يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ابراهیم قنبری (مهر)

ابراهیم قنبری (مهر)
«من آن موجود بى‏نام و نشانم» «كه باشد ملك گمنامى مكانم» «صابر كرمانى» ساعت 7 بامداد یكى از روزهاى گرم تابستان 1370 نگارنده به اتفاق آقایان: عباس شاپورى، حشمت‏اللَّه جودكى، یحیى سپنجى، على خادم، محمود محرمخانى، هشترودى از تهران براى دیدار استاد ابراهیم قنبرى عازم هشتگرد قزوین شدیم، پس از طى مسافت بین تهران- كرج، به منزل مهیار فیروزبخت هنرمند خوب و آهنگساز با استعداد رسیدیم و ایشان هم به جمع ما پیوست و همگى ساعت 3 بعد از ظهر به منزل استاد قنبرى واقع در هشتگرد قزوین رسیدیم. استاد قنبرى با رویى خوش و دوست‏داشتنى ما را پذیرا شدند و با توجه به این كه در ساعت استراحت ایشان به آنجا رفته بودیم ولى اثرى از ناخرسندى در چهره‏ى مردانه و رفتار مهربانش دیده نمى‏شد. به هر حال به منزل استاد قنبرى و در محضرش رسیده بودیم، منزلى كه از همه‏ى زرق و برق‏ها، دور و پر از صفا صمیمیت بود، بلى استادى كه از اول جوانى اسیر كشش‏ها و فریبندگى و ظواهر دنیا نگشته و همیشه به آن پشت نهاده و به آن بى‏اعتنا بوده و اگر مى‏خواست یا اكنون هم بخواهد، هیچگاه از دسترسش دور نمى‏باشد، ولى وى انسانى است شریف، هنرمند، صنعتكار كه هر سازى بخصوص ویولن كه از زیر پنجه‏هاى هرآفرین او بیرون آید نه در ایران بلكه در سراسر جهان بخصوص ممالك اروپایى كه خود سازنده‏ى این ساز و مربوط به خود آنان مى‏باشد معروفیت خاص دارد و در اغلب ممالك جهان از وى دعوت به همكارى شده ولى وى ثانیه‏اى زندگى در ایران را به صدها سال زندگى در آن كشورها ترجیح مى‏دهد. استاد ابراهیم قنبرى (مهر) به سال 1307 شمسى در تهران متولد شد، از همان دوران طفولیت به موسیقى علاقه‏مند شد ولى امكانى براى او موجود نبود تا بتواند در این رشته به فراگیرى مشغول شود، او به بخارى و سپس به مبل‏سازى روى آورد و در این صنعت و هنر پیشرفت چندانى نمود و از همان اوائل نوجوانى ذوق خلاق خود را نشان داد. ذوق موسیقى و فراگیرى آن در نهاد وى چون آتش زیر خاكستر همچنان باقى بود تا این كه روزى به منزل استاد صبا كه در خیابان ظهیرالاسلام بود مى‏رود و وضع خود را با آن استاد بى‏نظیر در میان مى‏گذارد. و استاد صبا وى را مورد لطف قرار مى‏دهد و به وى مى‏گوید كه شما بیایید و نزد من ویولن مشق كنید. برخورد صبا با این كارگر جوان چنان پدرانه و با محبت بود كه آن آتش كم‏سوى زیر خاكستر، تبدیل به اخگر فروزانى شد كه سراسر جهان را فراگرفت و امروز در موسیقى جهان یك نفر از ایران به نام كاشف صدا كه همین استاد قنبرى خودمان باشد مطرح گردیده. وى موسیقى و نواختن ویولن را نزد استاد ابوالحسن صبا فراگرفت و پس از چندى بنا به توصیه مرحوم صبا اولین ویولن را ساخت و صبا این ویولن را گرفت و پس از این كه پنجه‏اى با آن زد گفت من احساس مى‏كنم كه امشب با این ساز بتوانم خوب بزنم. از این زمان به بعد استاد