« آخرین بار کی پدرت را دیدی؟»

يکشنبه، 29 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
« آخرین بار کی پدرت را دیدی؟»
کارگردان؛ اناند تاکر، متولد 1963 تایلند. بازیگران؛ جیم برودبنت، کالین فیرث، جولیت استیونسن، جینا مکی. محصول مشترک سال 2007 سینمای بریتانیا و ایرلند. منتقد: علی شیخ الاسلامی اقتباس سینمایی اناند تاکر از کتاب خاطرات پرفروش بلیک ماریسن اثری قابل تامل و تاثیرگذار است. این فیلم 92 دقیقه یی با وفاداری به متن اصلی واقعی بودن مرگ را به اندازه واقعی بودن زندگی به تصویر می کشد. بلیک که حالا نویسنده یی معروف است، پس از آگاه شدن از سرطان علاج ناپذیر پدرش سعی دارد پاسخ سوال های سختی که سال ها عذابش داده اند را پیدا کند. آرثر، پدر بلیک، پزشک دهکده یی در شمال انگلیس است که با وجود علاقه یی که به خانواده اش دارد، از اشتباه - مثل هر انسان دیگری - عاری نیست. همان طور که در زندگی واقعی معمولاً فرصت رستگارشدن از نوع هالیوودی در اپیزود پایانی نیست، تلاش بلیک در کنار بستر مرگ پدرش به جایی نمی رسد. فیلم درباره رنج حاصل از تلاش برای به یادآوردن یک پدر است، به یاد آوردن وی وقتی که خود کاملش بود، قبل از حمله بیماری یی که مرگ تدریجی از آن اجتناب ناپذیر است. گرچه آغاز خط روایی داستان از وقتی است که به بیماری آرثر پی می برند، و این مسیر تا پس از مرگ وی ادامه می یابد، در طول این مسیر است که اشیا، حرف ها، حتی نوع چرخش سر و نگاه اطرافیان هرکدام با فلش بک های خوش ساخت دنیای شخصیت اصلی داستان را از کودکی تا حال در معرض دید مخاطب می گذارد. باید در نظر داشت که کتاب اصلی روایتی اول شخص از درونیات یک نویسنده است. در فرآیند اقتباس و تبدیل این متن به فیلمنامه و سپس فیلم، نبوغ دیوید نیکلز و مهارت کارگردان است که سفر حماسی درونی بلیک ماریسن را روی صحنه بزرگ سینما می آورد. یکی از عناصر ستودنی فیلم شخصیت پردازی های موفق و واقعی آن است. البته باید بازی های درخشان فیلم را هم فراموش نکرد. جیم برودبنت (برنده جایزه اسکار سال 2001 برای بهترین بازیگر مکمل مرد برای بازی در فیلم آیریس) که بیش از صد فیلم در کارنامه بازیگری اش دارد و نقش آرثر را بازی می کند، لایه های مختلف یک مرد را به تصویر می کشد؛ پدری پرانرژی، شوهری نه چندان وفادار، پزشکی قابل احترام و البته بیماری در بستر مرگ. جولیت استیونسن (لبخند مونالیزا، ملکه برفی) در نقش کیم، مادر بلیک، هر چند زمان کوتاهی دارد، ولی بازی دقیق و حساب شده اش خوش می درخشد و عمیقاً تاثیرگذار است. کالین فیرث (مارک دارسی در خاطرات بریجت جونز) که در این فیلم بزرگسالی بلیک را بازی می کند چند سالی است که جای خود را در نقش های بریتانیایی تثبیت کرده است. این اولین بار نیست که او نقش یک نویسنده را بازی می کند، پیش از این تجربه نیک هورنبی و ویلیام شکسپیر بودن را هم دارد. متیو بیرد (بلیک نوجوان) با اینکه متولد سال 1989 است بازی درخور توجهی ارائه کرده است. با این فیلم خوش ساخت و روان هر کسی می تواند بسته به تجربیاتش ارتباط