ترامپ یک مدل کسب و کار را برای حکومت داری برگزیده است. تئوری اغتشاش پرزیدنت ترامپ به او اجازه می دهد که بازی متفاوت و غیر مرسومی را بازی کند و از آنجا که او رئیس جمهور است، دیگران باید به بازی ترامپ واکنش نشان دهند و بازی کنند.
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس؛ آیا من تنها کسی هستم که فکر می کند دونالد ترامپ به شیوه خاصی دیوانگی می کند؟ قطعا جنون سطوح مختلفی دارد، اما در برخی موارد این جنون، جنونی معنادار است.
این جنون از رویکرد پرزیدنت ترامپ نسبت به حکومت کردن مایه می گیرد که می توان آن را «تئوری اغتشاش» در حکومت داری نامید. او از پیشینه ای در حوزه کسب و کار برخوردار است که درآن نیروهای اخلال گر (یعنی فناوری های جدید) می توانند تاثیر عمیقی بر نحوه به پیش بردن کسب و کار داشته باشد. ترامپ یک مدل کسب و کار را برای حکومت داری برگزیده است. تئوری اغتشاش پرزیدنت ترامپ به او اجازه می دهد که بازی متفاوت و غیر مرسومی را بازی کند و از آنجا که او رئیس جمهور است، دیگران باید به بازی ترامپ واکنش نشان دهند و بازی کنند. اما منظور ما از «تئوری اغتشاش» چیست؟
غالبا چنین گفته می شود که اغتشاش «علم غافلگیری» است. این غافلگیری ها غیرخطی و در نتیجه غیرقابل پیش بینی هستند. غافلگیر ها ما را غافلگیر می کنند؛ آنها باعث یکه خوردنمان می شوند. ما از پدیده های قابل انتظار و قابل پیش بینی خوشمان می آید که به آن خو کرده ایم، چیزی حتمی. تئوری اغتشاش ما را وامی دارد که «منتظر غیرمنتظره» باشیم. ما از چنین چیزی خوشمان نمی آید. ابهام موجب استرس می شود. منطق را به چالش می کشد. اما همه چیز هم از دست نمی رود. شاید ما بتوانیم به شکلی از «اغتشاش نظام مند» دست یابیم.
علوم مبتنی بر قابل پیش بینی بودن هستند...جاذبه، یک بعلاوه یک می شود دو، بالا بالاست. اما اغتشاش حتمیت را زیر و رو می کند. آب و هوا، ابرها و بازار سهام را غیرممکن است که بتوان با دقت کامل پیش بینی کرد. آنها پیچیده، دارای ارتباطات متقابل با هم و در حال تغییر هستند. آیا این حرف بدین معناست که هیچ امیدی در آنها نیست؟ نه. ما همچنان می توانیم برداشت های جدیدی را درباره ماهیت پدیده ها پیش بینی و حتی درک کنیم. و در حالی که حتمیت مطلق ما را اغوا می کند، در مشاهده ارتباطات بین مثلا اکوسیستم ها، سیستم های اجتماعی و رفتار انسانی و نحوه ارتباط متقابل آنها، ما می توانیم فجایع را تعدیل کنیم و سیاست های منسجمی را برای پرداختن به مخاطرات در حال ظهور تدوین کنیم.
این سیستم ها ممکن است اغتشاش زده به نظر آیند، اما برای این جنون ظاهری شیوه ای وجود دارد. رفتارهای تصادفی یا اغتشاش زده را با فرمول های ریاضی تعریف می کنند و از این رو آنچنان که ممکن است به نظر آیند اغتشاش زده نباشند.
در طبیعت برای مدیریت سازمانی پیچیده، اغتشاش را می توان برای دنبال کردن پیامدهای دلخواه به کارگرفت. افراد و همچنین سازمان ها باید بیاموزند که با عدم حتمیت و تغییر زندگی کنند، تطبیق پذیری بیشتری داشتند باشند تا از شانس های بیشتری برای موفقیت برخوردار شوند.
