پرسش :
مهمترين هدف زندگي چیست؟
پاسخ :
در پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد به چند نكته توجه كرد:
اول آنكه، معناي هدف بايد مشخص شود. «هدف براي هر امر و هر راه، نقطهاي است كه آن راه و امر، به آن ختم ميشود».
دقت كافي در اين نكته، ما را از خطاهاي بسياري ايمني ميبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كساني قرار گرفته است كه به معناي صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگي و يا از اجزاء حيات دنيوي بشر بوده و در مواردي ايدهآل براي بخشي از زندگي به حساب ميآمده، هدف براي كل حيات تلقي نمودهاند؛ و با توجه به چگونگي اين تلقي و انتخاب، دچار زيان در زندگي يا شكستهاي روحي شدهاند. در اين باب، ميتوان به كساني اشاره كرد كه بهرهمندي از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالي كه اين تصور غلطي است؛ چرا كه آنچه جزء زندگي است نميتواند هدف زندگي باشد. براي چنين افرادي پس از پايان زندگي، يعني حيات دنيوي، رسيدن به هدف، هيچ تصويري ندارد. يا كساني كه رسيدن به مدارج عالي علمي را هدف زندگي خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفي و مأيوسانهاي نسبت به زندگي بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگي دنيوي، نيل به هدف ديگر براي آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «زندگي» و «هدف از زندگي» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگي است، هدف زندگي تلقي نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگي، بايد مافوق حيات طبيعي قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعي محض و شئون آن نگيريم.
براي آگاهي بيشتر: عبدالله نصري، تكاپوگر انديشهها (زندگي، آثار و انديشههاي استاد محمد تقي جعفري)، ص 220.
دوم: بايد هدف را به درستي بشناسيم. روشن است كه متفكران و انديشمندان بسياري در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ، هدفهاي متفاوتي براي زندگي ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدفها صحيح شناخته و به ديگران شناسانده شده باشد. ضديّت و يا تناقض بسياري از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است.
بيان يك مثال قدري از اهميت اين نكته پرده بر ميدارد.
فرض كنيد بيماري داريد كه نياز فوري به دارويي خاص دارد. از طرفي، شما ميدانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه ميشود؛ امّا شما اين داروخانه را نميشناسيد. اكنون درمييابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه از طرفي و يافتن آدرس آن از طرف ديگر؛ تا چه حد ضروري و جدي است. يعني، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براي يافتن دارو مهم است، اين كه شما از كدام خيابان و به چه شكلي برويد تا به آن داروخانه برسيد، اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگي رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاي جانسوز و جبرانناپذير براي شما در پي خواهد آورد.
در اولين قدم از جستجو، براي يافتن هدف زندگي و راه رسيدن به آن، پاي ما به زنگ خطري برخورد ميكند كه هر چند تكاندهنده است، براي هوشياري و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين ميگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهي رفت و يك بار زندگي را تجربه خواهي كرد» اين اخطار و گوش زد مهم و جدّي، ما را بر آن ميدارد كه با دقتي متناسب با اهميت موضوع و موشكافي بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايي براي يافته خود دست و پا كنيم.
با توجه به نكات مذكور متوجه خواهيم شد كه شناخت هدف زندگي، كار آساني نيست تا در توان ما يا امثال ما كه خود براي اولين و آخرين بار از اين راه ميگذريم، بگنجد. گويي بايد دستي از آستين غيب برآيد و با انگشت اشارهاي، هدف و سمت و سوي آن را به ما بنمايد.
خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگي رسيدن به آن، كاري كارستان كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و برناتواني ما در اين باب، عليم است؛ حكيمانه و مشفقانه در حالي كه به همه جهان هستي احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام ميداند؛ هدف زندگي و راه رسيدن به آن را به خوبي و پله پله به ما ميآموزد؛ و ما كه اين را كاملترين و مطمئنترين تعليم ميدانيم، با استفاده از آيات قرآني يعني سخن خداوند آن را براي شما باز ميگوييم.
خداوند متعال در آيات گوناگون اين حقيقت را براي ما بازگفته است كه همه جهان هستي و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامي امور و پايان زندگي به سوي خداوند و از آنِ اوست:
«وَ إِلَي اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوي اوست»، (لقمان / 22).
«وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و [همه] كارها به سوي خدا بازگردانده ميشود»، (آل عمران / 109).
بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرماني كه اسلام براي بشر تصوير كرده است، فقط خداست و بس. آدمي با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوي خداوند در حركت است و در واقع تمامي جهان به سوي آن هدف در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوي آن هدف و غايت داريم. هدفي كه ماوراء زندگي و عالم مادي بلكه محيط بر عوالم بالاتر، برتر و ديگر است. بنابراين، هدف از زيستن آدمي در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه اوست به اصل خويش؛ و اين عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوي خداوند.
