جمعه، 3 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آیا ائمه موجودات فرا انسانی‌اند؟ آیا بر همه چیز آگاهى دارند و نادانى در هیچ زمینه اى به آنان راه ندارد؟ آیا بر همه چیز ولایت دارند؟ آیا غیر از کمالات معنوى، کمالات علمى هم دارند؟ آیا حرام‌ها در آنان اثر نگذاشته و...، مصادیقى از این گونه سؤالات و شبهات، در ذهنم تداعى می‌کند، که به دنبال پاسخ آن‌ها هستم؟


پاسخ :
در باب «امامت» و اوصاف آن، پاسخ را با حدیثى از امام رضا علیه السلام آغاز می‌کنیم:
«انّ الامامة اَجلُّ قَدرا و اَعظَمُ شأنا مِن اَنْ یَبلغَها الناسُ بعقولِهم اَوْ یَنالُوها بِآرائِهم اَوْ یُقیموا اماما باختیارهم»1؛ «به درستى شأن امامت برتر و بالاتر از آن است که با عقل و اندیشه عادى بتوان شناخت، یا با رأى و نظر مردم آن را به دست آورد و یا به تعیین و انتخاب مردم، آن را تعیین کرد».
زدلبرى نتوان لاف زد به آسانى
هزار نکته در این کار هست، تا دانى!
به جز شکردهنى، مایه‌هاست خوبى را
به خاتمى نتوان زد، دم از سلیمانى2
کسانى را که نمی‌توانیم بشناسیم؛ چگونه می‌توانیم توصیف کنیم؟ تنها می‌توان دست نیاز به کلمات گهربار خود آنان دراز کرد و از خود ایشان استمداد جست.
ساقى بیا که عشق ندا می‌کند بلند
کان کس که گفت قصه ما، هم زما شنید3
در عین حال به عنوان مقدمه چندین نکته در این باره بیان می‌شود:
یک. مراتب عالم هستى
1-1. جهان هستى داراى مراتب و درجاتى است که از دو جهت مطرح است: یکى «قوس نزول» و دیگرى «قوس صعود».
در قوس نزول، بعد از مبدأ هستى؛ یعنى، خداوند متعال، عالم عقول و مجردات قرار دارد و سپس جهان مثال یا برزخ و به دنبال آن جهان ماده.
در «قوس صعود» نیز از جهان ماده، به «جهان مثال» می‌رسیم و از جهان مثال به «جهان مجردات».4
1-2. در میان موجودات جهان، تنها انسان است که می‌تواند میان جهان ماده و جهان مجردات، رابطه و پیوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پیوند، میان تمام عوالم هستى و درجات مختلف آن است. وجود انسان، بستر و موضوع حرکت از قوه بى نهایت تا فعلیت بى نهایت است؛ از این رو «قوس صعود» تنها در بستر وجود آدمى ـ از پایین‌ترین درجه هستى تا به بالاترین درجه آن ـ قابل تحقق است.
1-3. همه اوصاف و آثارى که ما می‌شناسیم، ناشى از وجود است؛ چرا که در جاى خود ثابت شده، جز وجود هیچ حقیقت اصیل دیگرى منشأ آثار نیست.5
1-4. از آنجا که «وجود» داراى مراتب متعددى است (یعنى، وجود خداوند، مجردات، عالم مثال و عالم مادى)، هر نوعى از انواع مختلف جهان هستى، براساس بهره مندى اش از این مراتب وجودى، از آثار و لوازم و اوصاف آن نیز بهره مند می‌گردد. به بیان دیگر، از آنجا که همه اوصاف و آثار، برخاسته از ذات وجود است، هر پدیده اى به میزان درجه وجودى خویش، داراى فضایل و کمالات خواهد بود و چون انسان، تنها موجودى است که به دلیل ساختار وجودی‌اش، می‌تواند میان جهان ماده و جهان مجردات رابطه برقرار سازد؛ تنها موجودى خواهد بود که می‌تواند اوصاف و لوازم و آثار عوالم گوناگون هستى را در خود داشته باشد و آن‌ها را در خویش محقق سازد.6
1-5. به دلیل آنکه «عالم مجرّدات»، برتر از «عالم مثال» و «عالم مثال» برتر از «عالم مادى» است، اوصاف وجودى این عوالم نیز برتر از دیگرى می‌باشد. از این رو اگر انسان بتواند استعدادهاى نهفته خود را به فعلیت رسانده، از ماده و عالم مثال عبور کند؛ می‌تواند به عالم تجرّد راه یافته، از اوصاف و لوازم و آثار وجودى این مرتبه از هستى بهره مند گردد. این لوازم فراتر از عالم مثال و ماده است.