تئوری اغتشاش در بررسی اشکال مختلف رهبری سیاسی و غیره سودمند است. در این فرمولاسیون، یک رهبر، غالبا به طرقی تصادفی و غیرقابل پیش بینی بر رفتار دیگران تاثیر می گذارد. اینکه چه وقت و چگونه رهبری می تواند کارکرد یک رهبری آتی را ایفا کند، گزینه ای را برای معرفی چیزی جدید، رفتار کردن به شیوه ای متفاوت از آنچه که انتظار می رود، در هم شکستن محدوده هنجارهای مورد انتظار یا خلق ائتلاف ها و الگوهای جدید به دست می دهد. سپس دیگران باید نسبت به کنش این رهبر واکنش نشان دهند. هدف همیشه واداشتن آنها به حدس زدن، خارج از توازن نگه داشتن آنها، شوکه کردن آنهاست. این مسئله مزیتی را دراختیار رهبر قرار می دهد.
دونالد جی ترامپ، استاد به کاربستن تئوری اغتشاش، در کسوت ریاست جمهوری وارد می شود. ترامپ از نظر خلق و خو و طراحی غیرمتعارف است. انتظار غیرمنتظره را داشته باشید. غیرمعمول معمول می شود. اگر او هنجارها را بر هم بریزد انتظارات را نیز برهم می ریزد و رقبا را از حالت تعادل خارج می کند و روندها را خوار می شمارد. رقبای او نیز غالبا به شکلی ناکارآمد به اقدامات تحریک آمیز ترامپ واکنش نشان می دهند.
ردپای تئوری اغتشاش ترامپ را در شماری از سرمایه گذاری های تجاری او نیز می توان دنبال کرد. اما تلاش های او برای احداث کازینویی درآتلانتیک سیتی در نیوجرسی، یک نمونه از موارد پرشمار بازی کردن ترامپ با یک وام دهنده دربرابر وام دهنده ای دیگر، یک رقیب بالقوه در برابر رقیب بالقوه دیگر و یک سرمایه گذار در برابر سرمایه گذار دیگر است. در جهانی که اغتشاش در آن حاکم است، فقط ترامپ تصویر بزرگ را می دید و فقط ترامپ می توانست با یک نفر در برابر دیگری بازی کند. در انتها ترامپ توانست کازینوی خود را فقط به این دلیل بسازد که توانسته بود چندین توپ را همزمان به هوا بیندازد و مانع از آن شود که یک توپ بفهمد که دیگر توپ ها چه می کنند. از این رو اغتشاش به این منتهی شد که ترامپ بیشتر نخ ها را در دست داشته باشد.
ترامپ توپی ویرانگر است که می تواند ویران کند. او می تواند برنامه درمانی اوباما را از تکه پاره کند، بر سر سیاست های مهاجرتی ما پتک بکوبد، ناتو و اتحاد آتلانتیک را ریز ریز کند یا تهدید به خروج از نفتا کند، اما وقتی همه آنها به سنگریزه تبدیل شدند چه باقی می ماند؟ او می تواند ملغی کند، اما قادر به جایگزین کردن نبوده است. این یکی از محدودیت های آشکار به کاربردن تئوری اغتشاش در حکومت داری است. دولت بر اساس خلق و خوی خود طول عمرکوتاهی دارد. انداختن یک نارنجک دستی در یک اتاق قطعا می تواند هنجار موجود را مختل و دیگران را وادار به چهاردست و پا راه رفتن کند، اما بعد از آنکه نارنجک منفجر می شود چه باقی می ماند؟
کره شمالی را در نظر بگیرید. به نظر می رسید که این شعارهای آتشین ترامپ و تهدیدات فتنه انگیزانه او بود که کیم جونگ اون را وادار کرد دست خود را دراز کند. اما بعد از دست دادن و بعد از برگزاری آن نشست تاریخی، به نظر می رسد که کره شمالی هیچ امتیاز واقعی نداده و هیچ نتیجه واقعی از این روند ظاهرنشده است. این اتفاق در انظار بزرگ بود اما نه درنتایج. اغتشاش بود اما بدون هیچ راه حلی.
