پرسش :
داستان خلق قرآن چه بوده و از زمان كدام خليفه و در كدام مقطع تاريخي بوجود آمده و رواج يافته است؟ لطفاً توضيح دهيد.
پاسخ :
يكي از مهمترين و بحث بر انگيزترين جريانهاي فكري و عقيدتي در دوران امام هادي ـ عليه السلام ـ جنجال و كشمكش شديد بر سر مخلوق بودن يا قديم نبودن قرآن بوده گروه «معتزله» كه عقل گراي افراطي بودند و در مسائل عقيدتي كند و كار عقلي بيش از حدي مي كردند،مسئلة «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح كردند و با «قديم» بودن قرآن كه گروه و اهل حديث از آن جانبداري مي كردند، به مخالفت برخاستند و درگيري بين طرفداران اين دو بينش اعتقادي رخ داد.
به گفتة اهل تحقيق، بحث پيرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حكومت بني اميه آغاز گرديد، (اوائل قرن دوم هجري) و نخستين كسي كه اين بحث را در محافل اسلامي مطرح كرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد»، آخرين خليفه اموي بود. او اين فكر را از «ابان بن سمعان» و «ابان» نيز از «طالوت بن اعصم» يهودي فرا گرفته بود.
«جَعْد» پس از طرح اين بحث، مورد تعقيب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا اين نظريه را به «جَهْم بن صفوان ترمزي» منتقل كرد.
برخي بر اين باورند كه اعتقاد به قديم بودن قرآن از مسيحيت به جامعه اسلامي نفوذ كرده بود، زيرا آنان «مسيح» را «كلمة الله» مي دانستند و در نتيجه، كلام خدا ـ كه از خداست ـ از نظر آنان «قديم» شناخته مي شد. مؤيد اين نظريه اين است كه مأمون در بخشنامه اي كه در اين مورد به «اسحاق بن ابراهيم» حاكم بغداد نوشت، اهل حديث را متهم كرد كه در مورد قرآن همچون سخنان مسيحيان در مورد حضرت عيسي، سخن مي گويند. در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَريسي»، كه گفته مي شود يهودي تبار بوده، اين بحث را دنبال كرد و مدت چهل سال به ترويج فكر مخلوق بودن قرآن پرداخت، و چون روزي شنيد كه هارون سخنان او را شنيده و وي را غياباً به مرگ تهديد كرده است، متواري شد. اين بحث همچنان بين دو گروه مطرح بود تا آنكه «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر كرد.[1]
جاي داشت كه پيش از ورود به بحث اين دو اصطلاح تعريف مي گرديد، بهر حال، كلمه «حادث» در لغت به معني تازه و مقابل قديم است و در اصطلاح فلسفه «حدوث زماني عبارت از حاصل شدن، بوجود آمدن شيء است بعد از آن كه نبوده است اصطلاح «قديم» در لغت به معناي كهنه است و در اصطلاح «قدم زماني عبارت از بودن شيء است به نحوي كه اولي براي زمان وجود آن نباشد.»[2]
اكثر منابع و مهمترين آنها، داستان خلق قرآن را در زمان مأمون، داغ و جنجالي مي دانند. او كه هفتمين خليفة عباسي است در سال 218 هجري قمري، به اسحاق بن ابراهيم، حاكم بغداد، نامه اي نوشت و دستور داد كه «فقهاء و علماء و محدثين ما جمع و درباره قرآن امتحان كنيد (به اين معني قرآن را مخلوق خداوند بدانند زيرا خدا منزه از گفتن و خطاب است) هر كس بگويد: قرآن مخلوق و حادث شده است آزاد و رها شود، و هر كس اين عقيده را نپذيرد به خود مأمون گزارش داده شود كه درباره او دستور بدهد، نامه خود را هم با ادلّه و براهين، مفصل نمود. هر كس هم به آن عقيده قائل نشود، ترك و طرد شود...»[3]
اين جريان در تاريخ به «مِحْنَةُ القرآن» شهرت دارد و در ذيل حوادث سال 218 هـ ق در همه كتب تاريخي مي توان يافت. طبري هم اين واقعه را در كتابش آورده است. وي مي گويد: مأمون به همه عاملان خويش در ولايتهاي شام، حمص، اردن و فلسطين نامه نوشت و آنها را مورد امتحان قرار داد.[4]