صبا بیشتر قنبرى را تشویق در ساختن ساز مى‏كرد چون خود صبا هم ساز مى‏ساخت و چندى بعد وى را به آراكلیان كه در زمینه ساختن ساز اطلاعاتى داشت و كتاب‏هاى مختلفى را در رشته‏ى ویولن‏سازى در فرانسه مطالعه كرده بود معرفى مى‏كند و مدتى با هم در این مورد همكارى مى‏كنند، تا این كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر كارگاهى تأسیس مى‏شود تا در آن سازهاى مختلف جهت استفاده‏ى هنرجویان ساخته شود، از قنبرى هم دعوت مى‏شود و در سال 1335 این كارگاه رسماً كار خود را آغاز مى‏كند. استاد قنبرى، حدود دو سال در این كارگاه مشغول فعالیت بود كه از طرف مسئولین وزارتخانه، جهت آموزش و تكمیل این فن به فرانسه اعزام مى‏شود و رفتن این مسافرت هم بیشتر به خواست استاد هنرستان موسیقى آقاى سرژ خوتسیف انجام مى‏پذیرد. در این مورد استاد قنبرى مى‏گوید: «من در فرانسه، تقریباً از همان ابتدا یك دوره‏ى مخصوص «تعمیرات» را گذراندم كه اهل فن مى‏دانند «تعمیرات» مربوط به دوره‏ى «عالى» سازسازى مى‏شود. آخر براى شروع ابتدا مى‏خواستند براى مدت دو سال مرا به كلاس‏هاى مقدماتى نوسازى بفرستند. من سازى را كه ساخته بودم، با خودم به آنجا برده بودم، آنها وقتى كار مرا دیدند نه تنها از این تصمیم منصرف شدند بلكه دوره‏ى عالى «تعمیرات» را برایم تدارك دیدند. آن ساز را حتى آقاى اوئیستراخ هم تأیید كرد. (اوئیستراخ یكى از چند ویولنیست بزرگ جهان است) آن دوره‏ى دوساله را هم ظرف شش ماه تمام كردم و به ایران برگشتم.» لازم به گفتن است كه همین «اوئیستراخ» وقتى به كارگاهى كه استاد قنبرى كار مى‏كرده مى‏رود و سازى را كه ایشان ساخته بوده در دست مى‏گیرد، خیال مى‏كند كه این ساز از ساخته‏هاى «استرادیواریوس» بزرگترین سازنده‏ى ویولن جهان است ولى وقتى به او مى‏گویند كه این ویولن را آقاى قنبرى ساخته، بلافاصله نامه‏اى به این مضمون براى وى مى‏نویسد كه: «استاد جوان و باذوق، آقاى قنبرى، به شما صمیمانه تبریك مى‏گویم. ساز ساخت دست شما نه تنها ذوق هنرى سرشار و پشتكار فوق‏العاده‏ى شما را آشكار مى‏كند، بلكه ادراك و احساس عمیق شما را نیز در مسأله‏ى مشكل صداى ویولن نمایان مى‏سازد. كمتر اتفاق مى‏افتد كه این خواص با هم توأم شوند. بنابراین از تصمیم قلب موفقیت‏هاى بزرگترى را در آینده برایتان آرزو مى‏كنم. ارادتمند شما: دیوید اوئیستراخ. شانزدهم ژوئن 1960- پاریس». استاد ابراهیم قنبرى، علاوه بر ساختن ویولن، سازهاى دیگرى نظیر: ویولنسل، كنترباس، ویولن آلتو، تنبور، قانون، سنتور كروماتیك و هارپ را نیز ساخته و در ساخت همه‏ى آنها هم موفق بوده چون در قید مادیات نبوده و اصولاً به سازسازى عشق مى‏ورزد و نمایانگر این ادعا است. استاد قنبرى، علاوه بر كارگاه سازسازى وزارت فرهنگ و هنر سابق، كارگاه سازسازى «مركز حفظ و اشاعه موسیقى سنتى» را خود پایه‏گذارى كرد و شاگردان ورزیده و ماهر كه هر یك از استادان به نام مى‏باشند تریت نمود و در مدت شصت