از میان روسای جمهور پیشین آمریکا، این اندرو جکسون است که دونالد ترامپ به عنوان یک مدل از او تقدیر کرده است؛ جکسون یک فرد دیگر خارج از دایره محارم بود که به عنوان نیرویی اخلال گر در سیاست های ملی عمل می کرد. او یک بار گفته بود: «من از دل توفان زاده شده ام و آرامش با من سنخیتی ندارد.» ترامپ نیز به همین ترتیب است. او می کوشد میز را واژگون کند تا از این طریق امتیاز به دست آورد. اما آیا او واقعا می تواند به این طریق حکمرانی کند؟
«کابینه دایه های» او مرکب از پرستارانی است که تلاش دارند کودک لوس و ننری را که در درون ترامپ گیر افتاده مهار کنند، اما دست آخر رئیس اوست و می تواند آنچه را که انتخاب می کند انجام دهد. و اغتشاش به راه انداختن نوعی احساس فرمانده بودن، اعمال قدرت کردن و قوی بودن در این رئیس جمهور ایجاد می کند.
چند کلمه ای از سر احتیاط: در تصمیم سازی شبکه پیچیده ای از عوامل نقش دارد و هیچ تئوری واحدی دربردارنده تمام جنبه های این روند نیست. هیچ فردی را نمی توان به یک عنصر واحد و محدود تقلیل داد. هیچ فرمول ساده ای بر همگی قابل اطلاق نیست. پرزیدنت ترامپ نیز طیفی از دیگر خصیصه ها را از خود بروز می دهد که می توانند به روند تصمیم سازی راه یابند. او یک خود شیفته است، بر آموزه هایی که از گذشته خودش کسب کرده متکی است، ندرتا چیزی می خواند، از تاریخ چیز زیادی نمی داند و مشخصه های فرد زن ستیزانه ای را از خود به نمایش می گذارد. تمام این عوامل و بعلاوه عوامل بیشتر، به تصمیماتی که رئیس جمهور اتخاذ می کند راه پیدا می کنند.
بعلاوه هیچ رئیس جمهوری یک جزیره نیست. نهادی عظیم یک رئیس جمهور را احاطه کرده و گاه او را در محاصره خود نیز در می آورد. مشاوران و مقامات کابینه غالبا می کوشند غرایز ترامپ را با شواهد و استدلالاتی برانگیزند که برای کنترل جلوه های ناخوشایندتر روان ترامپ طراحی شده اند. اما این کابینه دایه ها با این کار همیشه نمی تواند سگ غالب ساکن کاخ سفید را مهار کنند.
آیا یک تئوری هرج و مرگ در حکومت داری با اداره سیستمی مبتنی بر تفکیک قوا انطباق دارد؟ این نه تنها تعادل مخالفان سیاسی را بر هم می زند بلکه متحدانمان را نیز دچار سردرگمی و وحشت می کند. بعلاوه اینکه وقتی هرکاری که انجام می دهید اخلال گرانه است، عملا نمی توان رهبری کرد. رهبری مستلزم همکاری است و وقتی رهبر مورد نظر پیام های گیج کننده و متضادی ارسال می کند، دنباله روی دیگران از شما سخت می شود. دونالد ترامپ تخریب می کند اما نمی سازد. این کار ویرانگری است نه رهبری.
نویسنده: مایکل ای. جنووز (Michael A. Genovese) رئیس موسسه سیاستگذاری جهانی در دانشگاه لویلا مریمونت و نویسنده 48 کتاب از جمله «شیوه حکومت داری ترامپ»
منبع: yon.ir/DdrUk
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس؛ آیا من تنها کسی هستم که فکر می کند دونالد ترامپ به شیوه خاصی دیوانگی می کند؟ قطعا جنون سطوح مختلفی دارد، اما در برخی موارد این جنون، جنونی معنادار است.
