سه‌شنبه، 24 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

ساختار سیاسی در دوره پهلوی دوم و به ویژه در آستانه وقوع انقلاب اسلامی چگونه بود؟


پاسخ :
در آستانه وقوع انقلاب اسلامى وضعیت‏سیاسى و ساختار سیاسی[1] رژیم پهلوی را می توان در قالب چند عنوان توضیح داد:
استبداد و روش‏ها، ابزار و نتایج آن
استبداد شدید شاه یعنی محمدرضا پهلوی و به تبع او دولتمردان وی ، امرى آشکار و زبانزد همگان بود.وى به جز قدرت خویش، قدرت دیگرى برایش قابل تحمل نبود.هرگاه احساس مى‏کرد فردى از مقدارى نفوذ مردمى برخوردار شده است، اگر مقامى رسمى داشت ‏فوری او را بر کنار مى‏کرد و چه از مقامات باشد چه از مردم، حتى او را نابود مى‏نمود،[2] شاه حتى مغرور به این بود که تمام کسانى را که در برابرش مقاومت ‏به خرج داده بودند، تصفیه کرده و بدون ریا و نیرنگ اعتراف مى‏کرد که از دموکراسى متنفر است[3].
سوء استفاده شاه از قدرت و روش‏هاى او
در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسى کاملاً مورد سوء استفاده وى قرار مى‏گرفت و عملاً از استقلال قوا خبرى نبود و تمام تصمیمات مهم - و از جمله انتصاب و برکنارى نخست وزیر و وزراء، صاحبان پست‏هاى بالا، استانداران و غیره - توسط شاه اخذ مى‏شد.البته سلطه شاه بر سیاست هاى نظامى و خارجى کشور از بقیه آشکارتر بود.
در این دوران، شاه با تفرقه انداختن بین افراد و سازمانهاى ادارى وظایف متداخل و ایجاد و تحریک دشمنى و حسادت بین آنها حکومت مى‏کرد[4].
همچنین نهادهایى مانند بازرسى شاهنشاهى، ساواک، نیروهاى مسلح شاهنشاهى، دادگاههاى نظامى و افراد ذینفوذ خاص و قدرت اقتصادى و سیاسى خانواده سلطنتى در راستاى هدایت نهادهایى مانند دفتر نخست وزیرى و وزراء، مجلس، مطبوعات و غیره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مى‏کردند، کابینه هیچ تصمیم مهمى نمى‏گرفت و حداکثر اینکه وزرا براى اجراى تصمیمات شاه مشورت مى‏کردند.شاه یک نخست وزیر تشریفاتى مى‏خواست و هویدا - که از سال 1344 تا 1355- این سمت را در اختیار داشت، بخوبى این نقش را ایفا نمود.
یکى از نتایج استبداد شاه این بود که وزرا براى باقى ماندن بر سرکار همیشه تلاش مى‏کردند وزارت خانه آنها نظر موافق شاه را جلب کند، بنابراین آمار و حقایق قلب مى‏شد.با این وجود، شاه هر وقت‏به قربانى نیاز داشت، گناه سیاستهاى خود را به گردن نخست وزیر با وزرا مى‏انداخت و آنها را بر کنار مى‏کرد.مثلا هویدا مسئول شکست‏هاى متوالى برنامه عمرانى پنجم - مانند خاموشى‏هاى برق در بهار و تابستان سال 1356- معرفى گردید.