برقرار کند. فلش بک های فراوان آن چون موج های دریایی آرام مرزهای واقعیت، خیال و خاطره را محو می کند، درست مانند محو شدن کلمات تیتراژ پایانی. نه بلیک ماریسن (Blake Morrison)، نویسنده کتاب، و نه انتشارات گرانتا (Granta) تصور می کردند که « آخرین بار کی پدرت را دیدی؟» کتابی پرفروش شود. ماریسن در این کتاب خاطرات پرتره یی از زندگی خانوادگی، رابطه پدر با پسر و در نهایت مرگ ارائه می کند، تصویری واقعی که برگرفته از زندگی شخصی اوست. خاطرات بلیک ماریسن نه تنها پرفروش شد، بلکه برنده دو جایزه در سال های 93 و 94 شد و اکنون در سال 2007 تبدیل به فیلمی شده است که از 5 اکتبر در بریتانیا به اکران عمومی در آمده است. پیش نمایش فیلم روز سه شنبه، دوم اکتبر، در مرکز باربیکن لندن با حضور بلیک ماریسن، اناند تاکر (کارگردان)، و دیوید نیکلز (نویسنده فیلمنامه) برگزار شد. مجری جلسه پرسش و پاسخ نایجل فلوید، منتقد فیلم، بود که در نوشته یی «تلفیق ماهرانه تصویر و موسیقی» توسط کارگردان را ستوده است و این فیلم را «تصویری امپرسیونیستی از پدری رئیس مآب، به ظاهر بی احساس ولی در عین حال دوست داشتنی از نگاه ستایشگر بلیک در کودکی، خشمگین در نوجوانی و بدخلق در بزرگسالی» معرفی می کند. در پاسخ به سوال من درباره تفاوت های اقتباس از رمان با خاطرات، دیوید نیکلز به وجود نداشتن ساختار معمول اوج و فرود در کتاب ماریسن اشاره کرد. وی افزود «من با خاطرات بلیک مثل یک داستان برخورد کردم. برای پیدا کردن زبان تصویری فیلم، ناگزیر به تغییر ساختار و توالی صحنه ها و حتی اضافه و کم کردن آنها بودم.» به باور ماریسن فیلمی که از خاطرات وی اقتباس شده است نه تنها واقعی و موفق بوده حتی در برخی صحنه ها نگاه و زاویه جدیدی نسبت به احساس شخصی او داده است. این در حالی است که بارها برچسب «فیلم نشدنی» روی این کتاب خورده بود. ماریسن معتقد است با اینکه نویسندگان نمی توانند دنیا را تغییر دهند، ولی می توانند الگوهای فکری و ساختارهای احساسی را - هر چند اندک - تحت تاثیر قرار دهند. در نوشته های اولیه او می توان نشانه های اعتراض به باورهای رایج در جامعه بریتانیا را یافت؛ مسائلی چون پنهان کردن احساسات، تبعیض علیه زن و تکیه بیش از حد به امریکا. او در نوشتن خاطراتش تلاش کرده است «پرده رمزآلود مرگ را کنار بزند و به احساساتی که معمولاً سرکوب می شوند اجازه بروز دهد.» زندگینامه، خاطرات و نوشته هایی از این قبیل پدیده هایی ناشناخته نبوده و نیستند. حتی برخی نقاشی های مردمان غارنشین عصر حجر روایتگر یادها و خاطره های مردمان آن دوران هستند. اما ژانر «نوشتن از زندگی»(LifeWriting) تنها چند سالی است که تبدیل به اسمی رایج در دنیای ادبیات شده است. از سال 1995 تا کنون ماریسن نویسندگی را شغل تمام وقت خود می داند. در کارنامه اش می توان دبیری سرویس ادبی آبزرور و ایندیپندنت یکشنبه ها را دید. او همچنین از سال 2003 استاد نویسندگی خلاق در دانشگاه گلداسمیت لندن بوده است. منبع: کافه نقد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.