پرسش :
چرا قابيل برادرش هابيل را كشت؟ در ابتداي خلقت كه جنگ و خشونت وجود نداشت؟
پاسخ :
خدا انسان را براى نيل به كمال آفريده است؛ يعنى سرشت انسان به گونه ى است كه بايد در اين دنيا با پيروى از عقل و دورى از افراط و تفريط و مهار قواى ديگر، به سوى كمال گام بردارد. بديهى است كه اين سير تكاملى در سايه پيروى از عقل و برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام»، هنگامى تحقق مى پذيرد كه در برابر عقل، قواى ديگر، و در برابر برنامه پيامبران«عليهم السلام» برنامه اى ديگر موجود باشد. اگر در معرض انسان هيچ گونه شهوتى نباشد، پيروى از عقل براى او كمال محسوب نمى شود و نيز اگر وسواس شيطانى در ميان نباشد، توجّه به برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام» چندان مشكل نيست و در حقيقت سير تكاملى محسوب نمى شود.
ماجراى فرزندان آدم«عليه السلام» كه يكى راه سعادت را برگزيد و ديگرى در ورطه بدبختى گام نهاد، بر همين اساس بود. كه هر دو، عقل و غريزه وشهوت داشتند؛ امّا يكى از آنان توانست بر شهوت و غضب خويش غالب آيد و سعادتمند شود؛ ولى ديگرى در اين نبرد با انتخاب نادرست خود، شكست را بر پيروزى واقعى ترجيح دادو به آن سرنوشت دچار گرديد.
دربارة اين قصه در آيات 27 تا 32 سوره مائده مطالبي بيان شده است. از روايات امامان معصوم: نيز استفاده ميشود كه علت قرباني كردن فرزندان حضرت آدم و سبب قتل "هابيل"، مسئله وصايت و جانشيني حضرت آدمغ بود; چون قابيل ديد پدرش حضرت آدم برادرش هابيل را به اين منصب مفتخر ساخت، به وي حسادت برد تا آن جا كه در صدد قتل او برآمد. در روايتي از امام صادقدر اينباره چنين ميخوانيم:
"خداوند متعال به آدم وحي فرمود: "اسم اعظم من و ميراث نبوت و اسمايي را كه به تو تعليم كردهام و هر آنچه مردم بدان نياز دارند، به هابيل بسپار." حضرت آدمنيز اين كار را كرد و چون قابيل مطلع شد، خشمناك شد; به نزد حضرت آدم آمد و گفت: "پدرجان! مگر من از وي بزرگتر نبودم و بدين منصب شايستهتر از او نيستم؟" حضرت آدم فرمود:"اي فرزند! اين كار به دست خداست و او هر كه را بخواهد به اين منصب ميرساند و خداوند او را به اين منصب مخصوص فرموده است; اگر چه تو از وي بزرگتر هستي و اگر ميخواهي صدق گفتار مرا بدانيد، هر كدام قرباني به درگاه خدا ببريد و قرباني هر يك از شما قبول شد، او شايستهتر از ديگري است". قابيل و هابيل، قرباني آوردند; به اين ترتيب كه قابيل، چون داراي زراعت بود، براي قرباني خويش مقداري از گندمهاي بيارزش و نامرغوب خود را جدا كرد و به درگاه خدا برد و هابيل كه گوسفنددار بود، يكي از بهترين قوچها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا كرده، براي قرباني برد...".
در روايت ديگري از امام سجاد(عليه السلام) دربارة پذيرفته شدن قرباني و ماجراي قتل هابيل چنين بيان شده است:
"...قرباني صاحب گوسفند، يعني هابيل پذيرفته شد و از ديگري ]قابيل[ قبول نشد. قابيل غضبناك شده به هابيل گفت: "به خدا تو را خواهم كشت! "هابيل گفت: "خدا تنها از پرهيزكاران قبول ميكند، اگر تو دستت را به سوي من بگشايي كه مرا بكشي، من هرگز براي كشتن تو دست به سويت نميگشايم، من از خدا، پروردگار جهانيان ميترسم; من ميخواهم تو زير بار گناه من و خود باشي و از دوزخيان شوي و اين پاداش ستمگر است." ]و بدين صورت[ "دلش" كشتن برادر را برايش جلوه داد، ولي او نفهميد چگونه او رابكشد تا "ابليس" آمد و به او ياد داد و گفت: "سرش را ميان دو سنگ بگذار و آن گاه سرش را بشكن!
