پرسش :
با توجه به احادیث متعدد از پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره مخالفان علی علیه السلام، حکم آنان و حکم اقتداءدر نماز به عامه چیست؟
پاسخ :
توضیح اینکه در کتاب کوثر و غدیر آمده است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده اند :حضرت علی ـ علیه السلام ـ بعد از من بهترین مردم است و هر کس او را نپذیرد کافر است، آیا این شامل کلیه فرق اسلام می شود؟ و نیز گفته اند هر کس اصحاب مرا به علی ـ علیه السلام ـ برتری دهد به تحقیق کافر است و نیز فرموده اند کسی که بعد از من با علی ـ علیه السلام ـ در خلافت ستیز کند کافر است. اگر چنین است چطور امام خمینی به حجاج دستور فرمودند که به آنها در نماز اقتدا کنید؟
متن روایاتی که در سؤال به آن اشاره شده است از این قرار می باشد و تماما از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است.
1. علی امام البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله؛ علی پیشوای نیکان و قاتل بدکاران است کامیاب است کسی که او را یاری کند و خوار و شکست خورده است کسی که او را واگذارد.
این روایت در برخی منابع روائی اهل سنت بدون ذکر سلسله سند آمده است و کسی که حدیث را در کتاب خود آورده یا مثل ابن حجر هیتمی اصلا اشاره به صحت و سقم حدیث نکرده[1] و یا آن را به مجهول و یا مجعول بودن وصف کرده مثلا صاحب کنز العمال حدیث را نقل کرده ولی از قول ذهبی نقل می کند که او گفته است: سوگند به خدا که این روایت جعلی است.[2]
امّا در عین حال در برخی از کتاب های ایشان با سلسله سند از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده و گفته شده این روایت بر اساس شرط مسلم صحیح می باشد ولی مسلم آن را در «صحیح مسلم» خود نیاورده است.[3]
امّا در منابع شیعی به طور مکرر و با ذکر سلسله سند آمده است.[4]
2. علی بعدی خیر البشر من أبی فقد کفر؛ علی بعد از من بهترین مردم و هر کس نپذیرد قطعا کافر است.
حدیث فوق در منابع اهل سنت آمده است لکن آن را به مرفوعه بودن، مجعول و مجهول بودن خود حدیث و بعضا راوی آن، توصیف کرده و فاقد اعتبار دانسته اند.[5]
امّا علماء شیعه در مورد این روایت می گویند راوی این حدیث شریف جابر است و با سلسله سند متصل و معروف نزد اهل فن، روایت شده است.[6] هر چند کسی تواتر آن را ادعا نکرده است.
3. من فضّل احدا من اصحابی علی علیٍ فقد کفر؛ هر کس یکی از اصحاب مرا بر علی ـ علیه السلام ـ برتری دهد قطعا کافر شده است.[7]
این حدیث در منابع اهل سنت پیدا نشد ولی با توجه به حدیث یک و دو، مطلب روشن است که اشاره شد و اهل سنت چنین مطلبی را توجیه خواهد کرد.
4. این کلام نیز از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است که حضرت فرموده است «من نازع علیا فی الخلافة بعدی فهو کافر و قد حارب الله و رسوله و من شک فی علی فهو کافر؛ هر کس در مورد خلافت بعد از من با علی نزاع و ستیز کند او کافر است و به جنگ خدا و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برخواسته و کسی که در «امامت علی ـ علیه السلام ـ شک کند او کافر است.[8]
این حدیث در منابع شیعه موجود است و از نظر اعتقاد شیعه نسبت به محتوای آن هیچ مشکلی ندارد ولی در منابع اهل سنت یافت نشد و البته در منابع آن ها این روایت که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: من آذی علیا فقد آذانی؛ هر کس علی بن ابی طالب را بیازارد مرا آزرده و احادیث شبیه به همین مضمون آمده و به حاکم نیشابوری نسبت صحت آن را داده اند و ذهبی و هیثمی دو نفر دیگر از علماء آنها سلسله سند روایت را معتبر دانستهاند.[9]
روشن شد که روایات مورد سؤال و آنچه را به همین مضامین باشد اهل سنت یا در منابع روائی و تاریخی شان نیاورده اند و بر فرض آوردن این گونه روایات را حجت و معتبر از نظر سند ندانسته و در صورت اعتراف به سند آن در دلالت ومفاد آن تشکیک نموده اند و دست به توجیه زدهاند و این مطلب از کسانی که امامت علی ـ علیه السلام ـ را با وجود روایات متواتری که در این زمینه وجود دارد نظیر حدیث ثقلین، منزلت، غدیر و... و دلالت و شأن نزول آیات مربوط به امامت بر خلافت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بعید نیست.
