پرسش :
آيا ولايتي كه در تصوف و عرفان مطرح شده است، همان ولايتي است كه ما در خصوص امامان(علیهم السلام) مطرح مي كنيم؟
پاسخ :
به اعتقاد تشيع، مقام «ولايت» مرتبه اي است كه در درجه نخست برازنده رسول خدا (ص) و پس از او اهل بيت (ع) است. عرفان شيعي «ولايت حقيقي» را به طور كامل و تام در چهارده معصوم (ع) مي داند؛ اما پاره اي از اهل تصوف غير شيعي مسأله «ولايت» را بدين صورت مطرح نساخته اند؛ بلكه با آن فاصله بسيار دارند. در اين رابطه چند انگاره وجود دارد:
يكم. شمار اولياي خاص الهي را فراتر از چهارده معصوم مطرح مي سازند و عدد آن را به 355 تن رسانده و مراتب آنان را چنين شمارش مي كنند: اخيار (300 نفر) ابدال (40 نفر) ابرار (7 نفر)، اوتاد (4 نفر)، نقبا (3 نفر) و قطب ياغوث (1 نفر). (1) اين اوليا در جهان حضور دارند و هرگاه يك نفر از آنان از دنيا برود، كس ديگري جاي او را مي گيرد تا شمار اوليا كاستي نپذيرد. (2)
دوم. برخي از اهل تصوف «ولي» را همسان «نبي» يا حتي برتر از وي مطرح كرده اند و بر اين باورند كه چون «عبد» به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهي برآيد. (3) از اين رو برخي از الهامات اوليا را هم رديف وحي انبيا دانسته اند. (4)
سوم. بعضي ديگر، بر اين اعتقادند: «ولي» مي تواند شريعت گريز و در مرحله اي شريعت ستيز باشد. برخي از اينان مي گويند: اگر ولي در حال سماع و رقص باشد و وقت نماز شود و مريدان به نماز بپردازند و شيخ طريقت را به خود واگذارند، در واقع روي خود را از قبله حقيقي گردانيده اند؛ چنان كه خواجگي (يكي از مريدان سلطان العلماء پدر مولوي) مي گويد: «وقت نماز شد، مولانا ]سلطان العلماء[ به خود مشغول بود. ما همه برخاستيم، به نماز شام ايستاديم، چند بار نظر كردم ديدم امام و همه، پشت به قبله داشتيم كه نماز رها كرده بوديم و از قبله روي گردانيده» (5)
چهارم. «ولي» مي تواند شريعت و دين ديگري را جايگزين دين الهي سازد؛ به عنوان مثال ديد از شيخ طريقت با زيارت خانه كعبه برابر مي گردد! و طواف مرقد پيشوايان تصوف، آدمي را از طواف بيت الله الحرام بي نياز مي سازد!. (6)
پنجم. از ديدگاه بسياري از صوفيان، مشايخي كه به مقام ولايت دست يافته اند، از گناهان معصوم و مبرايند؛ هرچند بهتر است براي رعايت ادب، به كارگيري واژه «عصمت» را به انبيا منحصر سازيم و صوفيان ولايت يافته را «محفوظ» بخوانيم. (7)
البته برخي از اهل تصوف، عصمت اوليا را به «اباحه همه چيز براي آنان» تفسير مي كنند. (8) عين القضات همداني مي گويد: خداوند گاه بنده اش را چنان دوست مي دارد كه به او مي فرمايد: هر آنچه خواهي كن كه تو را آمرزيدم (9)، يا مثلاً بعضي از احكام شرعي (همچون ممنوعيت نگاه به نامحرم) را مخصوص كساني مي دانند كه در آغاز راه بوده و بر نفس خويش مسلط نگشته اند؛ از آنجا كه ولي بر نفس خويش تسلط دارد، مي تواند به نامحرم به راحتي نگاه كند! (10)
ششم. مريدان «ولي» بايد توجه داشته باشند كه اعمال وي را نمي توانند با ترازوي علم و عقل، بسنجند و بايد از ارزيابي آنها با دلايل شرعي و عقلي خودداري كنند. اگر كسي فرمان شيخ را ناديده بگيرد، با پيامدهاي ناگواري رو به رو خواهد شد! به گفته علاء الدوله سمناني: كار يكي از كساني كه به شيخ خود اعتراض كرده بود، ابتدا به بي ديني و سپس ديوانگي و سرانجام به خوردن نجاست خويش مبتلا گرديد. (11)