يعقوبي، مورخ شيعه، در كتاب خويش از ادامه اين واقعه در زمانهاي بعد از مأمون صحبت مي كند، يعني در دوران معتصم و واثق، و اينكه متوكل دستور منع و جمع اين بحث ها و گفتگوها را صادر مي كند: «... متوكل مردم را از بحث درباره قرآن نهي كرد، و زندانيان شهرها و كساني را كه در خلافت واثق دستگير شده بودند، آزاد كرد و همه را رها نمود و همگان را خلعت پوشانيد، و برنامه هايي در نهي از جدال و خصومت به اطراف نوشت و مردم (از جدل) باز ايستادند.»[5]
كسي كه مأمون و پس از او معتصم و واثق عباسي را به اين كار تشويق مي كرد، «ابن ابي رؤاد»، قاضي مشهور دربار عباسي بود كه پس از بركناري، «يحيي بن اكثم» قاضي القضات شده بود.[6]
امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ در برابر اين فتنه موضع تندي انتخاب كردند، و ضمن شكستن سكوت در برابر اين فتنه، خط بطلان بر افكار آنها مي كشيدند و شيعيان را از ورود به اين مناظرات به شدت منع مي كردند. دو حديث ذيل بسيار روشن و صريح اين موضع را مشخص مي كند: «ريّان بن صلت به محضر امام رضا ـ عليه السلام ـ عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چيست؟ فرمود: قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكنيد كه گمراه مي شويد.»
امام هادي ـ عليه السلام ـ در پاسخ يكي از شيعيان بغداد چنين نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند، كه در اين صورت بزرگترين نعمت رابر ما ارزاني داشته است، و گرنه هلاكت و گمراهي است. به نظر اماييه بحث و جدال دربارة قرآن (كه مخلوق است يا قديم؟) بدعتي است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزي است كه سزاوار او نيست و پاسخ دهنده نيز براي موضوعي بي جهت خود را به زحمت و مشقت مي افكند كه در توان او نمي باشد. خالق، جز خدا نيست و به جز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمي براي آن قرار مده كه از گمراهان خواهي گشت.
خداوند همه را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه مي فرمايد: (متقيان) كساني هستند كه در نهان از خداي خويش مي ترسند و از روز جزا بيمناكند.»[7]
نتيجه اينكه: داستان خلق قرآن يعني، حادث، قديم بودن قرآن مي باشد گروه معتزله طرفدار مخلوق و حادث بودن قرآن و گروه اهل حديث جانبداري از قديم بودن قرآن مي كردند.
نخستين كسي كه اين بحث را در محافل مطرح كرد، جَعْد بن درهم بود. اين بحث در زمان خليفه مأمون عباسي در سال 218 هـ ق به اوج خود رسيد. پس از مأمون، معتصم و واثق و متوكل نيز به اين بحث دامن مي زدند كه متوكل سرانجام آنرا ممنوع كرد. ائمه معصوم ـ عليهم السلام ـ در برابر اين واقعه سكوت را ناروا و خط بطلان بر اين بحث ها مي كشيدند و مسلمانان را از ورود به اين بحث هاي بي خود منع مي كردند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان.
2. مروج الذهب، مسعودي.
3. تاريخ الخلفا، سيوطي
4. بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ، 1377، ص 606.
[2] . سجادي، سيدجعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا، تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379، ص 189.
[3] . ابن اثير، عزالدين بن علي، الكامل، ترجمه عباس خليلي، با تصحيح دكتر مهيار خليلي، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعاتي علمي، ج 11، ص 53.
[4] . طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ديبا، انتشارات اساطير، 1375، ج 13، ص 5751.
[5] . يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374، ج2، ص 491.