بر این اساس اهل سنت و در رأس آنان خلفاء آنها راجع به مدارک موضوع امامت، این موضع را دارند که به حسب ظاهر می گویند این روایات مجعول بوده اند و از اعتبار ساقط است و اخبار و روایاتی نظیر حدیث غدیر و... که شیعه مدعی تواتر آن است متواتر و یقین آور نمی باشد و یا مفاد آن غیر آن چیزی است که شیعه ها می گویند و در نتیجه روایات و آیات مربوط به امامت را قاصر می دانند و می گویند نمی تواند امامت علی ـ علیه السلام ـ را ثابت کند.
حال این موضع و انکار امامت علی ـ علیه السلام ـ و نادیده گرفتن آیات و روایات مربوطه و حجاب قرار دادن تئوری شورا بر روی آن از دو حال خارج نیست که نتیجه هر یکی از دو صورت متفاوت است.
الف: نادیده گرفتن آیات و روایات امامت و انکار خلافت و امامت أمیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در صورتی که از روی جحود و تقصیر و همراه با یقین به آن نباشد بلکه صرف عدم اعتراف و عدم اذعان به حقیقت و از روی قصور و جهل و نرسیدن به حقیقت باشد، یعنی چون فکر و اندیشه او قاصر از رسیدن به حقیقت بوده منکر امامت امام علی ـ علیه السلام ـ شده است؛ چنین انکاری از نظر مبانی اعتقادی شیعه محذوری نداشته و مورد عفو می باشد.
و می توان گفت اکثریت اهل سنت را همین عده تشکیل می دهد و اینان در واقع قربانی نیرنگ عده ای خاص شده و می شوند، قربانی اهداف همانهایی که از تحقیق و مطالعه تاریخ گذشته مسلمانان منع می کنند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود و قامت کج آنان نمایان گردد.
ب: امّا اگر انکار مسأله امامت از روی جحود و همراه با یقین به آن باشد و کسی این موضوع را از موضوعات قرآنی و ما جاء به الرسول بداند به گونهای که حقیقت مطلب از روی دلایل عقلی و نقلی کتاب و سنت برای او مکشوف شده باشد، چنین کسی از نظر قرآن که می فرمایند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ...».[10] (آیات خدا را در حالی که یقین به آن داشتند انکار کردند) کافر است. زیرا فرض این است که حجت بر او تمام شده و هیچ مانعی از عذاب شدنش نیست فرد یا افرادی از اهل سنت اگر به همین کیفیتی که بیان گردید. منکر امامت بشوند به اعتقاد شیعه دچار کفر باطنی هستند یعنی از آن جهت که فکر و اندیشه آنان تسلیم حق می باشد ولی از نظر روح تسلیم حقیقت نمی باشند، باطنا کافراند و از آن جهت که در ظاهر اسلام را پذیرفته و به احکام اسلام عمل می کنند مسلمان هستند چون اسلامی که معیار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان می باشد همان اظهار التزام به اصول توحید، رسالت، معاد و نیز قرآن و آنچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آورده است می باشد و در این التزام اداء شهادتین به منزله شناسنامه و تعهد تابعیت به شمار می رود و عمل به فروع دین وظیفه مسلمانی و نشانه وفاداری به آن تابعیت است و بر پایه آن تعهد و این اعمال، نظام جامعه اسلامی پدیدار می گردد و هر کسی هر چند فقط به حسب ظاهر ملتزم به این امور باشد از مزایای ظاهری اسلام می تواند استفاده کند و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می شود یعنی جان، مال، عرض او محترم است و دیگر مسلمانان باید با او معامله مسلمانی را بکنند هر چند به حسب واقع همین انسان ممکن است به هیچ یک از تعلیمات اسلام حتی وحدانیت خدا اعتقادی نداشته باشد. نظیر منافقین که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آنان را جزء جامعه اسلامی به شمار می آورد چون مقررات ظاهری اسلام را رعایت می نمودند.
