تحلیلگر برجستهی آمریکایی گفت: مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است. "
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس، مهدی فضائلی در یادداشتی با عنوان « از رویای فوکویاما تا آغاز سنت الهی زوال آمریکا» به موارد مهم شکست سیاستها و افول قدرت آمریکا و تقویت نقطه مقابل آن سیاستها نوشت:
درک و تصدیق افول ابرقدرتی آمریکا پی آمدهای مهمی دارد.
چنین تصدیقی چون در یک حوزه راهبردی است، آثار و نتایج آن نیز راهبردی خواهد بود.
دل کندن از رابطه با آمریکا،رفع یا کاهش نگرانی افراد مرعوب، فهم تحولات بین المللی و پیچ تاریخی که در آن واقع شده ایم و جدی شدن رویکرد به شرق از جمله پی آمدهای درک قرار گرفتن آمریکا در سراشیبی منفی اقتدار است.
هر چند نگاه دقیق به صحنه تحولات بین المللی و خصوصا" رفتار آمریکا این افول را آشکار می سازد لیکن برای تبیین این واقعیت،مطالب زیر شایسته توجه است.
قدرت یک کشور را در نسبت آن با توانایی عملی کردن "سیاست هایش" می توان سنجید.
در اینجا به چند مورد مهم از سیاست های آمریکا که نه تنها عملی نشده بلکه نقطه مقابل آن سیاست تقویت شده و تحقق یافته است اشاره می کنم.
از سیاست های غیر قابل تردید آمریکا،شکست انقلاب اسلامی ایران و تغییر نظام سیاسی آن بوده است.
امروز انقلاب اسلامی در آستانه چهلمین سالگرد خود قرار دارد و نه تنها شکست نخورده، روز به روز قویتر شده است تا جاییکه جورج فریدمن، تحلیلگر برجستهی آمریکایی معتقد است که: "مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است. "
از دیگر سیاست های غیرقابل انکار آمریکا، تغییر معادلات منطقه غرب آسیا و تقویت رژیم های همسو با خود در این منطقه بوده است.
لبنان، سوریه، عراق و یمن اوج این سرمایه گذاری محسوب می شود، سرمایه گذاری که به اعتراف ترامپ هفت تریلیون دلار خرج روی دست آمریکا گذاشته ولی نتیجه آن به اعتراف دهها نفر از سیاستمداران و تحلیلگران خود آمریکا کاملا" معکوس بوده است.
چند سال پیش نشریهی "فارین پالیسی" که از معتبرترین نشریات آمریکا در حوزهی سیاستخارجی است نیز در مطلبی به تأثیرات منفی دخالتهای آمریکا در امور داخلی کشورها پرداخت و اینگونه جمع بندی کرد: "دخالت ایالات متحده به جای از بین بردن آدم بدهایی که واشنگتن نگران آنها بوده و ایجاد دولتی بهتر، تنها موجب افزایش احساسات ضدآمریکایی و تقویت درگیریهای نهفتهی داخلی شده است. کسانی که ما از آنها حمایت کردیم فاسد و غیرمؤثر شدهاند و قادر به کسب قدرت و یا حفظ آن نیستند. ما پس از صرف میلیونها دلار و از بین رفتن تعداد زیادی نیرو به نقطهی شروع خود (یا حتی بدتر) بر میگردیم. "
سومین و آخرین نمونه ای که در این یادداشت به آن می پردازم تلاش بی وقفه آمریکا برای جلوگیری از شکل گیری قدرت های رقیب بویژه در شرق جهان است.
نتیجه همه تلاش های این به اصطلاح ابرقدرت آن شده است که بزرگترین و بیشترین قدرت های رقیب آمریکا درست در نقطه مقابل اراده این کشور در شرق جهان شکل گرفته یا در حال شکل گیری است.
در این باره اعتراف برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رییس جمهوری پیشین آمریکا و از استراتژیست های برجسته این کشور که در یک دوره نسبتا طولانی نقش تعیین کننده ای در تدوین سیاست خارجی واشنگتن داشت،بسیار گویاست.
