نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان

شكست دوباره سعيد سلطاني در ماه رمضان با در نظر گرفتن تمام نقطه هاي ضعف و قوت مجموعه هاي پخش شده در ماه رمضان امسال مي توان ادعا كرد مامور بدرقه كه هر شب بر آنتن شبكه پنج سيما مي رفت، ضعيف ترينشان بود كه كليشه هاي به كار گرفته شده در آن تا حدي سخيف و گاه آزار دهنده بودند كه در مخاطب ايجاد دافعه مي كردند. باز هم به مانند بيشتر مجموعه هاي ...
يکشنبه، 28 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
 نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان
 
 نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان

 نزديك به يك دهه است كه نام ماه مبارك رمضان، جدا از جنبه هاي معنوي و مادي اش، مجموعه هاي تلويزيوني را به ياد مخاطبان ايراني سيما مي اندازد. هر سال به طور معمول يكي دو مجموعه از سريال هاي مناسبتي تلويزيون در ماه مبارك رمضان مورد استقبال و خوشايند مردم (به عنوان تماشاگران بالقوه جعبه جادويي) قرار مي گيرند و تا مدت ها بازار بحث و اظهار نظر در مورد آن ها داغ است. دامنه استقبال از اين مجموعه ها گاه تا به اندازه اي مي رسد كه شوخي با كاراكترها و روابط شان به يكي از مهم ترين موضوع هاي مطرح شده در گفت و گوهاي آدم هاي كوچه و بازار تبديل مي شود (مثل پيامك هاي رد و بدل شده ميان عامه مردم در سال گذشته). ماه رمضان امسال نيز به مانند سال هاي اخير شاهد پخش چهار مجموعه تلويزيوني بود كه هر يك مخاطبان خاص خود را داشتند، اما هيچ يك از آن ها نتوانستند به مجموعه اي جريان ساز و محبوب (در حدي گسترده) تبديل شوند. ضعف هاي ساختاري و تكنيكي آشكار اين سريال ها گاه تا آن اندازه مشهود بود كه مخاطبان عام اين قبيل برنامه ها نيز اين ايرادها را كشف مي كردند و بر مي شماردند. هدف اين يادداشت نقدي اجمالي بر چهار سريال پخش شده در ماه رمضان امسال است.
روز حسرت:

 نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان

معناگرايي مدرسه اي در هاله اي از همان اغراق هاي هميشگي! كمتر كسي را از ميان مخاطبان هميشگي تلويزيون مي توان يافت كه نام سيروس مقدم برايش آشنا نباشد. او كه به جرات پركارترين كارگردان سريال ها و فيلم هاي تلويزيوني است، امسال مجموعه روز حسرت را به روي آنتن فرستاد كه كم كم به عنوان پر مخاطب ترين سريال تلويزيون در ماه رمضان جاي خود را در ميان خانواده ها باز كرد. روز حسرت دو تم روايي به ظاهر جذاب را روايت مي كند؛ يكي بخش ماورايي و مذهبي فيلمنامه است كه تمام تمركزش بر مشاهدات كاراكتر نرجس (افسانه بايگان) از دنياي برزخ است و ديگري به داستان مسعود (پوريا پور سرخ)، فرزند نرجس و حاج رضا (فرامرز قريبيان) مي پردازد كه رابطه دو طرفه او با همسر فلج اش، معصومه (ليندا كياني) و همسر صيغه اي اش، فريده (مهراوه شريفي نيا)، يك مثلث عشقي را پديد آورده است. اما مشكل بزرگ روز حسرت در عدم توانايي فيلمنامه اش براي پرداخت درست اين دو موقعيت روايي و يك شخصيت پردازي محكم و قابل قبول خلاصه شده است. مسعود به عنوان يكي از اصلي ترين كاراكترهاي مجموعه شخصيتي منفعل است كه نه نقش بازي كردن اش براي پدر و مادرش به دل مي نشيند و نه ابراز علاقه اش به معصومه. او حتي در برابر كنش ها و تهديدهاي فريده موجودي دست و پا بسته به نظر مي رسد كه در مواقع حساس قادر به يك تصميم گيري درست و منطقي نيست و اگر قرار است خطر حضور فريده در خانواده اش را رفع كند بايد دست به دامان كاراكتري همچون حامد (رحيم نوروزي) شود كه خود شخصيتي تك بعدي، منفي و دافعه انگيز به نظر مي رسد. از طرفي شخصيت معصومه نيز به دليل ناتواني اش در حركت در عمل به يك كاراكتر خنثي تبديل شده كه پاك بودن اش (با تاكيد كليشه اي كارگردان بر لباس سفيد او) نمي تواند همذات پنداري زيادي را در مخاطب بر انگيزاند. شايد به همين دليل است كه او با مرگش خيلي زود از مناسبات داستان خارج مي شود. فريده قدرتمندترين و نمايشي ترين شخصيت اين مجموعه است كه تصميم هايش مي تواند واكنش ديگر شخصيت هاي اصلي را به همراه داشته باشد. او با آن كه همسر صيغه اي مسعود است، اما به شدت او را دوست دارد و زماني كه محبت مسعود را از دست رفته مي بيند، در جهت گرفتن حق اش بر مي آيد. آگاهي او از باردار شدن اش حركت قصه را در مسير دیگری مي اندازد. اما زماني كه فريده خود را به خانواده مسعود معرفي مي كند و در كمال تعجب خود و تماشاگر، خيلي زود با آغوش باز و پذيراي پدر و مادر مسعود رو به رو مي شود، ديگر آن