و سه سال عمر پربار و پرثمر خود، خدمات گرانبهایى به موسیقى و فرهنگ صوتى كشور كرد و در اوج شهرت و پیشرفت و بزرگى، هیچگاه به خود غره نشد و هنوز معتقد است كه خیلى چیزها هست كه باید فراگیرد و مى‏گوید هنر مرز و انتها ندارد كه انسان خیال كند كه به آخر آن رسیده. استاد قنبرى، در ساخت ویولن كه بیش از سیصد سال از ساخت آن مى‏گذرد تغییراتى داد كه به تأیید استادان جهانى نیز رسیده و بعضى از این ابداعات و تغییراتى را كه وى روى ساخت ویولن انجام داده، اندره هیل یكى از بهترین ویولن‏سازهاى انگلیسى روى سازهاى ساخت خود انجام داده و این را زمانى كه استاد قنبرى در انگلستان در كلاس ویولن‏سازى دوره مى‏دید از وى فراگرفت. درباره‏ى استاد قنبرى چه خوب است از دهان سیاوش اكبرى یكى از شاگردان وى بشنویم: «یادم هست روز اولى كه با برادرم هوشنگ نزد این استاد بزرگوار و بى‏تكبر رسیدیم و درباره‏ى ساختن ساز با ایشان گفتگو كردیم، به ما گفتند كه خیلى‏ها پیش من مى‏آیند و ساز ساخته شده‏ى خود را مى‏آورند تا نظر دهم، به آنان مى‏گویم شما ساز نسازید و خیلى‏ها هم قبول مى‏كنند و به ساختن چیزهاى دیگرى روى مى‏آورند، ولى به شماها مى‏گویم كه بروید ساز بسازید و كار خود را توسعه بخشید.» سپس فرمودند حالا هر سؤالى دارید، من حاضرم كه به آن پاسخ گویم. در اینجا لازم به توضیح است كه اكثر مردم فكر مى‏كنند استاد قنبرى فقط سازنده‏ى ویولن هستند و تخصص ایشان روى این ساز است و ما هم جزو همین دسته از مردم بودیم ولى وقتى از استاد درباره‏ى سازهاى دیگر جویا شدیم متوجه گردیدیم كه استاد قنبرى اقیانوس بى‏كرانى هستند كه هنوز اجتماع پى به وجود چنین گوهر نایابى نبرده است. استاد قنبرى، پس از این كه درباره‏ى هنر تارسازى مطالبى را براى ما گفت، برادرم راجع به رنگ ویولن از ایشان سؤال نمود استاد گفت این مطالب باشد براى پنج سال بعد. ما با توجه به این كه از مجالست و محضر ایشان سیر نمى‏شدیم خداحافظى كردیم از منزل این استاد بزرگ رفتیم، پس از یك ماه مجدداً همراه برادرم هوشنگ به تهران آمدیم و ویولنى را نزد استاد بردیم كه این مرتبه استاد قنبرى فرمودند حیف است این ویولن با این رنگ، رنگ‏آمیزى شده باشد، لذا مقدارى رنگ به ما دادند و فرمودند كه این را ببرید و رنگ این ویولن را عوض نمایید و از آن زمان به بعد تمامى سازهاى خود را اعم از ویولن، تار، سنتور، سه‏تار، چه مشقى و چه غیر مشقى از این فرمول رنگ استفاده مى‏كنیم و سازهایى را كه ما قبل از این تاریخ فروخته بودیم، همه را جمع‏آورى كردیم و صاحبان آنان ساز جدید دادیم و فقط از وسائل این سازها، استفاده در جهت ساختن سازهاى دیگر كردیم. از آن پس، هر دو ماه یكبار ما سازى مى‏ساختیم و نزد استاد قنبرى مى‏بردیم كه استاد مى‏دیدند و مرتباً با مهربانى و خلق خوش راهنمایى مى‏كردند و رفع اشكال مى‏نمودند تا این كه استاد دلسوز و گرانقدر در شهریور ماه سال 1368 به مدت دو روز به ارومیه تشریف آوردند و