بر همین اساس فقها و علما شیعه نظیر شیخ انصاری (ره) و دیگران برطهارت اهل سنت به جز ناصبی ها استدلال می کنند و می گویند اهل سنت پاک است به دلیل اصل طهارت، نصوص و اجماع علاوه بر این که آنان مسلمان و ملتزم به نماز، زکات، حج و... هستند و نیز سیره قطعیه از معصومین و اصحاب شان و جمیع مؤمنین بر این بوده است که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و ذبیحه آنان می خورده اند و این امر متقاضی عدم امکان اجتناب از آنان نیز بوده و هست.[11] و نیز علماء مذهب، شرکت در نماز جمعه و جماعت اهل سنت را صحیح می دانند و این آراء و انظار علماء شیعه نظیر امام خمینی(ره) و غیره ریشه در سیره معصومین و روایات ما دارد.
امام علی ـ علیه السلام ـ که خلفاء غاصب از او درخواست کمک می نمودند، نه تنها از حل مشکلات قضائی، علمی، تفسیری، سیاسی و... اباء نمیورزید بلکه استقبال هم میکرد و آنها نیز در بسیاری از مشورت ها نظر حضرت امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ را بر می گزیدند که نمونه آن عمل به نظر آن حضرت است در مورد فتح ایران، جنگ با رومیان، تعیین مبدأ تاریخ و... امام علی ـ علیه السلام ـ در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت می نمود و در حل مشکلات جامعه اسلامی که غاصبان خلافت زمامدار امور مسلمین بودند آنان را کمک میکرد ولی در مواردی که بوی اطاعت از شخص خلیفه استشمام میشد همراهی نمیکرد و صریحا می فرمود: «فقط در اموری که اطاعت خدا در آن باشد دخالت می کنم و همراه هستم».[12]
همان طوری که اشاره شد فتوای امام خمینی(ره) به حضور در نماز جماعت اهل سنت و مسایلی از همین قبیل مستند روایی دارد مرحوم کلینی(ره) در اصول کافی روایاتی را که دلالت می کند با اداء شهادتین و عمل به فروع دین، خون، اعراض و اموال حرمت پیدا می کند، تحت همین عنوان آورده است.[13]
نتیجه این که اهل سنت از نظر فقه و کلام شیعه مرتبه پائین اسلام را که اسلام ظاهری باشد دارا هستند هر چند مرتبه اعلای اسلام را که همان تسلیم عقل و اندیشه به علاوه تسلیم روح و قلب است فاقدند ولی به مقتضای همان اسلام ظاهری از احکام ظاهری اسلام بهره مند می شوند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ لباف، علی، مظلومی گمشده در سقیفه، انتشارات منیر، 1383، دانش نامه روابط سیاسی حضرت علی ـ علیه السلام ـ با خلفا.
2ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص417، قم، موسسه در راه حق، اول، 1366ش.
3ـ هندی، متقی، کنزالعمال، ج11، ص602، همان.
پاورقی ها:
[1]. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بی نا، بی تا، ج2، فصل دوم، ص365، ح33.
[2]. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله، 1949م، ص602، جزء 11.
[3]. حاکم النیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق، ج3، ص129.
[4]. ر.ک: شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، جمعیة الاسلامیة، چاپ دوم، 1402ق، ص240.
[5]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق ج7، ص421؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص471؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج8، ص205؛ و ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص285.
[6]. شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید، بی تا، ج1، ص39؛ تستری، نورالله، الصوارم المهرقه، ص337.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1413ق، ج38، ص145.
[8]. بحارالانوار، همان، ج8، ص135؛ احقاق الحق، ج7، ص331.
[9]. المناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، 1415ق، ج4، ص393، ج6، ص24 و 42.
[10]. نحل / 14.
[11]. شیخ انصاری، کتاب الطهاره، طبع قدیم، موسسه آل البیت، بی تا، جزء 2، ص351؛ خوئی، کتاب الطهاره، ج2، ص83.
[12]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی(ع)، قم، انتشارات جهان آراء، بی تا، ص387.