حالت نمايشي و همذات پندارانه خود را از دست مي دهد و تماشاگر تنها بايد به انتظار نتيجه نقشه هاي مسعود و حامد براي او باشد. در واقع او ديگر كاراكتري كنش مندي به حساب نمي آيد و تنها هدف اش نگاه داشتن بچه اي است كه از مسعود در شكم دارد. با اين وجود باز هم فريده تا پايان مجموعه از ديگر كاراكترها پيشي دارد و در ارنباط با مخاطب موفق تر است. از سويي ديگر دو كاراكتر حاج رضا و نرجس به دليل تاكيد بيش از اندازه فيلمنامه نويس (عليرضا افخمي) و كارگردان بر خوب بودن شان و معرفي آن ها به عنوان همان شخصيت هاي آشنا، قالبي و مورد علاقه تلويزيون، در مقايسه با ديگر كاراكترهاي اصلي انگيزه كمتري را در مخاطب براي پيگيري كنش هاي شان (البته اگر بتوان براي آن ها كنشي هدف مند در فيلمنامه پيدا كرد) به وجود مي آورند. حاج رضا با آن كه بزرگ خانواده است و همه به نوعي از او حرف شنوي دارند، اما قدرت نمايشي چنداني ندارد و كاراكتري خنثي است كه تنها شايد حضورش در مشاهده هاي نرجس از عالم برزخ است كه اندكي او را از آن حالت حاشيه اي و تخت خارج مي كند. با اين وجود رويت حاج رضا در عالم برزخ آن قدر هم موقعيت بالقوه نمايشي و جذابي نيست كه بتواند تم ماورايي و مذهبي فيلمنامه را پر رنگ تر از داستانك هاي ديگر كند. اين كه مسعود فرزند واقعي حاج رضا و نرجس نيست، رازگشايي غافلگيرانه اي براي مخاطب به حساب نمي آيد و از همه بدتر اين كه در روند منحني حركت داستان تغييري اساسي به وجود نمي آورد. در واقع اين رازگشايي سبب تحولي در كنش شخصيت ها نمي شود و در اين ميان پيگيري حاج رضا و نرجس براي زنده شدن خاطرات گذشته و تلاش براي بهبود وضعيت نه چندان مناسب حاج رضا در برزخ، به تم اصلي مجموعه تبديل مي شود و درست در اين جاست كه كارگردان و فيلمنامه نويس براي موجه جلوه دادن مشاهدات نرجس به دليل تراشي روي آورده اند و ناگزير شخصيت روحاني (اسماعيل خلج) را وارد قصه كرده اند كه در لحظه هاي بسياري از مجموعه بايد به تماشاي وعظ او درباره دنياي برزخ و اعتقاد مومنان بنشينيم. با وجود آن كه دنياي تصويرسازي همواره محمل خوبي براي بيان شعارها، اعتقادات و ايدئولوژي ها بوده، اما نبايد اين نكته را از ياد برد كه اين پيام رساني بايد در خدمت يك تم روايي و دراماتيزه باشد. اين موضوع چيزي است كه متاسفانه سازندگان روز حسرت به كلي آن را فراموش كرده اند. گويي تنها هدف شان اين بوده كه در راستاي فضاي معنوي شب هاي ماه رمضان داستان شان به اعتقادات مذهبي مخاطبان پهلو بزند و در طول ساخت مجموعه اصلا به اين فكر نبوده اند كه پيام اثرشان بيشتر مناسب داستان هاي مذهبي براي كودكان است! زماني كه شخصيت هاي اصلي مجال چنداني براي خروج از قالبي تك بعدي ندارند، ديگر نمي توان انتظار داشت كاراكترهايي همچون زري (نسرين خسرواني) و آن دو منشي نرجس، ناهيد (نعميه نظام دوست) و سارا و شخصيت هايي از اين دست شكل و شمايل يك شخصيت تمام عيار را داشته باشند يا نقشي تعيين كننده در مناسبات داستان ايفا كنند. از منظر زيبايي شناسي نيز روز حسرت حرف تازه اي براي گفتن ندارد و در بهترين حالت در راستاي همان مولفه هاي تصويري اغراق آميز كارهاي پيشين سيروس مقدم قرار مي گيرد. در اين جا نيز باز شاهد نور پردازي هاي غير متعارف (و البته گاه چشم نواز)، وجود بخار در عمق صحنه هايي كه قرار است حس تعليق يا ماورايي بودنشان را بر سر بيننده فرياد بزنند و يا استفاده از لنزهاي وايد و معوج كننده تصوير هستيم كه ديگر به بخشي غير قابل تفكيك از مشخصه هاي آثار مقدم در آمده اند و فرقي نمي كند كه داستان چه فضايي دارد.
در واقع می توان گفت سیروس مقدم با این همه حجم کاری و تولید فیلم و سریال برای تلویزیون فیلم هایش از کیفیت لازم از نظر محتوا برخوردار نیست و غالبا کلیشه ای وشعاری فیلم هایش را می سازد. موضوعی که مقدم خیلی به آن علاقه دارد و همیشه در اکثر فیلم هایش می خواهد به آن بپردازد، دنیایی ماورایی است که به جرات می توان گفت باعث تنزیل معارف دینی ما پیرامون این مباحث است. روز حسرت با اين كه بازيگران توانايي را در اختيار دارد اما هيچ يك از آن ها موفق نشده اند سر و شكلي بهتر به نقش هاي ضعيف شان (از حيث شخصيت پردازي) ببخشند. شايد در ميان گروه بازيگران اين مجموعه بتوان به بازي درخور مهراوه شريفي نيا يا رحيم نوروزي (كه نقش هاي منفي را گاه استادانه بازي مي كند) اشاره كرد. البته ديدن فرامرز قريبيان بعد از مدت ها براي بينندگاني كه خاطره هاي خوبي با بازي هاي درخشان اش دارند، خالي از لطف نيست.
