به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس؛ «قاسمآباد» منطقهای است در حاشیه شهر همدان. جایی که تا چند روز پیش معمولی و بیحاشیه بود. ولی حالا یکی از خبریترین نقاط ایران است. در ورودی قاسمآباد بیلبوردی از شهدای روستا نصب است، تابلویی که به زودی عکس یک روحانی به نام شهید مصطفی قاسمی به آن اضافه میشود.
حجتالاسلام مصطفی قاسمی متولد سال 1355 میهمله علیا، روستایی از توابع بخش صالحآباد شهرستان بهاراست و در سال 1375 ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر است. نماز ظهر را در یکی از بانکهای استان اقامه میکرد و نماز مغرب و عشا نیز پیشنماز مسجد حاج کربعلی بود. مدتها در کتابخانه آقای دامغانی فعالیت میکرد. دغدغهای جز دین نداشت و اسلام برای او اولویت اول و آخر بود. به کشاورزی علاقه بسیاری داشت و وصیت کرده بود که چند درخت میوه برایش کاشته شود تا مردم از آن استفاده کنند.
خانهاش را از پردههای سیاه پیدا کردیم، نکته جالب توجه تسلیت با مقوا بود به جای بنر یا پردهنوشته! نزدیک که شدیم صدای قرآن هم آمد و پسرکی که گهگاه به توپی ضربه میزد، پسر شهید قاسمی. «محمدمهدی» 10 سال بیشتر نداشت. توی حال خودش بود، وقتی اسم پدرش را آوردم و تسلیت گفتم، با بغض تشکر کرد و به منی که اولین بار بود که میدید گفت «خیلی دوستش داشتم» دیروز صبح آخرین باری بود که پدرش را دید.
طبق قرار قبلی شماره علی افشاری، داماد شیخ مصطفی را گرفتیم با روی خوش جواب داد و راهنمای ما شد. با آقای افشاری که هم طلبه بود همراه شدیم. حدود 6 ماه بود که ازدواج کرده بودند و خودش پایه ششم و در مدرسه حضرت رسول مریانج درس میخواند. البته پسرخاله خانمش هم بود و از کودکی شیخ را دیده بود. نخستین فردی که از خانواده خبردار میشود هم اوست. دلش میخواست خبر را باور نکند یا این که خبر اشتباهی باشد. آخر چنین چیزی اصلا جور در نمیآید. آن هم حمله به کسی که آزارش به یک مورچه هم نمیرسید.
لیاقتش را داشت که شهید شود
میگفت «لیاقتش را داشت که شهید شود، در اصل باید بگویم حق به حقدار رسید چراکه او به هیچ کس بدی نکرده بود.» وصیت کرده که هزار تومان به فردی بدهکار است و باید پرداخت شود همچنین در وصیتنامهاش آمده که «همیشه تابع ولایت فقیه باشید و هیچ وقت پشت ولایت را خالی نکنید»همسایهها هم خاطرات خوبی از مرحوم داشتند یکیشان میگفت « 6 سال است که با حاجآقا همسایه بودیم و در این مدت من از خودم بدی دیدم که از ایشان ندیدیم.»
صفر یوسفی با بیان اینکه وقتی ما به اینجا آمدیم غریب بودیم گفت:«وقتی مشغول ساخت خانه برای خودمان بودیم همیشه از ما پذیرایی میکرد، زمان ساخت خانه هم مشکل برق و آب داشتیم که حاجآقا به من گفت «هر چه نیاز دارید به من بگویید» و برق و آب ما را تا حل مشکل و تکمیل ساخت تأمین کرد.
او یک روحانی واقعی، با ایمان و باتقوا بود
هنوز باور نداشت که همسایهشان شهید شده است میگفت: «او یک روحانی واقعی، با ایمان و باتقوا بود که با رفتارش همه را همراه خود کرده بود و هر کس با او برخورد میکرد از حرف زدن با او سیر نمیشد.حاج آقا واقعا مظلوم بود و ما هنوز از شنیدن نبودش در شوک هستیم.»برادر همسر شهید هم در خانه بود. اعتقاد داشت که حجتالاسلام قاسمی از هر نظر شاخص بود: «من یکی از فرزندان خودم را از دست دادم اما میتوانم بگویم که از دست دادن او کمتر از داغ فرزندم نیست.»
محمد محبی با اشاره به اینکه آنقدر برایمان عزیز است که در نبودش آرامش نداریم میافزاید:« تحمل کردن دوری این انسانها طاقتی بزرگ میطلبد که ما نداریم.»
میگفت خودشان اهل روستای اکبرآباد هستند:« ایام محرم به روستای ما میآمد؛ همه او را دوست داشتند چرا که کمتر فردی پیدا میشود که با او هم حرف میزد و مجذوبش نمیشد، امروز هم هر کس به خانه مرحوم میرسد به گریه میافتد.»
به گفته او، شهید سالیان درازی مستأجر بود و به تازگی در قاسم آباد خانهای خریده بود. قبلاً در خیابان شهدا و شهرک مدنی، مستأجر بود.
هرکس با او همصحبت میشد از ملاقاتش سیر نمیشد
برادر خانم شیخ مصطفی از زندگی ساده شهید گفت و این که:« هرکس با او همصحبت میشد از ملاقاتش سیر نمیشد.»شهید قاسمی صبر و حوصله زیادی هم داشت و حتی اتفاقات دیگری هم برای او افتاده بود مثلا تعدادی از جوانها ـ حالا به هر قصدی یا از روی شوخی و یا ناآگاهی ـ عمامه حاجآقا را از سرش انداخته بودند اما او هیچ گونه عکسالعمل منفی نشان نمیداد، فقط خم میشد و عمامهاش را برمیداشت، بیهیچ حرفی.
وی درباره زمان ازدواج شیخ مصطفی نیز میگوید: وقتی به خواستگاری خواهر من آمد، پدرم تازه فوت کرد؛ به همین خاطر من برای تحقیق رفتم؛ کلام بدی درباره او نشنیدیم، بسیار باشخصیت بود.
حجتالاسلام مصطفی قاسمی دیروز توسط یکی از اشرار سابقهدار در همدان به ضرب گلوله به شهادت رسید. قصاص مجرم مهمترین انتظار خانواده بود که خیلی زود برآورده شد.
هنوز خانواده و اهالی محل و حتی مردم ایران هم این اتفاق را باور نکردهاند. زیرا هیچ دلیل منطقی برای این رفتار وجود ندارد. ولی همین اتفاق غیرطبیعی خانوادهای را داغدار کرده است.