این جنون از رویکرد پرزیدنت ترامپ نسبت به حکومت کردن مایه می گیرد که می توان آن را «تئوری اغتشاش» در حکومت داری نامید. او از پیشینه ای در حوزه کسب و کار برخوردار است که درآن نیروهای اخلال گر (یعنی فناوری های جدید) می توانند تاثیر عمیقی بر نحوه به پیش بردن کسب و کار داشته باشد. ترامپ یک مدل کسب و کار را برای حکومت داری برگزیده است. تئوری اغتشاش پرزیدنت ترامپ به او اجازه می دهد که بازی متفاوت و غیر مرسومی را بازی کند و از آنجا که او رئیس جمهور است، دیگران باید به بازی ترامپ واکنش نشان دهند و بازی کنند. اما منظور ما از «تئوری اغتشاش» چیست؟
غالبا چنین گفته می شود که اغتشاش «علم غافلگیری» است. این غافلگیری ها غیرخطی و در نتیجه غیرقابل پیش بینی هستند. غافلگیر ها ما را غافلگیر می کنند؛ آنها باعث یکه خوردنمان می شوند. ما از پدیده های قابل انتظار و قابل پیش بینی خوشمان می آید که به آن خو کرده ایم، چیزی حتمی. تئوری اغتشاش ما را وامی دارد که «منتظر غیرمنتظره» باشیم. ما از چنین چیزی خوشمان نمی آید. ابهام موجب استرس می شود. منطق را به چالش می کشد. اما همه چیز هم از دست نمی رود. شاید ما بتوانیم به شکلی از «اغتشاش نظام مند» دست یابیم.
علوم مبتنی بر قابل پیش بینی بودن هستند...جاذبه، یک بعلاوه یک می شود دو، بالا بالاست. اما اغتشاش حتمیت را زیر و رو می کند. آب و هوا، ابرها و بازار سهام را غیرممکن است که بتوان با دقت کامل پیش بینی کرد. آنها پیچیده، دارای ارتباطات متقابل با هم و در حال تغییر هستند. آیا این حرف بدین معناست که هیچ امیدی در آنها نیست؟ نه. ما همچنان می توانیم برداشت های جدیدی را درباره ماهیت پدیده ها پیش بینی و حتی درک کنیم. و در حالی که حتمیت مطلق ما را اغوا می کند، در مشاهده ارتباطات بین مثلا اکوسیستم ها، سیستم های اجتماعی و رفتار انسانی و نحوه ارتباط متقابل آنها، ما می توانیم فجایع را تعدیل کنیم و سیاست های منسجمی را برای پرداختن به مخاطرات در حال ظهور تدوین کنیم.
این سیستم ها ممکن است اغتشاش زده به نظر آیند، اما برای این جنون ظاهری شیوه ای وجود دارد. رفتارهای تصادفی یا اغتشاش زده را با فرمول های ریاضی تعریف می کنند و از این رو آنچنان که ممکن است به نظر آیند اغتشاش زده نباشند.
در طبیعت برای مدیریت سازمانی پیچیده، اغتشاش را می توان برای دنبال کردن پیامدهای دلخواه به کارگرفت. افراد و همچنین سازمان ها باید بیاموزند که با عدم حتمیت و تغییر زندگی کنند، تطبیق پذیری بیشتری داشتند باشند تا از شانس های بیشتری برای موفقیت برخوردار شوند.