 

 نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان
مثل هيچكس:
به ياد مجموعه هاي دهه شصت عبدالحسين برزيده در مجموعه مثل هيچكس كه از شبكه دوم سيما پخش مي شد، تمام تلاش خود را صرف اين كرد كه ظاهر داستان اخلاق گرايانه اثرش خوش آب و رنگ جلوه كند و يا حداقل سر و شكلي شلخته نداشته باشد. شايد از لحاظ اجرايي بتوان گفت او در اين هدف تا اندازه اي موفق بوده، اما مهم ترين مشكل مثل هيچكس را بايد در فيلمنامه نخ نما و قابل پيش بيني اش جست و جو كرد. علي اكبر محلوجيان كه سابقه خوبي در نگارش فيلمنامه هايي با موضوع خانواده هاي سنتي دارد، در اين جا نيز در همان حال و هوا گام برداشته و خانواده اي پر جمعيت را ترسيم كرده كه همه در سايه حمايت و جوانمردي هاي برادر بزرگ خانواده، كاراكتر محمد علي يا همان داداشي (حسين ياري)، به ظاهر روزگار خوبي را مي گذرانند. در همان قسمت هاي ابتدايي و با معرفي شخصيت ها و نوع رابطه شان با يكديگر به راحتي مي شد اتفاق هاي بعدي (به ويژه فروپاشي بنيان خانواده داستان در اثر كارشكني هاي جلال) و حتي متنبه شدن آدم هاي خطاكار قصه را در پايان مجموعه حدس زد. در چنين حالتي بايد به آن دسته از مخاطبان كه به كليشه هاي ريز و درشت مجموعه انتقاد مي كردند حق داد. زماني كه در يك متن نمايشي عنصر درام رنگ و بوي تازگي ندارد و شخصيت ها آن قدر تك بعدي هستند كه گاه باعث آزار بيننده مي شوند، هر چه كارگردان براي فاخر جلوه دادن آن متن تلاش كند (كه در اين جا برزيده چندان هم در اين قيد و بندها نبوده و كاملا محافظه كارانه عمل كرده) باز هم نمي تواند اثرش را به سرانجامي درست برساند. مثل هيچكس هم درست از همين ناحيه آسيب ديده است. شخصيت هاي اصلي آن آنقدر زياد و البته خنثي هستند كه منطق حضور برخي از آن ها به زير سوال مي رود. مهم ترين سوالي كه با پيگيري كنش كاراكترها به ذهن مي رسد اينست كه به راستي اگر تعداد برادران و خواهران محمدعلي كم و زياد مي شد، آيا در اصل ماجرا تغيير محسوسي به وجود مي آمد؟ به جز محمد باقر (حميد ابراهيمي)، كاظم (رامين راستاد) و اشرف (نفيسه روشن) هيچ يك از ديگر كاراكترها هيچ نقشي در پيشبرد روند قصه مجموعه ندارند. از طرفي فيلمنامه گاه و بي گاه بر روي شوخ طبعي (كه بيشتر به مزه پراني هاي لوس شبيه است) و شعارهاي اخلاقي كاراكتر محمد حسن تاكيد بيش از اندازه كرده است كه در اجرا به لطف بازي خوب جواد عزتي اين عيب كمتر به چشم مي آيد. كاراكتر جلال (اصغر همت) قطب مقابل داداشي است كه تمركز فيلمنامه نويس و كارگردان بر وجوه منفي شخصيتي اش قرار است تماشاگر را متوجه فضيلت هاي ريز و درشت داداشي كند. با اين كه تجربه بالاي اصغر همت كمك بسيار خوبي در نقش آفريني اش بوده، اما پرسوناي جلال تا آن اندازه منفي است كه تماشاگر حساس را از كينه و نفرت افراط گونه اش اش نسبت به جايگاه محمدعلي و خانواده اش به تعجب وا مي دارد. شخصيت هايي از قبيل مادر (پروانه معصومي)، خان عمو (پرويز پورحسيني)، آقا ميرزا (مهران رجبي)، نرگس (آتنه فقيه نصيري) و محمد امير (شاهرخ استخري) گاه تنها براي تزيين صحنه ها به كار گرفته شده اند و حضورشان در كنار محمد علي تنها بهانه اي است براي تاييد بزرگمردي هاي اين شخصيت و نفي بدي هاي جلال و يا نامروتي هاي كاظم و محمد باقر. گره افكني فيلمنامه (به هم ريختن رابطه ميان برادران) آن قدر دير اتفاق مي افتد كه كم كم حوصله بيننده سر مي رود. در عوض تنها تعليق موجود در داستان در به سرانجام رسيدن مراسم سمنو پزان مادر خلاصه شده كه به عنوان يك دستاويز دراماتيك بيشتر به يك شوخي مي ماند! پس از بروز اختلاف ميان برادرها و خواهرها نيز داستان تقريبا در جا متوقف مي شود و شكايت اشرف از محمدعلي، پلمپ شدن كارگاه داداشي و به زندان افتادن او تنها اتفاق هاي پيوسته اي است كه در داستان رخ مي دهند و بقيه سكانس ها و فصل ها به اظهار نظر آدم ها درباره يكديگر خلاصه شده است. البته براي خالي نبودن عريضه مطابق پيش بيني ها آدم بد ماجرا به سزاي عملش مي رسد و شخصيت هاي خطاكار داستان نيز به آغوش گرم خانواده اش بازمي گردند و در كنار آن سر دادن شعارها در وصف جوانمردي و گذشت و ايثار هم بازار گرمي دارد! مثل هيچ كس بيشتر از آن كه از جنس زمانه اش باشد، تماشاگران تلويزيون
را به ياد مجموعه هاي اخلاق گراي دهه شصت مي اندازد.
