اسلامی هستند.
[9] . سلیمانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، ص 46 – 49، انجمن معارف اسلامی ایران، 1382. همچنین در این مورد ر. ک. به: راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن، ترجمه ط طهوس میکائلیان، ص 38، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
[10] . «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ» سوره اعراف، آیه 157.
[11] بقره ، 146«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون».
- انعام ، 20 «الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُون».
[12] انعام ،114 «وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالحَْقِّ...».
[13] صف، 6«وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمََ یَبَنىِ إِسْرَ ءِیلَ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِین».
[14] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[15] . یوحنا، 16: 5 – 15 و یوحنا، 14: 25 – 26 و یوحنا، 14: 15 – 17.
[16] . ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16، ص 51 – 56.
[17] . رشید رضا، محمد، المنار، ج 9، ص 230 – 300، بیروت، دارالمعرفة، 1342هـ.ق
[18] . تثنیه، 18:15.
[19] . تثنیه، 18:18ـ19.
[20] . متى، 5:17ـ19.
[21] . یوحنا، 1:19ـ21.
[22] . جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدس، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القویم فى تفسیر اسفار العهد القدیم، ج2، ص 425؛ تفسیر العهد الجدید; شرح بشارة یوحنا، ولیم بارکلى، ص 109.
[23] . تفسیر العهد الجدید، شرح بشارة یوحنا، ص 109.
[24] یوحنا، 6:14.
[25] یوحنا، 7:40ـ43.
[26] اعمال 3:22 و 7:37.
[27] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارتهای پیامبران، هفت آسمان، شماره 16.
[28] .islamquest.net/fa/archive/question/486 .
منبع: www.islamquest.net