پاي چشم و هم چشمي هم به مراسم عزاداري رسيد

آنچه دراين مجال مي خوانيد شنيده ها وديده هايي است که دريک عزاداري رخ داده است.
يکشنبه، 16 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پاي چشم و هم چشمي هم به مراسم عزاداري رسيد
راسخون: چند وقت پيش به احترام فوت اقوام يکي از دوستان در مراسم ترحيم به نشانه ي ادب حضور پيداکردم.
چشمتان روز بد نبيند قرائت فاتحه وصلوات به کل ازيادم رفت ،هيچ، خدا مي داند به قول يکي از دوستان نزديکم قساوت قلب هم به سراغم آمد.
باورتان نمي شود.هر آنچه ديدم واحساس کردم چيزي جزحس خودنمايي ارمغان ديگري برايم نداشت.
ظاهراً قراربود برروي صندلي هاي لوکس ومنحصر به فردي که تعدادي کاناپه را در دل خود جا داده بود.بنشينم بازار انسان هاي خوش تيپ وخوش پوش داغ داغ بود .جواناني که بيشتر قد وقواره شان مناسب سوي الباس بود. طبق هاي ميوه هاي فصل وغير فصل که نمي دانم از کدام سردخانه گير آورده بودند، خرما با پودر نارگيل وگردو درميان که بيشتر شبيه انبوه پودر نارگيل وگردو وکمي خرما درميان جلوه نمايي مي کرد.
شربت هاي رنگارنگ وشيريني هاي تروخشک سنتي وجنوبي وشمالي و.... بودکه توسط همان انسان هاي خوش تيپ عمل پذيرايي صورت مي گرفت.
آقاي مداح هم که انگار جو حاکم برنوع خواندش بسيار اثرگذاشته بود هر از گاهي عزاداران محترم را به حال وهواي موسيقي هاي زيرزميني مي برد وهر چند دقيقه يک بار آنچنان در وصف خوبي هاي متوفي حرف مي زد که گويي سال هاي سال با او زندگي کرده بود.
بوي اسانس هاي فرانسوي معلق درهوا رقابت جالبي با دسته گل هاي چند متري که درگوشه کنار مجلس خودنمايي مي کرد، داشت ، دسته گل هاي طبيعي که گه گاه آنچنان قد برافراشته بودند که اگر به عنوان مثال بنده با 175 سانتيمتر قد مي خواستم شاخه گل بالايي تاج گل ها را بچينم عمراً دستم نمي رسيد.
.... سرتان را درد نياورم ، مراسم تمام شد وقرار بود که براي ادامه برنامه برسرخاک مرحوم حاضر شويم فضاي مجلس عزادارتر از عزاداران به نظر مي رسيد وتاج گل ها پژمرده بودند وگويي باغي از تاج گل هاي پژمرده بود که درمجلس عزاداربودنشان رابا پژمرده شدن سريعشان فرياد مي زدند.
پارچه نوشته هايي که حاوي پيام تسليت بود وتاج گل هاي درب ورودي مسجد که انواع واقسام پيام هاي تسليت بر روي آن نگارش شده بودکه بهتراست هيچ نگويم که چه ترافيکي درتردد عزاداران ايجاد کرده بود.
آرام آرام به نزديکي هاي قبر مي رسيم... تعدادي از اطرافيان مرحوم زودتر آمده بودند، خبر از سنگ قبر نبود.معلوم است رسم نيست که تا چهلم سنگ قبر را بگذارند. ترمه اي برروي قبر انداخته شده وگلاب پاش وشيريني وشربت وخلاصه همان داستان هاي مسجد بود که تکرار مي شد.
قرآن هاي نفيس بود که در قاب هاي خاتم درکنجي بر روي هم آرام گرفته بودند واي کاش يکي آنها را بر مي داشت وآيه اي از آن را مي خواند.
خانم هاي عزادار با لباس هاي مشکي وآرايش هاي عجيب وغريب وکفش هاي پاشنه شان به مانند ميخ بود بالا ي قبر ايستاده بودند.تصورش را  بکنيد نوع آرايش ها به نحوي بود که از پشت تورهاي مشکي خود را نشان مي داد.
عده اي از مردان آن طرف تر ايستاده بودند ومشغول گپ زدن درمورد سنگ قبري که قراربود درمراسم چهلم برروي قبرقرار گيرد با هم بحث مي کردند، يکي مي گفت سنگ سمنان ،ديگري مي گفت سنگ خراسان ، آن يکي مرمر برزيل را پيشنهاد مي داد وديگري هم لوح هندي را بهتر از همه سنگ ها مي دانست، بماند که تزئينات حکاکي وحجاري هم براي خود قصه اي داشت.
کساني درفاصله دورتر از قبر داشتند بحث هاي خصوصي مي کردند نمي دانم چه مي گفتند ولي هرچه بود صحبت متوفي نبود. مداح همچنان داشت ابتدايي مي خواند تا حس عاطفي مدعوين را بيشتر برانگيزد. اما مثل اينکه کارش فايده اي نداشت وآنان همچنان درحال وهواي خود ودردنياي مادي خود غوطه ور بودند.
مي خواستم در ادامه آنچه دريک روز عزاداري ديدم وشنيدم را به صورت کامل تر به عرضتان برسانم و گفته هايم را با بيان وقايعي که در تالار پذيرايي زماني که براي شام رفته بويدم تمام کنم اما شايد صلاح نيست دلتان را آب کنم وبگويم که چه پيش غذاها ودسرها وسالاد ها وبره هايي که ديدم اما بهتراست نگويم!
خدا رحمتت کند اي رفته از دست چه کنم که هم دست تو کوتاه است وهم دست من، اما من تفاوت عمده اي با تو دارم وآن اينکه مي توانم برايت فاتحه اي بخوانم اما تو نمي تواني؟!
امابه نظر شما اين همه ريخت وپاش وچشم وهم چشمي فايده اش چيست؟
چه کسي مي خواهد با فرهنگ مخرب که ساخته دست خودمان است و وارداتي است مبارزه کند؟!
به کدامين سمت درحرکتيم؟!
عاقبت چه خواهد شد؟!
10061002

جذب خبرنگار افتخاري


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.