به بيان ديگر، انسان تنزل يافته بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلي خود نائل شده، در موطن حقيقي يعني قرب حضرت حق فايز گردد.
اما چگونگي رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را نيز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبيين اين چگونگي را بر دوش برترين انسانها يعني انبياء قرار داده است و در واقع در پرتو پيروي از ايشان و عمل به هدايتها، ارشادات و تعاليم آنان است كه آدمي ميتواند به اصل خود يعني حقيقت انسانيت و روح خدا كه هدف اصلي، اصيل و اساسي زندگي اوست، دست يازد. به بخشي از آيات خدا در اين باب توجه فرماييد: «...فَاتَّقُوا اللّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ...؛ پس اي خردمنداني كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. راستي كه خدا سوي شما تذكاري فرو فرستاده است: پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت ميكند، تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون برد»، (طلاق / 10 ـ 11).
اين آيات با لحن خاصي اين حقيقت را مطرح ميكنند كه پيامبران آمدهاند تا با دستگيري انسان، او را از تاريكيهايي كه به واسطه تنزلش از موطن اصلي خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوي نور كه همان حقيقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند.
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَي اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ اي پيامبر، ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم؛ و دعوتكننده به سوي خدا به فرمان او و چراغي تابناك»، (احزاب / 45 ـ 46).
اين عبارات نيز بخوبي حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت انبيا براي دعوت به سوي حضرت حق است و آنان همچون چراغي تابناك، روشنگر راه آدمي در رسيدن به مقصود و هدف زندگياند.
چون رسيد اندر سبا اين نور شرق غلغلي افتاد در بلقيس و خلق
روح هاي مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند
يكدگر را مژده ميدادند، هان نك ندايي ميرسد از آسمان
زان ندا دينها همي گردند گبز شاخ و برگ دل همي گردند سبز
از سليمان آن نفس چون نفخ صور مردگان را وا رهانيد از قبور
(مثنوي / 4/839 ـ 843)
ناگفته نماند كه قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسي و دو ره توشه مهم براي رسيدن به هدف حقيقي و اصلي انسان در زندگي تلقي كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره ميكنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ براستي انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين [مراتب ]پستي بازگردانيديم، مگر كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند كه پاداشي بيمنت خواهند داشت»، (تين / 4 ـ 6).
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ...؛ واقعا انسان دستخوش زيان است، مگر كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند»،(عصر / 2 ـ 3).
بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن گشت:
اول، هدف زندگي خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم، هدف زندگي رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلي خود يعني «حقيقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم، خداوند چگونگي و كيفيت رسيدن به اين هدف را توسط انبياء الهي براي ما روشن ساخته است. خداوند در كنار عقل كه حجت دروني است و در راه رسيدن به هدف زندگي ما را به كلياتي رهنمون ميكند انبيا و كتب آسماني را به منظور راهنمايي و معرفي جزئيات اين راه و مسير، فرستاده است.
چهارم، ايمان و عمل صالح دو ركن اصلي و مهم براي نيل به هدف حقيقي زندگي تلقي شده است.
از همه آنچه به طور فشرده و اجمالي گفتيم، روشن ميشود هدف زندگي براي نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه «انسان»، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود كه دارد و يا كسب ميكند، ميتواند به هدف حقيقي زندگي دست يابد. معني اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبي بودن، لزوما از هنرمند بودن، يا جوان بودن يا تلاشگر بودن يا پزشك و كارگر و ... بودن جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعي، ميتوانند با شناخت صحيح هدف زندگي و چگونگي رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق بخصوصي و در يك كلام «ايمان و عمل صالح» در سير به سوي خداوند و بازگشت به حقيقت انساني شركت جويند.
با اين نگاه به هدف زندگي، تلاش در جهت ايمان وعمل صالح هر چند سخت باشد اما بسيار لذت بخش است.
براي آشنايي بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعا خواندني است:
1.انسان از آغاز تا انجام، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجاني، الزهراء، تهران.
2.مقالات، استاد محمد شجاعي، سروش، تهران، ج اول.
از منابع زير نيز ميتوانيد استفاده نماييد:
1.فلسفه و هدف زندگي، محمد تقي جعفري.
2.زندگي ايدهآل و ايدهآل زندگي، محمد تقي جعفري.
3.انسان از ديدگاه اسلام، عبدالله نصري.
4.فلسفه و هدف زندگي، زين العابدين قرباني.
5.هدف زندگي، شهيد مرتضي مطهري.
