آرگونوتها ārgonothā
تيفيس به دستور آتنا اين مأموريت را بر عهده گرفته و پس از آنکه در سرزمين مارياندينها (Mariandynes) از دنيا رفت، ارژينوس (Erginus) پسر پوزئيدون (Poseidon)، جانشين او شد. پس از اين دو تن، بايد از اورفئوس (Orpheus)، موسيقيدان اهل تراکيا (Thrace) نام برد که مأمور هماهنگ ساختن کار پاروزنها بود. دربارهی اورفئوس عقيده بر اين بود که وي از طرف خدايان به اين مأموريت گماشته شد تا با صداي خود مانع از آوازهاي فريبندهی سيرنها (Sirens) گردد. در اين هيئت، چند پيشگو از جمله ايدمون (Idmon) و آمفيارائوس (Amphiaraus) يا به روايت آپولونيوس رودس، موپسوس (Mopsus) شرکت داشتند. گذشته از اين، زتس (Zetes) و کالائيس (Calais)، پسران بورئاس (Boreas)؛ کاستور (Castor) و پولوکس (Pollux)، پسران زئوس (Zeus) و لدا (Leda)؛ دو پسر عموي آنها، يعني ايداس (Idas) و لينسئوس (Lynceus)، پسران آفارئوس (Aphareus) نيز از همراهان جيسون بودند. منادي اردو، آئتاليدس (Aethalides) پسر هرمس (Hermes) بود، اما آپولودوروس از اين شخص نامي نبرده است. همهی اين قهرمانان نقشي مهم در حوادث آرگو بر عهده داشته و ساير افراد در اين اردوکشي وظيفهی قابل ملاحظهاي انجام نمیدادند. اين افراد عبارتند از: آدمتوس (Admetus)، پسر فرس (Pheres)؛ آکاستوس (Acastus)، پسر پلياس (Pelias) که بر خلاف رأي پدرش با عموزادهاش جيسون قصد سفر کرده بود؛ پريکليمنوس (Periclymenus)، پسر نلئوس (Neleus)؛ آستريوس(8) (Asterios) يا آستريون(5) (Asterion)، پسر کومتس (Cometes)؛ پوليفموس (Polyphemus) و کائنئوس (Caeneus)، پسران الاتوس (Elatus)؛ کرونوس (Cornus)، پسر کائنئوس ؛ ائوريتوس (Eurytos) و اکيون (Echion)، پسران هرمس؛ اوژياس (Augeas)، برادر آئتس (Aeetes) که براي ديدار برادرش در اين جنگ شرکت کرد و هر دو پسران هليوس (Helius) بودند؛ سفئوس (Cepheus) و آمفيداماس (Amphidamas)، پسران آلئوس (Aleus)؛ پالائمون (Palaemon)، پسر هفائستوس (Hephaestus)؛ ائوفموس (Euphemus)، پسر پوزئيدون؛ پلئوس (Peleus) و تلامون (Telamon)، پسران آياکوس (Aeacus)؛ ايفيتوس (Iphitus)، پسر نائوبولوس (Naubolos)؛ پوئاس (Poeas)، پسر تائوماکوس (Thaumacus)؛ ايفيکلوس (Iphiclus)، پسر تستيوس (Thestius) به همراه خواهرزادهاش ملئاگر (Meleager)؛ بوتس (Butes)، پسر تلئون (Teleon) و اريبوتس (Eribotes) که پدر وي نيز تلئون (Teleon) نام داشت. آپولونيوس و آپولودوروس در مورد هراکلس (Heracles) که در يکي از حوادث اين سفر، يعني ربوده شدن هيلاس (Hylas) شرکت داشت، با يکديگر هم عقيده میباشند. اما اين خبر، مورد قبول ساير نويسندگان نبوده و بالاخره در فهرستي که از دو نويسندهی مذکور در دست است، نام آنسائوس (Ancaeus)، پسر ليکورگوس (Lycurgus) نيز ديده میشود. نام اشخاصي که در فهرست آپولودوروس ذکر نشدهاند نيز عبارتند از: تالائوس (Talaus)، آريوس (Arius) و لئودوکوس (Leodocus) که هر سه پسران پرو (Pero) میباشند. ايفيکلوس (Iphiclus)، پسر فيلاکوس (Phylacus)؛ ائوريداماس (Eurydamas)، پسر کتيمنوس (Ctimenus)؛ فلياس (Phlias)، پسر ديونيزوس (Dionysus)؛ نائوپليوس (Nauplius) که به عقيدهی آپولونيوس، شخصي غير از پدر پالامدس (Palamedes) بوده و اويلئوس (Oileus)، پدر آژاکس (Ajax). گذشته از اقوام ملئاگر که در بالا به آنها اشاره شد، آپولونيوس از لائوکون (Laocoon)، پسر پورتائون (Porthaon) نيز ياد میکند، اما آپولودوروس از وي نامي نبرده است. همچنين نام ائوريتيون (Eurytion)، پسر ايروس (Irus)؛ کليتيوس (Clytius) و ايفيتوس ؛ پسران ائوريتوس(4)؛ کانتوس (Canthus)، پسر کانتوس (Canethus)، آستريوس (Asterios) و آمفيون (Amphion) پسران هيپراسيوس (Hyperasius) نيز ديده میشوند.