برژینسکی در آوریل 2010 میلادی در یک سخنرانی در شورای روابط بین الملل در مونترال گفت: 'تاکنون جهان بطور نسبی تحت سیطره غرب بوده است ، ولی این وضعیت دیگر نمی تواند تداوم یابد... منطقه اوراسیا محور قدرت ژئواستراتژیک جهان خواهد بود..."
این استراتژیست مشهور آمریکا فوریه 2013 نیز در یک سخنرانی در لهستان در اظهارات صریح تری هشدار داد: 'مرکز گرانش قدرت سیاسی در جهان در حال انتقال از غرب به شرق است."
به فهرست ناتوانایی های آمریکا برای تحقق سیاست هایش اضافه کنید مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزافزون داخل آمریکا، افزایش نفرت مردم جهان از آمریکا و تضعیف بیش از پیش نظام های سیاسی وابسته به آمریکا را در نقاط مختلف جهان.
بنابراین افول ابرقدرتی آمریکا نه به عنوان یک نکته شعاری و برخاسته از هیجان بلکه به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر و مورد اذعان و اعتراف حتی صاحب نظران خود آمریکا،سالهاست که آغاز شده است.
گویا آن زمان که فوکویاما رویای پایان تاریخ بودن لیبرال دموکراسی تحقق یافته در آمریکا را در سر می پروراند، در عالم واقع، سنت الهی زوال آمریکا آغاز شده بود!
حال با توجه به این واقعیت، دولت و ملت بزرگ ایران باید بدون واهمه و با اعتماد به نفس بالا جایگاه خود را در آینده معادلات منطقه ای و جهانی تعیین کند و برای رسیدن به جایگاهی مناسب شان، ظرفیت و شایستگی هایش تلاش نماید.
این واقعیت را هم لازم است بدانیم که نظام بین الملل عرصه تنازع قدرت هاست؛ معنی این سخن آن است که نه تنها نباید منتظر گستراندن فرش قرمز پیش روی خود باشیم بلکه برای رسیدن به جایگاه مورد انتظار و لایق خود، باید خود را مهیای مواجه شدن با چالش های بیشتری کنیم.
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس، مهدی فضائلی در یادداشتی با عنوان « از رویای فوکویاما تا آغاز سنت الهی زوال آمریکا» به موارد مهم شکست سیاستها و افول قدرت آمریکا و تقویت نقطه مقابل آن سیاستها نوشت:
درک و تصدیق افول ابرقدرتی آمریکا پی آمدهای مهمی دارد.
چنین تصدیقی چون در یک حوزه راهبردی است، آثار و نتایج آن نیز راهبردی خواهد بود.
دل کندن از رابطه با آمریکا،رفع یا کاهش نگرانی افراد مرعوب، فهم تحولات بین المللی و پیچ تاریخی که در آن واقع شده ایم و جدی شدن رویکرد به شرق از جمله پی آمدهای درک قرار گرفتن آمریکا در سراشیبی منفی اقتدار است.
هر چند نگاه دقیق به صحنه تحولات بین المللی و خصوصا" رفتار آمریکا این افول را آشکار می سازد لیکن برای تبیین این واقعیت،مطالب زیر شایسته توجه است.
قدرت یک کشور را در نسبت آن با توانایی عملی کردن "سیاست هایش" می توان سنجید.
در اینجا به چند مورد مهم از سیاست های آمریکا که نه تنها عملی نشده بلکه نقطه مقابل آن سیاست تقویت شده و تحقق یافته است اشاره می کنم.
از سیاست های غیر قابل تردید آمریکا،شکست انقلاب اسلامی ایران و تغییر نظام سیاسی آن بوده است.
امروز انقلاب اسلامی در آستانه چهلمین سالگرد خود قرار دارد و نه تنها شکست نخورده، روز به روز قویتر شده است تا جاییکه جورج فریدمن، تحلیلگر برجستهی آمریکایی معتقد است که: "مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است. "
از دیگر سیاست های غیرقابل انکار آمریکا، تغییر معادلات منطقه غرب آسیا و تقویت رژیم های همسو با خود در این منطقه بوده است.
لبنان، سوریه، عراق و یمن اوج این سرمایه گذاری محسوب می شود، سرمایه گذاری که به اعتراف ترامپ هفت تریلیون دلار خرج روی دست آمریکا گذاشته ولی نتیجه آن به اعتراف دهها نفر از سیاستمداران و تحلیلگران خود آمریکا کاملا" معکوس بوده است.