منبع: www.eporsesh.com
در پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد به چند نكته توجه كرد:
اول آنكه، معناي هدف بايد مشخص شود. «هدف براي هر امر و هر راه، نقطهاي است كه آن راه و امر، به آن ختم ميشود».
دقت كافي در اين نكته، ما را از خطاهاي بسياري ايمني ميبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كساني قرار گرفته است كه به معناي صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگي و يا از اجزاء حيات دنيوي بشر بوده و در مواردي ايدهآل براي بخشي از زندگي به حساب ميآمده، هدف براي كل حيات تلقي نمودهاند؛ و با توجه به چگونگي اين تلقي و انتخاب، دچار زيان در زندگي يا شكستهاي روحي شدهاند. در اين باب، ميتوان به كساني اشاره كرد كه بهرهمندي از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالي كه اين تصور غلطي است؛ چرا كه آنچه جزء زندگي است نميتواند هدف زندگي باشد. براي چنين افرادي پس از پايان زندگي، يعني حيات دنيوي، رسيدن به هدف، هيچ تصويري ندارد. يا كساني كه رسيدن به مدارج عالي علمي را هدف زندگي خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفي و مأيوسانهاي نسبت به زندگي بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگي دنيوي، نيل به هدف ديگر براي آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «زندگي» و «هدف از زندگي» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگي است، هدف زندگي تلقي نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگي، بايد مافوق حيات طبيعي قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعي محض و شئون آن نگيريم.
براي آگاهي بيشتر: عبدالله نصري، تكاپوگر انديشهها (زندگي، آثار و انديشههاي استاد محمد تقي جعفري)، ص 220.
دوم: بايد هدف را به درستي بشناسيم. روشن است كه متفكران و انديشمندان بسياري در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ، هدفهاي متفاوتي براي زندگي ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدفها صحيح شناخته و به ديگران شناسانده شده باشد. ضديّت و يا تناقض بسياري از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است.
بيان يك مثال قدري از اهميت اين نكته پرده بر ميدارد.
فرض كنيد بيماري داريد كه نياز فوري به دارويي خاص دارد. از طرفي، شما ميدانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه ميشود؛ امّا شما اين داروخانه را نميشناسيد. اكنون درمييابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه از طرفي و يافتن آدرس آن از طرف ديگر؛ تا چه حد ضروري و جدي است. يعني، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براي يافتن دارو مهم است، اين كه شما از كدام خيابان و به چه شكلي برويد تا به آن داروخانه برسيد، اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگي رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاي جانسوز و جبرانناپذير براي شما در پي خواهد آورد.
در اولين قدم از جستجو، براي يافتن هدف زندگي و راه رسيدن به آن، پاي ما به زنگ خطري برخورد ميكند كه هر چند تكاندهنده است، براي هوشياري و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين ميگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهي رفت و يك بار زندگي را تجربه خواهي كرد» اين اخطار و گوش زد مهم و جدّي، ما را بر آن ميدارد كه با دقتي متناسب با اهميت موضوع و موشكافي بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايي براي يافته خود دست و پا كنيم.
با توجه به نكات مذكور متوجه خواهيم شد كه شناخت هدف زندگي، كار آساني نيست تا در توان ما يا امثال ما كه خود براي اولين و آخرين بار از اين راه ميگذريم، بگنجد. گويي بايد دستي از آستين غيب برآيد و با انگشت اشارهاي، هدف و سمت و سوي آن را به ما بنمايد.
خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگي رسيدن به آن، كاري كارستان كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و برناتواني ما در اين باب، عليم است؛ حكيمانه و مشفقانه در حالي كه به همه جهان هستي احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام ميداند؛ هدف زندگي و راه رسيدن به آن را به خوبي و پله پله به ما ميآموزد؛ و ما كه اين را كاملترين و مطمئنترين تعليم ميدانيم، با استفاده از آيات قرآني يعني سخن خداوند آن را براي شما باز ميگوييم.
خداوند متعال در آيات گوناگون اين حقيقت را براي ما بازگفته است كه همه جهان هستي و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامي امور و پايان زندگي به سوي خداوند و از آنِ اوست:
«وَ إِلَي اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوي اوست»، (لقمان / 22).
«وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و [همه] كارها به سوي خدا بازگردانده ميشود»، (آل عمران / 109).
بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرماني كه اسلام براي بشر تصوير كرده است، فقط خداست و بس. آدمي با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوي خداوند در حركت است و در واقع تمامي جهان به سوي آن هدف در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوي آن هدف و غايت داريم. هدفي كه ماوراء زندگي و عالم مادي بلكه محيط بر عوالم بالاتر، برتر و ديگر است. بنابراين، هدف از زيستن آدمي در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه اوست به اصل خويش؛ و اين عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوي خداوند.
