پرسش :
در حالي كه برخي آيات قرآن شفاعت را نفي ميكند، بعضي آيات ديگر شفاعت را تثبيت ميكند، اين تعارض چگونه است؟
پاسخ :
گاهي آيات، شفاعت كلي را به طور كلي نفي ميكند و گاهي آيات اين نوع شفاعت را نفي كلي نميكند؛ بلكه ميگويد: شفاعت نيست، مگر آنجا كه خداوند سبحان خواسته و اجازه فرموده است.
با ضميمه اين دو گروه از آيات در باب شفاعتِ كلي، چنين نتيجه ميگيريم كه مقصود خداوند منّان، آن است كه وساطت در وجود ميان خداوند و مخلوقات - به اين عنوان كه آن مخلوق و موجود در وساطت استقلال داشته باشد - چنين وساطت و شفاعتي نيست.
اما اگر وساطتي در كار باشد، به اذن خداوند و خواسته او خواهد بود يعني، وساطت مستقلي در وجود نداريم، مگر به اجازه خدا. پس اين دو دسته از آيات، باهم منافاتي ندارند و بيانگر يك حقيقتاند و آن عبارت است از اينكه: اصل تأثير در وجود خدا بوده و هيچ موجود و مخلوقي در اين باب استقلال ندارد: اما به اذن و اجازه خدا، موجود و مخلوقي ميتواند ميان خدا و موجود و مخلوق ديگر واسطه شود. پس اين آيات، حقيقت توحيد را تشريح ميكند. اگر با نگاه سبب سوزي بنگريم، هيچ شفاعتي نبوده و شفاعت تنها و فقط براي خدا است. اما اگر با نگاه سبب سازي بنگريم وساطت و شفاعت هست، ولي به اذن و خواسته خداوند متعال.
يك دسته از آيات نيز در باره «شفاعت» در قيامت، با دو لحن، تعبير و بيان سلبي و اثباتي، مطرح شده است. يك دسته از آيات ،شفاعت در قيامت را به طور كلي نفي ميكند و در مقابل آياتي هست كه شفاعت در قيامت را به اذن و خواسته خداوند، اثبات ميكند.
با ضميمه اين دو دسته از آيات، چنين نتيجهگيري ميشود كه «شفاعت در حشر» از ضابطه و قانون شفاعت كلي برخوردار است؛ به اين معنا كه در آنجا شفاعت استقلالي نبوده بلكه به اذن و اجازه خداوند متعال است؛ يعني، اگر به شفاعت كنندگان قيامت از نگاه توحيدي بنگريم و با ديد سبب سوزي توجه كنيم، آنان به اذن خداوند - به عنوان سبب و انتقال دهنده شفاعت - شفيع خواهند بود.
1. (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) زمر (39)، آيه 43 و 44.
«آيا [ مشركان] شفاعت گراني غير از خدا را براي خود گرفتهاند؟ بگو: آيا اين شفيعان هر چند اختيار چيزي را نداشته باشند و نينديشند و تعقّل هم نداشته باشند؛ بگو: شفاعت در وجود يكسره از آن خدا است، فرمانروايي آسمانها و زمين خاص او است، سپس به سوي او بازگردانيده ميشويد».
آيه بالا به روشني شفاعت مطلق و كلي را كاملا نفي ميكند و اين نكته را به مشركان خاطر نشان ميسازد كه واسطههاي مستقلي كه شما در وجود فرض كردهايد، يكسره و پوچ و باطل است. آيا آتش مثلا ميتواند واسطه مستقل در وجود آثار باشد؟ هرگز! چرا كه اصل وجود آتش هم از ناحيه خداوند است. وقتي كه آتش نبود، خبري از آتش و غير آتش نبود، تا بگويد مرا به وجود بياور يا به وجود نياور؛ يا مرا به اين شكل به وجود بياور و به فلان شكل نه و يا مرا با اين آثار به وجود بياور و با فلان آثار نه. به عبارتي، اصلاً آتش نبود تا چنين مطالبي را مطرح سازد، بلكه خداوند خواست كه آتش به وجود بيايد و او ميخواهد آتش آثار خاصي را با شرايط خاصي داشته باشد و از اين جهت آتش هيچ استقلالي ندارد.