[13]. الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، انتشارات بهمن، بی تا، ج1، ص307.
توضیح اینکه در کتاب کوثر و غدیر آمده است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده اند :حضرت علی ـ علیه السلام ـ بعد از من بهترین مردم است و هر کس او را نپذیرد کافر است، آیا این شامل کلیه فرق اسلام می شود؟ و نیز گفته اند هر کس اصحاب مرا به علی ـ علیه السلام ـ برتری دهد به تحقیق کافر است و نیز فرموده اند کسی که بعد از من با علی ـ علیه السلام ـ در خلافت ستیز کند کافر است. اگر چنین است چطور امام خمینی به حجاج دستور فرمودند که به آنها در نماز اقتدا کنید؟
متن روایاتی که در سؤال به آن اشاره شده است از این قرار می باشد و تماما از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است.
1. علی امام البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله؛ علی پیشوای نیکان و قاتل بدکاران است کامیاب است کسی که او را یاری کند و خوار و شکست خورده است کسی که او را واگذارد.
این روایت در برخی منابع روائی اهل سنت بدون ذکر سلسله سند آمده است و کسی که حدیث را در کتاب خود آورده یا مثل ابن حجر هیتمی اصلا اشاره به صحت و سقم حدیث نکرده[1] و یا آن را به مجهول و یا مجعول بودن وصف کرده مثلا صاحب کنز العمال حدیث را نقل کرده ولی از قول ذهبی نقل می کند که او گفته است: سوگند به خدا که این روایت جعلی است.[2]
امّا در عین حال در برخی از کتاب های ایشان با سلسله سند از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده و گفته شده این روایت بر اساس شرط مسلم صحیح می باشد ولی مسلم آن را در «صحیح مسلم» خود نیاورده است.[3]
امّا در منابع شیعی به طور مکرر و با ذکر سلسله سند آمده است.[4]
2. علی بعدی خیر البشر من أبی فقد کفر؛ علی بعد از من بهترین مردم و هر کس نپذیرد قطعا کافر است.
حدیث فوق در منابع اهل سنت آمده است لکن آن را به مرفوعه بودن، مجعول و مجهول بودن خود حدیث و بعضا راوی آن، توصیف کرده و فاقد اعتبار دانسته اند.[5]
امّا علماء شیعه در مورد این روایت می گویند راوی این حدیث شریف جابر است و با سلسله سند متصل و معروف نزد اهل فن، روایت شده است.[6] هر چند کسی تواتر آن را ادعا نکرده است.
3. من فضّل احدا من اصحابی علی علیٍ فقد کفر؛ هر کس یکی از اصحاب مرا بر علی ـ علیه السلام ـ برتری دهد قطعا کافر شده است.[7]
این حدیث در منابع اهل سنت پیدا نشد ولی با توجه به حدیث یک و دو، مطلب روشن است که اشاره شد و اهل سنت چنین مطلبی را توجیه خواهد کرد.
4. این کلام نیز از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده است که حضرت فرموده است «من نازع علیا فی الخلافة بعدی فهو کافر و قد حارب الله و رسوله و من شک فی علی فهو کافر؛ هر کس در مورد خلافت بعد از من با علی نزاع و ستیز کند او کافر است و به جنگ خدا و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برخواسته و کسی که در «امامت علی ـ علیه السلام ـ شک کند او کافر است.[8]
این حدیث در منابع شیعه موجود است و از نظر اعتقاد شیعه نسبت به محتوای آن هیچ مشکلی ندارد ولی در منابع اهل سنت یافت نشد و البته در منابع آن ها این روایت که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده است: من آذی علیا فقد آذانی؛ هر کس علی بن ابی طالب را بیازارد مرا آزرده و احادیث شبیه به همین مضمون آمده و به حاکم نیشابوری نسبت صحت آن را داده اند و ذهبی و هیثمی دو نفر دیگر از علماء آنها سلسله سند روایت را معتبر دانستهاند.[9]
روشن شد که روایات مورد سؤال و آنچه را به همین مضامین باشد اهل سنت یا در منابع روائی و تاریخی شان نیاورده اند و بر فرض آوردن این گونه روایات را حجت و معتبر از نظر سند ندانسته و در صورت اعتراف به سند آن در دلالت ومفاد آن تشکیک نموده اند و دست به توجیه زدهاند و این مطلب از کسانی که امامت علی ـ علیه السلام ـ را با وجود روایات متواتری که در این زمینه وجود دارد نظیر حدیث ثقلین، منزلت، غدیر و... و دلالت و شأن نزول آیات مربوط به امامت بر خلافت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بعید نیست.
