پرسش :
شبهه: اسلام به يكباره در اسپانيا طلوع كرد ولي به علت ضعفش خاموش شد و نتوانست دوام آورد، به طوري كه آنجا به جز چند بناي تاريخي اثري از اسلام و مسلمانان نيست.
پاسخ :
ابتدا با ذكر مقدمهاي به صورت مختصر پيرامون اوضاع جغرافيايي و وضعيت سياسي اسپانيا قبل از ورود اسلام مطالبي بيان ميگردد و سپس با اشاره به فتوحات در مورد سير تحول تطوّر حاكميت مسلمانان بر اسپانيا مطالبي ارايه ميگردد تا بدين وسيله به چگونگي و چرايي انحطاط حاكميت مسلمانان بر اسپانيا اطلاع اجمالي حاصل گردد.
در جنوب غربي اروپا ناحيهاي است كه درياي مديترانه از جنوب و شرق، اقيانوس اطلس از غرب و خليج بيسكاي از شمال، آن را احاطه كرده است و به آن شبه جزيره ايبري[1] ميگويد و از كوهستانيترين مناطق قاره اروپاست. و در زيبايي به «بهشت روي زمين» معروف شده است.
پس از انحطاط روم اين سرزمين رو به افول نهاد و با تسلط وحشيان «ويزيگت» بر اسپانيا مردم در فشار شديدي از نظر اقتصادي، اجتماعي و مذهبي قرار گرفتند. اسفباتر از اين زماني بود كه اربابان كليسا دست در دست حاكمان به اين ظلم افزودند و به فشارها به اسم مذهب بر مردم تحميل گرديد.[2]
به اين ترتيب مردم به دنبال دريچهاي بودند كه با نسيم آزادي و عدالت، جسم و روح رنجورشان را نوازش دهد. شنيدن آوازه حكومت اسلامي ـ كه در فاصله نه چندان دور استقرار داشت ـ بذر اميد به آزادي را در دلهايشان افشاند و آنان نيز با دعوت مسلمانان براي آمدن به سرزمينشان، اين اميد را باور كردند.[3]
سرانجام در سال 92 هـ . ق مسلمانان عرب و بربرهاي شمال آفريقا تحت فرماندهي «طارق بن زياد» از تنگه ميان مراكش و اسپانيا (تنگه جبل الطارق) وارد اين شبه جزيره شده و در مدت حداكثر پنج سال آن را تسخير كردند.[4]
پيروزي سپاه اسلام را در اين جنگ بيشك بايد از نيروي ايمان و شجاعت آنان دانست، هر چند عوامل ديگر از داخل شبه جزيره اين فتح را ياري كردند،مانند وضعيت سياسي ـ اجتماعي حاكم بر جامعه و مردم.
پيام اسلام و عملكرد مسلمانان (نرمخويي و مدارا و عدالت مداري) مردم خيلي راحت مسيحيت تحريف شده را رها كردند و به اسلام گرويدند.
سلسله هاي حاكم
حكومت مسلمانان در اندلس، از زمان فتح آن تا شكست كامل حكومت اسلامي در «غرناطه» راه ميتوان به دورههاي زير تقسيم كرد:
1. اندلس جزيي از حكومت شام
در اين دوره كه از فتح اندلس و تأسيس حكومت اسلامي در آن (92 هـ) آغاز ميشود و در سال 138 هـ .ق به پايان ميرسد، اندلس زير نظر حكومت بني اميه در شام بود و فرمانروايش گامي مستقيم از شام و زماني به واسطه حاكم شمال آفريقا ـ كه خود جزيي از حكومت اموي شام بود ـ انتخاب ميشدند.
2. حكومت مستقل بني اميه در اندلس
در سال 132 هـ .ق بني عباس قدرت را به دست گرفنتد و لذا يكي از افراد خاندان اموي به نام عبدالرحمن بن معاويه از راه آفريقا وارد اندلس شد و حكومت مستقل اموي اندلس را در سال 138 هـ .ق بنياد نهاد. اين حكومت تا سال 422 هـ .ق ادامه داشت.[5]
3. ملوك الطوايفي اوّل
پس از نمايان گشتن سستي و بيلياقتي كه در زواياي حكومت اموي اندلس رسوخ كرده بود، از نخستين سالها قرن پنجم هجري حكومتهاي مستقل در نقاط مختلف، پي در پي ظهور كردند و در مجموع 26 حكومت مستقل بوجود آمدند كه هر يك براي گسترش قلمرو خود با همسايگانش درگير بود. براي دستيابي به مقصود خويش به مسيحيان شمال باج ميداد تا همكاري آنان را جلب كند و البته آنان هم از فرصت استفاده كرده، و چون مار زخم خورده عقده شكستهاي چند ساله را از دل گشودند و انتقامهاي سختي گرفتند.[6]
4. مرابطين:
پيروان عبدالله بن ياسين بودند كه در جنگ با مسيحيان و ديگر حكومتها پيروزي بدست آورند.