آپولودوروس، برعکس از قهرماناني ياد میکند که نامشان در فهرست آپولونيوس به چشم نمیخورد و عبارتند از: فانوس (Phanus)، استافيلوس (Staphylus)؛ اکتور (Actor)، پسر هيپاسوس (Hippasus)؛ لائرتس (Laertes) به همراه پدر همسرش اوتوليکوس (Autolycus)؛ اوئريال (Euryale)، پسر مسيستئوس (Mecisteus)؛ پنلئوس (Peneleus)، پسر هيپالسيموس (Hippalcimus)؛ لئيتوس (Leitus)، پسر آلکتور (Alector)؛ منوئتيوس (Menoetius)، پسر اکتور(3) (Actor)؛ آسکالافوس (Ascalaphus) و يالمنوس (Ialmenus)، پسران آرس (Ares)؛ تسئوس (Theseus) که شرکت دادن وي در اين هيئت ساختگي است و بالاخره آتلانتا (Atalanta)، تنها بانويي که در اين اردوکشي شرکت داشت. عدهاي از مفسرين و شعراي متأخر، نام اشخاص معروفي را که در فهرست آپولونيوس و آپولودوروس موجود نيست، در کنار اسامي افراد اين هيئت وارد کردهاند که عبارتند از: تيدئوس (Tydeus)؛ آسکلپيوس (Asclepius)، فيلامون (Philammon)؛ پيريتوس (Pirithous)، هيلوس (Hyllus)، پسر هراکلس ؛ ايفيکلس (Iphicles)، نابرادري هراکلس ؛ ايفيس(6) (Iphis)، هيپالوسيموس ، پسر پلوپس (Pelops) و هيپوداميا(3) (Hippodameia)؛ دئوکاليون (Deucalion)، پدر ايدومنئوس (Idomeneus)؛ ترسانور (Thersanor)، پسر لئوکوتوئه (Leucothoe) و نستور (Nestor) که فقط وريوس فلاکوس (Verrius Flaccus) از او ياد کرده نيز از آرگونوتها بودهاند. کشتي آرگو در پاگاز توسط آرگوس(3) و با کمک آتنا ساخته شد. بدين ترتيب که چوب مورد نياز آن از منطقهی پليون (Pelion) تهيه شد و فقط چوب قسمت جلو کشتي را آتنا از چنار مقدس دودون (Dodon) فراهم کرد. آتنا به تنهايي آن چوب را بريده، به آن قدرت تکلم و پيشگويي بخشيد. آرگو توسط قهرمانان و با شرکت انبوهي از اهالي ساحل پاگاز به آب انداخته شده و قهرمانان پس از تقديم قرباني در راه آپولو (Apollo) سوار کشتي شدند. ايدمون براي اين سفر پيش بينيهایی کرده و معبر آنها را اعلام کرد تا همه صحيح و سالم بازگردند و فقط خودش در حين سفر از بين خواهد رفت. نخستين توقفگاه آنها در جزيرهی لمنوس (Lemnos) بود که در آن زمان هيچ مردي در آنجا وجود نداشت، چرا که زنان آنجا همهی مردان را کشته بودند. آرگونوتها با آنها وصلت کرده و از اين وصلت، زنان جزيرهی لمنوس صاحب پسرانی شدند. پس آنها آنجا را ترک کرده و به جزيرهی ساموتراس (Samothrace) رسيدند. در ساموتراس به اشارهی اورفئوس، همهی آرگونوتها به اسرار الئوسيس (Eleusis) آگاه شده و سپس به هلسپونت (Hellespont) يا همان تنگهی داردانل رفتند. در آنجا به جزيرهی سيزيکوس (Cyzicus)، يعني سرزمين دوليونزها (Doliones) وارد شدند که اهالي آنجا نيز با مهرباني آنها را پذيرفته و پاشاه جزيرهی سيزيکوس، ضيافت بزرگي به افتخارشان ترتيب داد. شب بعد، کشتي، آن جزيره را نيز ترک کرد، اما بر اثر وزش بادهاي مخالف، قبل از سپيدهی صبح، مجدداً به ساحل سيزيکوس بازگشت. مردم جزيره به تصور