از سوى دیگر، انتخاب نخست وزیر و وزیران عمدتاً از بین افراد وابسته به سازمانهاى جاسوسى شاه و آمریکا و فراماسونرى صورت مى‏گرفت. "آمارى که از وابستگى‏هاى افراد شناخته شده هیئت وزیران هویدا، آموزگار، شریف‏امامى، و ازهارى به دست آمده...حکایت از آن دارد که 38%فراماسون، 24%عضو سیا و 21%عضو ساواک بوده‏اند".[5]
در ایران پیش از انقلاب، حدود 40 خانواده ویژه - که از نظر سیاسى و ثروت خیلى نیرومند بودند - وجود داشت.اکثریت‏بالایى از نخبگان سیاسى از این خانواده‏ها برگزیده مى‏شدند و یک بررسى نشان مى‏دهد که 75%نخبگان سیاسى، حداقل یک خویشاوند ذی نفوذ داشته‏اند.البته استخدام سیاسى نخبگان محدود به اعضاى خانواده‏هاى فوق نبود، بلکه گروه کوچکى از تکنوکراتهاى طبقه متوسط نیز به همکارى پذیرفته شدند.نخبگان سیاسى مهم‏تر به دلیل احساس عدم امنیت ‏شاه و بى اعتمادى او، بدون توجه به امر کیفیت دست چین مى‏شدند و تعداد آنها به کسانى که مى‏شد که کنترل شوند و تهدیدى براى رژیم نباشند محدود و کاهش می یافت.به همین دلیل به عنوان مثال: همسر شاه، فرح، رئیس 26 سازمان حکومتى بود و هزاران تصمیم معمولى حکومتى به جاى رسته‏هاى پایین‏تر توسط شاه اخذ مى‏شد.
از سوى دیگر، روش‏هاى کنترل نخبگان با انواع مختلفى از مجازات براى نخبگان "خطاکار" ، تغییر متناوب افراد براى جلوگیرى از بروز حمایت مردمى براى آنها، و ایجاد تفرقه بین آنان مانند گماردن افراد رقیب به ریاست آژانس‏هاى حکومتى و به عهده گرفتن نقش موازنه بین آنها توسط شاه، تکمیل مى‏شد.عدم امنیت‏شغلى نخبگان باعث فساد و جمع آورى پول توسط آنها براى روز مبادا مى‏شد.
نخبگان ادارى و نقش آنها
به دلیل تحولات اقتصادى ناشى از گران شدن قیمت نفت که به یک بوروکراسى متخصص و ماهر نیاز داشت، درها به سوى روشنفکران - که بدلیل افزایش تعدادشان یک بوروکراسى حکومت غول پیکر پدید آورده بر آن مسلط گردیدند - باز شد.وقتى انقلاب آغاز شد و همراه با پیشرفت انقلاب، توقف خدمات کشورى پشت رژیم را شکست.
مشروعیت شاه با ظاهرسازی و وعده های توخالی
شاه در سخنان خود به طور مکرر روى موضوعات خاصى مانند رسیدن به دروازه‏هاى تمدن بزرگ، انقلاب سفید، اصلاحات ارضى و صنعتى شدن کشور مانور مى‏داد.در سالها و ماههاى پایانى، شنیدن این سخنان براى مردم که نتایج‏برنامه‏هاى او را مى‏دیدند، خسته کننده و تنفر انگیز به نظر مى‏رسید.به قول یکى از نویسندگان "وعده رسیدن به دروازه‏هاى تمدن بزرگ به قدری ابلهانه و بلند پروازانه بود که نه فقط امیدى بر نمى‏انگیخت، بلکه هر شنونده‏اى را خشمگین و از آینده نومید مى‏کرد"[6].
این تنفر و خستگى، به هنگام بازگو شدن القابى که به شاه داده شده بود - مانند آریامهر یا بزرگ ارتش داران - که این القاب مکرر و فراوان از دستگاه هاى تبلیغاتى شنیده مى‏شد نیز به چشم مى‏خورد.
شاه با دادن وعده‏هاى بسیار تلاش مى‏کرد بر استحکام قدرتش بی افزاید.امّا بر خلاف این اندیشه ماکیاولى - که وعده‏ها (بدقولى) باعث ثبات تاج و تخت هستند - این سخنان در نهایت اثرات معکوس بخشید.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)
در شکل گیرى ساواک، که از اواخر سال 1335 کار خود را آغاز کرد، آمریکا و اسرائیل نقش عمده‏اى داشتند. براى کسب اطلاعات مشروح درباره چگونگى تشکیل و سازماندهى ساواک و نقش آمریکا، انگلیس و اسرائیل در ایجاد آموزش آن رجوع کنید به خاطرات حسین فردوست، که مجموعه ظهور و سقوط سلطنت پهلوى[7]آمده است.