هفتم. اوليا و مشايخ، «شفاعت» گسترده اي در دنيا و قيامت دارند؛ چنان كه به ادعاي ابن عربي منزلت وي نزد خداوند، چنان است كه مي تواند از هر آن كس كه چشمش بر او مي افتد، آشنا با بيگانه، شفاعت كند. (12) حتي برخي از اهل تصوف معتقدند: ولي و شيخ نه تنها در قيامت كه در اين جهان نيز از مريدان خود دستگيري مي كند و به جاي آنان رياضت مي كشد. (13) يكي از مشايخ صوفيه بيش از چهل سال، در جايگاهي خاص به عبادت مي پرداخت و درويشان را از عبادت هاي شبانه باز مي داشته، مي گفت: «اي پسر! تو بخسب كه هرچه اين پير مي كند، از براي شما مي كند!). اما چنين برداشتي از «ولايت» از ديدگاه عرفان شيعي مردود است.
«ولايت»، چه به معناي دوستي و سرپرستي امور دنيوي و اخروي و چه به معناي ولايت باطني و تكويني ـ كه بر اساس آن مي توان در جان مردم تصرف كرد و كساني را كه با اعمال شايسته، زمينه هدايت خويش را فراهم ساخته اند؛ به سر منزل مقصود رساند ـ منحصر در حضرت رسول (ص) و امامان معصوم است؛ زيرا به اعتقاد ما مصداق «ولي» را مي توان از طريق نقل به دست آورد و قرآن و روايات، ولي كامل و اعظم را «معصومان» تلقي كرده است. (14)
گفتني است ولايت مراتبي دارد كه مرتبه اعلاي آن همراه با عصمت و طهارت از هرگونه پليدي و آلودگي است و مراتب پايين تر از آن، ملازم با مرتبه اي از طهارت است كه خاص به خود مي باشد. كساني كه از معصومان تبعيت نموده و به مقاماتي نيز نايل مي شوند، جانشين ولي و انسان كامل و خليفه خليفه الله تلقي مي شوند؛ وگرنه ولي كامل منحصر در چهارده عدد است نه بيشتر.
از سوي ديگر عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پيامبر (ص) جلوه گر است و در اين خصوص ائمه (ع) نيز مشاركت دارند: (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله) (15)؛ «اي پيامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد». بنابراين ولي در هيچ مورد، از اوامر و نواهي پيامبر (ص) خارج نمي شود. و فراتر نمي رود. مسأله عصمت نيز حقيقتي است كه منحصر به معصومان است و فراتر از آنان را شامل نمي شود. (16) علاوه بر آنكه «عصمت» بدين معنا نيست كه ولي اعظم، هر عملي را بتواند انجام دهد و هر گناهي براي او مباح شود؛ بلكه «عصمت»، يعني تنزيه از هر گناه، سهو و خطا و وسوسه شيطاني (17)
«شفاعت»، نيز جلوه اي از رحمت بي كران خداوندي است؛ ولي نظام و قوانين خاص خويش را دارد. بر اين اساس براي شفاعت، شرايطي چون قابليت براي شفاعت شدن مطرح شده است؛ زيرا، شفاعت وسيله اي براي تتميم و تكميل سبب آمرزش است، نه آنكه خودش سببي مستقل و تام باشد. بنابراين شخصي كه مشمول شفاعت مي شود، بايد قابليت آن را داشته باشد و بر اساس آيات و روايات، ايمان و عمل صالح چنين قابليتي را پديد مي آورد. (18)
پس هر كس با هر شرايط و خصايصي، نمي تواند از اين موهبت الهي بهره مند گردد. علاوه بر آنكه قابليت براي شفاعت كردن نيز يكي از شرايط شفاعت است؛ يعني، كسي كه مي خواهد شفيع ديگري باشد، بايد لايق و شايسته واسطه گري باشد. مثل اينكه اهل معصيت نبوده و قدرت ارزيابي مراتب اطاعت و مخالفت ديگران را داشته باشد.(19) از اين رو نه هركس مي تواند شفيع شود و نه هر ناشايسته اي ، مي تواند مشمول شفاعت باشد. (20)
حاجب اگر معامله حشر با علي است
شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
پی نوشتها:
1- كشف المحبوب ، ص 269.