بدون دینارى چشم‏داشت مادى از صبح تا شب بدون اینكه كسى با خبر باشد در كارگاه محقر ما، روى پاى خود مى‏ایستادند و ما را راهنمایى مى‏كردند كه در اینجا لازم مى‏دانم از این استاد فرزانه و باگذشت و بى‏همتا تشكر كنم و براى بار دوم نیز در عید سال 1369 به مدت 10 روز مجدداً به ارومیه تشریف آوردند و در این مدت 10 روز یك عدد ویولن، یك عدد تار و یك عدد سه‏تار كه قبلاً طبق دستور خود ایشان، نیمه‏كاره رهایش ساخته بودیم در حضور ایشان تكمیل نمودیم و این نهایت لطف استاد گرانقدر و بزرگوارى است كه مدت 10 روز از وقت گرانبهاى خود را در دورترین نقطه‏اى از وطن خود ایران، بدون ذره‏اى نظر مادى در اختیار دو نفر از هموطنان خود گذاشت و مهم این كه در این 10 روز، روزانه، صبح تا شب پا به پاى ما روى سازها كار كرد كه به جرأت باید بگویم این هنرمند بزرگ از ما بیشتر زحمت كشید. در اینجا مى‏خواهم اندكى در مورد استاد عزیزمان آقاى ابراهیم قنبرى مهر براى شما بگویم، البته اگر كسى بخواهد از ایشان سخن بگوید باید به اندازه كافى به ایشان نزدیك و سالهاى سال در جوار این استاد انسان و شریف زندگى كند تا به بزرگوارى و وارستگى این مرد پى ببرد و به اهمیت كارهایى كه ایشان انجام داده واقف گردد. چه اهمیت كار ایشان چنان بالا است كه نه تنها ایران و ایرانى، بلكه كل جهان باید به وجود چنین مردى افتخار كند و هر ایرانى مفتخر و شكرگذار ایزد منان باشد كه چنین نعمتى را براى این سرزمین ارزانى داشته. در مورد كارهاى هنرى ایشان، باور كردنش مشكل است كه این همه خلاقیت و هنر از دست یك نفر ساخته باشد كسانى كه در كار هنرى وارد هستند مى‏دانند كه انسان خیلى مشكل است دو هنر را در حد كمال برساند و با توجه به این كه در كشور ما امكانات براى آموزش كارهاى هنرى بسیار كم است و هنرمند با مشكلات فراوانى روبرو مى‏گردد. با این همه ایشان در چندین هنر مهارت كامل دارند كه از آن جمله‏اند: طراحى، قالب‏سازى، خاتم‏كارى، سازسازى، نوازندگى و از همه بالاتر خلق و خوى خوب انسانى كه در درجه اهمیت و والایى قرار دارد. ابتدا در مورد سازسازى ایشان باید بگویم كه ایشان نه تنها به عنوان سازنده‏ى عالى و ممتاز، بلكه به عنوان تكامل‏دهنده خوب در سطح جهانى مطرح هستند، براى مثال چند نمونه از آنها را برایتان مى‏گویم: 1- در مورد «هارپ» كه سازى است با قدمت كهن و تاریخى و در جهان سه كشور بیشتر آن را نمى‏سازند و آن سه كشور هم عبارتند از: آمریكا، فرانسه و شوروى، ایشان عیبى را كه بعد از یكصد و پنجاه سال كارشناسان ممالك مزبور نتوانسته بودند رفع كنند، با تكنیكى عالى، این عیب را رفع نمود و آن را ساخت بدون عیب و به تصدیق كارشناسان خارجى هم رسید كه هم‏اكنون این «هارپ» در كارگاه میراث فرهنگى موجود مى‏باشد. 2- در مورد ویولن بعد از «استرادیواریوس» هیچ كس نتوانسته است كارى براى ویولن انجام دهد و آن را به تكامل نزدیكتر سازد ولى استاد قنبرى با دلایل منطقى، چندین