2. (إِنَّ رَبَّكُمْ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمْ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ) يونس (10)، آيه 3.
«پروردگار شما خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد. سپس بر عرش استيلا يافت، كار [ آفرينش] را تدبير [ و ربوبيت] ميكند. شفاعتگري [ و واسطهاي وجود] جز پس از اذن و خواست و اجازه او نيست. اين است خدا، پروردگار شما، پس او را بپرستيد. آيا پند نميگيريد؟»
اين آيه، با لحن خاصي، نخست شفاعت كلي را به طور كلي نفي ميكند و اشاره ميكند كه خداوند خالق هستي و مدبّر عالم وجود است كه پس از تنظيم خلقت، ربوبييتش بر عرش استقراريافته است. پس در ابتدا اين حقيقت را بيان ميكند كه در اصل وجود تا برگشت و قيام قيامت او، مدبّر امر است و واسطهاي در وجود نيست. پس از آن، اين مطلب را بيان ميكند كه اذن، اجازه و خواست خداوند، ميتواند موجود و مخلوقي واسطه در هستي باشد؛ ولي اين واسطه در وساطت خود استقلال ندارد، بلكه با اذن خداوند است كه ميتواند نقش واسطهگري خود را ايفا كند. از اين رو همين كه اذن برداشته شود، آن واسطه از وساطت ميافتد.
آيه بالا شفاعت مستقل را نفي كرده و شفاعت به اذن و خواست خداوند را تثبيت ميكند؛ يعني، بيانگر اين واقعيت است كه آفتاب را او خلق كرده و به آفتاب وجود داده و آثار وجودي خاصي براي آن مقرر كرده است. لحظه به لحظه وجود آفتاب با خدا و از خدا است. اصل، بقا و آثارش همه از خدا سرچشمه ميگيرد. اگر خدايي نباشد، آفتابي نيست. اما اينكه گفته ميشود آفتاب شفيع است به اين معنا است كه آنچه از آفتاب خيرات و اثرات به مخلوقات ميرسد، در واقع از خداوند منان ميرسد؛ يعني، خداوند اين خيرات را از مجرا و طريق آفتاب به بشر ميرساند.
در خصوص شفاعت در قيامت، قرآن ميفرمايد:
1. (وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ) بقره (2)، آيه 48. «و بترسيد از روزي كه هيچ كس چيزي از عذاب خدا را از كسي دفع نميكند و نه از او شفاعتي پذيرفته و نه به جاي وي بدلي گرفته ميشود و نه ياري خواهند داشت».
اين آيه با صراحت و به طور كلي، شفاعت درقيامت را - كه موجب آمرزش گناهان و بخشودگي لغزشها ميگردد - نفي كرده است.
اما از سوي ديگر بعضي از آيات، شفاعت در قيامت را اثبات ميكند، مانند:
(يَوْمَئِذٍ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً)
«در آن روز [ يعني قيامت] شفاعت [ به كسي] سود نبخشد، مگر كسي را كه [ خداي ]رحمان اجازه دهد و سخنش خداوند را پسند آيد [ و خداوند از او خوشش بيايد]».
اين آيه، شفاعت را براي بندگان تكريم شده و ارجمند و والا مقام اثبات ميكند.
شفاعت به صورت استقلالي در قيامت نيست، بلكه با اذن خداوند و شرايط خاص، اين نوع شفاعت وجود دارد. البته بايد توجه كرد كه شفاعت گران در قيامت، تنها در حد واسطه و مجرا و سبب ميباشند و خداوند از اين طريق، فيض خود را به انسانها رسانده و آنها را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار ميدهد. در مجموع، هم آيات شفاعت كلي و هم آيات شفاعت درقيامت، به اين حقيقت اشاره دارند كه خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز.ر.ك: تجسم عمل و شفاعت، صص 90 - 100.
eporsesh.com
گاهي آيات، شفاعت كلي را به طور كلي نفي ميكند و گاهي آيات اين نوع شفاعت را نفي كلي نميكند؛ بلكه ميگويد: شفاعت نيست، مگر آنجا كه خداوند سبحان خواسته و اجازه فرموده است.