2- شرح مقدمه قيصري، ص 892.
3- كشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1530.
4- حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير، ب 4، ص 75.
5- مقالات شمس تبريزي، ج 1، ص 223؛ مناقب العارفين، ج 1، ص 184.
6- اسرار التوحيد، ص 61؛ نفحات الانس، ص 284.
7- الفتوحات المكيه، ج 7، ص 440 و نيز نگا: ج 4، ص 286؛ ج 10، صص 55-57.
8- همان، ج 12، ص 343.
9- نامه هاي عين القضاة همداني، ج 1، ص 64.
10- نگا: الرساله القشيريه ، ص 14؛ تذكرة الاولياء، ص 349؛ فيه ما فيه، ص 159.
11- نامه هاي عين القضاة همداني، ج 2 ص 407؛ چهل مجلس، ص 116 و نيز نگا: تذكرة الاولياء، ص 180.
12- الفتوحات المكيه، ج 9، ص 193، ب 71.
13- سكينة الاولياء، ص 167.
14- ر.ك. انسان كامل در همين مجموعه و شرح مقدمه قيصري، صص 894-941؛ شميم ولايت، فصل دوم و سوم.
15- آل عمران (3)، آيه 31.
16- راهنماشناسي (پرسش ها و پاسخ ها)، ش 6، ص 25 و 26.
17- همان، صص 58-66.
18- نگا: انبياء (21)، آيه 28؛ كافي، ج 8، ص 11، بحار الانوار، ج 8، ص 37، ح 12 و ص 53 و ح 61.
19- زخرف (43)، آيه 86؛ بحار الانوار، ج 8، ص 42، ح 31 و ص 34، ح 2.
20- نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 10-27 و 86-119.
به اعتقاد تشيع، مقام «ولايت» مرتبه اي است كه در درجه نخست برازنده رسول خدا (ص) و پس از او اهل بيت (ع) است. عرفان شيعي «ولايت حقيقي» را به طور كامل و تام در چهارده معصوم (ع) مي داند؛ اما پاره اي از اهل تصوف غير شيعي مسأله «ولايت» را بدين صورت مطرح نساخته اند؛ بلكه با آن فاصله بسيار دارند. در اين رابطه چند انگاره وجود دارد:
يكم. شمار اولياي خاص الهي را فراتر از چهارده معصوم مطرح مي سازند و عدد آن را به 355 تن رسانده و مراتب آنان را چنين شمارش مي كنند: اخيار (300 نفر) ابدال (40 نفر) ابرار (7 نفر)، اوتاد (4 نفر)، نقبا (3 نفر) و قطب ياغوث (1 نفر). (1) اين اوليا در جهان حضور دارند و هرگاه يك نفر از آنان از دنيا برود، كس ديگري جاي او را مي گيرد تا شمار اوليا كاستي نپذيرد. (2)
دوم. برخي از اهل تصوف «ولي» را همسان «نبي» يا حتي برتر از وي مطرح كرده اند و بر اين باورند كه چون «عبد» به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهي برآيد. (3) از اين رو برخي از الهامات اوليا را هم رديف وحي انبيا دانسته اند. (4)
سوم. بعضي ديگر، بر اين اعتقادند: «ولي» مي تواند شريعت گريز و در مرحله اي شريعت ستيز باشد. برخي از اينان مي گويند: اگر ولي در حال سماع و رقص باشد و وقت نماز شود و مريدان به نماز بپردازند و شيخ طريقت را به خود واگذارند، در واقع روي خود را از قبله حقيقي گردانيده اند؛ چنان كه خواجگي (يكي از مريدان سلطان العلماء پدر مولوي) مي گويد: «وقت نماز شد، مولانا ]سلطان العلماء[ به خود مشغول بود. ما همه برخاستيم، به نماز شام ايستاديم، چند بار نظر كردم ديدم امام و همه، پشت به قبله داشتيم كه نماز رها كرده بوديم و از قبله روي گردانيده» (5)