كار از جمله فاصله گوشى‏ها از هم به خاطر راحت كوك كردن پر بودن بالاى «F» به خاطر استحكام و فرم پشت، به خاطر استحكام بیخ دسته و زیبایى و بسیارى كار دیگر در داخل و فرم ویولن و صداى ویولن انجام داده‏اند كه در تمام دنیا مورد تأیید اساتید بزرگ جهان مى‏باشد. در اینجا لازم به یادآورى است كه زنده‏یاد استاد ابوالحسن صبا، ویولن را در موسیقى ایرانى وارد و میان سازهاى ایرانى به صورت علمى جاى داد و به نحو احسن از آن استفاده كرد تا آن كه حتى با سازهاى ایران به رقابت پرداخت و مشابه این مطلب را با آهنگساز هنرمند و خوبى داشتم كه ایشان فرمودند: «استاد قنبرى ویولن را ایرانى ساختند و واقعاً هم همین طور است، چون هر نوازنده‏اى با این ساز مى‏تواند مهجورترین ردیف‏ها و گوشه‏هاى دستگاههاى موسیقى ایران را بنوازد.» 3- در مورد سه‏تار، غیر از كارهایى كه براى استحكام آن كرده، اول باید از ثابت كردن خرك كه موجب زیبایى و ثابت بودن پرده‏ها مى‏گردد یاد شود. سپس تغییر شكل سر و پنجه كه موجب مى‏شود سیم انداختن آن راحت باشد و دیگر لازم نباشد كه بعد از شیطانك پرده‏اى بسته شود و دیگر، پرده‏هاى فلزى كشویى كه باعث مى‏شود پشت دسته خالى باشد تا نوازندگى راحت‏تر شود و علاوه بر آن نوازنده هرچند ماه یكبار لازم نباشد كه پرده‏ها را عوض بكند و علاوه بر آن صافى صدا آن است كه از پارازیت‏هاى موجود در پرده‏ها مى‏كاهد. 4- و اما تار و كارهایى كه در مورد آن انجام داده، اول باید از ساختن تار یك تكه نام برد. سپس باز پرده‏هاى فلزى كه همان كارهایى را كه در سه‏تار گفته شد انجام مى‏دهد، در مورد سرپنجه تار كه یك شكل غلطى داشت، گو این كه فهم این شكل جدید براى بعضى‏ها كه سالها است، شكل قدیم را دیده‏اند مشكل مى‏باشد، اما اگر محاسن این سرپنجه را بدانند، اصلاً با آن سرپنجه قدیم كار نمى‏كنند كه در اینجا به طور خلاصه آنها را بیان مى‏كنم: از نظر زیبایى اگر شكل تار را از پایین نگاه كنیم هیچ شكل هندسى ندارد، اما وقتى به سرپنجه مى‏رسیم، یك مكعب مى‏بینیم كه اصلاً به شكل تار نمى‏آید، اما چون مردم عادت كرده‏اند آن را زیبا مى‏بینند. دیگر از نظر سیم انداختن باید در سرپنجه‏هاى قدیمى یك نخى به سیم ببندیم و بعد با آب دهان به نخ بزنیم و با دشوارى آن را به گوشى چسبانیده و آن جا بیندازیم اما در سرپنجه جدید، این طور نیست، گوشى‏ها به سرى كنار هم سوار شده‏اند هر كدام سوراخى دارد كه خود سیم در آن جاى مى‏گیرد، در اینجا به آن عده كه زیاد علاقمند به سنت و فرهنگ اصیل ایرانى هستند مى‏گویم باید قبول كنند كه براى یك سیم انداختن شش بار آب دهان به سرپنجه تار انداخته مى‏شد ولى در فرم جدید چنین نیست و باید صراحتاً بگویم كه هركس اگر بخواهد به فرم كاسه و نقاره‏ى تار دست بزند واقعاً خیانت كرده است چه استاد یحیى آن را به حد كمال رسانده و احترامش بر همه واجب است و این موضوع را هم استاد ابراهیم قنبرى به بنده فرمودند. از نظر كوك نگه داشتن