 نگاهی به مجموعه هاي تلويزيوني در ماه رمضان
بزنگاه:
دل خوش كردن به اندكي جزييات رضا عطاران در كنار مهران مديري بهترين طنز پرداز عرصه تلويزيون است كه تفاوت عمده آثارش با كارهاي مهران مديري در نوع نگاهش به مقوله طنز است. مديري در طول چند مجموعه اخيرش ضمن نقد آداب و رفتارهاي اجتماعي و شخصي مرسوم ميان ايراني ها گوشه چشمي هم به مقوله فانتزي گرايي در طنز داشته و انصافا در اين كار موفق هم بوده است. اما رضا عطاران نقد رفتارها و ناهنجاري هاي اجتماع پيرامونش را در قالبي عاميانه تر به تصوير مي كشد و در برخي اوقات سعي كرده جنس كارهايش به كمدي هاي روحوضي نزديك شود. طنز موقعيت و كلام در كارهاي عطاران به خوبي موج مي زند و در بزنگاه نيز كم و بيش شاهد آن بوديم. اما مشكل كار اخير عطاران در اين است كه او پيكره روايي اثرش را رها كرده و بيشتر در قيد و بند بامزه در آمدن نوع رفتار و گفتار كاراكترها (كه همگي شان تيپ هايي آشنا هستند) بوده است. به همين دليل از نيمه هاي مجموعه شوخي هاي رد و بدل شده ميان شخصيت ها ديگر آن تازگي اوليه را براي مخاطب ندارند و جوابگوي حجم زمان بالاي مجموعه نيستند. با اين وجود نگاه تيزبين عطاران نسبت به شخصيت هاي اثرش مجموعه را در لحظه هايي دلپذير و خوشايند از كار در آورده است. بازي فوق العاده مرجانه گلچين در نقش بهجت (كه بهترين نقش آفريني اش در دو دوره از بازيگري اش به شمار مي رود) و يا بازيگر نقش درسا كه تمام بار شوخ طبعانه مجموعه را بر عهده گرفته از نكته هاي قابل ملاحظه بزنگاه به شمار مي روند كه ضعف هاي موجود در شخصيت پردازي و فضا پردازي گاه تكراري فصل ها را اندكي تعديل مي كنند. تنها مزيت فيلمنامه در اين است كه بر روي وجه منفي و مثبت شخصيت هاي اصلي اش به طور يكسان كار كرده و هيچ يك از كاراكترها نه منفي منفي هستند نه مثبت مثبت. با اين وجود موقعيت هاي خلق شده در فيلمنامه هيچ يك تازگي چنداني ندارند و خيلي از آن ها قابل حذف هستند و يا تاثيرشان در لحظه است. به عنوان مثال تاكيد چند قسمتي بر مراسم ختم پدر خانواده (احمد پور مخبر) با آن همه جزييات كه تنها براي پر رنگ شدن شوخي هاي كلامي و موقعيت فيلمنامه است، قضيه اعتياد نادر (رضا عطاران) كه افراط در شوخي با آن حتي حساسيت هايي را در سطح جامعه به وجود آورد که باعث نگرانی متصدیان فرهنگی و حتی عده زیادی از مخاطبان فیلم شد و مطمئنا این نوع گویش و تکه های طنز گونه که بار ضد اخلاقی دارد، رواج صفات ناپسند در جامعه را به همراه خواهد داشت. ورود مرتضايي به زندگي آن ها، فلج شدن صابر (حميد لولايي) كه بيشتر در خدمت اسپانسر مجموعه (سازمان بهزيستي) بود تا خط روايي آن، ورود عمو (احمد پورمخبر) به زندگي آن ها براي گرفتن حق اش، تلاش كامران (علي صادقي) براي به چنگ آوردن آن يك ميليارد تومان و فريب خوردن او از آن بنگاه دار از جمله اين اتفاق ها هستند كه كاركرد غير مشخص و مخدوشي در روند فيلمنامه دارند. در نگاهي كلي بزنگاه در مقايسه با ديگر ساخته هاي مناسبتي رضا عطاران پيشرفتي به حساب نمي آيد و در بهترين حالت، با چشم پوشي از ضعف هاي محتوايي اش، مي توان آن را در رديف ديگر آثار عطاران ارزيابي كرد . 
 مامور بدرقه:
شكست دوباره سعيد سلطاني در ماه رمضان با در نظر گرفتن تمام نقطه هاي ضعف و قوت مجموعه هاي پخش شده در ماه رمضان امسال مي توان ادعا كرد مامور بدرقه كه هر شب بر آنتن شبكه پنج سيما مي رفت، ضعيف ترينشان بود كه كليشه هاي به كار گرفته شده در آن تا حدي سخيف و گاه آزار دهنده بودند كه در مخاطب ايجاد دافعه مي كردند. باز هم به مانند بيشتر مجموعه هاي ماه رمضان در مامور بدرقه شاهد تلاش عده اي براي به چنگ آوردن شيئي با ارزش يا مبلغ پولي زياد بوديم كه در كنارش يكي دو ماجراي عشقي با چاشني مزه پراني هاي سطحي نيز اضافه شده بود تا ملغمه اي از تمام مولفه هاي آسان پسند را شاهد باشيم. افشين (محسن طنابنده) و فرامرز (جواد رضويان) دو كاراكتر اصلي مامور بدرقه بودند كه در كنار آصف (سيروس گرجستاني) مثلث شوخ طبعي داستان بي رمق را تشكيل مي دادند. اما فيلمنامه (كار اميرعباس عالي پيام) آن قدر به پرداخت درست اين سه شخصيت بي توجه بوده كه تنها شاهد كاريكاتورهايي از اين سه كاراكتر هستيم و در بهترين حالت تيپ هاي آشناي مجموعه هاي تلويزيوني را به ياد مي آورند. اين مشكل در مورد كاراكترهايي همچون شهين (مهرانه مهين ترابي)، مهشيد (بهاره رهنما)، رحيم (ناصر گيتي جاه) و