اينکه سرنشينان کشتي، راهزنان پلاژها (Pelages) هستند و طبق معمول براي دستبرد به آن حدود آمدهاند، با آنها به زد و خورد پرداختند. پادشاه جزيره توسط جيسون به قتل رسيده و عدهی زيادي از اهالي نيز کشته شدند. هنگامي که هوا روشن شده و خورشيد طلوع کرد، هر دو طرف به اشتباه خود پي بردند و به همين دليل جيسون، تشييع جنازهی باشکوهي براي پادشاه مقتول ترتيب داد و همراهان مدت سه روز براي وي عزاداري کردند. در اين اثنا، کليته (Clite)، همسر پادشاه از شدت تأثر خود را به دار آويخت و نيمفها (Nymphs) چنان در مرگ او گريستند که از اشکهايشان، چشمهاي به وجود آمد که آن را به نام کليته نامگذاري کردند. آرگونوتها چون پيش از حرکت، دريا را نامساعد و توفاني ديدند، مجسمهاي از ربةالنّوع سيبله (Cybele)، بر فرازکوه دنديم (Dindyme) که مشرف بر سيزيکوس بود، برپا کردند. آنها پس از مدتي حرکت به ساحل ميزي رسيدند. اهالي آنجا نيز هدايايي به آنها تقديم کردند.
هنگامي که مسافران به تهيهی غذا مشغول بودند، هراکلس که پارويش در راه شکسته بود، به جنگل مجاور رفت تا با تهيهی قطعه چوبي، پارويي مناسب براي خود بسازد. هيلاس نوجوان نيز که مورد علاقهی هراکس بود، مأمور تهيهی آب شيرين شد. هيلاس در بين راه براي پيدا کردن آب، عدهاي از نيمفها را ديد که در کنار چشمهای میرقصیدند. فرشتگان که مجذوب جمال وی شده بودند، او را به طرف خود و به داخل چشمه کشیدند، اما هیلاس در چشمه غرق شد. پولیفموس که صدای هلاس را قبل از غرق شدن شنیده بود به کمک وی شتافته و در راه هراکلس را دید، پس به همراه او به جست و جوی هیلاس رفتند. آن دو، تمام شب را در جنگل به جست و جو پرداختند، اما کشتی قبل از طلوع آفتاب به راه افتاده و آنها به حکم آنکه سرنوشت با ادامهی سفرشان موافق نبود، در آن سرزمین ماندند. پولیفموس ، شهر سیوس (Cios) را بنا نهاد و هراکلس نیز به اکتشافات خود ادامه داد. کشتی به سرزمین ببریسها (Bebrycians) واقع در بیتینی (Bithyni) رسید. آمیکوس (Amycus)، پادشاه آن سرزمین از پولوکس شکست خورده و در جنگی که بین آرگونوتها و ببریسها در گرفت، عدهی زیادی از ببریسها هلاک شدند و بقیه به نقاط مختلف گریختند. روز بعد آرگونونتها حرکت کردند، اما توفان شدیدی آنها را مجبور به توقف در سواحل تراکیا (کنارههای اروپایی هلسپونت) کرد. در آنجا نیز قدم به سرزمینی گذاشتند که فینئوس (Phineus)، پسر پوزئیدون پادشاهی آنجا را بر عهده داشت. وی پیشگوی کوری بود که دچار خشم خدایان شده و هر وقت غذایی برای او میگذاشتند، هارپیها (Harpies) قسمتی از غذای او را ربوده و بقیه را آلوده و کثیف میکردند. آرگونوتها از فینئوس درخواست کردند تا اطلاعاتی دربارهی سفری که در پیش دارند، به آنها بدهد. فینئوس تقاضایشان را به شرطی پذیرفت که او را از چنگل هارپیها نجات دهند. آرگونوتها به وی پیشنهاد کردند که او را از جنگل هارپیها نجات دهند. آرگونوتها به وی پیشنهاد