سرپنجه‏ى قدیم به خاطر اختلاف زاویه‏اى كه سیم‏هاى زرد دارند، همیشه دست نوازنده در گوشى‏هاى تار مى‏گردد و بعد از كوك به خاطر اختلاف پتانسیلى كه در جلو و عقب شیطانك هست با یك ضربه مضراب دوباره كوك به هم مى‏خورد و باید دوباره كوك شود. 5- یك تكه بودن سرپنجه و دسته است كه موجب استحكام آن مى‏گردد و دو كار بسیار مهم در دهانه تار انجام داده كه به تكامل این ساز افزوده: یكى شیارى است كه در انتهاى دسته ایجاد كرده كه پوست در آن جاى گیرد، چون این پوستى كه روى دسته چسبانیده مى‏شد، همیشه بر اثر برخورد با پرده‏ى آخر تار بلند مى‏شد و كنده مى‏گردید كه این عیب رفع شد و دیگر شیارى است كه اطراف دهنه كاسه و نقاره ایجاد نموده كه تكلیف نوازنده را با پوست اضافى دهانه مشخص مى‏كند، چه تارهاى قدیمى را هر موقع كه پوست مى‏انداختند به خاطر كوچكى و بزرگى پوست هر بار از جایى مى‏بریدند كه این موجب مى‏شد دهانه تار همیشه بیش از همه جا تیغ بخورد و یا همیشه قسمتى از انتهاى پوست بلند شود كه اینها در عكس‏ها مشخص مى‏باشد. در مورد «قانون»، اسناد این ساز را از تمام عیوب از جمله كلیدهاى آن كامل نموده كه البته چون در تخصص ما نیست نمى‏توانم در مورد آن زیاد توضیح بدهم اما همین قدر مى‏دانم، آخرین «قانونى» را كه ساخته بود و در كارگاه ایشان بود، كلیدهاى آن طورى بود كه نوازنده در هر جایى كه مى‏خواست مى‏توانست كوك آن را تغییر بدهد. و اما در مورد كمانچه، استاد تحقیقى در مورد تمام كمانچه‏هاى شهرى و محلى ایران و خارج از ایران كرده كه از مجموع آن اخیراً كمانچه‏اى ساخته كه علاوه بر تكمیل كاسه، دو نكته بسیار مهم در دسته‏ى انجام داده كه حائز اهمیت است یكى شكل سرپنجه كه از حالت ماشینى بیرون آمده ولى باز شكل اصلى كه در معمارى‏ها و نقاشى‏هاى قدیم مى‏توان آن را یافت براى سرپنجه انتخاب كرده و باز به روشى علمى در زاویه سرپنجه با سیم حركت نموده، دیگرى كارى است كه در بیخ دسته كمانچه انجام داده كه مثل تار و ویولن شده و به استحكام آن مى‏افزاید و همچنین تعبیه تاندر براى تنظیم سیم‏ها از كارهاى جالب ایشان مى‏باشد كه اجازه‏ى ساخت آن را استاد به ما دادند و همچنین تار با پرده‏ى فلزى را كه مشاهده مى‏كنید. در مورد سنتور، كارى كه آقاى ناظمى در صداى آن كرده قابل ستایش است، اما فقط استاد قنبرى با ساختن سنتور «كروماتیك» و تعبیه‏ى گوشى‏هاى پیچى و ریل‏هاى تغییر كوك توانسته كارى براى سنتور انجام بدهد كه نمونه‏هاى آن در میراث فرهنگى موجود است و ما نیز تصمیم داریم كارهاى ایشان را دنبال كنیم، چه خود ایشان مى‏گفتند هنوز نوازنده براى اجراى بعضى از نغمات موسیقى، خود را عاجز مى‏داند. در مورد ضرب (تنبك) ایشان نمونه‏اى در میراث فرهنگى دارند كه مى‏توان آن را با سازهاى دیگر كوك نمود. و علاوه بر اینها در تمامى سازهایى كه از ایران باستان در ایران معمول بود، از سرنا گفته تا قیچك و از طبل تا عود و غیره، رویشان تحقیق و كار كرده