ماهرخ (زهره مجابي) نيز صدق مي كند. خط روايي فيلمنامه جان چنداني ندارد و مجبور است بر روي اتفاق هايي همچون رسيدن دو برادر به هم (رحيم و آصف) پس از سال ها بي خبري از هم، گم شدن چمدان حاوي پول ها و به دردسر افتادن افشين و يا مواجهه آصف و افشين با مليحه (هايده حائري) و همسرش امير يل كه قاچاقچيان اشياي عتيقه هستند و تغيير ظاهري فرامرز براي تصاحب پول آن عتيقه ها مانور بدهد كه هيچ يك درگير كننده به نظر نمي رسند و انگيزه اي را براي پيگيري در بيننده به وجود نمي آورند. اعتياد فرامرز يا ابله بودن خواهر زاده اش، نادر (كيانوش گرامي) يا هفت خط بودن افشين و احساساتي بودن مهشيد (به ويژه احساس علاقه اش به افشين) از آن دستمايه هاي شخصيتي تكراري اما كماكان جذاب است كه فيلمنامه نويس و كارگردان مجموعه نتوانسته اند از آن ها بهره برداري مناسبي كنند. تحول شخصيت ها در پايان قصه نيز از فرط قابل پيش بيني بودن هيچ حسي را در مخاطب به وجود نمي آورند. سعيد سلطاني كه مجموعه هاي آبرومندي را در كارنامه اش دارد، سال گذشته با مجموعه شكرانه نتوانست انتظارها را برآورده كند و امسال نيز از عهده جمع و جور كردن داستان بي روح و شلخته اثرش برنيامده و شكستي ديگر را در كارنامه اش رقم زده است. ابتذال تعريف مشخصي در سينما و تلويزيون ما پيدا كرده است و هر يك از هنرمندان، منتقدان و مسئولان فرهنگي و سينمايي از آن تعبيري در ذهن دارند. اما كاش كسي پيدا مي شد كه بگويد به هدر دادن چند صد ميليون تومان هزينه براي به تصوير كشيدن داستان هايي كه از فرط ملال، تكرار و كليشه اي بودن باعث دافعه كامل در بيننده مي شوند، خود نوعي توهين به شعور مخاطبان و غلتيدن در دامن ابتذال و جذب مخاطب به هر قيمتي به حساب مي آيد. ضعف هاي ساختاري و محتوايي در مجموعه هاي امسال تلويزيون حاكي از آن بود كه مسئولان تلويزيون به نقدها و تحليل هاي كارشناسي شده در سال هاي گذشته توجه چنداني نشان نداده اند و باز هم همه چيز اسير همان شتاب زدگي ها، عدم ديد كارشناسانه در انتخاب سوژه و پروراندن آن ها و اعمال سليقه ها شد. نارضايتي خيلي از مخاطبان از سريال هاي تلويزيوني ماه رمضان مي تواند هشداري براي برنامه سازان تلويزيون باشد كه از خواب خرگوشي بيدار شوند و بي هراس از مميزي هاي دست و پا گير كمي هم شرايط روز جامعه و مشكلات و معضلات موجود را در نظر داشته باشند و آن ها را با ديدي دراماتيزه و جذاب به تصوير بكشند.
 
اما بشنویم حرف‌های عوامل فیلم  روز جسرت را که نظری دیگر دارند:
سیروس مقدم، کارگردان
موضوعي كه اين روزها خيلي از من پرسيده مي‌شود كه جاي تعجب دارد اين است كه با توجه به شرايط فعلي جامعه، شما همه مسائل را رها كرده و به موضوع برزخ چسبيده‌ايد؟ در پاسخ بايد بگويم اگر كمي ريشه‌يابي كرده و عميق‌تر به اطراف خود نگاه كنيم،‌ متوجه امور ماورايي در كنار بخش عمده‌اي از ناهنجاري‌ها، سوءتفاهمات، بدرفتاري‌ها‌، بي‌احترامي به حقوق ديگران، تصاحب اموال هم، خيانت در امانت، طلاق، اعتياد و... مي‌شويم و خيلي به هم مربوط هستند.
بايد بتوانيم آخرت آدم‌ها را يادآوري كنيم. نگوييم دنيا همين جاست و توبه را نگذاريم براي دقايقي كه پلك‌هايمان بسته مي‌شود و بگوييم خدايا من را ببخش. اگر اين معرفت به درون آدم‌ها برگردد ساخت سريال‌هايي با اين مضامين، تاثيرات اجتماعي بيشتري را برجاي مي‌گذارد تا اين‌كه صرفا به شيوه قصه‌گويي بخواهيم اين مسائل را مطرح كنيم.
اگر فكر مي‌كردم پايان سريال كليشه‌اي است، شما يك پايان ديگر مي‌ديديد. من پلان به پلان فيلمنامه را در شرايط سخت و با باور و ايمان گرفته‌ام و اگر غير از اين بود، شور و حال ابتداي كار را در انتها نمي‌ديديد. 
حجت الاسلام گلي، كارشناس ديني
 اگر جايگاه دين و تكليف انبيا و درواقع هدايتگران بشر را ارتقاي انسان و تعالي بخشي به انسان بدانيم، طبيعي است رسانه در دوره هاي مختلف با شيوه ها و ابزارهاي متفاوت نقش خود را بايد در خدمت پيام هاي تعالي بخش دين و ترويج آنها ببيند. به طور مشخص، اصلي ترين تكليف رسانه انتقال مفاهيم و پيام هاي تعالي بخش به انسان هاست، همان دانشگاه عمومي اي كه حضرت امام خميني (ره) به آن اشاره كرده اند.
امروز رسانه درواقع در يك نقطه عطف قرار گرفته و مردم ما اقبال فراواني به رسانه ملي پيدا كرده اند. ما بايد از اين فرصت تاريخي نهايت استفاده را ببريم و اين دانشگاه عمومي را حاوي برترين پيام ها براي هدايت انسان قرار دهيم.