با ضميمه اين دو گروه از آيات در باب شفاعتِ كلي، چنين نتيجه ميگيريم كه مقصود خداوند منّان، آن است كه وساطت در وجود ميان خداوند و مخلوقات - به اين عنوان كه آن مخلوق و موجود در وساطت استقلال داشته باشد - چنين وساطت و شفاعتي نيست.
اما اگر وساطتي در كار باشد، به اذن خداوند و خواسته او خواهد بود يعني، وساطت مستقلي در وجود نداريم، مگر به اجازه خدا. پس اين دو دسته از آيات، باهم منافاتي ندارند و بيانگر يك حقيقتاند و آن عبارت است از اينكه: اصل تأثير در وجود خدا بوده و هيچ موجود و مخلوقي در اين باب استقلال ندارد: اما به اذن و اجازه خدا، موجود و مخلوقي ميتواند ميان خدا و موجود و مخلوق ديگر واسطه شود. پس اين آيات، حقيقت توحيد را تشريح ميكند. اگر با نگاه سبب سوزي بنگريم، هيچ شفاعتي نبوده و شفاعت تنها و فقط براي خدا است. اما اگر با نگاه سبب سازي بنگريم وساطت و شفاعت هست، ولي به اذن و خواسته خداوند متعال.
يك دسته از آيات نيز در باره «شفاعت» در قيامت، با دو لحن، تعبير و بيان سلبي و اثباتي، مطرح شده است. يك دسته از آيات ،شفاعت در قيامت را به طور كلي نفي ميكند و در مقابل آياتي هست كه شفاعت در قيامت را به اذن و خواسته خداوند، اثبات ميكند.
با ضميمه اين دو دسته از آيات، چنين نتيجهگيري ميشود كه «شفاعت در حشر» از ضابطه و قانون شفاعت كلي برخوردار است؛ به اين معنا كه در آنجا شفاعت استقلالي نبوده بلكه به اذن و اجازه خداوند متعال است؛ يعني، اگر به شفاعت كنندگان قيامت از نگاه توحيدي بنگريم و با ديد سبب سوزي توجه كنيم، آنان به اذن خداوند - به عنوان سبب و انتقال دهنده شفاعت - شفيع خواهند بود.
1. (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) زمر (39)، آيه 43 و 44.
«آيا [ مشركان] شفاعت گراني غير از خدا را براي خود گرفتهاند؟ بگو: آيا اين شفيعان هر چند اختيار چيزي را نداشته باشند و نينديشند و تعقّل هم نداشته باشند؛ بگو: شفاعت در وجود يكسره از آن خدا است، فرمانروايي آسمانها و زمين خاص او است، سپس به سوي او بازگردانيده ميشويد».
آيه بالا به روشني شفاعت مطلق و كلي را كاملا نفي ميكند و اين نكته را به مشركان خاطر نشان ميسازد كه واسطههاي مستقلي كه شما در وجود فرض كردهايد، يكسره و پوچ و باطل است. آيا آتش مثلا ميتواند واسطه مستقل در وجود آثار باشد؟ هرگز! چرا كه اصل وجود آتش هم از ناحيه خداوند است. وقتي كه آتش نبود، خبري از آتش و غير آتش نبود، تا بگويد مرا به وجود بياور يا به وجود نياور؛ يا مرا به اين شكل به وجود بياور و به فلان شكل نه و يا مرا با اين آثار به وجود بياور و با فلان آثار نه. به عبارتي، اصلاً آتش نبود تا چنين مطالبي را مطرح سازد، بلكه خداوند خواست كه آتش به وجود بيايد و او ميخواهد آتش آثار خاصي را با شرايط خاصي داشته باشد و از اين جهت آتش هيچ استقلالي ندارد.
