پرسش :
در جريان زندگى حضرت سليمان عليه السلام و در حالات ايشان هست كه خداوند متعال به ايشان ملك و حكومتى عطا فرموده كه به هيچ كس نداده، آيا علت خاصى است كه خداوند، چنين ملك و قدرتى را به ساير پيامبران عطا نفرموده است؟!
پاسخ :
پيش از پاسخ، بايد به عنوان مقدمه، به پرسش و پاسخ ديگرى توجه نمود. آن پرسش اين است: مىدانيم هدف پيامبران و علت ارسال ايشان از جانب خداوند؛ رساندن كلام الهى و برنامهى رستگارى به بندگان و دعوت به توحيد ناب كه بهترين ارمغان موحدان الهى است، مىباشد. پس چرا بايدهر كدام از آنان داراى سيره و شخصيت خاص باشد و اساساً انبيا چه نيازى به قدرت، ملك و حكومت گسترده دارند؟
در پاسخ مىتوان گفت: اولاً ايجاد توازن در برخى امور و اجراى بسيارى از مسايل دينى، بدون در اختيار داشتن قدرت و حكومت ممكن نيست. مثل قوانين مالى، جهاد و... حال اگر حاكمان براى فرمايشات انبياى الهى، احترامى قايل نشوند و در اجراى امور دينى كوتاهى نمايند، بر خود ايشان واجب است تا زمام امور را به دست گرفته و در عملى كردن خواستههاى خداوند متعال، تمام سعى خود را مبذول كنند.
ثانياً اعطاى ملك و قدرت از جانب خداوند به پيامبران، به منظور اتمام حجت با حاكمان كافر بوده است تا ادعا نكنند كه اگر هر كسى در موقعيت آنها قرار مىگرفت؛ دچار وسوسههاى شيطان مىشد، فريب او را مىخورد و در نهايت در ورطهى گناه و ظلم فرو مىرفت!
ثالثاً تبليغ انبيا تنها براى مردم عادى نبوده و دولتمردان نيز مخاطبان ايشان هستند. ملوك و قدرتمندان جامعه نيز مانند ديگران نيازمند اسوه و پيشوا و راهنما مىباشند تا در حكمرانى خود، به او تمسك نموده و از راه راست خارج نشوند. از اين رو لازم است تا برخى از انبيا در روند رسالت خويش صاحب ملك و قدرت شوند؛ تا الگويى مناسب براى حاكمان وقت و آينده باشند.
پس خدا به برخى از پيامبران چون سليمان عليه السلام طالوت، محمد صلى الله عليه وآله و... حكومت را ارزانى داشت تا ديگران راه صحيح زندگى را از ايشان آموخته و بدانند كه در هر موقعيتى كه قرار بگيرند و عهدهدار هر حكومتى كه باشند؛ تحت ارادهى الهى، بوده[1] و موجود ضعيفى مىباشند كه بود ونبودشان به خواست و تفضل او بستگى دارد. اين مطلب را در جريان اعطاى ملك به سليمان نبى عليه السلام، دعاهاى ايشان به درگاه خدا و يا داستان فوت حضرت سليمان عليه السلام؛ به وضوح و روشنى مىتوان ملاحظه كرد.
حال در جواب به اصل سؤال، يعنى علت انحصار گستردگى چنين ملك حكومتى در سليمان نبىعليه السلام مىتوان گفت:
1. اگر با اعطاى ملك مطلق و حكومتى فراگير، به فردى از انبيا، هدفهاى بيان شده حاصل شوند، ديگر نيازى به تكرار آن حكومت از جانب خداوند، نيست. و در كار خداوند حكيم تكرار عبث و بدون فايده وجود ندارد.
2. مُلك و سلطنت انحصارى حضرت سليمان عليه السلام كه بعد از درخواست آمرزش از خداوند مىباشد، بر اساس تقاضاى آن حضرت است كه به خداوند متعال عرض مىدارند كه بارالها، حكومتى را به من ارزانى دار كه غير از من كسى را سزا نباشد.[2] پس علت انحصار حكومت سليمان عليه السلام را بايد در دعا و تقاضاى خود ايشان جستجو كرد.