 چيزي كه براي ما مهم است، به تصوير كشيدن يا بهره مندي از يك ژانر نمايشي كه ماورا هست نبوده و نيست. براساس پرسش قبل، در تلويزيون بايد ابزارها و گونه هاي برنامه سازي و ژانرهاي مختلف در خدمت انتقال پيام باشد، پس چيزي كه در خدمت ماست، اين است كه از اين قالب بهترين استفاده را براي انتقال پيام متفاوت ببريم. در سينماي امروز، ماورا اصالتا پرمخاطب است. اما در تلويزيون ما ماورا ابزاري است براي انتقال يك مفهوم. اتفاقا دين اسلام يك دين الهي و ماورايي است و موضوعات ماوراء الطبيعه در آن وجود دارد و طبيعي است براي توليد يك ژانر نمايشي بتوانيم از آن استفاده كنيم يعني مفاهيم ديني را در قالب تصوير جذاب و واقعي كه داراي بار آموزش ديني است در معرض ديد مخاطبان بگذاريم؛ مفاهيمي چون بهشت و جهنم، ملائكه و شيطان و عالم برزخ كه حاوي جاذبه هاي ماورايي فراواني است. پس اساسا دين اسلام حاوي ژانري ماورايي است. نه اين كه براي جذابيت يا جذب مخاطب از آن استفاده كرده باشيم . رسانه دير شروع كرده، اما موفق بوده است. در 5 تا 6 سال گذشته آثار نمايشي تلويزيوني با موضوع ديني جزو پرمخاطب ترين آثار بوده است. موضوعات ديني مبتني بر آموزه هاي ديني و با انگيزه آموزش يك مفهوم ديني به مردم.
در سريال صاحبدلان يك مفهوم قرآني ارائه شد، در سريال اغما يك مفهوم از شيطان، اما همه در يك مسير و درواقع در ادامه هم بوده است. در سال هاي آينده نيز موضوعات جديدتري را از اين قالب پي خواهيم گرفت. ما در سال هاي بعدي هم همان مسير را رفتيم و همان كار را كرديم.
 كارشناس ديني بازوي تخصصي موضوعات محتوايي و مذهبي يك سناريو و يك اثر نمايشي است. كارشناس مذهبي ناظر يا حذف كننده بخش يا بخش هايي از يك عامل توليدي نيست. نه اين كه ناظر كيفي نيست، من اصرار دارم كه اين مفهوم منتقل شود كه كارشناس ديني حذف كننده يا اضافه كننده نيست، بلكه بازوي نويسنده است. عاملي از درون و نه عاملي از بيرون. پس كارشناس مذهبي بيش از اين كه نقش نظارتي داشته باشد، در واقع يك عنصر درون گروهي است كه آنچه را كه توليد مي شود، با محتواي ديني وافق رسانه تطبيق داشته باشد. كارشناس ديني يك بازوي كمكي براي گروه توليدي است. نقطه اتصال كارشناس مذهبي به يك سريال در آغازين لحظات و درواقع ابتدايي ترين اثر نمايشي است و آن زماني است كه ايده در ذهن نويسنده پرورش مي يابد و از قلم نويسنده جاري مي شود. كارشناس مذهبي گام به گام با نويسنده همراه مي شود و او بايد تا حدي از فنون نوشتن فيلمنامه، طرح و توليد نقاط تعليق اطلاع داشته باشد، رسانه را بشناسد و خود را عضوي از گروه بداند. كارشناس مذهبي بايد گام به گام جلو بيايد و حتي در موقع ضبط به كارگردان كمك كند.    
    حضور كارشناس ديني در توليدات تلويزيوني اينچنيني آيا موجب تداخل كاري با عوامل اصلي مثلاكارگردان نمي شود؟
   
به هيچ وجه اين طور نيست که حضور کارشناس دینی با عوامل اصلی چون کارگردان تداخل کاری ایجاد کند. حداقل تجربه ما اين را نشان نمي دهد. حضور كارشناس مذهبي به مثابه نقطه اتكا و نقطه آرامش براي عوامل مثلاكارگردان است. در اين مجموعه بارها وقتي در كنار آقاي مقدم بودم كه وظيفه مشاور بودن را انجام دهم، او تاكيد مي كرد كه اين حضور باعث مي شود با اطمينان خاطر بيشتري كار كنند.
 اساسا سريال هاي ماه رمضان به دنبال اين است كه به انسان ها هشدار بدهد كه مراقب باشيد كه در دنيايي زندگي مي كنيد كه ابتدا و انتها دارد. اين دنيا براساس ضابطه و يا حساب و كتابي است و ما بايد در ماهي كه بايد در اوج بندگي باشيم، اين توجه را بدهيم و اين از نيازهاي بشري است و موجب اصلاح جامعه مي شود. توجه به بهشت و جهنم و آخرت و آينده اي كه انسان در پيش رو دارد. تلاش كرده ايم اين هشدارها از جنس خوف و رجا باشد و در واقع هشداري براي انسان.
در مورد منابع هم باید بگویم که آراي صاحب نظران و انديشمندان معاصر، بويژه عالم برزخ از علامه طباطبايي، بزرگان حكمت متعالي مرحوم مطهري، آراي رهبر معظم انقلاب و البته علامه تهراني در كتاب برزخ و معادشناسي و برخي آيات و رواياتي كه در اين موضوع گردآوري شده است، منابع ما به شمار می آیند.   
افسانه بايگان (بازيگر نقش نرجس)
من به موضوع جهاني كه پس از اين جهان ظاهر براي ما وجود دارد علاقه دارم و اين مساله‌اي است كه حداقل ما بخش مرگ آن را به چشم خود مي‌بينيم، هرچند كه به خيلي از زواياي آن دسترسي نداريم.
وعده مرگ از تولد شروع شده ولي ما زياد به آن توجه نكرده و فكر مي‌كنيم متعلق به همسايه است. براي من هميشه اين جذابيت وجود داشته كه آنجا و وراي دنياي مادي چه چيز وجود دارد؟ شايد از كودكي و اوايل نوجواني با شعرهاي حافظ و تصاوير زيبايي كه حافظ در اشعار خود بسيار مشخص ترسيم كرده است،به اين موضوع علاقه‌مند شدم. با تحقيقاتي كه داشتم نيز متوجه شدم اين جريانات فقط نمي‌تواند در قيامت اتفاق بيافتد و آن بهشت و سراي برزخي و جهان سرتاسر دلهره و نگراني به دلايل متفاوت تا قبل از قيامت اتفاق مي‌افتد.