این سازمان به ویژه در زمان حاکمیت نصیرى (دوره نخست وزیرى هویدا) با هزاران مامور رسمى و تعداد بسیار زیادى خبرچین و بهره‏گیرى از شیوه‏هاى متنوع در شکنجه و سرکوبى، کار کنترل تمامى محافل، سازمانها، نهادها، مراکز و افراد مظنون را به عهده داشت.بدینوسیله، ساواک که در تمام روزنامه‏ها حضور داشت.براى آنها سر مقاله مى‏نوشت‏یا مطالب را دیکته مى‏کرد.در ادارات همه تحت مراقبت‏بودند.در ضیافتها هر کس به فرد مجاور خود بدگمان بود.در اطاقهاى هتل‏ها، میکروفون کار گذاشته شده بود. کتابها و حتى نامه‏هایى که از خارج مى‏رسید کنترل مى‏شد.نامه‏ها با بى دقتى زیاد باز و بعد با سنجاق دوخته مى‏شد.
ساواک گاه براى دستگیرى یک گروه کوچک به منظور اینکه فرد یا افراد مورد نظر فرار نکنند، دهها نفر را دستگیر مى‏کرد.
رژیم شاه علاوه بر بهره گیرى از نیروهاى گارد (مانند گارد شاهنشاهى و گارد دانشگاه) در سرکوبى‏ها از نیروهاى ارتش، ژاندارمرى و شهربانى نیز بهره مى‏برد.
علاوه بر این، ساواک براى حضور دائمى در افکار مردم و القاى ترس (مثلا با مصاحبه‏هاى مقام امنیتى - ثابتى) تلاش مى‏کرد. ایجاد "کمیته مشترک ضد خرابکارى‏" با کمک شهربانى در سال 1350 به ساواک حضور آشکار بیشترى مى‏بخشید.
بدین ترتیب، ساواک توانسته بود به جز تعدادى از رهبران مذهبى و برخى از روشنفکران و تبعیدشدگان به خارج همه را بترساند.
همچنین ساواک در راستاى کنترل مخالفین در خارج از کشور، پول‏هاى هنگفتى براى رؤساى ساواک در خارج ارسال مى‏کرد و به اشخاص داخلى یا سیاستمداران خارجى و از جمله یکصد روزنامه و نشریه خارجى مبالغ بسیارى حق السکوت مى‏داد[8].
در مجموع چهار نفر - که عبارت بودند از تیمور بختیار، پاکروان، نصیرى و مقدم - به ترتیب به عنوان ریاست‏ساواک منصوب شدند:
نفر اول در سال 1340 به دلیل احساس خطر شاه از وى، بر کنار شد و سپس به دست‏یکى از مامورین ساواک در عراق به قتل رسید. جاى وى را پاکروان گرفت.به دنبال حمله به شاه در 21 فروردین 1344 در کاخ مرمر، پاکروان نیز عزل شد و نصیرى که قبلا مامور برکنارى مصدق، فرماندار نظامى تهران در جریان قیام 15 خرداد و از مهره‏هاى مطمئن شاه بود، به ریاست‏ساواک رسید.نصیرى در جریان انقلاب که شاه به قربانى نیاز داشت، قربانى شاه شد و مقدم به جایش منصوب شد.این هر سه نفر اخیر، با پیروزى انقلاب دستگیر شده و توسط دادگاههاى انقلاب اسلامى محاکمه و اعدام شدند.[9]
به طور کلى، القاى ترس مُفرط باعث تنفر مردم گردیده بود، هنگامى که با تحولات انقلابى در سال 1356 و 1357 در این ترس تزلزل ایجاد شد و روحیه انقلابى پدید آمد، ساواک در واقع به هدف حملات انقلابیون تبدیل شد و افشاى گسترده اعمال و شکنجه‏هاى روحى و جسمى ساواک دهان به دهان نقل شده بر طغیان‏هاى عمومى مى‏افزود.
