در گفتوگویی که با حجتالاسلام والمسلمین محمود ریاضت انجام دادهایم، زندگی دشوار و پربرکت امام جواد علیهالسلام را مرور کردهایم.
* با وجود اینکه امام جواد(ع) در سنین کودکی به امامت رسیدند، شیعیان برای پذیرفتن مقام امامت ایشان دچار شبهه نشدند؟ زمینههای پذیرش چنین امری و زمینهسازی برای ارتقای ظرفیت درک انسانها و به خصوص شیعیان چگونه اتفاق افتاد؟
امامت امام جواد علیهالسلام در سن کودکی امتحان الهی بود که از شیعیان گرفته شد؛ اما باید دانست که بحث امامت امام جواد علیهالسلام در سنین کودکی شاید برای عدهای که آشنا با معارف الهی نیستند مقداری سخت و غیرقابل درک باشد؛ اما افرادی که با معارف دینی آشنا هستند و در قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانی غور کرده و با تفکر و تدبر تلاوت کردهاند، نه آنکه فقط قرآن را قرائت کرده و از آن بگذرند، مشاهده میکنند که در گذشته و قبل از اسلام هم چنین رویدادهایی اتفاق افتاده است. از جمله آنکه حضرت یحیی علیهالسلام هم در کودکی به پیامبری رسید، چنانکه خداوند متعال در این باره میفرماید: «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» به این معنا که «ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر و به او در کودکی حکمت و نبوت عطا کردیم». به این ترتیب حضرت یحیی علیهالسلام در شرایطی حکم بزرگ و مسئولیت عظیم نبوت را بر عهده گرفت که کودک بود.
باید دانست که بحث امامت امام جواد علیهالسلام در سنین کودکی شاید برای عدهای که آشنا با معارف الهی نیستند مقداری سخت و غیرقابل درک باشد. زیرا حضرت یحیی علیهالسلام نیز در کودکی به پیامبری رسید، چنانکه خداوند متعال در این باره میفرماید: «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» به این معنا که «ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر و به او در کودکی حکمت و نبوت عطا کردیم».
همچنین حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره فرمود: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا» به این معنا که «من بنده خدای یکتا هستم که به من کتاب داده و من را نبی قرار داده است.» یعنی آن حضرت در لحظه تولد، مسئولیت و مقام نبوت را بر عهده داشت و در حالی که در گهواره بود، به آن مقام اشاره و آن را به مردم اعلام کرد.
وقتی علم و حکمت خداوند بر این قرار میگیرد که حضرت عیسی علیهالسلام در بدو تولد پیامبر باشد و یا حضرت یحیی علیهالسلام در کودکی به این مقام برسد، جای تعجب ندارد که جانشین پیامبر یعنی امام جواد علیهالسلام در سن هشت سالگی به مقام رفیع امامت رسیده و علم و حکمت را از خداوند دریافت کرده باشد. اگر انسان با تفکر، تأمل و دقت به آیات قرآن نگاه کند میتواند به این نکته پی برده و آن را درک کند.
* در زمانی که امام جواد علیهالسلام به امامت رسیدند، رویکرد مردم به ویژه شیعیان به امامت آن حضرت چگونه بود؟
بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام وقتی امام جواد علیهالسلام به امامت رسیدند، افرادی که به ظاهر دیندار و مسلمان بودند اما معرفت به معارف دینی نداشتند با سؤال و شبهه مواجه شدند که در نهایت عدهای انکار کردند و منحرف شدند ولی افرادی که با معارف دینی، احکام و آموزههای قرآنی و معارف الهی آشنا بودند و در هر مسئلهای با تدبر و تفکر و تعقل وارد میشدند، به ظاهر اموری مثل امامت در خردسالی نگاه نمیکردند بلکه به بیشتر به باطن و اصل مطلب توجه داشتند. برای این عده هیچ تعجب و ابهامی به وجود نیامد و امامت امام جواد علیهالسلام در سن هشت سالگی مسئله و رویداد غیرمنتظرهای به حساب نمیآمد.