در ادامه آرام آرام جلو رفتم و با توجه به اطلاعاتي كه جسته و گريخته داشتم رسيدم به اينكه جهاني برزخي وجود دارد. ضمن اينكه من سال گذشته نيز سريال اغما را ديده بودم و با آن ارتباط برقرار كرده و تمام قسمت‌هايش را ديده بودم و حال خاصي در من ايجاد كرده بود.در نتيجه با خواندن يك سيناپس و خلاصه داستان با حضور آقاي مقدم و تجربه كار قبلي‌ام با ايشان و تجربه‌هاي خوب آقاي افخمي، حضور در اين كار را پذيرفتم و با اعتماد كامل جلو آمده و نتيجه آن را هم گرفتم.
تناقضی در رفتاري نرجس در برخورد با فرزندش نیست. درست است که نرجس يك زن تحصيلكرده است و  در جامعه نيز حضور فعالي دارد، اما در اين زمينه دو مقوله عقل و دل وجود دارد.
در كنار انديشه باز و تحصيلكردگي اين شخصيت، ما يك بخش دل هم داريم كه عقل آنجا راه پيدا نمي‌كند و اين مناسبات اصلا آنجا بي‌معني است. اتفاقاتي كه براي نرجس در ارتباط با پسرش مي‌افتد، به نظر من در بخش دل بود و احساساتي صرفا متعلق به يك مادر و يك زن بود كه يك زن ديگر را بخوبي مي‌تواند بشناسد و درگير آن شود.
تربيت خانوادگي كه نرجس در آن بزرگ شده بود و آن را به عنوان يك سنت در بقيه خانواده هم منتقل مي‌كرد، با طرز تفكر و برخوردها و روابطي كه مسعود ايجاد مي‌كرد، خيلي جاها در تضاد قرار مي‌گرفت ولي با شخصيت معصومه خيلي هماهنگ و همسو بود. شايد دليل اين تضادها و درگيري‌هايي كه بين مادر و پسر اتفاق مي‌افتاد بخشي به خاطر ذات فرزند بود كه از اين خانواده نبود و داراي اين طرز فكر نبوده و بسيار داراي ناهنجاري‌ بود.
شخصا فكر مي‌كنم كه يك مادر بهتر است كه به تربيت فرزندش با چيزهايي كه فكر مي‌كند درست است بپردازد تا اينكه بخواهد بر اساس يكسري عواطف كور كورانه عمل كند و به همين دليل فكر مي‌كنم برخوردهاي نرجس در بسياري جاها درست بود.
ارتباط خوب زوج حاج رضا و نرجس یک كمال انساني است. كمال انسان در وفاي به عهد، عشق، محبت، صفا و وفاست. و چون ما اين آدمها را كامل ديده بوديم، جايي براي اينكه يك سري رفتارهاي غلط و سخيف ببينيم نداشتيم. يعني نگاه، نگاه آرمانگرايانه‌اي است كه وعده آن به هر انساني در قرآن داده شده است. اگر ما در زندگي روزمره خود به اين نقطه مطلوب نمي‌رسيم و دچار ناهنجاري‌ مي‌شويم. مشكل خودمان است.
وجوه ارتباطي اين زن و شوهر بسيار عميق است و با يكديگر باليده بودند، در يكسري از لحظات با گفتن و ديدن به اين مسئله مي‌رسيديم كه اين زوج چه پيشينه‌اي با يكديگر داشتند، حتي تحصيل نرجس به خاطر كمك‌هاي همسرش بوده است و روابط بسيار عميق و صميمي در اين زوج ديدم كه براي اولين بار است با آن برخورد كرده‌ام و از طريق دل با هم ارتباط محكمي دارند.
من كارم را با تلويزيون شروع كردم و از ابتدا در مواجهه با مخاطب انبوه بوده‌ام كه بسيار هم در آينده حرفه‌اي من تاثيرگذار بوده است و جسته و گريخته در سال‌هايي كه در سينما كار مي‌كردم سعي داشتم كارهاي خوب تلويزيوني را هم بپذيرم و حتي از كارهايي كه ارتباط خوبم را با مخاطب به هم مي‌ريخته پرهيز كرده‌ام.
اين اتفاق در كارهاي اخيرم هم افتاد چون من ارتباط با مردم را دوست دارم و اعتقاد دارم هر انساني در هر جايي قرار گرفته مأموريت الهي بر عهده دارد و بخش عمده‌اي از اين مأموريت براي من در ارتباط با مردم بوده است تا بتوانم برايشان لحظه‌هايي را بسازم و نكاتي را به آنها يادآور مي‌كنم كه تلويزيون اين امكان را به صورت گسترده‌اي به من داده است.
سطح توليدات از نظر كيفي ارتقاء پيدا كرده و در سطح كمي هم رشد كرده و تعداد كارهاي خوب تلويزيون بيشتر شده. به نظر من يكجور سهل انديشي در نگاه به كار تلويزيوني وجود داشت كه فكر مي‌كنم در تفكر فعلي كه حاكم بر صدا و سيماست بسيار ارتقا پيدا كرده و ما هنرپيشگان سعي مي‌كنيم در كارهاي خوب تلويزيون حاضر شويم. فكر مي‌كنم هر بازيگري دوست دارد كار خوب، نقش خوب و جايگاه خوبي را داشته باشد.
دلايل موفقيت سريال «روز حسرت» در اینست که به نظر بسياري از بزرگان شناخت و عرفان، آغاز قرن 21 علي‌رغم همه جنگ‌ها، آغاز قرن معنويت است و ما در بسياري از كشورهاي جهان شاهد رشد اين معنويت در عرصه‌هاي مختلف و آثار هنري هستيم و سينماي جهان هم به اين مسير رفته و بسياري از فيلم‌هاي مطرح دنيا به سينماي معناگرا اختصاص دارد.