3. انبيا عليهم السلام چيزى را براى خود نمىخواهند و صرفاً در پى انجام مأموريت خويش يعنى رسانيدن كلام الهى به مردم هستند. اما گاه در اين رهگذر از جانب كفار و شياطين، مشكلات فراوانى بر سر راه ايشان قرار مىگيرد. يكى از عمدهترين اين مشكلات در زمان حضرت سليمانعليه السلام رخ داد. در روايتى از پيامبر صلى الله عليه وآله آمده است كه: "سليمانعليه السلام درخواست خويش را براى حكومتى گسترده، بر فساد (و غلبهىبر) شياطين، مترتب كرده است."[3] براى از بين بردن توطئهى دشمنان، بايد از حربهى خودشان يعنى قدرت دافعهاى از همان جنس استفاده كرد. البته به گونهاى كه اين قدرت دافعه فراتر از نيروى وارده باشد تا ضربهاى به پيكر شريعت و متدينان وارد نگردد.
با ضميمه نمودن روايت فوق به آيهى صد و دو از سورهى مباركهى بقره[4] و درخواست خود حضرت سليمان عليه السلام روشن مىگردد در عصر آن پيامبر بزرگ الهى، راه نفوذ شياطين به وسيلهى قدرتهاى خاصى مانند سحر و طلسم بوده است كه در ذهن آدمى و يا حيوانات اثر كرده و ايشان را مطيع مىسازد. از اين روى سليمان عليه السلام براى غلبه بر اوضاع آشفتهى آن روز، بايد قدرتى از همان نوع مىداشت تا برايشان مسلط شود.
لازمهى چنين قدرتى، آشنايى با زبان حيوانات،[5] تسلط بر علوم ماورايى وبه تسخير در آوردن جنيان و... است. و وجود چنين قدرتهايى سبب ظهور حكومت بلامنازع و منحصر به فرد سليمان عليه السلام مىباشد.
4. از دعاى حضرت سليمان عليه السلام به درگاه خدا، معناى ديگرى نيز، مىتوان فهميد و آن تقاضاى معجزهى ايشان از خداوند متعال مىباشد.
هر پيامبرى، بايد براى صحت ادعاى نبوت خود، معجزه، يعنى عملى و يا چيزى كه از ديگران برنيايد، ارايه دهد؛ از طرفى اعجاز انبيا بايد مطابق با علوم زمانه و خواستگاه اجتماعى آن عصر باشد.
در بخش سوم پاسخ بيان گرديد كه علوم ماورايى، بسيار مورد تقاضاى مردم هم عصر سليمانعليه السلام بود و مردم براى رسيدن به قدرت و آن هم از طريق غير متعارف، علاقهى فراوانى نشان مىدادند. به همين سبب معجزهى حضرت سليمان نيز بايد در همين جهت صادر شود تا موجب اقبال عمومى شده و اتمام حجتى براى مردم باشد. از اين رو، سليمانعليه السلام تقاضاى ملكى منحصر به فرد مىكند و خداوند حكيم نيز، در پاسخ به تقاضاى پيامبرش، حكومتى فراگير، به عنوان معجزه، به او عطا مىكند، به گونهاى كه باد را به تسخيرش در مىآورد، جنيّان را در دست او اسير مىگرداند و زبان حيوانات را به حضرتش مىآموزد.
5. در روايتهاى متعددى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: "همانا به خداوند سوگند، به ما عطا شده است آنچه كه به سليمان عطا شد و آنچه كه به او و به ساير انبيا عطا نشد!..."[6]
از اين روى، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، از ملك و قدرتى، بيش از آنچه كه نصيب حضرت سليمان عليه السلام گرديده بود، بهرهمند بود.
در پايان بايد گفت: در داستان حكومت سليمانعليه السلام و يا مبدأ قدرت وى و نيز برخورد و منش حضرت، خرافههاى فراوانى ميان برخى از عوام عموميت پيدا كرده است. از اين رو لازم است تا پويندگان واقعيت، به مطالعهى دقيق منابع صحيح اسلامى پرداخته و از نقل خرافات دورى گزينند.
پی نوشتها:
[1] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 19، ص 279.
[2] "قال رب... هب لى ملكاً لاينبغى لأحد من بعدى..." ص، 35.
[3] البخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح بخارى، ج2، ص 61.
[4] "واتبعوا ماتتلوا الشياطين على مُلك سليمان و ماكفر سليمان... يعلمون الناس السحر...".
[5] قمى، ابى الحسن، على بن ابراهيم، تفسير قمى، ج 2، ص 236.
[6] علامهى مجلسى، بحارالانوار، ج 14، ص 86.
منابع و مآخذ
1. البخارى، محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى، انتشارات دار الفكر، بيروت.
2. قمى، ابى الحسن، على بن ابراهيم، تفسير قمى، دار الكتاب، قم، چاپ چهاردهم، سال 1367 ه.ش.
3. مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دار الكتاب الاسلامية، چاپ بيست و سوم.