بر این اساس اهل سنت و در رأس آنان خلفاء آنها راجع به مدارک موضوع امامت، این موضع را دارند که به حسب ظاهر می گویند این روایات مجعول بوده اند و از اعتبار ساقط است و اخبار و روایاتی نظیر حدیث غدیر و... که شیعه مدعی تواتر آن است متواتر و یقین آور نمی باشد و یا مفاد آن غیر آن چیزی است که شیعه ها می گویند و در نتیجه روایات و آیات مربوط به امامت را قاصر می دانند و می گویند نمی تواند امامت علی ـ علیه السلام ـ را ثابت کند.
حال این موضع و انکار امامت علی ـ علیه السلام ـ و نادیده گرفتن آیات و روایات مربوطه و حجاب قرار دادن تئوری شورا بر روی آن از دو حال خارج نیست که نتیجه هر یکی از دو صورت متفاوت است.
الف: نادیده گرفتن آیات و روایات امامت و انکار خلافت و امامت أمیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در صورتی که از روی جحود و تقصیر و همراه با یقین به آن نباشد بلکه صرف عدم اعتراف و عدم اذعان به حقیقت و از روی قصور و جهل و نرسیدن به حقیقت باشد، یعنی چون فکر و اندیشه او قاصر از رسیدن به حقیقت بوده منکر امامت امام علی ـ علیه السلام ـ شده است؛ چنین انکاری از نظر مبانی اعتقادی شیعه محذوری نداشته و مورد عفو می باشد.
و می توان گفت اکثریت اهل سنت را همین عده تشکیل می دهد و اینان در واقع قربانی نیرنگ عده ای خاص شده و می شوند، قربانی اهداف همانهایی که از تحقیق و مطالعه تاریخ گذشته مسلمانان منع می کنند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود و قامت کج آنان نمایان گردد.
ب: امّا اگر انکار مسأله امامت از روی جحود و همراه با یقین به آن باشد و کسی این موضوع را از موضوعات قرآنی و ما جاء به الرسول بداند به گونهای که حقیقت مطلب از روی دلایل عقلی و نقلی کتاب و سنت برای او مکشوف شده باشد، چنین کسی از نظر قرآن که می فرمایند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ...».[10] (آیات خدا را در حالی که یقین به آن داشتند انکار کردند) کافر است. زیرا فرض این است که حجت بر او تمام شده و هیچ مانعی از عذاب شدنش نیست فرد یا افرادی از اهل سنت اگر به همین کیفیتی که بیان گردید. منکر امامت بشوند به اعتقاد شیعه دچار کفر باطنی هستند یعنی از آن جهت که فکر و اندیشه آنان تسلیم حق می باشد ولی از نظر روح تسلیم حقیقت نمی باشند، باطنا کافراند و از آن جهت که در ظاهر اسلام را پذیرفته و به احکام اسلام عمل می کنند مسلمان هستند چون اسلامی که معیار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان می باشد همان اظهار التزام به اصول توحید، رسالت، معاد و نیز قرآن و آنچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آورده است می باشد و در این التزام اداء شهادتین به منزله شناسنامه و تعهد تابعیت به شمار می رود و عمل به فروع دین وظیفه مسلمانی و نشانه وفاداری به آن تابعیت است و بر پایه آن تعهد و این اعمال، نظام جامعه اسلامی پدیدار می گردد و هر کسی هر چند فقط به حسب ظاهر ملتزم به این امور باشد از مزایای ظاهری اسلام می تواند استفاده کند و احکام ظاهری اسلام بر او جاری می شود یعنی جان، مال، عرض او محترم است و دیگر مسلمانان باید با او معامله مسلمانی را بکنند هر چند به حسب واقع همین انسان ممکن است به هیچ یک از تعلیمات اسلام حتی وحدانیت خدا اعتقادی نداشته باشد. نظیر منافقین که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آنان را جزء جامعه اسلامی به شمار می آورد چون مقررات ظاهری اسلام را رعایت می نمودند.