5. ملوك الطوايفي دوّم
با سست شدن پايههاي حكومت مرابطين در اواخر دوره فرمانروايي آنها دوباره دولتهاي مستقل و كوچك قد علم كردند و آهنگ جدايي نواختند.
6. موحدون
اين سلسله كه در شمال افريقا پايه گذاري گرديده بود در سال 541 هـ .ق وارد شبه جزيره ايبري شد و با شكست مرابطين و ديگر دولتهاي كوچك، حكومت را به دست گرفت و در طول 127 سال تسلط اندلس را به آرامش نسبي رساند.[7]
7. ملوك الطوايفي سوّم
با شكست موحدون از مسيحيان و تضعيف دولت مركزي براي بار سوّم دولتهاي كوچك در گوشه و كنار اندلس سر بر آوردند كه به رقابت با هم پرداختند اين بهترين فرصت را براي پادشاهان مسيحي فراهم كرد تا ضربه نهايي را بر پيكر حكومت اسلامي در اندلس وارد سازند، به طوري كه در پايان قرن هفتم هجري تنها «غرناطه» به عنوان آخرين دژ اسلام در اندلس باقي ماند و آن هم در سال 897 هـ .ق پروندهاش بسته شد.[8] و بدين ترتيب اندلس اسلامي از اوج تمدن به ورطه جهل و بيخبري و ويراني سقوط كرد و از قافله دانش و تمدن قرنها فاصله گرفت.[9]
چرا شكست؟
هر مسلمان بيدار دلي با نظر كردن به حكومت اسلامي اندلس از خود ميپرسد: چرا حكومت اسلامي در اندلس از اوج قدرت به حضيض ذلت كشيده شد و به روز سياه نشست؟
اينك به عناوين آنچه را كه به آن دست يافتيم اشاره مينماييم:
1. اختلاف و تفرقه؛ 2. فساد اخلاقي؛ 3. خشونت كليسايي.
[1] . Ibria
[2] . ر.ك: تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه محمد تقي فخر داعي گيلاني.
[3] . ر.ك: روح القوانين، منتسكيو، ترجمه علي اكبر مهتدي، ص 785، و اسپانياي اسلامي، مونتگومري وات، ترجمه محمدعلي طالقاني، ص 11 و 12.
[4] . تاريخ فتوحات اسلامي و اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه علي دواني، ص 45 و 46.
[5] . اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، ص 42 ـ 95.
[6]. همان، ص 113 ـ 114.
[7] . همان، ص 161 ـ 164.
[8] . همان، ص 194 ـ 198.
[9] . تمدن اسلام و عرب، شكيب ارسلان، ص 343.
www.andisheqom.com
ابتدا با ذكر مقدمهاي به صورت مختصر پيرامون اوضاع جغرافيايي و وضعيت سياسي اسپانيا قبل از ورود اسلام مطالبي بيان ميگردد و سپس با اشاره به فتوحات در مورد سير تحول تطوّر حاكميت مسلمانان بر اسپانيا مطالبي ارايه ميگردد تا بدين وسيله به چگونگي و چرايي انحطاط حاكميت مسلمانان بر اسپانيا اطلاع اجمالي حاصل گردد.
در جنوب غربي اروپا ناحيهاي است كه درياي مديترانه از جنوب و شرق، اقيانوس اطلس از غرب و خليج بيسكاي از شمال، آن را احاطه كرده است و به آن شبه جزيره ايبري[1] ميگويد و از كوهستانيترين مناطق قاره اروپاست. و در زيبايي به «بهشت روي زمين» معروف شده است.
پس از انحطاط روم اين سرزمين رو به افول نهاد و با تسلط وحشيان «ويزيگت» بر اسپانيا مردم در فشار شديدي از نظر اقتصادي، اجتماعي و مذهبي قرار گرفتند. اسفباتر از اين زماني بود كه اربابان كليسا دست در دست حاكمان به اين ظلم افزودند و به فشارها به اسم مذهب بر مردم تحميل گرديد.[2]
به اين ترتيب مردم به دنبال دريچهاي بودند كه با نسيم آزادي و عدالت، جسم و روح رنجورشان را نوازش دهد. شنيدن آوازه حكومت اسلامي ـ كه در فاصله نه چندان دور استقرار داشت ـ بذر اميد به آزادي را در دلهايشان افشاند و آنان نيز با دعوت مسلمانان براي آمدن به سرزمينشان، اين اميد را باور كردند.[3]
سرانجام در سال 92 هـ . ق مسلمانان عرب و بربرهاي شمال آفريقا تحت فرماندهي «طارق بن زياد» از تنگه ميان مراكش و اسپانيا (تنگه جبل الطارق) وارد اين شبه جزيره شده و در مدت حداكثر پنج سال آن را تسخير كردند.[4]
پيروزي سپاه اسلام را در اين جنگ بيشك بايد از نيروي ايمان و شجاعت آنان دانست، هر چند عوامل ديگر از داخل شبه جزيره اين فتح را ياري كردند،مانند وضعيت سياسي ـ اجتماعي حاكم بر جامعه و مردم.