وابستگى رژیم شاه به بیگانگان
رژیم شاه عمیقاً در جنبه‏هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و غیره...به آمریکا و کشورهایى که در اردوى این کشور بودند، پیوند خورده بود.این پیوند یک رابطه سالم دو جانبه نبود، بلکه در بسیارى از موارد به وابستگى گسترده این رژیم به بیگانگان انجامیده بود و این وابستگى به طور مکرر مورد انتقاد مخالفین قرار مى‏گرفت.
مبارزه با نفوذ بیگانه در ایران به پایان قرن نوزده یعنی زمانى که علما با اعطاى امتیاز رویتر به مقابله برخاستند، بر مى‏گردد.این بدبینى و مخالفت ‏با نفوذ خارجى در ایران، پس از کودتای 28 مرداد و جایگزینى آمریکا به جاى انگلیس در واقع علیه آمریکائیان ادامه یافت و در انقلاب اسلامى به اوج خود رسید.
پس از جنگ دوم جهانى و همزمان با تشدید جنگ سرد بین شرق و غرب، آمریکا در راستاى جلوگیرى از توسعه نفوذ شوروى و کمونیزم و حفظ منافع خود، و در راستاى سیاست‏سد بندى در اطراف اتحاد شوروى، ایران راوارد پیمان بغداد که بعداً به نام پیمان مرکزى یا سنتو (CENTO) مشهور شد، نمود، علاوه بر این، منابع به امضاى یک قرارداد سرى نظامى بین آمریکا و ایران در سال 1959 اشاره دارند که بر اساس آن آمریکا در صورت وقوع تجاوز به ایران به یارى ایران مى‏شتافت[10].
هر چند تلاش‏هاى آمریکائیان در زمینه ایران، ظاهراً تحت عنوان کمک صورت ‏گرفت ولی عملاً ایران را به آمریکا وابسته کرد. همراهى و خود باختگى شاه و دولتمردان ایرانى نیز این روند را تشدید کرد،آمریکا از این وابستگى در زمینه‏هاى مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و استراتژیک از ایران بهره مى‏برد، بر اساس دکترین نیکسون، ایران به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد، قصد این دکترین ایجاد قدرتهاى منطقه‏اى براى حمایت از منافع بین المللى آمریکا و سایر کشورهاى غربى در مقابل روسها بود.
در نتیجه، نیکسون رئیس جمهور آمریکا با فروش هر نوع تسلیحات مرسوم به ایران موافقت نمود.تا اواسط دهه 1350 ایران به بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایى تبدیل شد.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ایران قرار دادهاى خرید تجهیزات و خدمات نظامى به ارزش حدود 20 میلیارد دلار با آمریکا امضا کرد.از سوى دیگر، آمریکا 40%سهام کنسرسیوم نفتى را بدست آورد و به اقسام سرمایه گذارى‏ها در ایران اقدام نمود.روابط اقتصادى بین ایران و آمریکا نیز این برداشت ایرانى‏ها را که روابط ایران - آمریکا ماهیتاً امپریالیستى است، تایید مى‏کرد.به عنوان مثال، براى هر دلارى که ایران از تجارت با آمریکا به دست مى‏آورد دو دلار براى کالاهاى آمریکایى مى‏پرداخت.
علاوه براین ها، آمریکا و سایر کشورهاى اردوگاه غرب دست‏شاه را در زمینه سرکوبى مخالفین نیز باز گذاشته و از کمکهاى خود در این زمینه دریغ نمی کرد.