چند سال پیش نشریهی "فارین پالیسی" که از معتبرترین نشریات آمریکا در حوزهی سیاستخارجی است نیز در مطلبی به تأثیرات منفی دخالتهای آمریکا در امور داخلی کشورها پرداخت و اینگونه جمع بندی کرد: "دخالت ایالات متحده به جای از بین بردن آدم بدهایی که واشنگتن نگران آنها بوده و ایجاد دولتی بهتر، تنها موجب افزایش احساسات ضدآمریکایی و تقویت درگیریهای نهفتهی داخلی شده است. کسانی که ما از آنها حمایت کردیم فاسد و غیرمؤثر شدهاند و قادر به کسب قدرت و یا حفظ آن نیستند. ما پس از صرف میلیونها دلار و از بین رفتن تعداد زیادی نیرو به نقطهی شروع خود (یا حتی بدتر) بر میگردیم. "
سومین و آخرین نمونه ای که در این یادداشت به آن می پردازم تلاش بی وقفه آمریکا برای جلوگیری از شکل گیری قدرت های رقیب بویژه در شرق جهان است.
نتیجه همه تلاش های این به اصطلاح ابرقدرت آن شده است که بزرگترین و بیشترین قدرت های رقیب آمریکا درست در نقطه مقابل اراده این کشور در شرق جهان شکل گرفته یا در حال شکل گیری است.
در این باره اعتراف برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رییس جمهوری پیشین آمریکا و از استراتژیست های برجسته این کشور که در یک دوره نسبتا طولانی نقش تعیین کننده ای در تدوین سیاست خارجی واشنگتن داشت،بسیار گویاست.
برژینسکی در آوریل 2010 میلادی در یک سخنرانی در شورای روابط بین الملل در مونترال گفت: 'تاکنون جهان بطور نسبی تحت سیطره غرب بوده است ، ولی این وضعیت دیگر نمی تواند تداوم یابد... منطقه اوراسیا محور قدرت ژئواستراتژیک جهان خواهد بود..."
این استراتژیست مشهور آمریکا فوریه 2013 نیز در یک سخنرانی در لهستان در اظهارات صریح تری هشدار داد: 'مرکز گرانش قدرت سیاسی در جهان در حال انتقال از غرب به شرق است."
به فهرست ناتوانایی های آمریکا برای تحقق سیاست هایش اضافه کنید مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزافزون داخل آمریکا، افزایش نفرت مردم جهان از آمریکا و تضعیف بیش از پیش نظام های سیاسی وابسته به آمریکا را در نقاط مختلف جهان.
بنابراین افول ابرقدرتی آمریکا نه به عنوان یک نکته شعاری و برخاسته از هیجان بلکه به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر و مورد اذعان و اعتراف حتی صاحب نظران خود آمریکا،سالهاست که آغاز شده است.
گویا آن زمان که فوکویاما رویای پایان تاریخ بودن لیبرال دموکراسی تحقق یافته در آمریکا را در سر می پروراند، در عالم واقع، سنت الهی زوال آمریکا آغاز شده بود!
حال با توجه به این واقعیت، دولت و ملت بزرگ ایران باید بدون واهمه و با اعتماد به نفس بالا جایگاه خود را در آینده معادلات منطقه ای و جهانی تعیین کند و برای رسیدن به جایگاهی مناسب شان، ظرفیت و شایستگی هایش تلاش نماید.
این واقعیت را هم لازم است بدانیم که نظام بین الملل عرصه تنازع قدرت هاست؛ معنی این سخن آن است که نه تنها نباید منتظر گستراندن فرش قرمز پیش روی خود باشیم بلکه برای رسیدن به جایگاه مورد انتظار و لایق خود، باید خود را مهیای مواجه شدن با چالش های بیشتری کنیم.
مطالب مرتبط
5 دلیلی که نشان میدهد استراژی ترامپ شکست خواهد خورد
بررسی ابعاد تمدنی راهپیمایی اربعین حسینی
دشمن غیر از تصویرسازی دروغین از ایران میخواهد خود را غیرقابل پیشبینی جلوه دهد