* موضوع امامت امام جواد علیهالسلام از قبل توسط ائمه پیشین از جمله امام رضا علیهالسلام برای شیعیان تبیین شده بود؟
بله؛ حتی قبل از تولد امام جواد علیهالسلام این موضوع تبیین شده بود. قبل از میلاد آن امام بزرگوار، به این دلیل که امام رضا علیهالسلام تا سن حدود پنجاه سالگی صاحب فرزند نشده بودند، عدهای از مردم نادان به ایشان ابتر میگفتند و به این ترتیب منکر امامت آن حضرت بودند، با این توجیه که میگفتند اگر امام رضا علیهالسلام امام هشتم است باید پدر امام نهم باشد و از آنجایی که امام رضا علیهالسلام دیر صاحب فرزند شدند و امام جواد علیهالسلام در حدود هشت سال آخر عمرشان به ایشان داده شد، آنها امامت آن حضرت را انکار میکردند. به این ترتیب افراد زیادی در سیزده سال امامت امام رضا علیهالسلام یعنی دوران قبل از میلاد امام جواد علیهالسلام شک کرده بودند. آنها حتی مرتکب جسارتی شدند که مشرکین نسبت به رسول خدا صلیالله علیه و آله میکردند، یعنی به امام رضا علیهالسلام لقب ابتر بودن دادند.
اما زمانی که امام جواد علیهالسلام به دنیا آمدند، امام رضا علیهالسلام بالاتر از آن را فرمودند که «نه تنها او امام است، بلکه او کوثر ثانی است.» یعنی همان طور که با وجود حضرت زهرا سلامالله علیها کنایهای که وجود مبارک پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله به عنوان ابتر میزدند، از بین رفت، با وجود حضرت جواد علیهالسلام نیز ابتر بودن امام رضا علیهالسلام هم از بین رفت.
بنابراین تعابیری که امام رضا علیهالسلام درباره امام جواد علیهالسلام دارند، فراتر از بحث امامت و ولایت حضرت جواد علیهالسلام است. بهقدری که لقب کوثر ثانی را به آن حضرت دادند.
* به شباهت میان نبوت حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهماالسلام و امامت امام جواد علیهالسلام در کودکی اشاره کردید. در ماجرای نبوت آن بزرگان شاهد معجزات و کرامتهایی هستیم که مسئله نبوت را تائید میکند. آیا امام جواد علیهالسلام نیز صاحب معجزه و کرامت بودند و یا علم و حکمت ایشان مؤید امامت آن حضرت بود؟
در پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که در هر دورهای از دوران انبیاء و اولیاء الهی به نسبت سطح درک و اندیشه و ظرفیت تعقل و فکر انسانها، نبوت و امامت نشان داده و ثابت میشود. در دوران حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهماالسلام باید آن بزرگان نشانه الهی و معجزهای میآوردند تا ثابتکننده نبوت و پیامبری ایشان باشد. از جمله در زمان حضرت عیسی علیهالسلام چون کوری و بیماریهای دیگر میان مردم رواج داشت، خداوند متعال معجزه آن حضرت را در موارد حسی از جمله علاج بیماران و شفا دادن کور مادرزاد قرار داد؛ اما زمان امامت امام جواد علیهالسلام سطح درک و تعقل بشر بالاتر رفته بود. به همین دلیل علم و حکمت آن حضرت مؤید امامت ایشان بود. نمونه این اتفاق را میتوان در ماجرایی پیدا کرد که شخصی روایت کرده که به امام رضا علیهالسلام مراجعه کردم تا پاسخ سؤالی را ز ایشان بگیرم و مشکلی را برای من حل کنند. آن حضرت من را به امام جواد علیهالسلام ارجاع داد، این در حالی بود که امام جواد علیهالسلام آن زمان کودکی در گهواره بودند. همین که به آن حضرت متوجه شدم، امام جواد علیهالسلام مشکل من را حل کردند. از این اتفاق تعجب کردم که چگونه کودکی میتواند چنین مسئلهای را پاسخ داده و این گونه مشکلی را حل کند. مردی که به امور مسلمانان از سوی امام رضا علیهالسلام رسیدگی میکرد، وقتی تعجب من را دید گفت «او امام است، هرچند که در ظاهر کودک است اما به حکمت الهی راه داشته و عجیب نیست که علم امامت در خردسالی از ایشان دیده شود.» این گونه نشانهها، معجزات و غرایب از امام جواد علیهالسلام در کتاب اثبات الهداه اثر شیخ حر عاملی که از محدثان بزرگ شیعه است، گردآوری شده است.