چهارم. «ولي» مي تواند شريعت و دين ديگري را جايگزين دين الهي سازد؛ به عنوان مثال ديد از شيخ طريقت با زيارت خانه كعبه برابر مي گردد! و طواف مرقد پيشوايان تصوف، آدمي را از طواف بيت الله الحرام بي نياز مي سازد!. (6)
پنجم. از ديدگاه بسياري از صوفيان، مشايخي كه به مقام ولايت دست يافته اند، از گناهان معصوم و مبرايند؛ هرچند بهتر است براي رعايت ادب، به كارگيري واژه «عصمت» را به انبيا منحصر سازيم و صوفيان ولايت يافته را «محفوظ» بخوانيم. (7)
البته برخي از اهل تصوف، عصمت اوليا را به «اباحه همه چيز براي آنان» تفسير مي كنند. (8) عين القضات همداني مي گويد: خداوند گاه بنده اش را چنان دوست مي دارد كه به او مي فرمايد: هر آنچه خواهي كن كه تو را آمرزيدم (9)، يا مثلاً بعضي از احكام شرعي (همچون ممنوعيت نگاه به نامحرم) را مخصوص كساني مي دانند كه در آغاز راه بوده و بر نفس خويش مسلط نگشته اند؛ از آنجا كه ولي بر نفس خويش تسلط دارد، مي تواند به نامحرم به راحتي نگاه كند! (10)
ششم. مريدان «ولي» بايد توجه داشته باشند كه اعمال وي را نمي توانند با ترازوي علم و عقل، بسنجند و بايد از ارزيابي آنها با دلايل شرعي و عقلي خودداري كنند. اگر كسي فرمان شيخ را ناديده بگيرد، با پيامدهاي ناگواري رو به رو خواهد شد! به گفته علاء الدوله سمناني: كار يكي از كساني كه به شيخ خود اعتراض كرده بود، ابتدا به بي ديني و سپس ديوانگي و سرانجام به خوردن نجاست خويش مبتلا گرديد. (11)
هفتم. اوليا و مشايخ، «شفاعت» گسترده اي در دنيا و قيامت دارند؛ چنان كه به ادعاي ابن عربي منزلت وي نزد خداوند، چنان است كه مي تواند از هر آن كس كه چشمش بر او مي افتد، آشنا با بيگانه، شفاعت كند. (12) حتي برخي از اهل تصوف معتقدند: ولي و شيخ نه تنها در قيامت كه در اين جهان نيز از مريدان خود دستگيري مي كند و به جاي آنان رياضت مي كشد. (13) يكي از مشايخ صوفيه بيش از چهل سال، در جايگاهي خاص به عبادت مي پرداخت و درويشان را از عبادت هاي شبانه باز مي داشته، مي گفت: «اي پسر! تو بخسب كه هرچه اين پير مي كند، از براي شما مي كند!). اما چنين برداشتي از «ولايت» از ديدگاه عرفان شيعي مردود است.
«ولايت»، چه به معناي دوستي و سرپرستي امور دنيوي و اخروي و چه به معناي ولايت باطني و تكويني ـ كه بر اساس آن مي توان در جان مردم تصرف كرد و كساني را كه با اعمال شايسته، زمينه هدايت خويش را فراهم ساخته اند؛ به سر منزل مقصود رساند ـ منحصر در حضرت رسول (ص) و امامان معصوم است؛ زيرا به اعتقاد ما مصداق «ولي» را مي توان از طريق نقل به دست آورد و قرآن و روايات، ولي كامل و اعظم را «معصومان» تلقي كرده است. (14)
گفتني است ولايت مراتبي دارد كه مرتبه اعلاي آن همراه با عصمت و طهارت از هرگونه پليدي و آلودگي است و مراتب پايين تر از آن، ملازم با مرتبه اي از طهارت است كه خاص به خود مي باشد. كساني كه از معصومان تبعيت نموده و به مقاماتي نيز نايل مي شوند، جانشين ولي و انسان كامل و خليفه خليفه الله تلقي مي شوند؛ وگرنه ولي كامل منحصر در چهارده عدد است نه بيشتر.
