پرسش :
تمام مكاتب كلامي، «احباط» را به صورت جزئي پذيرفته و در قرآن نيز در مواردي به آن تصريح شده كه خواهد آمد. اختلاف آنان با معتزله در كلي بودن اين اصل است، و گرنه صورت جزئي آن مورد اختلاف نيست. در اينجا سؤال ميشود كه صحت احباط به نحو جزئي با اين آيه و امثال آن چگونه امكان پذير است؟
پاسخ :
قائلان به بطلان «احباط» مشكل احباط رادر اين موارد از طريق مشروط بودن نويدهاي الهي حل ميكنند و ياد آور ميشوند كه نويد الهي مشروط به اين بود كه عامل كار نيك، مثلاً بعدها مرتد نشود و چون شرط تحقق نپذيرفت، قهراً محروميت از پاداش، تخلفي محسوب نميشود.
در اين جا پرسش ديگري نيز مطرح است و آن اينكه: توجيه احباط در اين موارد، از طريق فقدان شرط مستلزم آن است كه اين فرد اصلاً مستحق پاداش نباشد، در اين صورت «احباط»به معني «ابطال» ثواب فاقد موضوع خواهد بود، يعني ثوابي در كار نبوده كه گناه كبيره آن را باطل كند.
ولي پاسخ آن روشن است، زيرا هرچند ثوابي به صورت محقق در كار نبوده، اما مقتضي و جزء از علت آن تحقق يافته بود و چون به وسيلة سيئه، زمينه را از تأثير انداخت، تو گويي پاداش خود را پوچ و نابود ساخت و واژه ابطال، در صورت ابطال زمينه، در استعمالات مردم رايج است.
تكفير
اگر «احباط» به معني نابودي حسنات به وسيلة سيئات است، «تكفير» نقطه مقابل آن را تشكيل ميدهد و آن پوشاندن «سيئه» و به عبارت صحيحتر محو آن به وسيلة اعمال نيك است، اشكال ظلم كه دربارة «احباط» تصور ميشد، در مورد «تكفير» متصور نيست، زيرا تخلف در وعد قبيح و نازيباست، نه در «وعيد» و هيچ مانع ندارد كه خدا از حق خود بگذرد و مؤاخذه ننمايد، تا چه رسد كه از روز نخست عقاب خود را مشروط بر نبودن «حسنات» در دفتر ونامة اعمال فاعل نمايد. در اين صورت، عدم عقاب به خاطر فقدان شرط است و ـ لذا ـ تخلف صدق نميكند.
در برخي از آيات، مسألة» تكفير وارد شده ولي هرگز از آنها نميتوان ضابطهاي كلي اتخاذ نمود، بلكه اجمالاً دلالت دارند كه خداوند از روي كرم، احياناً سيئات بندة خود را به خاطر يك رشته حسنات، ناديده گرفته و بر آنها عتاب نميكند، چنانكه ميفرمايد:
«إِن تَجتَنبوا كَبائر ما تنهون عنه نُكَفَّر عَنكم سَيئاتكم و نُدخلكم مَدخلاً كريماً» نساء/31
[اگر از منهيات بزرگ خود داري كنيد، گناهان (كوچك) شما را نابود ميكنيم و همگان را به جاي گراميوارد ميسازيم.]
اين آيه حاكي است كه خود داري از گناهان بزرگ، ماية نابودي گناهان كوچك ميگردد و اگر بناست از مفاد آيه ضابطهاي كلي اتخاذ كنيم، فقط ميتوانيم در مورد گناهان صغيره بر يك چنين ضابطهاي دست يابيم.
و در برخي از آيات، تقوا و احياناً ايمان و عمل صالح و ايمان به آنچه كه بر پيامبر نازل شد، عامل تكفير معرفي شدهاند. «إِن تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً…» انفال/29 كه ميتوانيد در تفسير آيات آنها به تفاسير مراجعه نماييد.
eporsesh.com
قائلان به بطلان «احباط» مشكل احباط رادر اين موارد از طريق مشروط بودن نويدهاي الهي حل ميكنند و ياد آور ميشوند كه نويد الهي مشروط به اين بود كه عامل كار نيك، مثلاً بعدها مرتد نشود و چون شرط تحقق نپذيرفت، قهراً محروميت از پاداش، تخلفي محسوب نميشود.
در اين جا پرسش ديگري نيز مطرح است و آن اينكه: توجيه احباط در اين موارد، از طريق فقدان شرط مستلزم آن است كه اين فرد اصلاً مستحق پاداش نباشد، در اين صورت «احباط»به معني «ابطال» ثواب فاقد موضوع خواهد بود، يعني ثوابي در كار نبوده كه گناه كبيره آن را باطل كند.
ولي پاسخ آن روشن است، زيرا هرچند ثوابي به صورت محقق در كار نبوده، اما مقتضي و جزء از علت آن تحقق يافته بود و چون به وسيلة سيئه، زمينه را از تأثير انداخت، تو گويي پاداش خود را پوچ و نابود ساخت و واژه ابطال، در صورت ابطال زمينه، در استعمالات مردم رايج است.
تكفير
اگر «احباط» به معني نابودي حسنات به وسيلة سيئات است، «تكفير» نقطه مقابل آن را تشكيل ميدهد و آن پوشاندن «سيئه» و به عبارت صحيحتر محو آن به وسيلة اعمال نيك است، اشكال ظلم كه دربارة «احباط» تصور ميشد، در مورد «تكفير» متصور نيست، زيرا تخلف در وعد قبيح و نازيباست، نه در «وعيد» و هيچ مانع ندارد كه خدا از حق خود بگذرد و مؤاخذه ننمايد، تا چه رسد كه از روز نخست عقاب خود را مشروط بر نبودن «حسنات» در دفتر ونامة اعمال فاعل نمايد. در اين صورت، عدم عقاب به خاطر فقدان شرط است و ـ لذا ـ تخلف صدق نميكند.
در برخي از آيات، مسألة» تكفير وارد شده ولي هرگز از آنها نميتوان ضابطهاي كلي اتخاذ نمود، بلكه اجمالاً دلالت دارند كه خداوند از روي كرم، احياناً سيئات بندة خود را به خاطر يك رشته حسنات، ناديده گرفته و بر آنها عتاب نميكند، چنانكه ميفرمايد:
«إِن تَجتَنبوا كَبائر ما تنهون عنه نُكَفَّر عَنكم سَيئاتكم و نُدخلكم مَدخلاً كريماً» نساء/31
[اگر از منهيات بزرگ خود داري كنيد، گناهان (كوچك) شما را نابود ميكنيم و همگان را به جاي گراميوارد ميسازيم.]
اين آيه حاكي است كه خود داري از گناهان بزرگ، ماية نابودي گناهان كوچك ميگردد و اگر بناست از مفاد آيه ضابطهاي كلي اتخاذ كنيم، فقط ميتوانيم در مورد گناهان صغيره بر يك چنين ضابطهاي دست يابيم.
و در برخي از آيات، تقوا و احياناً ايمان و عمل صالح و ايمان به آنچه كه بر پيامبر نازل شد، عامل تكفير معرفي شدهاند. «إِن تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً…» انفال/29 كه ميتوانيد در تفسير آيات آنها به تفاسير مراجعه نماييد.
eporsesh.com