است و در رنگ‏سازى و رنگ‏كارى نیز مهارت كامل دارد و چون در خاتم‏كارى و معرق خود استادكارى بى‏نظیر مى‏باشد و روى چندین سه‏تار و ویولن این كار بدیع و زیبا را انجام داده، در مورد ویولن‏هاى ساخت این استاد بى‏نظیر باید بگویم كه در سال 1339 در پاریس آقاى ویلیام اوئیستراخ نوازنده زبردست روسى، ویولن ساخت استاد قنبرى را با ویولن استرادیواریوس ویولن‏ساز بزرگ ایتالیایى اشتباه مى‏گیرد و وقتى به او مى‏گویند كه ویولن ساخت یك ایرانى است بنام استاد ابراهیم قنبرى (مهر)، اوئیستراخ مى‏گوید «واقعاً براى من افتخارآمیز است كه با سازنده‏ى سازى چنین هنرمند آشنا شدم.» در مورد اخلاق و انسانیت استاد قنبرى باید یادآور شوم كه مصاحبت انسان با ایشان، انسان را در مسیر دیگرى از زندگى قرار مى‏دهد، حتى در نكات باریك زندگى مى‏تواند الگوى تمامى هنرمندان و هنردوستان باشد، براى مثال تنها چیزى كه براى وى اهمیت ندارد، مادیات است كه طرز زندگى و سادگى و بى‏پیرایگى خانه‏اش همان منزل چهل سال پیش با همان یك تكه فرش. ایشان درس زندگى كردن و رفتار با هم نوع، با جامعه و حتى طرز آموختن را به ما آموختند، یادم مى‏آید، روزى مطلب بسیار ناچیزى در مورد خرك تار به ایشان پیشنهاد كردم چنان با تواضع و آب و تاب آن را پذیرفتند كه من یكباره به خود آمدم كه این همه مسائل كه به ما آموختند یكبار با روحیه‏اى تكبرآمیز نبود ولى این پیشنهاد من، چقدر ایشان به من احترام قائل گردیدند و آموختم كه انسانیت و بزرگ‏منشى یعنى چه و در تأیید این مطلبم به عكسى كه از مرحوم استاد ابوالحسن صبا در منزل ایشان است دیدم كه شادروان استاد صبا زیر عكس خود امضاء نموده و نوشته است: «تقدیم به شاگرد عزیز و استاد گرانقدرم جناب آقاى ابراهیم قنبرى». و به خاطر همین سجایا و اوصاف اخلاق و رفتار است كه هنرمندان به ایشان یادگار صبا نام نهاده‏اند و من در اینجا با توجه به خصلت‏هایى كه از زبان خود استاد و چه از زبان هنرمندان دیگر و خوانده‏ام، صراحتاً مى‏گویم كه بهترین شاگرد صبا، استاد ابراهیم قنبرى است، چون با این كه تمامى شاگردان مرحوم صبا خوبند، اما شاگرد باید تمامى خصلت‏هاى استاد را داشته باشد نه تنها نوازندگى و سازندگى آن را؛ البته خصایل اخلاقى هیچ‏كس را نمى‏توان بر روى كاغذ آورد زیرا مثلاً نگاه كردن، سخن گفتن و حتى گوش كردن به مطلبى حائز اهمیت، ماهرترین و چیره‏دست‏ترین نویسندگان نمى‏توانند با قلم بیان نمایند، من باب مثال، روزى در حضور استاد بودیم، صحبت از زنده‏یاد ابوالحسن صبا شد، ایشان نوارى آوردند كه آن را آقاى رحمت‏اللَّه بدیعى، قطعاتى از صبا را نواخته بود و براى ایشان فرستاده بود. نوار را روى ضبط نهادند و به گوش كردن آن مشغول شدیم و ضمن آن چاى مى‏خوردیم، یكباره من و برادرم متوجه شدیم استاد به زانو نشسته و نصف چاى را خورده بودند و نصف دیگر در دستش سرد شده بود و با تمام وجود گوش مى‏داد، گویى همان لحظه‏هایى را به خاطر مى‏آورد كه استاد