کردند که با آنها همسفر شود و بدین ترتیب به محض اینکه پریان خود را به غذای فینئوس رساندند، زتس و کالائیس، پسران بورئاس (خدای باد) که دارای بال بودند به تعقیب آنان پرداختند. پس هارپیها متعهد شدند که از آزار فینئوس دست بردارند. بنابراین فینئوس قسمتی از آیندهی آنها را پیشگویی کرد و از خطری که در راه، انتظارشان را میکشید، آگاهشان ساخت. وی به آنها گفت که در راه به سنگهای متحرکی خواهند رسید به نام صخرههای آبی رنگ یا سیانس (Cyanes) که دائم در برخورد و تصادم با یکدیگر میباشند و ممکن است راه عبور را برایشان سدّ کنند. برای حل این مشکل آنها باید کبوتری را پرواز دهند، اگر کبوتر از معبر گذشت آنها نیز میتوانند به راه خود ادامه دهند و اگر نه مصلحت در آن است که از تصمیم خود صرف نظر کنند. آرگونوتها پس از کسب اطلاعات دیگری از وی راجع به منازل مختلف راه، حرکت کردند. پس در راه به صخرههای سیانس رسیدند و طبق گفتهی فینئوس کبوتری را پرواز دادند. کبوتر از معبر گذشت اما هنگامی که سنگها به هم نزدیک و معبر بسته میشد، چند تا پر از دم کبوتر در میان تخته سنگها ماند. آرگونوتها چند لحظه در انتظار باز شدن سنگها ماندند و به محض دور شدن سنگها از یکدیگر، آنها نیز از معبر گذشتند، اما قسمت عقب کشتی مانند دم کبوتر، اندک خسارتی دید. از آن پس صخرهها به جای خود ثابت و بیحرکت ماندند، چون تقدیر چنین خواسته بود که به محض عبور یک کشتی از آنجا حرکت سنگها متوقف شود. به این ترتیب، آرگونوتها وارد دریای سیاه شده، به سرزمین ماریاندینها رفتند و لیکوس (Lycus)، پادشاه آن سرزمین، آنها را با مهربانی پذیرفت. در آنجا ایدمون در حین شکار توسط گرازی زخمی شده و در گذشت، تیفیس ناخدای کشتی نیز در همین سرزمین مرده و ارژینوس وظیفهی او را به عهده گرفت. سپس آنها از مصبّ رودخانهی ترمودن (Thermodon) در کاپادوس گذشته و به دهانهی رودخانهی فاز (Phase) در کولخیس که مقصدشان بود، رسیدند. آرگونوتها در آنجا از کشتی پیاده شدند و در پی آن جیسون نزد آئتس، پادشاه آنجا رفت و مأموریتی را که پلیاس بر عهدهاش گذاشته بود، به وی ابلاغ کرد. آئتس در صورتی حاضر شد پوست زرین را به وی بسپارد که جیسون دو شرط وی را بدون کمک گرفتن از دیگران به انجام برساند. اول اینکه یوغی بر گردن دوگاو پادشاه بگذارد. این دوگاو را که سُمهای آهنین داشته و از بینیهایشان آتش زبانه میکشید، هفائستوس به پادشاه کولخیس داده بود که هرگز گردنشان با یوغ آشنا نبود. دوم اینکه مزرعهای را شخم زده و د ندانهای اژدهایی را که آتنا به آئتس داده بود، در آنجا بکارد. جیسون که هنوز شرط اول را انجام نداده بود، مأیوس شده و تمام همّ خود را صرف چاره اندیشی کرد که در آن هنگام مدئا (Modea)، دختر آئتس که عاشق جیسون شده بود به یاری وی شتافت. اما مدئا در مقابل کمکی که به جیسون میکرد از وی قول گرفت تا او را به همسری خویش پذیرفته و همراه خود به یونان ببرد.
