شنبه، 4 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

در آیۀ 32 سورۀ ص خداوند می فرماید: «فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ». مفسّران شیعه می گویند: دوست داشتن این اسب ها برای خداوند و در راه جهاد فی سبیل الله است. چگونه این تفسیر را از عبارت(عن ذکر ربّی) می توان فهمید؟


پاسخ :
قبل از تفسیر آیۀ «فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ»،[1] ضروری است نخست دو موضوع «خیر» و «ذکر رب» در این آیه بررسی شود.
الف. خیر
در این که مراد از خیر در این آیه چیست، از سوی مفسران دیدگاه های مختلفی ارائه شده است که به آنها اشاره می شود.
1. بیشتر مفسّران می گویند: منظور خیر در این آیه، اسب است و در میان عرب، معمول است که از «خیل» (اسب) به «خیر» تعبیر مى‏کنند.[2]
2. برخی از مفسّران، گفته اند «خیر» در این آیه، به معنای مال و ثروت است.[3] چنان که در آیۀ قرآن، آمده است: «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ».[4] یا در آیۀ دیگر می فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْت إِنْ تَرَکَ خَیْراً...».[5] در هر دو آیه، خیر به معنای مال است.[6]
3. برخی هم با قبول قول دوم، معتقدند که منظور از مال در آیۀ مورد سؤال، همان اسبانى هستند که سلیمان را به خود مشغول کردند.[7]
4. بعضی نیز می گویند که ابن مسعود،[8] در این آیه به جای حبّ الخیر، حبّ الخیل، قرائت نموده.[9]
به هر حال، مفسران در نهایت مراد از خیر در این آیه را، اسب می دانند.
ب. ذکر رب
امّا در تفسیر ذکر رب، برخی برآنند که مراد از ذکر ربّ، ورد آخر روز یا نافله است.[10] بعضی دیگر گفته اند مراد، نماز عصر است.[11] عده ای نیز معتقدند، طاعت و عبادت خدا است.[12]و برخی دیگر گفته اند مراد، از ذکر رب، کتاب ربّ است که منظور از کتاب، تورات است.[13]
کسانی که مراد از ذکر را نماز عصر، یا نافله و یا ورد آخر روز گرفته اند، می گویند کلمۀ «احببت» در بردارندۀ معنای ایثار،[14] و کلمۀ «عن» به معنای «علی» است.[15] در نتیجه منظور سلیمان(ع) از جمله «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ...» این است که:
من آن قدر به اسب ها علاقه یافتم که وقتى اسبان را بر من عرضه کردند، نماز عصر، یا نافله، یا ورد آخر روز از یادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشید غروب کرد. البته باید دانست که ترک ورد یا ترک نافله که سلیمان(ع) در آخر روز به آن متعبد بود، اقتضای نسبت گناه به ایشان ندارد؛ زیرا که ترک ورد یا ترک نافله معصیت نیست.[16] همچنین، علاقۀ سلیمان (ع) به اسبان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را علاقه‏ مند به اسبان مى‏کرد، چون مى ‏خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربیت کند، پس رفتنش و حضورش براى عرضۀ اسبان به وى، خود عبادت بوده است. در حقیقت عبادتى او را از عبادتى دیگر باز داشته است، چیزى که هست نماز در نظر وى مهم ‏تر از آن عبادت دیگر بوده است. از این رو به ملائکه امر مى ‏کند که: آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش بخواند.[17]
کسانی که ذکر را به معنای طاعت خدا و یا کتاب خدا(تورات) گرفته اند، می گویند:«أَحْبَبْتُ» فعلی است که به عن متعدی شده.[18] در نتیجه معنای آیه چنین می شود: من این اسبان را به جهت اطاعت از خدا، یا به دلیل دستور او در کتاب تورات مبنی بر دوست داشتن اسب های جنگی، دوست دارم، چنانچه نزدیک به همین مضمون را برخی از مفسّران بیان نمودند و در تفسیر آیه گفته اند: سلیمان در اینجا براى این که تصور نشود که علاقه او به این اسب هاى پرقدرت، جنبه دنیا پرستى دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم و دستور او دوست دارم». من مى ‏خواهم از آنها در میدان جهاد با دشمنان او استفاده کنم.[19]
به نظر می رسد سخن کسانی که ذکر را به معنای کتاب گرفته اند، از اقوال دیگر، قوی تر باشد؛ زیرا در لغت نیز یکی از معانی ذکر، عبارت است از: «کتابی که در آن تفصیل دین است.[20] و در آیۀ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»،[21] نیز مفسّران گفته اند مراد از ذکر، قرآن است.[22]
نتیجه این که با توجه به مطالب ارائه شده، جواب سؤال روشن شد که بنا بر نظر کسانی که ذکر را به معنای اطاعت خدا و یا به معنای کتاب خدا (تورات) گرفته اند، آیه را چنین تفسیر کردند که دوست داشتن این اسب ها برای خداوند و در راه جهاد فی سبیل الله و اطاعت از امر پروردگار است؛ زیرا حضرت سلیمان هم از سوی پروردگار مأمور به جهاد با کفّار بود هم سفارش به مهربانی با اسب ها شده بود.
پی نوشت:
[1]. «گفت: من این اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم (و مى‏خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم، او هم چنان به آنها نگاه مى‏کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند»، صاد، 32.
[2]. مکارم، شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 273، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 740، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ ‌کاشانى ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 8، ص 50، کتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336 ش.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 435، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377 ش؛ زحیلى، وهبة بن مصطفى، تفسیر الوسیط، ج 3، ص 2205، دار الفکر، دمشق، چاپ اوّل، 1422 ق؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 17، ص 202، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش.
[4]. «و او علاقه شدید به مال دارد»!، عادیات، 8.
[5]. «بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى [مالى‏] از خود به جاى گذارده...»، بقره، 180.
[6] جوامع الجامع، همان.
[7]. همان.
[8]. یکی از قاریان هفت گانۀ مشهور.
[9]. مجمع البیان، ج 8، ص 740.
[10]. منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 8، ص 50.
[11]. مجمع البیان، ج ‏8، ص 741؛ سیوطى جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 5، ص 309، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
[12]. طنطاوى، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، 12ج ، ص 159.
[13]. حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش.
[14]. المیزان، ج 17، ص 203؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏8، ص 560؛ زحیلى، وهبة بن مصطفى، تفسیر الوسیط، ج 3، ص 2205، دار الفکر، دمشق، چاپ اوّل، 1422 ق.
[15]. المیزان، همان.
[16]. منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 8، ص 50 و 52.
[17]. المیزان، ج 17، ص 203.
[18]. حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 167، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش.
[19]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 272؛ صادقى تهرانى، محمد، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، ص 455، مؤلف، قم، 1419 ق؛ شریف لاهیجی، محمّدبن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق، حسینی ارموی، میرجلال الدّین، ج 3، ص 824، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اوّل، 1373 ش؛ مراغى احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، ج 23، ص 118، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
[20]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 5، ص 346، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق.
[21]. «ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم»، حجر، 9.
[22]. مجمع البیان، ج 6، ص 509؛ نمونه، ج 11، ص 17؛ المیزان، ج 12، ض 101.
منبع:islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.