2. (إِنَّ رَبَّكُمْ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمْ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ) يونس (10)، آيه 3.
«پروردگار شما خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد. سپس بر عرش استيلا يافت، كار [ آفرينش] را تدبير [ و ربوبيت] ميكند. شفاعتگري [ و واسطهاي وجود] جز پس از اذن و خواست و اجازه او نيست. اين است خدا، پروردگار شما، پس او را بپرستيد. آيا پند نميگيريد؟»
اين آيه، با لحن خاصي، نخست شفاعت كلي را به طور كلي نفي ميكند و اشاره ميكند كه خداوند خالق هستي و مدبّر عالم وجود است كه پس از تنظيم خلقت، ربوبييتش بر عرش استقراريافته است. پس در ابتدا اين حقيقت را بيان ميكند كه در اصل وجود تا برگشت و قيام قيامت او، مدبّر امر است و واسطهاي در وجود نيست. پس از آن، اين مطلب را بيان ميكند كه اذن، اجازه و خواست خداوند، ميتواند موجود و مخلوقي واسطه در هستي باشد؛ ولي اين واسطه در وساطت خود استقلال ندارد، بلكه با اذن خداوند است كه ميتواند نقش واسطهگري خود را ايفا كند. از اين رو همين كه اذن برداشته شود، آن واسطه از وساطت ميافتد.
آيه بالا شفاعت مستقل را نفي كرده و شفاعت به اذن و خواست خداوند را تثبيت ميكند؛ يعني، بيانگر اين واقعيت است كه آفتاب را او خلق كرده و به آفتاب وجود داده و آثار وجودي خاصي براي آن مقرر كرده است. لحظه به لحظه وجود آفتاب با خدا و از خدا است. اصل، بقا و آثارش همه از خدا سرچشمه ميگيرد. اگر خدايي نباشد، آفتابي نيست. اما اينكه گفته ميشود آفتاب شفيع است به اين معنا است كه آنچه از آفتاب خيرات و اثرات به مخلوقات ميرسد، در واقع از خداوند منان ميرسد؛ يعني، خداوند اين خيرات را از مجرا و طريق آفتاب به بشر ميرساند.
در خصوص شفاعت در قيامت، قرآن ميفرمايد:
1. (وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ) بقره (2)، آيه 48. «و بترسيد از روزي كه هيچ كس چيزي از عذاب خدا را از كسي دفع نميكند و نه از او شفاعتي پذيرفته و نه به جاي وي بدلي گرفته ميشود و نه ياري خواهند داشت».
اين آيه با صراحت و به طور كلي، شفاعت درقيامت را - كه موجب آمرزش گناهان و بخشودگي لغزشها ميگردد - نفي كرده است.
اما از سوي ديگر بعضي از آيات، شفاعت در قيامت را اثبات ميكند، مانند:
(يَوْمَئِذٍ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً)
«در آن روز [ يعني قيامت] شفاعت [ به كسي] سود نبخشد، مگر كسي را كه [ خداي ]رحمان اجازه دهد و سخنش خداوند را پسند آيد [ و خداوند از او خوشش بيايد]».
اين آيه، شفاعت را براي بندگان تكريم شده و ارجمند و والا مقام اثبات ميكند.
شفاعت به صورت استقلالي در قيامت نيست، بلكه با اذن خداوند و شرايط خاص، اين نوع شفاعت وجود دارد. البته بايد توجه كرد كه شفاعت گران در قيامت، تنها در حد واسطه و مجرا و سبب ميباشند و خداوند از اين طريق، فيض خود را به انسانها رسانده و آنها را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار ميدهد. در مجموع، هم آيات شفاعت كلي و هم آيات شفاعت درقيامت، به اين حقيقت اشاره دارند كه خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز.ر.ك: تجسم عمل و شفاعت، صص 90 - 100.
eporsesh.com