سه‌شنبه، 6 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا خداوند را در روز قيامت به چشم مي بينيم؟


پاسخ :
به دلايل زير ديدن به مفهوم قابليت درك حسي درباره ذات مقدس خداوند ممكن نيست:
الف)-* خداوند وجود صِرف و بي‏حد و مرز است و همه‏ي موجودات شعاع وجود اويند. از اين رو، دست اين پرتوهاي محدود، به دامان ادراك حسي آن وجود بي‏نهايت نمي‏رسد. قرآن شريف دراين باره مي‏فرمايد: «و لا يحيطون به علما؛ مخلوقات نمي‏توانند به او احاطه و آگاهي يابند»، (طه / 110).
ب)-* پذيرش امكان رؤيت حسي خداوند، به معني قبول جسماني بودن اوست. توضيح آن كه عمل ديدن، فرآيندي است مادي و طبيعي. لازمه‏ي چنين فرآيندي ، مادي و جسماني بودن شيئ ديده شده، مكان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن ديگر خصوصيات مادي است. وانگهي، بر ردّ مادي بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلي داريم و هم دلائلي نقلي و قرآني. خلاصه برهان عقلي آن است كه نقص و فناپذيري، دارا بودن ابعاد، حادث بودن و... از ويژگي‏هاي ذاتي ماده است و چنين موجودي نمي‏تواند واجب الوجود باشد، حال آن كه لازمه‏ي وجود خداوندي، واجب الوجود بودن است. از جمله‏ي دلائل قرآني بر نفي رؤيت حسّي آيه شريفه‏اي است كه مي‏فرمايد: «ليس كمثله شي‏ء؛ او [= خداوند] به هيچ موجودي شباهت ندارد»، (شوري / 11). رؤيت حسّي خداوند، يعني پذيرش تشابه او با اشياء مرئي ديگر، در حالي كه آيه مذكور، هر گونه تشابه خداوند را با اشياء، نفي مي‏كند. چرا كه موجودي با ويژگيهاي واجب الوجود، قابل انطباق با هيچ صورت ذهنيه‏اي نيست تا مورد رؤيت واقع گردد. ابزار رؤيت ما، چشم ماست. مگر ممكن است خداوند، سببي از اسباب مادي را آن قدر تقويت كند كه با حفظ اثر و حقيقت خود، در يك امر خارج از مادّه و آثار آن، و بيرون از حدّ و نهايت عمل نموده و اثر باقي بگذارد؟ چشم ما سببي است از اسباب مادي كه سببيّتش تنها در امور مادي است و مُحال است عمل آن به چيزي تعلّق گيرد كه هيچ اثري از ماديت و خواص آن را ندارد. از اين رو، در آيه شريفه، (اعراف / 143) از سوي ديگر آياتي نيز حاكي از حقيقت مذكورند. مثلاً اين كه در آيه 103 از سوره انعام آمده است: «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار؛ هيچ ديده‏اي قادر به ديدن او نيست و فقط او ديده‏ها را درك مي‏كند»، چنين ادعائي، مطلق است. چه در دنيا چه غير آن. با وجود محال بودن رؤيت حسي در مورد خداوند، خداوند به طريقي غير از راه حسّ، هم در دنيا و هم در قيامت قابل درك است:
الف- درك غيرحسّي خداوند در دنيا: همان وجود بي‏كرانه‏اي كه به تيررس حسّ آدمي نمي‏رسد، قلب مؤمن او را به درك حضوري، با چشم دل و از طريق شهود باطن در مي‏يابد. بديهي است منظور از دل در اينجا، آن عضو صنوبري شكل مادي نيست؛ بلكه حقيقتي است كه انسان را از ساير حيوانات، متمايز مي‏سازد. در اين ديدن، چشم و حتي فكر با بهره‏گيري از استدلال، نقشي ندارد. چرا كه نهايت ثمره‏ي استدلال، اعتقاد است نه يافتن. حقيقت ايمان، دستمايه‏ي چنين يافتني است و شرط اجتناب‏ناپذير آن،دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگرديدن، و در كلافي از غفلت گرفتار نيامدن است. غفلت از يك امر موجود و مشهود. اما چه كنيم كه تيرگي گناهان، روي جان‏هاي آدمي را مي‏پوشاند و آن شعور باطني خدا نَما را كور مي‏كند، (مطففين / 15). فرياد قرآن كريم از اين غفلت انسان‏ها، در آيات فراواني، بلند است، (اعراف / 179، يونس / 7، 92 و...).