* یکی دیگر از شبهات در خصوص دوران زندگی امام جواد علیهالسلام، پیوند خویشاوندی آن حضرت با مأمون عباسی است؛ یعنی کسی که اما رضا علیهالسلام را به شهادت رساند، پدر همسر امام جواد علیهالسلام شد. در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا امام جواد علیهالسلام این ازدواج را پذیرفتند؟ و چه امری ایشان را به قبول چنین امر مشکلی وادار میکرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام جامعه به دلیل ظلمی که مأمون به آن امام مظلوم وارد کرده بود و در نهایت ایشان را غریبانه به شهادت رسانده بود، دچار آشفتگی شده بود. درواقع مأمون متهم اصلی و ردیف اول شهادت امام هشتم محسوب میشد؛ بنابراین او احساس خطر کرد که مبادا قدرت و حکومت خود را از دست بدهد. به این ترتیب همان گونه که سالها قبل امام رضا علیهالسلام را از مدینه به مرو تبعید کرده و آن حضرت را به پذیرش ولایتعهدی مجبور کرده بود، این بار نیز فرزند آن امام بزرگوار یعنی امام جواد علیهالسلام را تحتالحفظ به مرکز حکومت خود فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد تا ازدواج با دخترش، ام فضل را قبول کند. امام جواد علیهالسلام برای حفظ کیان جامعه اسلامی و در امان ماندن شیعیان و نه از روی خواست قلبی و طیب خاطر، با این وصلت موافقت کردند.
* اگر امام جواد علیهالسلام ازدواج با دختر مأمون ملعون را قبول نمیکردند، چه اتفاقی میافتاد؟
مأمون همان طور که سالها قبل امام رضا علیهالسلام را تهدید کرده بود که اگر ولایتعهدی را قبول نکنند، آن حضرت و شیعیان، علویان و سادات را به شهادت خواهد رساند، این بار نیز امام جواد علیهالسلام را تهدید کرد که اگر ازدواج با دخترش را قبول نکند، آن حضرت را به شهادت خواهد رساند و شیعیان و سادات را از بین خواهد برد. درواقع مأمون برای خواباندن شورش مردم، امام جواد علیهالسلام را ناچار به ازدواج با دختر خود کرد.
*با این توضیحات، امام جواد علیهالسلام به این وصلت رضایت نداشتند.
همین طور است. یکی از شیعیان و اصحاب امام جواد علیهالسلام روایت کرده که یک بار برای دیدار آن حضرت به خدمت ایشان رسیدم، اما به دلیل حضور مأموران حفاظتی و نیروهای مأمون مدت زیادی در انتظار دیدار آن حضرت ماندم. وقتی شکوه و عظمت کاخ مأمون را دیدم که امام جواد علیهالسلام در آن به سر میبردند، اظهار تعجب کردم و گمان بردم با وجود این بارگاه و کاخ شاید آن حضرت به مدینه برنگردند. امام جواد علیهالسلام که متوجه تعجب و گمان من شده بودند، با اندوه و غمی که در چهره مبارک ایشان نمایان شده بود فرمودند: «به خدا قسم خوردن نان و نمک در کنار خاندان و آل محمد صلیالله علیه و آله در مدینه برای من از این قصر و شکوه آن بسیار خوشایندتر است.» آن حضرت به صراحت اعلام کردند این قصری که مأمون من را به آن تبعید کرده، در نزد من در حکم زندان است و هرچند هم که زرین و از طلا باشد باز هم زندان است که من را در آن اسیر کرده است؛ اما آن حضرت برای حفظ موقعیت شیعه سکوت کرده و ظلم مأمون را با صبر و بردباری گذراندند.