4. بحارالانوار، علامه مجلسى، محمد تقى، دارالكتب الاسلامية، چاپ مروى، 1361 ه.ش.
منبع: http://farsi.islamquest.net
پيش از پاسخ، بايد به عنوان مقدمه، به پرسش و پاسخ ديگرى توجه نمود. آن پرسش اين است: مىدانيم هدف پيامبران و علت ارسال ايشان از جانب خداوند؛ رساندن كلام الهى و برنامهى رستگارى به بندگان و دعوت به توحيد ناب كه بهترين ارمغان موحدان الهى است، مىباشد. پس چرا بايدهر كدام از آنان داراى سيره و شخصيت خاص باشد و اساساً انبيا چه نيازى به قدرت، ملك و حكومت گسترده دارند؟
در پاسخ مىتوان گفت: اولاً ايجاد توازن در برخى امور و اجراى بسيارى از مسايل دينى، بدون در اختيار داشتن قدرت و حكومت ممكن نيست. مثل قوانين مالى، جهاد و... حال اگر حاكمان براى فرمايشات انبياى الهى، احترامى قايل نشوند و در اجراى امور دينى كوتاهى نمايند، بر خود ايشان واجب است تا زمام امور را به دست گرفته و در عملى كردن خواستههاى خداوند متعال، تمام سعى خود را مبذول كنند.
ثانياً اعطاى ملك و قدرت از جانب خداوند به پيامبران، به منظور اتمام حجت با حاكمان كافر بوده است تا ادعا نكنند كه اگر هر كسى در موقعيت آنها قرار مىگرفت؛ دچار وسوسههاى شيطان مىشد، فريب او را مىخورد و در نهايت در ورطهى گناه و ظلم فرو مىرفت!
ثالثاً تبليغ انبيا تنها براى مردم عادى نبوده و دولتمردان نيز مخاطبان ايشان هستند. ملوك و قدرتمندان جامعه نيز مانند ديگران نيازمند اسوه و پيشوا و راهنما مىباشند تا در حكمرانى خود، به او تمسك نموده و از راه راست خارج نشوند. از اين رو لازم است تا برخى از انبيا در روند رسالت خويش صاحب ملك و قدرت شوند؛ تا الگويى مناسب براى حاكمان وقت و آينده باشند.
پس خدا به برخى از پيامبران چون سليمان عليه السلام طالوت، محمد صلى الله عليه وآله و... حكومت را ارزانى داشت تا ديگران راه صحيح زندگى را از ايشان آموخته و بدانند كه در هر موقعيتى كه قرار بگيرند و عهدهدار هر حكومتى كه باشند؛ تحت ارادهى الهى، بوده[1] و موجود ضعيفى مىباشند كه بود ونبودشان به خواست و تفضل او بستگى دارد. اين مطلب را در جريان اعطاى ملك به سليمان نبى عليه السلام، دعاهاى ايشان به درگاه خدا و يا داستان فوت حضرت سليمان عليه السلام؛ به وضوح و روشنى مىتوان ملاحظه كرد.
حال در جواب به اصل سؤال، يعنى علت انحصار گستردگى چنين ملك حكومتى در سليمان نبىعليه السلام مىتوان گفت:
1. اگر با اعطاى ملك مطلق و حكومتى فراگير، به فردى از انبيا، هدفهاى بيان شده حاصل شوند، ديگر نيازى به تكرار آن حكومت از جانب خداوند، نيست. و در كار خداوند حكيم تكرار عبث و بدون فايده وجود ندارد.
2. مُلك و سلطنت انحصارى حضرت سليمان عليه السلام كه بعد از درخواست آمرزش از خداوند مىباشد، بر اساس تقاضاى آن حضرت است كه به خداوند متعال عرض مىدارند كه بارالها، حكومتى را به من ارزانى دار كه غير از من كسى را سزا نباشد.[2] پس علت انحصار حكومت سليمان عليه السلام را بايد در دعا و تقاضاى خود ايشان جستجو كرد.
3. انبيا عليهم السلام چيزى را براى خود نمىخواهند و صرفاً در پى انجام مأموريت خويش يعنى رسانيدن كلام الهى به مردم هستند. اما گاه در اين رهگذر از جانب كفار و شياطين، مشكلات فراوانى بر سر راه ايشان قرار مىگيرد. يكى از عمدهترين اين مشكلات در زمان حضرت سليمانعليه السلام رخ داد. در روايتى از پيامبر صلى الله عليه وآله آمده است كه: "سليمانعليه السلام درخواست خويش را براى حكومتى گسترده، بر فساد (و غلبهىبر) شياطين، مترتب كرده است."[3] براى از بين بردن توطئهى دشمنان، بايد از حربهى خودشان يعنى قدرت دافعهاى از همان جنس استفاده كرد. البته به گونهاى كه اين قدرت دافعه فراتر از نيروى وارده باشد تا ضربهاى به پيكر شريعت و متدينان وارد نگردد.