تئوری اغتشاش در بررسی اشکال مختلف رهبری سیاسی و غیره سودمند است. در این فرمولاسیون، یک رهبر، غالبا به طرقی تصادفی و غیرقابل پیش بینی بر رفتار دیگران تاثیر می گذارد. اینکه چه وقت و چگونه رهبری می تواند کارکرد یک رهبری آتی را ایفا کند، گزینه ای را برای معرفی چیزی جدید، رفتار کردن به شیوه ای متفاوت از آنچه که انتظار می رود، در هم شکستن محدوده هنجارهای مورد انتظار یا خلق ائتلاف ها و الگوهای جدید به دست می دهد. سپس دیگران باید نسبت به کنش این رهبر واکنش نشان دهند. هدف همیشه واداشتن آنها به حدس زدن، خارج از توازن نگه داشتن آنها، شوکه کردن آنهاست. این مسئله مزیتی را دراختیار رهبر قرار می دهد.
دونالد جی ترامپ، استاد به کاربستن تئوری اغتشاش، در کسوت ریاست جمهوری وارد می شود. ترامپ از نظر خلق و خو و طراحی غیرمتعارف است. انتظار غیرمنتظره را داشته باشید. غیرمعمول معمول می شود. اگر او هنجارها را بر هم بریزد انتظارات را نیز برهم می ریزد و رقبا را از حالت تعادل خارج می کند و روندها را خوار می شمارد. رقبای او نیز غالبا به شکلی ناکارآمد به اقدامات تحریک آمیز ترامپ واکنش نشان می دهند.
ردپای تئوری اغتشاش ترامپ را در شماری از سرمایه گذاری های تجاری او نیز می توان دنبال کرد. اما تلاش های او برای احداث کازینویی درآتلانتیک سیتی در نیوجرسی، یک نمونه از موارد پرشمار بازی کردن ترامپ با یک وام دهنده دربرابر وام دهنده ای دیگر، یک رقیب بالقوه در برابر رقیب بالقوه دیگر و یک سرمایه گذار در برابر سرمایه گذار دیگر است. در جهانی که اغتشاش در آن حاکم است، فقط ترامپ تصویر بزرگ را می دید و فقط ترامپ می توانست با یک نفر در برابر دیگری بازی کند. در انتها ترامپ توانست کازینوی خود را فقط به این دلیل بسازد که توانسته بود چندین توپ را همزمان به هوا بیندازد و مانع از آن شود که یک توپ بفهمد که دیگر توپ ها چه می کنند. از این رو اغتشاش به این منتهی شد که ترامپ بیشتر نخ ها را در دست داشته باشد.
ترامپ توپی ویرانگر است که می تواند ویران کند. او می تواند برنامه درمانی اوباما را از تکه پاره کند، بر سر سیاست های مهاجرتی ما پتک بکوبد، ناتو و اتحاد آتلانتیک را ریز ریز کند یا تهدید به خروج از نفتا کند، اما وقتی همه آنها به سنگریزه تبدیل شدند چه باقی می ماند؟ او می تواند ملغی کند، اما قادر به جایگزین کردن نبوده است. این یکی از محدودیت های آشکار به کاربردن تئوری اغتشاش در حکومت داری است. دولت بر اساس خلق و خوی خود طول عمرکوتاهی دارد. انداختن یک نارنجک دستی در یک اتاق قطعا می تواند هنجار موجود را مختل و دیگران را وادار به چهاردست و پا راه رفتن کند، اما بعد از آنکه نارنجک منفجر می شود چه باقی می ماند؟
کره شمالی را در نظر بگیرید. به نظر می رسید که این شعارهای آتشین ترامپ و تهدیدات فتنه انگیزانه او بود که کیم جونگ اون را وادار کرد دست خود را دراز کند. اما بعد از دست دادن و بعد از برگزاری آن نشست تاریخی، به نظر می رسد که کره شمالی هیچ امتیاز واقعی نداده و هیچ نتیجه واقعی از این روند ظاهرنشده است. این اتفاق در انظار بزرگ بود اما نه درنتایج. اغتشاش بود اما بدون هیچ راه حلی.