بر همین اساس فقها و علما شیعه نظیر شیخ انصاری (ره) و دیگران برطهارت اهل سنت به جز ناصبی ها استدلال می کنند و می گویند اهل سنت پاک است به دلیل اصل طهارت، نصوص و اجماع علاوه بر این که آنان مسلمان و ملتزم به نماز، زکات، حج و... هستند و نیز سیره قطعیه از معصومین و اصحاب شان و جمیع مؤمنین بر این بوده است که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و ذبیحه آنان می خورده اند و این امر متقاضی عدم امکان اجتناب از آنان نیز بوده و هست.[11] و نیز علماء مذهب، شرکت در نماز جمعه و جماعت اهل سنت را صحیح می دانند و این آراء و انظار علماء شیعه نظیر امام خمینی(ره) و غیره ریشه در سیره معصومین و روایات ما دارد.
امام علی ـ علیه السلام ـ که خلفاء غاصب از او درخواست کمک می نمودند، نه تنها از حل مشکلات قضائی، علمی، تفسیری، سیاسی و... اباء نمیورزید بلکه استقبال هم میکرد و آنها نیز در بسیاری از مشورت ها نظر حضرت امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ را بر می گزیدند که نمونه آن عمل به نظر آن حضرت است در مورد فتح ایران، جنگ با رومیان، تعیین مبدأ تاریخ و... امام علی ـ علیه السلام ـ در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت می نمود و در حل مشکلات جامعه اسلامی که غاصبان خلافت زمامدار امور مسلمین بودند آنان را کمک میکرد ولی در مواردی که بوی اطاعت از شخص خلیفه استشمام میشد همراهی نمیکرد و صریحا می فرمود: «فقط در اموری که اطاعت خدا در آن باشد دخالت می کنم و همراه هستم».[12]
همان طوری که اشاره شد فتوای امام خمینی(ره) به حضور در نماز جماعت اهل سنت و مسایلی از همین قبیل مستند روایی دارد مرحوم کلینی(ره) در اصول کافی روایاتی را که دلالت می کند با اداء شهادتین و عمل به فروع دین، خون، اعراض و اموال حرمت پیدا می کند، تحت همین عنوان آورده است.[13]
نتیجه این که اهل سنت از نظر فقه و کلام شیعه مرتبه پائین اسلام را که اسلام ظاهری باشد دارا هستند هر چند مرتبه اعلای اسلام را که همان تسلیم عقل و اندیشه به علاوه تسلیم روح و قلب است فاقدند ولی به مقتضای همان اسلام ظاهری از احکام ظاهری اسلام بهره مند می شوند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ لباف، علی، مظلومی گمشده در سقیفه، انتشارات منیر، 1383، دانش نامه روابط سیاسی حضرت علی ـ علیه السلام ـ با خلفا.
2ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ص417، قم، موسسه در راه حق، اول، 1366ش.
3ـ هندی، متقی، کنزالعمال، ج11، ص602، همان.
پاورقی ها:
[1]. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بی نا، بی تا، ج2، فصل دوم، ص365، ح33.
[2]. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، موسسه الرساله، 1949م، ص602، جزء 11.
[3]. حاکم النیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق، ج3، ص129.
[4]. ر.ک: شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، جمعیة الاسلامیة، چاپ دوم، 1402ق، ص240.
[5]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق ج7، ص421؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص471؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج8، ص205؛ و ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص285.
[6]. شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید، بی تا، ج1، ص39؛ تستری، نورالله، الصوارم المهرقه، ص337.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1413ق، ج38، ص145.
[8]. بحارالانوار، همان، ج8، ص135؛ احقاق الحق، ج7، ص331.
[9]. المناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، 1415ق، ج4، ص393، ج6، ص24 و 42.
[10]. نحل / 14.
[11]. شیخ انصاری، کتاب الطهاره، طبع قدیم، موسسه آل البیت، بی تا، جزء 2، ص351؛ خوئی، کتاب الطهاره، ج2، ص83.
[12]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی(ع)، قم، انتشارات جهان آراء، بی تا، ص387.
[13]. الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، انتشارات بهمن، بی تا، ج1، ص307.