با ضميمه نمودن روايت فوق به آيهى صد و دو از سورهى مباركهى بقره[4] و درخواست خود حضرت سليمان عليه السلام روشن مىگردد در عصر آن پيامبر بزرگ الهى، راه نفوذ شياطين به وسيلهى قدرتهاى خاصى مانند سحر و طلسم بوده است كه در ذهن آدمى و يا حيوانات اثر كرده و ايشان را مطيع مىسازد. از اين روى سليمان عليه السلام براى غلبه بر اوضاع آشفتهى آن روز، بايد قدرتى از همان نوع مىداشت تا برايشان مسلط شود.
لازمهى چنين قدرتى، آشنايى با زبان حيوانات،[5] تسلط بر علوم ماورايى وبه تسخير در آوردن جنيان و... است. و وجود چنين قدرتهايى سبب ظهور حكومت بلامنازع و منحصر به فرد سليمان عليه السلام مىباشد.
4. از دعاى حضرت سليمان عليه السلام به درگاه خدا، معناى ديگرى نيز، مىتوان فهميد و آن تقاضاى معجزهى ايشان از خداوند متعال مىباشد.
هر پيامبرى، بايد براى صحت ادعاى نبوت خود، معجزه، يعنى عملى و يا چيزى كه از ديگران برنيايد، ارايه دهد؛ از طرفى اعجاز انبيا بايد مطابق با علوم زمانه و خواستگاه اجتماعى آن عصر باشد.
در بخش سوم پاسخ بيان گرديد كه علوم ماورايى، بسيار مورد تقاضاى مردم هم عصر سليمانعليه السلام بود و مردم براى رسيدن به قدرت و آن هم از طريق غير متعارف، علاقهى فراوانى نشان مىدادند. به همين سبب معجزهى حضرت سليمان نيز بايد در همين جهت صادر شود تا موجب اقبال عمومى شده و اتمام حجتى براى مردم باشد. از اين رو، سليمانعليه السلام تقاضاى ملكى منحصر به فرد مىكند و خداوند حكيم نيز، در پاسخ به تقاضاى پيامبرش، حكومتى فراگير، به عنوان معجزه، به او عطا مىكند، به گونهاى كه باد را به تسخيرش در مىآورد، جنيّان را در دست او اسير مىگرداند و زبان حيوانات را به حضرتش مىآموزد.
5. در روايتهاى متعددى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: "همانا به خداوند سوگند، به ما عطا شده است آنچه كه به سليمان عطا شد و آنچه كه به او و به ساير انبيا عطا نشد!..."[6]
از اين روى، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، از ملك و قدرتى، بيش از آنچه كه نصيب حضرت سليمان عليه السلام گرديده بود، بهرهمند بود.
در پايان بايد گفت: در داستان حكومت سليمانعليه السلام و يا مبدأ قدرت وى و نيز برخورد و منش حضرت، خرافههاى فراوانى ميان برخى از عوام عموميت پيدا كرده است. از اين رو لازم است تا پويندگان واقعيت، به مطالعهى دقيق منابع صحيح اسلامى پرداخته و از نقل خرافات دورى گزينند.
پی نوشتها:
[1] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 19، ص 279.
[2] "قال رب... هب لى ملكاً لاينبغى لأحد من بعدى..." ص، 35.
[3] البخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح بخارى، ج2، ص 61.
[4] "واتبعوا ماتتلوا الشياطين على مُلك سليمان و ماكفر سليمان... يعلمون الناس السحر...".
[5] قمى، ابى الحسن، على بن ابراهيم، تفسير قمى، ج 2، ص 236.
[6] علامهى مجلسى، بحارالانوار، ج 14، ص 86.
منابع و مآخذ
1. البخارى، محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى، انتشارات دار الفكر، بيروت.
2. قمى، ابى الحسن، على بن ابراهيم، تفسير قمى، دار الكتاب، قم، چاپ چهاردهم، سال 1367 ه.ش.
3. مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دار الكتاب الاسلامية، چاپ بيست و سوم.
4. بحارالانوار، علامه مجلسى، محمد تقى، دارالكتب الاسلامية، چاپ مروى، 1361 ه.ش.
منبع: http://farsi.islamquest.net