www.morsalat.com
خدا انسان را براى نيل به كمال آفريده است؛ يعنى سرشت انسان به گونه ى است كه بايد در اين دنيا با پيروى از عقل و دورى از افراط و تفريط و مهار قواى ديگر، به سوى كمال گام بردارد. بديهى است كه اين سير تكاملى در سايه پيروى از عقل و برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام»، هنگامى تحقق مى پذيرد كه در برابر عقل، قواى ديگر، و در برابر برنامه پيامبران«عليهم السلام» برنامه اى ديگر موجود باشد. اگر در معرض انسان هيچ گونه شهوتى نباشد، پيروى از عقل براى او كمال محسوب نمى شود و نيز اگر وسواس شيطانى در ميان نباشد، توجّه به برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام» چندان مشكل نيست و در حقيقت سير تكاملى محسوب نمى شود.
ماجراى فرزندان آدم«عليه السلام» كه يكى راه سعادت را برگزيد و ديگرى در ورطه بدبختى گام نهاد، بر همين اساس بود. كه هر دو، عقل و غريزه وشهوت داشتند؛ امّا يكى از آنان توانست بر شهوت و غضب خويش غالب آيد و سعادتمند شود؛ ولى ديگرى در اين نبرد با انتخاب نادرست خود، شكست را بر پيروزى واقعى ترجيح دادو به آن سرنوشت دچار گرديد.
دربارة اين قصه در آيات 27 تا 32 سوره مائده مطالبي بيان شده است. از روايات امامان معصوم: نيز استفاده ميشود كه علت قرباني كردن فرزندان حضرت آدم و سبب قتل "هابيل"، مسئله وصايت و جانشيني حضرت آدمغ بود; چون قابيل ديد پدرش حضرت آدم برادرش هابيل را به اين منصب مفتخر ساخت، به وي حسادت برد تا آن جا كه در صدد قتل او برآمد. در روايتي از امام صادقدر اينباره چنين ميخوانيم:
"خداوند متعال به آدم وحي فرمود: "اسم اعظم من و ميراث نبوت و اسمايي را كه به تو تعليم كردهام و هر آنچه مردم بدان نياز دارند، به هابيل بسپار." حضرت آدمنيز اين كار را كرد و چون قابيل مطلع شد، خشمناك شد; به نزد حضرت آدم آمد و گفت: "پدرجان! مگر من از وي بزرگتر نبودم و بدين منصب شايستهتر از او نيستم؟" حضرت آدم فرمود:"اي فرزند! اين كار به دست خداست و او هر كه را بخواهد به اين منصب ميرساند و خداوند او را به اين منصب مخصوص فرموده است; اگر چه تو از وي بزرگتر هستي و اگر ميخواهي صدق گفتار مرا بدانيد، هر كدام قرباني به درگاه خدا ببريد و قرباني هر يك از شما قبول شد، او شايستهتر از ديگري است". قابيل و هابيل، قرباني آوردند; به اين ترتيب كه قابيل، چون داراي زراعت بود، براي قرباني خويش مقداري از گندمهاي بيارزش و نامرغوب خود را جدا كرد و به درگاه خدا برد و هابيل كه گوسفنددار بود، يكي از بهترين قوچها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا كرده، براي قرباني برد...".
در روايت ديگري از امام سجاد(عليه السلام) دربارة پذيرفته شدن قرباني و ماجراي قتل هابيل چنين بيان شده است:
"...قرباني صاحب گوسفند، يعني هابيل پذيرفته شد و از ديگري ]قابيل[ قبول نشد. قابيل غضبناك شده به هابيل گفت: "به خدا تو را خواهم كشت! "هابيل گفت: "خدا تنها از پرهيزكاران قبول ميكند، اگر تو دستت را به سوي من بگشايي كه مرا بكشي، من هرگز براي كشتن تو دست به سويت نميگشايم، من از خدا، پروردگار جهانيان ميترسم; من ميخواهم تو زير بار گناه من و خود باشي و از دوزخيان شوي و اين پاداش ستمگر است." ]و بدين صورت[ "دلش" كشتن برادر را برايش جلوه داد، ولي او نفهميد چگونه او رابكشد تا "ابليس" آمد و به او ياد داد و گفت: "سرش را ميان دو سنگ بگذار و آن گاه سرش را بشكن!
www.morsalat.com