پس جیسون پیشنهاد وی را پذیرفته و مدئا نیز که در کار سحر و جادوگری مهارت داشت، مرهمی به او داد تا قبل از مقابله با گاوها، سر و بدن خود را با آن چرب نماید، چرا که هر کس از آن مرهم استفاده میکرد به مدت یک روز روئین تن شده و آتش و آهن در او تأثیر نمیکرد. همچنین به وی فهماند که اگر دندانهای اژدها را بکارد، به جای هر کدام از آنها یک مرد مسلّح از زمین بیرون خواهد آمد که همهی قهرمانان را خواهند کشت. اما وی باید به محض مشاهدهی این مردان از دور، سنگی به جانبشان پرتاب کند، آنها به گمان اینکه این عمل توسط یکی از خودشان انجام گرفته، به جان یکدیگر افتاده و کشته خواهند شد. جیسون با توجه به راهنماییهای مدئا، شرایط پیشنهادی پادشاه را یک به یک انجام داده و در نتیجه پیروز شد. اما آئتس که نمیخواست به وعدهی خودش وفا کند، درصدد سوزانیدن کشتی آرگو و قتل قهرمانان برآمد. اما قبل از آنکه آئتس مقصود خود را عملی کند، جیسون با کمک مدئا و جادوگرانش که اژدهای محافظ را خواب کرده بودند، پوست زرین راه به دست آورده و همراه با او گریخت. آئتس به تعقیب جیسون و دخترش پرداخت، اما مدئا که یکی از برادرانش به نام اپسیرتوس (Apsyrtus) را همراه آورده بود، کشته و اعضای بدن او را در آب ریخت. پس آئتس مدتی مشغول جمع آوری اعضای بدن فرزندش شده و چون از این کار فراغت یافت، متوجه شد که فرصت تعقیب را از دست داده است. بنابراین خود را به تومس (Tomes)، نزدیکترین بندر ساحل غربی دریای سیاه رسانید و فرزند خود را در آنجا به خاک سپرد. سپس به عدهای از رعایای خود دستور داد تا کشتی را تعقیب کنند و اگر دست خالی باز گردند، همهی آنها را خواهند کشت. بنابر روایت دیگری، آئتس یکی از پسرانش را به تعقیب مدئا فرستاد، اما جیسون به کمک مدئا، وی را در یکی از معابد مخصوص آرتمیس (Artemis) واقع در دهانهی دانوب یا ایستروس (Istros) کشت. به هر حال آرگونوتها به راه خود ادامه داده و از راه دانوب به طرف دریای آدریاتیک رفتند. در راه بر اثر خشم زئوس، توفانی پدید آمد که کشتی از راه اصلی منحرف شد. در آن هنگام کشتی به زبان درآمده و گفت مادام که آرگونوتها توسط سیرسه (Circe) تصفیه نشدهاند، خشم زئوس از بین نخواهد رفت. پس کشتی آرگو از رودخانهی اریدان (Eridan) و رن (Rhone) که سرزمین اقوام لیگور و سلتی (Celtic) بود، گذشته و وارد مدیترانه شد. پس از دور زدن جزیرهی ساردنی (Sardinia) به جزیرهی آیایا (Aeaea) در کشور سیرسه رسید. در آنجا سیرسه که مانند آئتس، فرزند هلیوس (خورشید) و عمهی مدئا بود، جیسون را تطهیر کرده و با مدئا مذاکرهی مفصلی نمود، اما از پذیرایی جیسون در قصر خویش امتناع ورزید.