1-6. سه مرتبه یاد شده از عالم هستى (یعنى: «عالم تجرد و جبروت» که عالم بالاتر و نزدیک‌تر به مبدأ متعال است و موجودات آن از مراتب و وجودى بالاتر برخوردارند و «عالم مثال» که مترتب بر عالم تجرّد و متأخر و نشأت گرفته از آن است و نیز «عالم و نظام مادى» که عالم شهادت و ناسوت نیز نامیده می‌شود و آخرین عالم از عوالم وجود و هستى و نشأت گرفته از عالم مثال و مترتب بر آن است)؛ خود داراى عوالمى هستند که برخى برتر از بعضى و برخى مترتب بر بعضى دیگر و نشأت گرفته از آن است. از این رو ـ مثلاً ـ میان موجودات مجرد ـ بسته به اینکه در چه مرتبه اى از مراتب عالم تجرّد قرار گرفته باشند ـ تفاوت وجود دارد و لذا لوازم و آثار و صفات نیز متفاوت می‌گردد.7
دو. امام رأس هرم هستى
به اعتقاد ما، امام شخصیتى است که در رأس هرم هستى کائنات، قرار دارد. او از حیث درجه کمالات وجودى، در برترین نقطه و امیر کاروان سیر، در قوس نزولى و صعودى وجود است. از آنجا که از قیود نظام مادى رهیده و تعیّنات عالم مثال را کنار گذاشته است؛ به عالم تجرّد بار یافته و در این عالم نیز در مرتبه اعلا قرار دارد که از تمامى موجودات دیگر عالم تجرد، برتر و بالاتر است. از این رو، از لوازم و آثار و صفات والاترین مرتبه «عالم تجرد» برخوردار است. به بیان دیگر چون وجود آنان، برترین وجود است؛ صفات آنان ـ که از وجود سرچشمه می‌گیرد ـ برترین صفات است. عقل از فهم و درک آن در تحیر بوده و هیچ گاه به کنه آن نایل نمی‌گردد.
حضرت رضا علیه السلام در حدیث زیر به این حقیقت اشاره فرموده است:
«... در حقیقت جایگاه امامت، جایگاه پیامبران بوده و این مقام میراث اوصیاى ایشان است... امام همه فضایل و معارف را بى کسب و طلب؛ بلکه با انتخاب و عنایت حق، دارا است. با این حساب که را رسد که امام را بشناسد و بتواند انتخابش کند؟ زهى خیال محال، در این جایگاه خِرَدْ سرگردان، دلْ بى قرار، اندیشه حیران، دیده نارسا، توانا ناتوان، حکیمْ سرگشته، حلیمْ کوته دست، ادیبْ سرشکسته، خردمندْ بى خبر، شاعرْ بى زبان، ادیبْ بى بیان، سخندانْ درمانده که چه سان می‌توان گوشه اى از عزت و ارجمندى مقام امامت و فضیلتى از فضایل بى پایان آن را بیان داشت؟ همگى برآنند که دست‌ها از وصف و نشان این جایگاه رفیع، کوتاه است؛ تا چه رسد به بحث از عمق و باطن آن...».8
بر این اساس، «امام» انسان برتر است؛ نه برتر از انسان؛ چرا که آنان همچون دیگر انسان‌ها غذا می‌خوردند و براى تأمین معاش، تلاش و کوشش نموده و براى رفع خستگى استراحت می‌کردند. با مشاهده حوادث ناگوار و تلخ، ناراحت و آزرده خاطر می‌شدند و... این‌ها همه نشانه بشر بودن امام است. اما از آنجا که همین انسان، می‌تواند میان «جهان ماده» و «جهان مجردات» پیوند برقرار سازد؛ در نتیجه انسانى است ـ که در عین انسان بودن ـ خویش را به بالاترین مرتبه از عوالم وجود (عالم تجرد) ـ آن هم در والاترین مرتبه‌اش ـ متّصل ساخته است. چون امام همانند پیامبر، از درجه وجودى خاصى برخوردار است، بر همه چیز ولایت و به نوعى حاکمیت تکوینى بر کائنات دارد.
امام صادق علیه السلام در این زمینه می‌فرماید: «اگر امام در جهان نباشد، جهان براى ساکنان آن، همانند دریا، آرامش نخواهد داشت».9
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست10
همچنین لازمه ولایت تکوینى امام، آن است که بر جریان حوادث و رفتار انسان‌ها، اشراف و نظارت داشته باشد.
چنان که حضرت على علیه السلام می‌فرماید: «خداوند ما را پاک و معصوم داشته، گواهش بر آفریدگان و حجتش در روى زمین گردانید».11
پی نوشت:
1. اصول کافى، ح 518.
2. دیوان حافظ.
3. همان.
4. در این باب نگا: محمد شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، انتشارات، تهران: چاپ اول، 1367، ج 1، صص 226 ـ 212.
5. در این باب نگا: سیدمحمدحسین طباطبایى، نهایه الحکمه، مرحله اول، فصل 2و3.
6. ر.ک: مقالات، ج 1.
7. ر.ک: معاد یا بازگشت به سوى خدا.
8. کافى، ح 518.
9. همان، ح 453.
10. دیوان حافظ.
11. کافى، ح 495 و نیز نگا: روایت‌های 491، 692، 694، 686.
منبع: porseman.org


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.