از میان تلاشهاى آمریکا در زمینه ایران - که ایرانیان را به وابستگى شاه به آمریکا بیشتر از پیش معتقد مى‏ساخت - مى‏توان از فشار آمریکا براى کسب مصونیت دیپلماتیک براى اتباع آمریکایى در ایران و تصویب آن نام برد که مقابله و اعتراض شدید امام خمینى "ره‏" را به دنبال داشت، هم چنین در این باره ورود هزاران متخصص نظامى آمریکایى و تنفر مردم از ارزش‏هاى جدیدى که این افراد به‏کشور تزریق مى‏کردند و مداخله شاه در عمان (ظفار)، ارسال تجهیزات نظامى توسط شاه به مراکش، اردن، زئیر، درگیرى نظامى ایران در سومالى، عملیات نظامى علیه ناراضیان بلوچ در پاکستان و ارسال جتهاى فانتوم براى حفظ رئیس جمهور ویتنام جنوبى را افزود که همه این مداخلات و درگیریهاى نظامى یا تجهیزات ارسالى به دستور آمریکا و در راستاى منافع بین المللى این کشور صورت می‏گرفت و بدین ترتیب، به شاه به عنوان یک عنصر آمریکایى نگریسته مى‏شد.
پاورقی ها:
[1]. ساختار در لغت به معنی : "سازه ، ترکیب ، سازمان دادن ، سازمان ،تشکیلات دادن ،پى ریزى کردن " است و در فرهنگ علوم سیاسی" این واژه برای مشخص نمودن طرز بهم پیوستگی یک مجموعه و ناهماهنگی آن با سایر مجموعه هاست . به عبارت دیگر ساخت یا ساختار ، بیانگر نظم و نسق مجموعه ای از اشیا ، اجزا و نیروهایی است که به نحوی کنار هم قرار گفته اند که کلی خاص را تشکیل می دهند." چنین موضوعی در واقع با مفهوم و کارویژه های سازمان مرتبط می باشد که عبارت است " از وجود هماهنگی معقول در فعالیتهای گروهی برای نیل به یک هدف و منظور مشترک از طریق تقسیم کار و وظایف از مجرای سلسله مراتب اختیار و مسؤولیت قانونی." و در یک جمله کوتاه می‏توان سازماندهی را ایجاد ساختار و سازمان دانست. مهمترین اصول لازم سازماندهی ، عبارتند از: اصل تقسیم کار، اصل برقراری روابط و هماهنگی، اصل اختیارات و مسؤولیت، اصل حیطه نظارت و اصل سلسله مراتب. در این میان تقسیم کار مهمتر از همه است که دارای دو رکن یعنی ؛ شرح وظایف روشن و معیارهای گزینشی است.
[2]. نظر عمومی مردم بر این است که مرگ مشکوک بسیاری از افراد صاحب نام مانند تختی، حاج آقا مصطفی خمینی و دکتر شریعتی توسط شاه صورت گرفته است.وزرا نیز اگر می‏خواستند در قدرت بمانند باید از نظر فکری خود را بی تفاوت می‏کردند.
[3]. کلربریر، پیر بلانشه، ایران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوی (تهران: کتاب سحاب)، ص 121
[4]. مثلا هویدا به نفوذ هوشنگ انصاری وزیر دارایی و جمشید آموزگار وزیر کشور که قرار بود رهبران دو جناح حزب رستاخیز باشند، حسادت می‏ورزید.خود او دبیر کل موقت‏حزب شده بود
[5]. سیروس پرهام، انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1357)، ص 26
[6]. مهدی پرهام، فرهنگ سکوت، مجموعه سی مقاله (تهران، بی تا، 1357) ص ص 12- 11
[7]. حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1370) جلد 1، ص ص 476- 381
[8]. حسین ارژنگی، غارتگری در ایران (تهران: ناشر نویسنده، 1358) ص ص 26- 18 و 42- 40.
[9]. حاتم قادری، تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران (تهران: دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی وزارت آموزش و پرورش، 1366)، ص 54- 53
[10]. سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران (2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361)، جلد 1، ص 176.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.