پيام اسلام و عملكرد مسلمانان (نرمخويي و مدارا و عدالت مداري) مردم خيلي راحت مسيحيت تحريف شده را رها كردند و به اسلام گرويدند.
سلسله هاي حاكم
حكومت مسلمانان در اندلس، از زمان فتح آن تا شكست كامل حكومت اسلامي در «غرناطه» راه ميتوان به دورههاي زير تقسيم كرد:
1. اندلس جزيي از حكومت شام
در اين دوره كه از فتح اندلس و تأسيس حكومت اسلامي در آن (92 هـ) آغاز ميشود و در سال 138 هـ .ق به پايان ميرسد، اندلس زير نظر حكومت بني اميه در شام بود و فرمانروايش گامي مستقيم از شام و زماني به واسطه حاكم شمال آفريقا ـ كه خود جزيي از حكومت اموي شام بود ـ انتخاب ميشدند.
2. حكومت مستقل بني اميه در اندلس
در سال 132 هـ .ق بني عباس قدرت را به دست گرفنتد و لذا يكي از افراد خاندان اموي به نام عبدالرحمن بن معاويه از راه آفريقا وارد اندلس شد و حكومت مستقل اموي اندلس را در سال 138 هـ .ق بنياد نهاد. اين حكومت تا سال 422 هـ .ق ادامه داشت.[5]
3. ملوك الطوايفي اوّل
پس از نمايان گشتن سستي و بيلياقتي كه در زواياي حكومت اموي اندلس رسوخ كرده بود، از نخستين سالها قرن پنجم هجري حكومتهاي مستقل در نقاط مختلف، پي در پي ظهور كردند و در مجموع 26 حكومت مستقل بوجود آمدند كه هر يك براي گسترش قلمرو خود با همسايگانش درگير بود. براي دستيابي به مقصود خويش به مسيحيان شمال باج ميداد تا همكاري آنان را جلب كند و البته آنان هم از فرصت استفاده كرده، و چون مار زخم خورده عقده شكستهاي چند ساله را از دل گشودند و انتقامهاي سختي گرفتند.[6]
4. مرابطين:
پيروان عبدالله بن ياسين بودند كه در جنگ با مسيحيان و ديگر حكومتها پيروزي بدست آورند.
5. ملوك الطوايفي دوّم
با سست شدن پايههاي حكومت مرابطين در اواخر دوره فرمانروايي آنها دوباره دولتهاي مستقل و كوچك قد علم كردند و آهنگ جدايي نواختند.
6. موحدون
اين سلسله كه در شمال افريقا پايه گذاري گرديده بود در سال 541 هـ .ق وارد شبه جزيره ايبري شد و با شكست مرابطين و ديگر دولتهاي كوچك، حكومت را به دست گرفت و در طول 127 سال تسلط اندلس را به آرامش نسبي رساند.[7]
7. ملوك الطوايفي سوّم
با شكست موحدون از مسيحيان و تضعيف دولت مركزي براي بار سوّم دولتهاي كوچك در گوشه و كنار اندلس سر بر آوردند كه به رقابت با هم پرداختند اين بهترين فرصت را براي پادشاهان مسيحي فراهم كرد تا ضربه نهايي را بر پيكر حكومت اسلامي در اندلس وارد سازند، به طوري كه در پايان قرن هفتم هجري تنها «غرناطه» به عنوان آخرين دژ اسلام در اندلس باقي ماند و آن هم در سال 897 هـ .ق پروندهاش بسته شد.[8] و بدين ترتيب اندلس اسلامي از اوج تمدن به ورطه جهل و بيخبري و ويراني سقوط كرد و از قافله دانش و تمدن قرنها فاصله گرفت.[9]
چرا شكست؟
هر مسلمان بيدار دلي با نظر كردن به حكومت اسلامي اندلس از خود ميپرسد: چرا حكومت اسلامي در اندلس از اوج قدرت به حضيض ذلت كشيده شد و به روز سياه نشست؟
اينك به عناوين آنچه را كه به آن دست يافتيم اشاره مينماييم:
1. اختلاف و تفرقه؛ 2. فساد اخلاقي؛ 3. خشونت كليسايي.
[1] . Ibria
[2] . ر.ك: تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه محمد تقي فخر داعي گيلاني.
[3] . ر.ك: روح القوانين، منتسكيو، ترجمه علي اكبر مهتدي، ص 785، و اسپانياي اسلامي، مونتگومري وات، ترجمه محمدعلي طالقاني، ص 11 و 12.
[4] . تاريخ فتوحات اسلامي و اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه علي دواني، ص 45 و 46.
[5] . اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، ص 42 ـ 95.
[6]. همان، ص 113 ـ 114.
[7] . همان، ص 161 ـ 164.
[8] . همان، ص 194 ـ 198.
[9] . تمدن اسلام و عرب، شكيب ارسلان، ص 343.
www.andisheqom.com