[6] . پيشوايي، پيشين، ص 608.
[7] . پيشوايي، پيشين، ص 610.
يكي از مهمترين و بحث بر انگيزترين جريانهاي فكري و عقيدتي در دوران امام هادي ـ عليه السلام ـ جنجال و كشمكش شديد بر سر مخلوق بودن يا قديم نبودن قرآن بوده گروه «معتزله» كه عقل گراي افراطي بودند و در مسائل عقيدتي كند و كار عقلي بيش از حدي مي كردند،مسئلة «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح كردند و با «قديم» بودن قرآن كه گروه و اهل حديث از آن جانبداري مي كردند، به مخالفت برخاستند و درگيري بين طرفداران اين دو بينش اعتقادي رخ داد.
به گفتة اهل تحقيق، بحث پيرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حكومت بني اميه آغاز گرديد، (اوائل قرن دوم هجري) و نخستين كسي كه اين بحث را در محافل اسلامي مطرح كرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد»، آخرين خليفه اموي بود. او اين فكر را از «ابان بن سمعان» و «ابان» نيز از «طالوت بن اعصم» يهودي فرا گرفته بود.
«جَعْد» پس از طرح اين بحث، مورد تعقيب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا اين نظريه را به «جَهْم بن صفوان ترمزي» منتقل كرد.
برخي بر اين باورند كه اعتقاد به قديم بودن قرآن از مسيحيت به جامعه اسلامي نفوذ كرده بود، زيرا آنان «مسيح» را «كلمة الله» مي دانستند و در نتيجه، كلام خدا ـ كه از خداست ـ از نظر آنان «قديم» شناخته مي شد. مؤيد اين نظريه اين است كه مأمون در بخشنامه اي كه در اين مورد به «اسحاق بن ابراهيم» حاكم بغداد نوشت، اهل حديث را متهم كرد كه در مورد قرآن همچون سخنان مسيحيان در مورد حضرت عيسي، سخن مي گويند. در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَريسي»، كه گفته مي شود يهودي تبار بوده، اين بحث را دنبال كرد و مدت چهل سال به ترويج فكر مخلوق بودن قرآن پرداخت، و چون روزي شنيد كه هارون سخنان او را شنيده و وي را غياباً به مرگ تهديد كرده است، متواري شد. اين بحث همچنان بين دو گروه مطرح بود تا آنكه «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر كرد.[1]
جاي داشت كه پيش از ورود به بحث اين دو اصطلاح تعريف مي گرديد، بهر حال، كلمه «حادث» در لغت به معني تازه و مقابل قديم است و در اصطلاح فلسفه «حدوث زماني عبارت از حاصل شدن، بوجود آمدن شيء است بعد از آن كه نبوده است اصطلاح «قديم» در لغت به معناي كهنه است و در اصطلاح «قدم زماني عبارت از بودن شيء است به نحوي كه اولي براي زمان وجود آن نباشد.»[2]
اكثر منابع و مهمترين آنها، داستان خلق قرآن را در زمان مأمون، داغ و جنجالي مي دانند. او كه هفتمين خليفة عباسي است در سال 218 هجري قمري، به اسحاق بن ابراهيم، حاكم بغداد، نامه اي نوشت و دستور داد كه «فقهاء و علماء و محدثين ما جمع و درباره قرآن امتحان كنيد (به اين معني قرآن را مخلوق خداوند بدانند زيرا خدا منزه از گفتن و خطاب است) هر كس بگويد: قرآن مخلوق و حادث شده است آزاد و رها شود، و هر كس اين عقيده را نپذيرد به خود مأمون گزارش داده شود كه درباره او دستور بدهد، نامه خود را هم با ادلّه و براهين، مفصل نمود. هر كس هم به آن عقيده قائل نشود، ترك و طرد شود...»[3]
اين جريان در تاريخ به «مِحْنَةُ القرآن» شهرت دارد و در ذيل حوادث سال 218 هـ ق در همه كتب تاريخي مي توان يافت. طبري هم اين واقعه را در كتابش آورده است. وي مي گويد: مأمون به همه عاملان خويش در ولايتهاي شام، حمص، اردن و فلسطين نامه نوشت و آنها را مورد امتحان قرار داد.[4]