جاي اين موضوعات در كشوري مثل كشور ما كه داعيه فرهنگ معنوي و مذهب دارد به شدت خالي بود و خوشحالم كه ما هم در اين مسير كارهاي خوبي را انجام مي‌دهيم. ضمن اينكه تشكر ويژه‌اي از مسئولان صدا و سيما دارم كه در طول اين كار با سعه صدر و اعتماد و اطمينان بيشتري كه قبلا كمرنگ بود و باعث فشارهايي مي‌شد كه ما به نتيجه دلخواهمان نرسيم، مؤثر بود. 
مهراوه شریفی‌نیا
 «روز حسرت» نقطه عطف بازي من بود. من دو مشاور خوب (پدر و مادرم) در كنارم دارم كه اجازه اشتباه به من نمي‌دهند.
من همكاري خوبي در تله‌فيلم «كابوس» با آقاي مقدم داشتم كه نتيجه خوبي داشت و دوست داشتم اگر سريال كار مي‌كنم مناسبتي باشد و اگر مناسبتي است با آقاي مقدم باشد، چون فكر مي‌كنم هم سليقه مخاطب را خوب مي‌شناسد و هم مدل كارش دلچسب است.
نقش هم خيلي خوب بود و آن قدر جاي كار داشت كه فكر مي‌كنم يك بازيگر در آن مي‌توانست تجلي پيدا كند و آنچه كه در توانش هست ارايه دهد. نقشي هم كه براي ساير شخصيت‌ها نوشته شده بود، آنقدر متفاوت با ساير نقش‌ها بود كه اگر آن را قبول نمي‌كردم بد شانسي يا اشتباه من بود.
من بيشتر به خاطر تحصيل كم كار بودم و تا قبل از پايان تحصيلات حتي به بازيگري هم فكر نمي‌كردم و دوست داشتم كارهاي كوتاهي با كارگردان‌هاي بزرگ داشته باشم و تجربه‌ خوبي هم در اين زمينه به دست آوردم. «ساعت شني» فرصت بسيار خوبي بود، بعد از آن پيشنهاد‌هاي بسياري براي كار داشتم اما پدرم مرا به كار با آقاي مقدم تشويق كرد.
براي من حضور در نقش اول يك فيلم سينمايي با حضور در يك تله فيلم خيلي متفاوت بود، اما پدرم مرا به اين سمت هدايت كرد و باز هم سعي كردم يك نقش سينمايي معمولي كه در آن نتواني بدرخشي و فقط صرفا هستي و حضور داري را نپذيرم و منتظر يك كار خوب باشم و «روز حسرت» واقعا اين‌گونه بود. فكر مي‌كنم نقطه عطف كارنامه‌ كاري من اگر ساعت شني يك معرفي بود، روز حسرت به شمار مي‌رفت.
گزينه كاري در انتخاب نقش‌ها واجب است، تا جايي كه بازيگر قدرت انتخاب داشته باشد و پيشنهادهاي مختلف وجود داشته باشد، بايد گزينه‌اي نقش‌هاي خود را انتخاب كند. من در كنار خود دو مشاور خوب(پدر و مادرم) دارم كه اجازه نمي‌دهند اشتباه كنم و خوشحالم كه نتيجه كارهايي كه انتخاب كردم خيلي خوب بوده است.
هميشه سعي كرده‌ام هرچه ياد گرفته‌ام در من دروني شود. تلاشم اين است تا مدام به اندوخته‌هاي خود اضافه كرده و از آنها استفاده كنم و در جريان ساخت «روز حسرت» نيز لحظات زندگي فريده را كاملا حس و لمس كرده‌ام و همچنان به همين شيوه ادامه خواهم داد. دلم مي‌خواهد هم از خود كار لذت ببرم و هم از نتيجه كار.
اگر من ده بار هم نقش يك زن باردار را بازي كنم، تكراري نخواهد شد. يك زن خاصيتش اين است كه باردار شود و يا اینکه يك دختر  خاصیتش اینست که ازدواج مي‌كند. من اگر در چند فيلم هم عروس بشوم، كسي نمي‌تواند بگويد كه تكرار مي‌كني. اينها موقعيت‌هايي است كه براي جنس مؤنث اتفاق مي‌افتد و من دوست دارم آن را در موقعيت‌هاي گوناگون تجربه كنم.
جنس بارداري من در ساعت شني تفاوت بسياري با روز حسرت داشت. من نقش مهشيد را از روز اول يك نقش پاك و مستحكم مي‌ديدم كه موقعيت بدي پيدا مي‌كند، اما فريده فرد متزلزي است. به شدت عاشق و محتاج است و در همه چيز دچار سردرگمي خاصي است و بسيار دلي رفتار مي‌كند. در صورتيكه مهشيد اينگونه نبود. او كاملا خود ساخته و بسيار متفاوت بود.
صحبت با بچه‌ نيز مسئله‌اي بود كه در هر دو فيلمنامه وجود داشت. متاسفانه حداقل بيش از 10 سكانس از صحبت‌هاي من با بچه‌ام را شما در ساعت شني نديديد و بسيار متفاوت بود. براي مهشيد فرزند او مرد زندگي‌اش بود اما براي فريده دليلي براي زندگي كردنش بود و اكثر صحبت‌هايم با فرزندم ذهني بود. تا جايي كه توانستم فريده را وادار به حرف زدن با بچه‌اش كنم.
فريده شرايط شخصيتي و خاصي دارد و فضايي خاص داشت و تنها چيزي كه در دنيا دارد فرزندش است. اما متزلزل است و با بروز مشكل سريع به اعتياد روي مي‌آورد.
من سكانس پاياني را دوست داشتم و اگر فرصت بود، بهتر مي‌شد روي آن كار كرد و دوست داشتم از ترك اعتياد فريده تا رسيدنش به جايگاه بهشت، كمي طولاني‌تر باشد تا مخاطب نيز بهتر بتواند با آن ارتباط برقرار كند. من اين بخش قصه را خيلي دوست داشتم كه فريده تطهير شده و سابقه خوبي داشته باشد.
 منابع: سایت سینمای ما/ جام جم آنلاین/ خبرگزاری فارس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.