فرزانه‏اش صبا زنده بوده و با پنجه‏هاى هنرآفرین خود مى‏نوازد، كارى كه هیچ شاگردى در حیات استادش نكرده چه رسد در ممات او، به هر حال نیم‏ساعت طول كشید تا نوار تمام و استاد قنبرى نیمه‏ى چاى سرد شده‏ى خود را بر زمین نهاد، در خاتمه یادآور شوم كه این استاد قنبرى است كه موسیقى را پاك و منزه در هر شرایط و دوره‏اى كرد نه موسیقى وى را، زیرا هیچگاه اسیر مجالس و محافل، مادیات و خودباختگى‏ها نشد و انسانى پاك و شریف، عارفى پاك‏نهاد زیست و زیست مى‏نماید.» استاد قنبرى، از نوابغ كم‏نظیر نه تنها ایران بلكه جهان است كه بى‏سر و صدا و دور از تظاهر و خودستایى به هنرش عشق مى‏ورزد و به كارش ادامه مى‏دهد، باید قدرش را دانست و به این مرد بزرگ و درویش، احترام خاص قائل شد، اگر كارگاهى زیر نظر وى با امكانات به وجود مى‏آمد، علاوه بر تربیت استادكاران متعدد، سازهاى ساخت ایشان نیز منبع درآمد ارزى خوبى براى كشور به حساب مى‏آمد. قنبرى به نوازندگى اكثر سازها آشنایى كامل دارد، از استاد قنبرى هنوز آن طور كه شایسته‏ى ایشان است تجلیل به عمل نیامده و تا دیر نشده باید از وى دلجویى شود. نگارنده شعر شاعر گرانمایه «جعفر نواى اصفهانى» را در اینجا مى‏آورم كه وصف‏الحال این استاد بزرگ و فرزانه مى‏باشد: «گل و ابر» شنیدم نو گل خوش رنگ و بویى فسرده از تشنگى بر طرف جویى بر او تابید بس مهر جهانتاب شد از پژمردگى بى‏طاقت و تاب حرارت شد عدوى رنگ و بویش چو شد خشك آب جوى رفت آبرویش چو افتاد آن گل از عزت به خوارى به گردون خیمه زد ابر بهارى گل پژمرده چون آن سایه را دید به امید كرم از جاى جنبید گفت كه اى ابر گهربار بحال خستة من رحمتى آر ز گرما سوختم بارى ز احسان بروى آتشم آبى بیافشان نگردد كم از آن دریا كه دارى اگر یك قطره هم بر من ببارى ترحم كن، مروت كن، وفا كن گر احسان مى‏كنى بر من بجا كن سرت نازم، مكن زین بیش تأخیر ز پا افتاده‏ام دست مرا گیر بجاى آن كه ترسازد رخش را چنین داد آن سیه دل پاسخش را كه ما را خوانده نزد خویش خوارى هم‏اكنون برفراز كوهسارى پس از انجام آن خدمت كه داریم اگر شد بر تو هم قدرى بباریم گل چنان از آتش حرمان دلش سوخت كه از هستى به كل چشم طمع دوخت چو گل را زندگانى یافت انجام بناگه بازگشت ابر سیه‏فام نگاه مرحمت برطرف جوى كرد گل خوشرنگ و بو را جستجو كرد ندید از آن گل پژمرده آثار بجز یك شاخه‏ى خشكى نگونسار در آن هنگام اشكش شد سرازیر ترحم كرد، اما اندكى دیر «هنرمندان»، كه دائم غمگسارند گل خوش رنگ و بوى روزگارند اگر روزى هنرمندى سخن‏دان برد حاجت به دو نان بهر یك نان چنان كوبند مشتى بر دهانش كه مسكین سیر مى‏گردد ز جانش شرنگ مرگ چون پر كرد جامش زرافشانى كنند از بهر نامش چو پایان یافت دور و روزگارش طلا گیرند بر گرد مزارش چو طوطى كرد آهنگ پریدن چه سود از نقش طوطى را خریدن نوا جز این فلك را نیست كارى كه هر گل را كند پامال خارى


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.