ب- درك غيرحسّي خداوند در قيامت: منظور از اين نوع رؤيت كه در قرآن از اين به لقاء الله تعبير شده است، قطعي‏ترين و روشن‏ترين مراحل علم است. تعبير به رؤيت بر مبالغه در روشني و قطعيت آن است به همان گونه كه ما درباره‏ي معلومات حضوري خود، چنين تعبير مي‏كنيم مثلاً مي‏گوييم مي‏بينم كه فلان چيز را دوست دارم و از بهمان چيز كراهت مي‏ورزم. چنين تعبيري به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آيات متعددي از قرآن، به چنين موضوعي اشاره كرده است از جمله: «وجوهٌ يومئذٍ ناضره الي ربّها ناظره؛ در روز قيامت، چهره‏هائي مسرورند و به خداي خود، نظر مي‏كنند»، (قيامت23) « ثمّ لترونّها عين اليقين؛ سپس به چشم يقين، جهنّم را خواهيد ديد». نيز در آياتي كه در آنها سخن از لقاء خداوند شده است مانند سوره كهف / 110. روشن است، محل پيمودن راه لقاء خداوند و به دست آوردن چنين علم ضروري، دنياست. و اگر با فقدان چنين علمي به عالم پس از مرگ منتقل گردد، با حرمان لقاء او رو به رو خواهد شد: «و من كان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي؛ كسي كه چشم دلش در اين دنيا كور باشد، در آخرت هم كور خواهد بود»، (اسراء / 72). از سوي ديگر، تا به عالم ديگر منتقل نشود، به ملاقات پروردگارش، نائل نمي‏گردد «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه؛ اي انسان تو با رنج و مشقت به سوي خدايت در حركتي و او را ملاقات خواهي كرد»، (انشقاق / 6) . آياتي كه مي‏فرمايند بازگشت همه به سوي اوست: «انا لله و انا اليه راجعون». چرا كه تا وقتي انسان در قيد حيات دنيوي و به حكم اجبار سرگرم اداره‏ي جسم و تن خويش و برآوردن نيازهاي ضروري آن است، هرگز به چنين تشرّفي نائل نمي‏گردد مگر آن كه به طور كلي و به تمام معناي كلمه از بدنش و توابع آن، منقطع گردد؛ يعني بميرد. مفهوم «لن تراني» كه در آيه شريفه، (اعراف / 143؛ نيز ر.ك: كهف / 67، اسراء / 37) در معناي نفي ابد به كار رفته است، نيز همين است. يعني، امكان رؤيت در اين دنيا، حتّي براي تو اي موسي كه از پيامبران اولوالعزم هستي امكان‏پذير نيست مگر آن كه بميري و به ملاقات من بيائي و آن وقت است كه آن علم ضروري را كه درخواست مي‏كني، نسبت به من خواهي يافت. آنجاست كه روح و جاني كه در عالم خاكي، راه لقاء خداوند را پيموده اما، در آنجا به دليل مشغول بودن به پروريدن تن خود و تحصيل نيازهاي طبيعي آن، امكان رؤيت خدا وجود نداشت، امكان چنين تشرّفي را مي‏يابد. يعني با شعوري كه با آن يافتن حضوري خدا ممكن مي‏گردد و در دنيا، آن را تحصيل كرده بود، اما يك مانع وجود داشت و آن گرفتار بودن در قفس تن، پروردگار خود را به وجدان و بدون هيچ پرده‏اي درك مي‏كند.
در نكاتي كه ذكر شد، تفاوتي بين پيامبران و غير آنها وجود ندارد. و آن جا كه حضرت موسي(ع) مي‏فرمايد «ربّ ارني انظر اليك؛ خدايا، خود را به من بنمايان تا در تو نظاره كنم» خداوند پاسخ مي‏دهد «لن تراني يا موسي؛ اين نظاره در اين دنيا، امكان‏پذير نيست» چرا كه حصول آن علم ضروري در اينجا مُحال است»، (تفسير الميزان، ج 8، ص 254 به بعد)
براي آگاهي بيشتر به معاد شهيد مطهري و تفسير نمونه ذيل آيه 103 سوره انعام و آيه 22 سوره قيامت مراجعه كنيد.
www.morsalat.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.