پس از تطهیر، کشتی به راهنمایی تتیس (Thetys) که به دستور هرا، ناخدایی آن را بر عهده گرفته بود، به راه افتاد تا به دریای سیرنها رسید. در آنجا اورفئوس نغمهای چنان زیبا و دلنشین خواند که آواز سیرنها نتوانست هیچ یک از آرگونوتها را به خود جلب کند و تنها بوتس با شنا خود را به آنها رسانید که آفرودیته (Aphrodite) وی را نجات داده و در لیلیبه (Lilybe)، ساحل غربی سیسیل مستقر کرد. پس از آنکه کشتی آرگو از تنگهی کاریبده (Charybde)، سیلا (Scylla) و ساحل جزایر لیپاری عبور کرد، سرانجام به جزیرهی کورسیر (کورفوی امروزی) رسید که سرزمین فئاسینها (Pheacians) محسوب میشد که پادشاهی آنجا را آلسینوس (Alcinouis) بر عهده داشت. آرگونوتها با گروهی از کولخیسیها که به دستور آئتس به تعقیب آنها آمده بودند، رو به رو شدند. کولخیسیها از آلسینوس تقاضا کردند تا مدئا را به آنها بر گرداند. آلسینوس پس از مشورت با همسرش آرته (Arete)، جواب داد در صورتی که مدئا هنوز به همسری جیسون درنیامده باشد، تقاضای آنها را خواهد پذیرفت. اما آرته موضوع را به مدئا فهماند و به این ترتیب جیسون با وی درآمیخته و شرط لازم همسری را انجام داد. پس آلسینوس تقاضای آنها را رد کرده و کولخیسیها که دیگر نمیتوانستند به سرزمین خود باز گردند، در همان جا ماندند و آرگونوتها به راه خود ادامه دادند. به محض حرکت، توفانی برخاست و آنها را بر خلاف میلشان، به جانب سیرتس (Syrtes) واقع در ساحل لیبی برد. همین مسئله باعث شد تا مجبور به حمل کشتی روی شانههایشان شده و آن را تا دریاچهی تریتونیس (Tritonis) بردند و به راهنمایی تریتونیس (Tritonis)، خدای دریاچه، راهی به طرف دریا یافته و به جانب جزیرهی کرت (Crete) حرکت کردند. در طول این مدت کانتوس و موپسوس نیز جان سپردند. آرگونوتها هنگام پیاده شدن در جزیرهی کرت با تالوس (Talos) روبه رو شدند. او که موجودی رویین تن بود، تنها نقطهی حساس بدنش، شریانی بود در نزدیکی پاشنهی پا که زیر یک قطعه پوست ضخیم قرار داشت و اگر این شریان باز میشد، تالوس جان میسپرد. تالوس تخته سنگهای بزرگ را از ساحل به جانب کشتیها پرتاب میکرد تا آنها را از نزدیک شدن به ساحل منصرف نماید. پس مدئا با اعمال ساحرانهی خود او را چنان به خشم آورد که تالوس به سنگی خورده، رگ پایش پاره شد و خیلی زود جان سپرد. پس از مرگ تالوس، آرگونوتها توانستند به راحتی به ساحل نزدیک شده و شب را در آنجا بمانند و صبح به راه خود ادامه دهند. اما در دریای کرت، ناگهان تاریکی اسرارآمیزی همه جا را فرا گرفت و آرگونوتها به خطر افتادند. جیسون دست دعا به درگاه آپولو برداشته و از او تقاضا کرد تا راه را به آنها بنماید. پس آپولو، دعای وی را اجابت کرده با روشنایی مختصری، یکی از جزایر اسپوراد را که در نزدیکی کشتی آنها بود، به ایشان نشان داد. آرگونوتها به آنجا رفته و در ساحل لنگر انداختند و آن جزیره را آنافه (Anaphe) به معنای الهام خواندند و رواقی به افتخار "آپولوی تابان" در آن بنا کردند. چون هدایایی شایستهی نیاز در این جزیرهی سنگی پیدا نمیشد، تشریفات معمولی را با شراب برگزار کردند. زنان طایفهی فئاسین نه به عنوان خدمتکار از طرف آرته به مدئا هدیه شده بودند، با مشاهدهی این عمل به خنده افتاده و با آرگونوتها به شوخی و بذله گویی پرداختند. این حالت به آ رگونوتها نیز سرایت کرده و در نتیجه صحنهای نشاط انگیز به وجود آمد که از آن پس، هر ساله هنگام تقدیم هدایا به آپولو، در آن جزیره تکرار شد. سپس آرگونوتها در آئژینا (Aegina) توقف کرده و بعد از عبور از ساحل آبائه (Abae)، به ایولکوس (Iolcus) قدم نهادند. این مسافرت که چهار ماه طول کشیده بود، با تصرف پوست زرین به این ترتیب پایان پذیرفته و جیسون نیز کشتی آرگو را به کورینت (Corinth) برد و آن را به پوزئیدون هدیه داد. منشأ این داستان که بسیار پیچیده است، به روزگاری که هنوز اودیسه (Odyssey) تنظیم نشده بود، باز میگردد. چرا که در آن منظومه نیز از کارهای جیسون یاد شده است. آشنایی ما با این داستان از روی منظومهای است که آپولونیوس یکی از اهالی رودس سروده و جزئیات آن را شرح داده است. به هر حال این داستان در ازمنهی قدیم شهرتی بسیار داشته و روایات و حکایات محلی مختلفی دربارهی آن انتشار یافته است. از این داستان نیز مانند منظومههای هومر (Homer)، قطعات نمایشی تنظیم شده، به خصوص شرح حال مدئا که مورد توجه شعرا قرار گرفته است.