يعقوبي، مورخ شيعه، در كتاب خويش از ادامه اين واقعه در زمانهاي بعد از مأمون صحبت مي كند، يعني در دوران معتصم و واثق، و اينكه متوكل دستور منع و جمع اين بحث ها و گفتگوها را صادر مي كند: «... متوكل مردم را از بحث درباره قرآن نهي كرد، و زندانيان شهرها و كساني را كه در خلافت واثق دستگير شده بودند، آزاد كرد و همه را رها نمود و همگان را خلعت پوشانيد، و برنامه هايي در نهي از جدال و خصومت به اطراف نوشت و مردم (از جدل) باز ايستادند.»[5]
كسي كه مأمون و پس از او معتصم و واثق عباسي را به اين كار تشويق مي كرد، «ابن ابي رؤاد»، قاضي مشهور دربار عباسي بود كه پس از بركناري، «يحيي بن اكثم» قاضي القضات شده بود.[6]
امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ در برابر اين فتنه موضع تندي انتخاب كردند، و ضمن شكستن سكوت در برابر اين فتنه، خط بطلان بر افكار آنها مي كشيدند و شيعيان را از ورود به اين مناظرات به شدت منع مي كردند. دو حديث ذيل بسيار روشن و صريح اين موضع را مشخص مي كند: «ريّان بن صلت به محضر امام رضا ـ عليه السلام ـ عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چيست؟ فرمود: قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكنيد كه گمراه مي شويد.»
امام هادي ـ عليه السلام ـ در پاسخ يكي از شيعيان بغداد چنين نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند، كه در اين صورت بزرگترين نعمت رابر ما ارزاني داشته است، و گرنه هلاكت و گمراهي است. به نظر اماييه بحث و جدال دربارة قرآن (كه مخلوق است يا قديم؟) بدعتي است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزي است كه سزاوار او نيست و پاسخ دهنده نيز براي موضوعي بي جهت خود را به زحمت و مشقت مي افكند كه در توان او نمي باشد. خالق، جز خدا نيست و به جز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمي براي آن قرار مده كه از گمراهان خواهي گشت.
خداوند همه را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه مي فرمايد: (متقيان) كساني هستند كه در نهان از خداي خويش مي ترسند و از روز جزا بيمناكند.»[7]
نتيجه اينكه: داستان خلق قرآن يعني، حادث، قديم بودن قرآن مي باشد گروه معتزله طرفدار مخلوق و حادث بودن قرآن و گروه اهل حديث جانبداري از قديم بودن قرآن مي كردند.
نخستين كسي كه اين بحث را در محافل مطرح كرد، جَعْد بن درهم بود. اين بحث در زمان خليفه مأمون عباسي در سال 218 هـ ق به اوج خود رسيد. پس از مأمون، معتصم و واثق و متوكل نيز به اين بحث دامن مي زدند كه متوكل سرانجام آنرا ممنوع كرد. ائمه معصوم ـ عليهم السلام ـ در برابر اين واقعه سكوت را ناروا و خط بطلان بر اين بحث ها مي كشيدند و مسلمانان را از ورود به اين بحث هاي بي خود منع مي كردند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان.
2. مروج الذهب، مسعودي.
3. تاريخ الخلفا، سيوطي
4. بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ، 1377، ص 606.
[2] . سجادي، سيدجعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفي ملاصدرا، تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1379، ص 189.
[3] . ابن اثير، عزالدين بن علي، الكامل، ترجمه عباس خليلي، با تصحيح دكتر مهيار خليلي، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعاتي علمي، ج 11، ص 53.
[4] . طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ديبا، انتشارات اساطير، 1375، ج 13، ص 5751.
[5] . يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374، ج2، ص 491.
[6] . پيشوايي، پيشين، ص 608.
[7] . پيشوايي، پيشين، ص 610.