به بيان ديگر، انسان تنزل يافته بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلي خود نائل شده، در موطن حقيقي يعني قرب حضرت حق فايز گردد.
اما چگونگي رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را نيز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبيين اين چگونگي را بر دوش برترين انسانها يعني انبياء قرار داده است و در واقع در پرتو پيروي از ايشان و عمل به هدايتها، ارشادات و تعاليم آنان است كه آدمي ميتواند به اصل خود يعني حقيقت انسانيت و روح خدا كه هدف اصلي، اصيل و اساسي زندگي اوست، دست يازد. به بخشي از آيات خدا در اين باب توجه فرماييد: «...فَاتَّقُوا اللّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ...؛ پس اي خردمنداني كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. راستي كه خدا سوي شما تذكاري فرو فرستاده است: پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت ميكند، تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون برد»، (طلاق / 10 ـ 11).
اين آيات با لحن خاصي اين حقيقت را مطرح ميكنند كه پيامبران آمدهاند تا با دستگيري انسان، او را از تاريكيهايي كه به واسطه تنزلش از موطن اصلي خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوي نور كه همان حقيقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند.
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَي اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ اي پيامبر، ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم؛ و دعوتكننده به سوي خدا به فرمان او و چراغي تابناك»، (احزاب / 45 ـ 46).
اين عبارات نيز بخوبي حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت انبيا براي دعوت به سوي حضرت حق است و آنان همچون چراغي تابناك، روشنگر راه آدمي در رسيدن به مقصود و هدف زندگياند.
چون رسيد اندر سبا اين نور شرق غلغلي افتاد در بلقيس و خلق
روح هاي مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند
يكدگر را مژده ميدادند، هان نك ندايي ميرسد از آسمان
زان ندا دينها همي گردند گبز شاخ و برگ دل همي گردند سبز
از سليمان آن نفس چون نفخ صور مردگان را وا رهانيد از قبور
(مثنوي / 4/839 ـ 843)
ناگفته نماند كه قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسي و دو ره توشه مهم براي رسيدن به هدف حقيقي و اصلي انسان در زندگي تلقي كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره ميكنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ براستي انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين [مراتب ]پستي بازگردانيديم، مگر كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند كه پاداشي بيمنت خواهند داشت»، (تين / 4 ـ 6).
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ...؛ واقعا انسان دستخوش زيان است، مگر كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند»،(عصر / 2 ـ 3).
بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن گشت:
اول، هدف زندگي خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم، هدف زندگي رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلي خود يعني «حقيقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم، خداوند چگونگي و كيفيت رسيدن به اين هدف را توسط انبياء الهي براي ما روشن ساخته است. خداوند در كنار عقل كه حجت دروني است و در راه رسيدن به هدف زندگي ما را به كلياتي رهنمون ميكند انبيا و كتب آسماني را به منظور راهنمايي و معرفي جزئيات اين راه و مسير، فرستاده است.
چهارم، ايمان و عمل صالح دو ركن اصلي و مهم براي نيل به هدف حقيقي زندگي تلقي شده است.
از همه آنچه به طور فشرده و اجمالي گفتيم، روشن ميشود هدف زندگي براي نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه «انسان»، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود كه دارد و يا كسب ميكند، ميتواند به هدف حقيقي زندگي دست يابد. معني اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبي بودن، لزوما از هنرمند بودن، يا جوان بودن يا تلاشگر بودن يا پزشك و كارگر و ... بودن جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعي، ميتوانند با شناخت صحيح هدف زندگي و چگونگي رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق بخصوصي و در يك كلام «ايمان و عمل صالح» در سير به سوي خداوند و بازگشت به حقيقت انساني شركت جويند.
با اين نگاه به هدف زندگي، تلاش در جهت ايمان وعمل صالح هر چند سخت باشد اما بسيار لذت بخش است.
براي آشنايي بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعا خواندني است:
1.انسان از آغاز تا انجام، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجاني، الزهراء، تهران.
2.مقالات، استاد محمد شجاعي، سروش، تهران، ج اول.
از منابع زير نيز ميتوانيد استفاده نماييد:
1.فلسفه و هدف زندگي، محمد تقي جعفري.
2.زندگي ايدهآل و ايدهآل زندگي، محمد تقي جعفري.
3.انسان از ديدگاه اسلام، عبدالله نصري.
4.فلسفه و هدف زندگي، زين العابدين قرباني.
5.هدف زندگي، شهيد مرتضي مطهري.
منبع: www.eporsesh.com