از سوي ديگر عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پيامبر (ص) جلوه گر است و در اين خصوص ائمه (ع) نيز مشاركت دارند: (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله) (15)؛ «اي پيامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد». بنابراين ولي در هيچ مورد، از اوامر و نواهي پيامبر (ص) خارج نمي شود. و فراتر نمي رود. مسأله عصمت نيز حقيقتي است كه منحصر به معصومان است و فراتر از آنان را شامل نمي شود. (16) علاوه بر آنكه «عصمت» بدين معنا نيست كه ولي اعظم، هر عملي را بتواند انجام دهد و هر گناهي براي او مباح شود؛ بلكه «عصمت»، يعني تنزيه از هر گناه، سهو و خطا و وسوسه شيطاني (17)
«شفاعت»، نيز جلوه اي از رحمت بي كران خداوندي است؛ ولي نظام و قوانين خاص خويش را دارد. بر اين اساس براي شفاعت، شرايطي چون قابليت براي شفاعت شدن مطرح شده است؛ زيرا، شفاعت وسيله اي براي تتميم و تكميل سبب آمرزش است، نه آنكه خودش سببي مستقل و تام باشد. بنابراين شخصي كه مشمول شفاعت مي شود، بايد قابليت آن را داشته باشد و بر اساس آيات و روايات، ايمان و عمل صالح چنين قابليتي را پديد مي آورد. (18)
پس هر كس با هر شرايط و خصايصي، نمي تواند از اين موهبت الهي بهره مند گردد. علاوه بر آنكه قابليت براي شفاعت كردن نيز يكي از شرايط شفاعت است؛ يعني، كسي كه مي خواهد شفيع ديگري باشد، بايد لايق و شايسته واسطه گري باشد. مثل اينكه اهل معصيت نبوده و قدرت ارزيابي مراتب اطاعت و مخالفت ديگران را داشته باشد.(19) از اين رو نه هركس مي تواند شفيع شود و نه هر ناشايسته اي ، مي تواند مشمول شفاعت باشد. (20)
حاجب اگر معامله حشر با علي است
شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
پی نوشتها:
1- كشف المحبوب ، ص 269.
2- شرح مقدمه قيصري، ص 892.
3- كشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1530.
4- حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير، ب 4، ص 75.
5- مقالات شمس تبريزي، ج 1، ص 223؛ مناقب العارفين، ج 1، ص 184.
6- اسرار التوحيد، ص 61؛ نفحات الانس، ص 284.
7- الفتوحات المكيه، ج 7، ص 440 و نيز نگا: ج 4، ص 286؛ ج 10، صص 55-57.
8- همان، ج 12، ص 343.
9- نامه هاي عين القضاة همداني، ج 1، ص 64.
10- نگا: الرساله القشيريه ، ص 14؛ تذكرة الاولياء، ص 349؛ فيه ما فيه، ص 159.
11- نامه هاي عين القضاة همداني، ج 2 ص 407؛ چهل مجلس، ص 116 و نيز نگا: تذكرة الاولياء، ص 180.
12- الفتوحات المكيه، ج 9، ص 193، ب 71.
13- سكينة الاولياء، ص 167.
14- ر.ك. انسان كامل در همين مجموعه و شرح مقدمه قيصري، صص 894-941؛ شميم ولايت، فصل دوم و سوم.
15- آل عمران (3)، آيه 31.
16- راهنماشناسي (پرسش ها و پاسخ ها)، ش 6، ص 25 و 26.
17- همان، صص 58-66.
18- نگا: انبياء (21)، آيه 28؛ كافي، ج 8، ص 11، بحار الانوار، ج 8، ص 37، ح 12 و ص 53 و ح 61.
19- زخرف (43)، آيه 86؛ بحار الانوار، ج 8، ص 42، ح 31 و ص 34، ح 2.
20- نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 10-27 و 86-119.