از میان روسای جمهور پیشین آمریکا، این اندرو جکسون است که دونالد ترامپ به عنوان یک مدل از او تقدیر کرده است؛ جکسون یک فرد دیگر خارج از دایره محارم بود که به عنوان نیرویی اخلال گر در سیاست های ملی عمل می کرد. او یک بار گفته بود: «من از دل توفان زاده شده ام و آرامش با من سنخیتی ندارد.» ترامپ نیز به همین ترتیب است. او می کوشد میز را واژگون کند تا از این طریق امتیاز به دست آورد. اما آیا او واقعا می تواند به این طریق حکمرانی کند؟
«کابینه دایه های» او مرکب از پرستارانی است که تلاش دارند کودک لوس و ننری را که در درون ترامپ گیر افتاده مهار کنند، اما دست آخر رئیس اوست و می تواند آنچه را که انتخاب می کند انجام دهد. و اغتشاش به راه انداختن نوعی احساس فرمانده بودن، اعمال قدرت کردن و قوی بودن در این رئیس جمهور ایجاد می کند.
چند کلمه ای از سر احتیاط: در تصمیم سازی شبکه پیچیده ای از عوامل نقش دارد و هیچ تئوری واحدی دربردارنده تمام جنبه های این روند نیست. هیچ فردی را نمی توان به یک عنصر واحد و محدود تقلیل داد. هیچ فرمول ساده ای بر همگی قابل اطلاق نیست. پرزیدنت ترامپ نیز طیفی از دیگر خصیصه ها را از خود بروز می دهد که می توانند به روند تصمیم سازی راه یابند. او یک خود شیفته است، بر آموزه هایی که از گذشته خودش کسب کرده متکی است، ندرتا چیزی می خواند، از تاریخ چیز زیادی نمی داند و مشخصه های فرد زن ستیزانه ای را از خود به نمایش می گذارد. تمام این عوامل و بعلاوه عوامل بیشتر، به تصمیماتی که رئیس جمهور اتخاذ می کند راه پیدا می کنند.
بعلاوه هیچ رئیس جمهوری یک جزیره نیست. نهادی عظیم یک رئیس جمهور را احاطه کرده و گاه او را در محاصره خود نیز در می آورد. مشاوران و مقامات کابینه غالبا می کوشند غرایز ترامپ را با شواهد و استدلالاتی برانگیزند که برای کنترل جلوه های ناخوشایندتر روان ترامپ طراحی شده اند. اما این کابینه دایه ها با این کار همیشه نمی تواند سگ غالب ساکن کاخ سفید را مهار کنند.
آیا یک تئوری هرج و مرگ در حکومت داری با اداره سیستمی مبتنی بر تفکیک قوا انطباق دارد؟ این نه تنها تعادل مخالفان سیاسی را بر هم می زند بلکه متحدانمان را نیز دچار سردرگمی و وحشت می کند. بعلاوه اینکه وقتی هرکاری که انجام می دهید اخلال گرانه است، عملا نمی توان رهبری کرد. رهبری مستلزم همکاری است و وقتی رهبر مورد نظر پیام های گیج کننده و متضادی ارسال می کند، دنباله روی دیگران از شما سخت می شود. دونالد ترامپ تخریب می کند اما نمی سازد. این کار ویرانگری است نه رهبری.
نویسنده: مایکل ای. جنووز (Michael A. Genovese) رئیس موسسه سیاستگذاری جهانی در دانشگاه لویلا مریمونت و نویسنده 48 کتاب از جمله «شیوه حکومت داری ترامپ»
منبع: yon.ir/DdrUk
مطالب مرتبط:
ترامپ : مسلمانان را به آمریکا راه ندهید!
باز هم اظهارات تهدید آمیز ترامپ درباره براندازی در ایران
تهدید ترامپ به «نابودی کرهشمالی»/ رئیسجمهور آمریکا: برجام مایه شرمندگی آمریکاست